concoct

/kənˈkɑːkt//kənˈkɒkt/

معنی: درست کردن، ترکیب کردن، پختن، اختراع کردن، جعل کردن، گواریدن
معانی دیگر: (از طریق ترکیب کردن چند چیز) ساختن، برساختن، آمیختن، از خود در آوردن، تمهید کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: concocts, concocting, concocted
(1) تعریف: to make by putting together a number of parts or ingredients.
مشابه: blend, compound, contrive

- He concocted an elaborate dessert.
[ترجمه گوگل] دسر مفصلی درست کرد
[ترجمه ترگمان] اون یه دسر مخصوص درست کرده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make untruthfully or evasively; invent; contrive.
مشابه: brew, fable, fabricate, invent, manufacture

- She concocted an excuse for her absence.
[ترجمه گوگل] برای غیبتش بهانه ای درست کرد
[ترجمه ترگمان] اون براش بهونه جور کرد که غیبت بزنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to concoct a drink from lemon juice, sugar, etc.
از آب لیمو و شکر و غیره مشروب ساختن

2. to concoct an excuse
بهانه ای تراشیدن

3. Should she concoct some story about him having a violently contagious disease?
[ترجمه گوگل]آیا او باید داستانی در مورد ابتلای او به یک بیماری شدید مسری بسازد؟
[ترجمه ترگمان]آیا ممکن است داستانی در مورد او جعل کند که بیماری شدیدی دارد؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. In medieval times, professional perfumers would concoct personal scents for their clients from six to eight special ingredients.
[ترجمه گوگل]در قرون وسطی، عطرسازان حرفه ای عطرهای شخصی از شش تا هشت ماده خاص را برای مشتریان خود می ساختند
[ترجمه ترگمان]در دوران قرون وسطی، perfumers حرفه ای برای مشتریان خود از شش تا هشت ماده خاص، بوهای مخصوص به خود می داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. With those pix and the copy he would concoct, he would be in line for a handsome bonus.
[ترجمه گوگل]با آن پیکس‌ها و نسخه‌ای که می‌سازد، او در صف دریافت یک جایزه زیبا قرار می‌گیرد
[ترجمه ترگمان]با آن pix و نسخه ای که او اختراع می کرد، برای یک پاداش زیبا در صف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Whenever I had a cold, my grandmother would concoct a remedy out of herbs, ginger, lemons and garlic.
[ترجمه گوگل]هر وقت سرما می خوردم، مادربزرگم از گیاهان، زنجبیل، لیمو و سیر دارویی درست می کرد
[ترجمه ترگمان]هر وقت سرما می خوردم، مادربزرگم یک درمان دیگر از گیاهان، زنجبیل، لیمو و سیر را دیگر اختراع می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We concoct assortments never known before: Nutella mixed with chutney and lemon curd goes down a treat; peanut butter drowned in jam and topped with olives or pickled onions is a near rival.
[ترجمه گوگل]ما مجموعه‌هایی را درست می‌کنیم که قبلاً هرگز شناخته شده نبودند: نوتلا مخلوط شده با چاتنی و کشک لیمو به‌عنوان یک غذای ناخوشایند عمل می‌کند کره بادام زمینی غرق شده در مربا و روی آن زیتون یا پیاز ترشی یک رقیب نزدیک است
[ترجمه ترگمان]ما هرگز قبلا ندیده بودیم: Nutella با chutney و لیمو ترش مخلوط می شود؛ کره بادام زمینی در مربا فرو می رود و در بالای آن زیتون یا پیاز ترشی یک رقیب نزدیک است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. This text studies to concoct primarily causable accountancy's information loses the true phenomenon, being divided into four parts totally.
[ترجمه گوگل]این متن مطالعه برای جعل اطلاعات حسابداری علت اصلی پدیده واقعی را از دست می دهد و به طور کلی به چهار قسمت تقسیم می شود
[ترجمه ترگمان]این مطالعات مربوط به concoct که در درجه اول اطلاعات حسابداری را از دست می دهند، پدیده واقعی را از دست می دهند که به چهار قسمت تقسیم می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And they had taken me so long to concoct.
[ترجمه گوگل]و آنقدر طول کشیده بودند که سرهم کنم
[ترجمه ترگمان]خیلی وقت بود که مرا برای این کار بازداشت کرده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I gave her a tip on how to concoct a new kind of soup.
[ترجمه گوگل]من به او راهنمایی کردم که چگونه یک نوع سوپ جدید درست کند
[ترجمه ترگمان]بهش یه انعام دادم که چطور یه نوع سوپ جدید رو جعل کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He concoct an excuse for be late.
[ترجمه گوگل]او برای دیر رسیدن بهانه ای می سازد
[ترجمه ترگمان]بهانه ای تراشید تا دیر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. But Merseyside and Manchester both proved last week that it is possible to concoct high drama without substituting motivation for mutilation.
[ترجمه گوگل]اما مرسی ساید و منچستر هر دو هفته گذشته ثابت کردند که می توان درام بالایی را بدون جایگزینی انگیزه برای مثله کردن، ساخت
[ترجمه ترگمان]اما Merseyside و منچستر هر دو هفته گذشته ثابت کردند که این امکان وجود دارد که بدون جایگزین کردن انگیزه برای ضرب و جرح، نمایش بالایی داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. It was the least controversial, most insipid topic I could concoct.
[ترجمه گوگل]این کم جنجالی ترین و بی مزه ترین موضوعی بود که می توانستم سرهم کنم
[ترجمه ترگمان]این یک موضوع بسیار جنجالی و بی مزه بود که من می توانستم آن را تحمل کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. With phone numbers in hand, Wittman and his Swedish counterpart, Detective Magnus Osvald of the Stockholm police, concoct a sting operation to bring the Rembrandt back.
[ترجمه گوگل]با در دست داشتن شماره تلفن، ویتمن و همتای سوئدی‌اش، کارآگاه مگنوس اسوالد از پلیس استکهلم، عملیاتی را برای بازگرداندن رامبراند طراحی می‌کنند
[ترجمه ترگمان]با شماره های تلفن در دست، Wittman و همتای سوئدی او، کارآگاه ماگنوس Osvald از پلیس استکهلم، یک عملیات ضربتی برای بازگرداندن رامبران به عمل آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درست کردن (فعل)
right, clean, agree, make, adapt, address, fix, devise, trim, regulate, fettle, organize, gully, make up, weave, build, fashion, concoct, integrate, compose, indite, emend, mend, redd, straighten

