پیشنهادهای آرمان بدیعی (٧,٢٠٠)
1. تندرو. چابک. فرز 2. فوری. زود. بی درنگ 3. تند. سریع مثال: a swift decision یک تصمیم فوری swift runners دونده های فرز و تندرو
1. خیس عرق 2. عرق کرده. عرقی 3. عرق وار 4. بسیار گرم. داغ 5. ( کار ) شاق. پر زحمت
لباس گرم. ( ورزش ) لباس گرمگن sports outfit comprised of a sweatshirt and sweatpants مثال: the weather is cold. you should wear a sweat suit. هوا س ...
گرمکن n. loose pullover cotton jersey shirt with long sleeves ( often worn for exercising ) مثال: the weather is cold. you should wear a sweatshirt. ...
suttee is an act of burning a widow on her husband's funeral pyre ساتی عمل سوزاندن یک زن بیوه روی تل هیزم در مراسم دفن جسد مرده ی شوهرش را گویند.
درک کردن. همدلی کردن مثال: We must empathize with the sufferings of the Palestinian people and recognize our duty. ما باید رنج های مردم فلسطین را در ...
1. معاش 2. تغذیه 3. مواد غذایی. خوراک 4. ارزش غذایی. خاصیت مثال: the creature needs sustenance این جانور نیاز به تغذیه و مواد غذایی دارد. the suste ...
1. قابل دوام. ادامه پذیر. ادامه یافتنی. پایدار 2. ( مصرف منابع طبیعی ) به اندازه. در حد معقول مثال: sustainable economic growth رشد اقتصادی پایدار
سرگیجه آور، سرسام آور، گیج کننده مثال: Today, events around the world are taking place in rapid succession at a staggering pace — whether in our regi ...
1. مکانیکی ، ( مربوط به ) مکانیک 2. ماشین وار. ماشینی. بدون فکر مثال: a mechanical device یک وسیله مکانیکی a mechanical response یک پاسخگویی بدون ...
1. تعلیق 2. بلاتکلیفی 3. دلهره. نگرانی. اضطراب 4. هیجان مثال: I can't bear the suspense من نمی توانم بلاتکلیفی را تحمل کنم.
1. مردی ، 2. دوران بزرگسالی 3. مردانگی 4. قدرت جنسی 5. قدرت جسمانی. بنیه 6. ادمیت. انسانیت. بشریت 7. مردان 8. رجولیت مثال: the transition from boyho ...
۱. گیج کردن ۲. متحیر ساختن. مات و مبهوت کردن ۳. مانع شدن. باز داشتن. ناکام گذاشتن ۴. درمانده کردن. ناتوان کردن. عاجز کردن ۵. بیهوده تلاش کردن / سپر. ...
پستچی مثال: He anticipated the approach of the mailman with fright. او با وحشت منتظر نزدیک شدن پستچی بود.
۱. خسته. فرسوده ۲. حاکی از خستگی ۳. خسته کننده. فرساینده ۴. ملال آور. کسل کننده ۵. خسته کردن. فرسوده کردن ۶. خسته شدن مثال: I am weary of debating th ...
کمین، کمینگاه They prepared an ambuscade for the Romans. آنها برای رومی ها یک کمین گاه درست کردند.
۱. مانع شدن. مانع ورود ( چیزی یا کسی ) شدن. از ورود ( کسی یا چیزی ) جلوگیری کردن ۲. محروم کردن ۳. نادیده گرفتن. کنار گذاشتن. به حساب نیاوردن. صرف نظر ...
شرارت. عمل شرورانه مثال: Once again, they're assisting the vicious acts of this murderer and terrorist gang who has usurped Palestine and is ruling o ...
غصب کردن مثال: Once again, they're assisting the vicious acts of this murderer and terrorist gang who has usurped Palestine and is ruling over Palest ...
۱. زرنگ. زیرک. ناقلا. هوشیار ۲. زیرکانه. هوشمندانه مثال: Malcolm is a shrewd and realistic businessman. مالکوم یک تاجر زیرک و واقع بین است.
۱. میکروسکوپی. ذره بینی ۲. خرد. ریز. بسیار کوچک. ۳. دقیق. مبسوط مثال: microscopic particles ذرات میکروسکوپی ذرات ریز و بسیار کوچک
عرفانی مثال: the mystical religions of the east. مذاهب عرفانی شرق
۱. سنگین. با ابهت. پر ابهت ۲. جدی. خطیر ۳. موقر ۴. رسمی مثال: He wore such a solemn expression that I feared what he had to say. او آن چنان قیافه پ ...
۱. منقل ۲. کباب پز ( زغالی ) . باربکیو ۲. کباب. غذای بریان ۳. کباب خوران ۴. کباب کردن. بریان کردن مثال: They invited all the neighbors to their Fourt ...
