scrub

/ˈskrəb//skrʌb/

معنی: تمیز کاری، ادم گمنام، خارستان تیغستان، خراش دادن، مالش دادن، مالیدن، ستردن، تمیز کردن، خراشیدن
معانی دیگر: درخت کم رشد، نیمه خشکیده، خار و خاشاک انبوه، زمین پوشیده از خار و خاشاک، خاردشت، (جانور) کم رشد، پست نژاد، لاغر و استخوانی، (ورزش) بازیکنی که عضو رسمی تیم نیست، (جمع) تیم متشکل از بازیکنان وازده، گروه دست دوم، بد تبار، غیر اصیل، (با برس مالیدن و ساییدن) شستن، آب ساب کردن، از میان برداشتن، صرفنظر کردن، (محکم) مالیدن، ساییدن، گاز شویی کردن، گازپالایی کردن، (به ویژه موشک و ناو فضایی) لغو دستور پرواز یا پرتاب، پرتاب (موشک) را لغو کردن، مالش، سایش، شستشو (همراه با سایش)، درخت یابوته کوتاه ورشد نکرده، زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور، ضد عفونی برای عمل جراحی

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scrubs, scrubbing, scrubbed
(1) تعریف: to clean by rubbing hard, often with a stiff brush or other abrasive cleaning tool.
مترادف: scour
مشابه: brush, buff, clean, cleanse, polish, rub, scrape, sponge, swab, wash

- He scrubbed the pots until they were shiny.
[ترجمه علیرضا سمیعی] اآنقدر گلدانها را پاک کرد که برق بزنه
|
[ترجمه گوگل] او گلدان ها را تمیز کرد تا براق شوند
[ترجمه ترگمان] ظرف ها را تمیز کرد تا برق نیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She got down on her knees to scrub the floor.
[ترجمه مهدی صادقی] او زانو زد تا کف زمین را تمیز کند.
|
[ترجمه گوگل] روی زانوهایش نشست تا زمین را بمالد
[ترجمه ترگمان] زانو زد تا کف اتاق را تمیز کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to clean off (dirt and the like) by rubbing hard while washing.
مترادف: scour
مشابه: brush, clean, cleanse, rub, scrape, sponge, wash

- The gardener scrubbed the dirt from her hands.
[ترجمه گوگل] باغبان خاک را از دستانش پاک کرد
[ترجمه ترگمان] باغبان خاک را از دستش پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: to remove contaminants from (a gas or vapor).
مترادف: decontaminate
مشابه: clean, disinfect, purify

- Emissions from the factory's chimney are now scrubbed.
[ترجمه گوگل] انتشار گازهای گلخانه ای از دودکش کارخانه اکنون پاکسازی شده است
[ترجمه ترگمان] emissions از دودکش کارخانه ها اکنون تمیز شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: (informal) to cancel or postpone (a military mission or flight).
مترادف: abort
مشابه: cancel, discontinue, postpone, stop, terminate

- The launch had to be scrubbed because of inclement weather.
[ترجمه گوگل] پرتاب به دلیل آب و هوای نامناسب باید پاکسازی می شد
[ترجمه ترگمان] پرتاب باید به خاطر آب و هوا شسته بشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to clean something by rubbing hard.
مترادف: scour
مشابه: brush, clean, sponge, wash

- If you want to get that clean, you'll have to scrub harder.
[ترجمه گوگل] اگر می خواهید آن را تمیز کنید، باید سخت تر تمیز کنید
[ترجمه ترگمان] اگر بخواهی آن را تمیز کنی باید محکم تر عمل کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: an act or instance of scrubbing.
مترادف: scour

- I gave the bathtub a good scrub.
[ترجمه گوگل] یه اسکراب خوب به وان دادم
[ترجمه ترگمان] من به وان یه برس خیلی خوب دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
(1) تعریف: a low or stunted shrub or tree, or such plants collectively, or a large area covered with such growth.
مترادف: brush, brushwood

- There is only scrub in this part of the desert.
[ترجمه گوگل] در این قسمت از کویر فقط اسکراب وجود دارد
[ترجمه ترگمان] در این قسمت از صحرا فقط جراحی وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: an undersized, inferior, or insignificant person or thing.
مترادف: nobody, runt, shrimp, twerp