ترکیب کردن (فعل)
incorporate, unite, combine, compound, agglutinate, synthesize, merge, make up, piece, concoct, confect, constitute

پختن (فعل)
anneal, cook, bake, decoct, scallop, shirr, grill, concoct

اختراع کردن (فعل)
devise, mint, compass, invent, concoct

جعل کردن (فعل)
forge, feign, counterfeit, make up, mint, manufacture, invent, concoct, dream up

گواریدن (فعل)
digest, decoct, concoct

انگلیسی به انگلیسی

• brew, cook together; invent, contrive, think up
if you concoct an excuse, explanation, or account, you invent it.
if you concoct something, you make it by mixing several things together.

پیشنهاد کاربران

سرهم کردن
بهانه تراشیدن یا آوردن
در غذا: درست کردن یه غذای من درآوردی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : concoct
✅️ اسم ( noun ) : concoction
✅️ صفت ( adjective ) : _
✅️ قید ( adverb ) : _
ترتیب دادن
از خود در آوردن _ابداع کردن
concoct an excuse =بهانه تراشیدن
I concocted a smart excuse
بهانه ای هوشمندانه تراشیدم
- ساخته پرداخته کردن، از پیش خود ساختن
- ابداع کردن برای فریب کاری و اغوا
Make up/fabricate/invent in order to deceive
Taxes are the greatest ponzi scheme ever concocted
construcion
structure
invent
از خود درآوردن
سرهم کردن

بپرس