رواج مثال: The prevalence of the Quran was clearly evident this month of Ramadan — the recitation of the Quran, and contemplation on its verses. در ...
تخته سه لایی. تخته سه لا مثال: a wall made of plywood panels یک دیوار ساخته شده از پنل هایی از {جنس} تخته سه لا
ظروف بلوری. اشیاء شیشه ای مثال: The expensive glassware is very fragile. این ظروف بلوری گران قیمت خیلی شکننده هستند.
۱. قدرت. نیرو. توان ۲. شور. حرارت مثال: Having a great deal of vigor, Jason was able to excel in all sports. جیسون با داشتن قدرت خیلی زیاد، قادر بود ...
بو مثال: بو The odor didn’t vanish, but lingered on for weeks. بو از بین نرفت بلکه برای هفته ها باقی ماند.
سهمیه مثال: There was a quota placed on the number of people who could migrate here from China. سهمیه ای برای تعداد افرادی که می توانستند از چین به ...
۱. لقمه. تکه ۲. لعبت. تیکه ۳. ذره. چکه. خورده مثال: Suzanne was reluctant to try even a morsel of the lobster. سوزان اکراه داشت که حتی یک تکه از {غذ ...
انسان ساز. تهیب کننده شخصیت مثال: Fasting during the month of Ramadan, intimacy with the Quran during the month of Ramadan, the Night of Qadr in the ...
آغاز کننده. شروع کننده مثال: They should know that we’ve never been the initiators of conflicts or confrontations with anyone. آنها باید بدانند که م ...
خباثت مثال: Today, the maliciousness of the cruel Zionist regime — though the term "cruel" is an inadequate description of them — has anguished the h ...
بخشنامه مثال: Regulations, directives, and guidelines shouldn’t change every day so that investors can feel confident that they can trust the process ...
نظارتی مثال: This is my message to the responsible supervisory bodies in various institutions, whether in the administration, the judiciary, or the M ...
رشادت. شجاعت مثال: The patience of the Iranian nation, their steadfastness, their courage, and their valor were all demonstrated. صبر ملت ایران، ایس ...
چرتکه. چتکه مثال: I used an abacus to calculate my average. برای حساب کردن معدلم، از چرتکه استفاده کردم.
۱. کوره ۲. تنور. تون مثال: When the furnace is hot enough, the metal is melted. وقتی کوره به اندازه کافی داغ است، فلز ذوب شده است.
ساحل. لب دریا. لب آب. کنار دریا. اسکله، بارانداز مثال: Most of the hotels are down on the waterfront. اکثر هتل ها در کنار دریا قرار دارند. My favor ...
۱. سوختن. اشتعال ۲. احتراق مثال: We all know how a combustion engine sounds like. همه ما می دانیم صدای احتراق یک موتور چطوری است؟
سرازیر شدن. جاری شدن. سیل. هجوم. ورود مثال: We see a constant influx of food. ما شاهد سرازیر شدن دائمی غذا هستیم. ما شاهد ورود دائمی غذا هستیم.
۱. حواس پرتی ۲. موجب حواس پرتی ۳. سرگرمی. وسیله تفریح ۴. پریشانی. آشفتگی خاطر ۵. ( مجازی ) دیوانگی مثال: the need for relaxation and distraction sho ...
طیف مثال: It doesn’t absorb in the electromagnetic spectrum آن جذب طیف الکترومغناطیسی نمی شود.
الکترومغناطیسی مثال: It doesn’t absorb in the electromagnetic spectrum آن جذب طیف الکترومغناطیسی نمی شود. electromagnetic waves امواج الکترومغناطیسی
۱. ( در آب ) فرو بردن. فرو کردن. ۲. ( مجازی ) غرق کردن. غوطه ور ساختن مثال: I like to immerse myself in my topics. من دوست دارم خودم را در مباحثم غر ...
۱. الزام. اجبار. ناچاری. فشار. زور ۲. محدودیت. قید. قید و بند ۳. تصنع. تکلف. تظاهر مثال: He thought he would be happier without the constraints of a ...
غیر قابل تصور. باور نکردنی مثال: The full scope of a nuclear detonation is almost unimaginable. فهم کامل ِ یک انفجار هسته ای تقریبا غیر قابل تصور اس ...
۱. انفجار ۲. صدای انفجار مثال: The full scope of a nuclear detonation is almost unimaginable. فهم کامل ِ یک انفجار هسته ای تقریبا غیر قابل تصور است.
کامل. کلی مثال: To produce a holistic view of the universe. تا یک چشم اندار کلی از جهان ارائه بدهد.