(3) تعریف: a domesticated animal of mixed breed; mongrel.
مترادف: mongrel

(4) تعریف: in team sports, a player not belonging to the regular, varsity, or first-string team.
صفت ( adjective )
(1) تعریف: undersized, inferior, or insignificant.
مترادف: immature, inferior, insignificant, puny, stunted, underdeveloped, undersized
مشابه: dwarfish, inconsequential, miniature, petty, second-rate, second-string, small, trifling, trivial, two-bit

(2) تعریف: abounding in low shrubs and trees.
مترادف: brushy, scrubby
مشابه: bushy, shrubby

جمله های نمونه

1. Scrub the wood thoroughly with water and a stiff brush.
[ترجمه گوگل]چوب را با آب و یک برس سفت کاملاً بشویید
[ترجمه ترگمان]چوب را کاملا با آب و یک برس سفت تمیز کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. I started to scrub off the dirt.
[ترجمه گوگل]شروع کردم به پاک کردن خاک
[ترجمه ترگمان]شروع کردم به پاک کردن خاک
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Surgeons began to scrub their hands and arms with soap and water before operating.
[ترجمه گوگل]جراحان قبل از عمل شروع به شستشوی دست و بازوهای خود با آب و صابون کردند
[ترجمه ترگمان]جراحان شروع به تمیز کردن دست ها و دست های خود با صابون و آب قبل از عمل کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The vegetation consisted of low scrub.
[ترجمه گوگل]پوشش گیاهی شامل بوته های کم بود
[ترجمه ترگمان]پوشش گیاهی از بوته های کوتاه تشکیل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It would pay farmers to plough up the scrub and plant wheat.
[ترجمه گوگل]برای شخم زدن بوته و کاشت گندم به کشاورزان پرداخت می شود
[ترجمه ترگمان]برای شخم زدن the و کاشت گندم به کشاورزان پول پرداخت خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The walls needed a good scrub.
[ترجمه گوگل]دیوارها به یک اسکراب خوب نیاز داشتند
[ترجمه ترگمان]دیوارها به یک برس خوب احتیاج داشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Children, give your hands a good scrub and come and get your dinner!
[ترجمه گوگل]بچه ها یک اسکراب خوب به دستانتان بدهید و بیایید و شام خود را بگیرید!
[ترجمه ترگمان]بچه ها، یک برس خوب به دستتان بدهید و بیایید و dinner را بخورید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The mountain was covered in scrub.
[ترجمه گوگل]کوه پوشیده از درختچه بود
[ترجمه ترگمان]کوه در بوته های خار پوشیده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The horses stood near a patch of scrub.
[ترجمه گوگل]اسب‌ها در نزدیکی تکه‌ای از اسکراب ایستاده بودند
[ترجمه ترگمان]اسب ها نزدیک یک تکه چوب ایستاده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Please scrub the sink.
[ترجمه گوگل]لطفا سینک را تمیز کنید
[ترجمه ترگمان]لطفا سینک رو تمیز کن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Use the facial scrub when your skin needs an extra pick-me-up.
[ترجمه گوگل]زمانی از اسکراب صورت استفاده کنید که پوست شما نیاز به ترمیم اضافی دارد
[ترجمه ترگمان]وقتی پوست شما به یک برش اضافی نیاز دارد، از scrub صورت استفاده کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I gave the table a good scrub.
[ترجمه گوگل]یک اسکراب خوب به میز دادم
[ترجمه ترگمان]میز را خوب تمیز کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. I gave the floor a good scrub .
[ترجمه گوگل]یه اسکراب خوب به زمین دادم
[ترجمه ترگمان]من زمین رو خوب تمیز کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Scrub the walls down before painting them.
[ترجمه گوگل]قبل از رنگ آمیزی دیوارها را تمیز کنید
[ترجمه ترگمان] قبل از نقاشی دیوارها رو تمیز می کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تمیز کاری (اسم)
scrub, cleaning, scouring

ادم گمنام (اسم)
scrub, nobody

خارستان تیغستان (اسم)
scrub

خراش دادن (فعل)
scratch, scrub, rase

مالش دادن (فعل)
scrub

مالیدن (فعل)
rub, scrub, curry, knead, daub, polish

ستردن (فعل)
erase, scrape, scrub, obliterate, shave, raze, efface, rase

تمیز کردن (فعل)
clean, cleanse, absterge, clear, scavenge, scrub, wisp, identify

خراشیدن (فعل)
erase, scratch, scrape, graze, chafe, scrub, glance, scab, rase

تخصصی

[علوم دامی] اسکراب ؛ واژه ای آمریکای برای معرفی کردن گاوی که نه نژاد آمیخته است و نه ویژگیهای یک نژاد را دارد، همچنین گاوهایی که ویژگیهای ناپسندی دارند .

انگلیسی به انگلیسی

• thicket, dense growth of small trees; instance of rubbing or scraping; insignificant person; small tree or bush; cancellation or postponement
rub, scrape, abrade; wash or clean by rubbing; cancel or postpone; remove impurities from a gas (chemistry); examine data and remove unnecessary or extraneous items (computers)
undersized, smaller than usual, dwarf; insignificant, inferior; covered with small trees or bushes
if you scrub something, you rub it hard in order to clean it, using a stiff brush and water. verb here but can also be used as a singular noun. e.g. that floor needs a good scrub.
if you scrub dirt off something, you remove it by rubbing hard.
scrub consists of low trees and bushes in an area that has very little rain.

پیشنهاد کاربران

پرستار نظافتچی
اسکراب یک کلمه انگلیسی Scrub و به معنی سخت مالیدن چیزی به منظور تمیز کردن آن ( معمولاً بوسیله فرچه و آب ) است. به عبارت دیگر بشور و بساب معنی دقیقتری از معنی اسکراب است. مهمترین وظیفه پرستار اسکراب، نظافت دائم اتاق عمل و پاک نگهداشتن آن از پخش شدن آلودگی است، به همین دلیل به او در زبان انگلیسی پرستار بشور و بساب اطلاق میگردد.
...
[مشاهده متن کامل]

ضد عفونی شده و بهداشتی
حذف کردن
( به ویژه موشک و ناو فضایی ) لغو دستور پرواز یا پرتاب
معنی اسلنگی:
خیلی بد
بی استعداد
داغون
کنسل کردن
سابیدن , تمیز کردن ؛ صرف نظر کردن ؛ بوته زار
– He scrubbed the mark on the wall
– She scrubbed the dirt from her hands
– She got down on her knees to scrub the floor
– He has to scrub his plan for vacation
...
[مشاهده متن کامل]

– We had to scrub our plans when I lost my job
– The bird disappeared into the scrub

۱. روپوش گشاد اعضای بیمارستان که معمولا یا آبیه یا سبزه ( پرستارها - جراح ها - پزشک ها ) ( N )
۲. درخت یا بوته یا گیاه کوچک که رشد زیادی نکرده ( N )
۳. بوته زار ( زمین پوشیده از بوته و گیاهان و درختانِ متوسط سایز : یعنی یه زمینی که مثل بیابان فقط خاک نیست. یه مقدلری گیاه باعث شده که خاک رو به زور ببینی ) ( N )
...
[مشاهده متن کامل]

۴. یه اسکراب داریم در بحث زیبایی. اسکراب ها محصولات بهداشتی و مراقبتیِ پوست بدن هستن. در واقع کمک میکنن لایه های مرده پوست کنده بشن و لایه ها و پوست های سرحال و زنده، سرحال تر از قبل بشن و آبرسانی بهشون به انجام برسه و شفاف تر و جوان تر بشن
۵. تمیزکاری ( صابون زنی و مالش ابر یا پارچه یا فرچه برای از بین بردن لکه های روی یک چیز سخت ) ( N )
۶. تمیز کردن ( سابیدن یک چیز سخت معمولا به همراه صابون به جهت تمیز کردن و برق انداختن یک شیء سخت و سفت ) ( V )
در واقع مثل فعل های Polish و Wipe و تقریبا wash می مونه
۷. لغو کردن ( بازی و مَچ و رویداد ) ( V )

لایه بردار
درخت کم رشد و خشکیده
⁦Verb
✔️ ⁩ ( محکم ) مالیدن - سابیدن - تمیز کردن
I scrubbed the floor to get it clean
Noun
✔️ شستشو جسمی سخت ( همراه با سایش )
Bearing pads' scrub
تمیزکردن و نوازش کردن حیوانات ( اسب، سگ، گربه و. . . ) با برس مخصوص
ریزه میزه. . . اشاره به چیزی با توانایی یا قدرت کم
تمیز کردن/سابیدن/خراشیدن چیزی از روی سطحی سخت
سابیدن, جرم گیری کردن
تمیز کردن
لباس مریض در بیمارستان
لیف
تمیزکردن ( معمولا با آب و برس )
بررسی کردن، مرور کردن
روپوش بیمارستان
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٠)

بپرس