پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٦,٨٥١)

بازدید
٣,٢٨٢
تاریخ
٧ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

ارگان دولتی. سازمان دولتی مثال: Unfortunately, I have observed that government agencies or regulatory bodies act as speed bumps in some instances. م ...

تاریخ
٧ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

سرعت گیر. مانع مثال: Unfortunately, I have observed that government agencies or regulatory bodies act as speed bumps in some instances. من متاسفانه ...

تاریخ
٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. جانشین. ذخیره. علی البدل 2. جانشین کردن 3. جانشین شدن مثال: noun : substitutes for permanent employees جانشین هایی برای کارمندان دائمی adjective ...

تاریخ
٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. زیست. هستی 2. امرار معاش. گذران 3. وسیله امرار معاش ( در حد زنده ماندن ) 4. حیاتی. ضروری 5. بخور و نمیر مثال: they depend on fish for subsistence. ...

تاریخ
١٧ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. والا. برین. عالی 2. اعجاب انگیز. حیرت اور 3. بی حد و حصر . مفرط مثال: sublime music. موسیقی والا و عالی the sublime confidence of youth. اعتما ...

تاریخ
١٧ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. شرطی 2. وجه شرطی ، 3. صیغه شرطی فعل adj. of or pertaining to a verb form which expresses an action or state as something which is not yet fact and ...

تاریخ
١٧ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. ذهنی 2. تصوری. نظری 3. شخصی 4. ذهن گرا 5. ذهنگرایانه 6. درونی. درون زاد 7. خیالی 8. ( دستور زبان ) فاعلی

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

پیش از مثال: Prior to that, our concern was to bring the private sector into the field. پیش از آن، دغدغه ما آوردن بخش خصوصی در میدان بود. پیش از آ ...

تاریخ
١٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. خوش بنیه. زورمند. پرطاقت. قوی 2. تنومند. هیکل دار 3. مقاوم. محکم. سخت 4. مصمم مثال: a sturdy lad. یک پسر بچه خوش بنیه و زورمند sturdy boots. چک ...

تاریخ
١٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. گیجی 2. خنگی. کودنی. 3. حماقت مثال: he cursed their stupidity. او به گیجی و خنگی آنها ناسزا گفت. she blushed at her stupidity. او در نتیجة حماق ...

تاریخ
١٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. عالی. چشمگیر. خیره کننده 2. زیبا. قشنگ. خوشگل 3. مبهوت کننده. حیرت انگیز . شگفت اور 4. غیر منتظره. غیرمترقبه. دور از انتظار مثال: a stunning win. ...

تاریخ
١٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. ( در اثر ضربه ) بیهوش کردن 2. مبهوت کردن. خیره کردن. میخکوب کردن 3. ( با سر و صدا ) کر کردن 4. ( اسلحه ) بیهوش کننده مثال: a glancing blow stunned ...

تاریخ
١٩ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

چه حرف ها! چه مزخرفاتی! چه چرت و پرت هایی! مثال: Stuff and nonsense! You don't know what you're talking about. چه مزخرفاتی! شما نمیدانید راجع به چی ...

تاریخ
٢٠ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. ماده 2. جنس. خمیره 3. چیز 4. آشغال 5. چرند. مزخرف/1. چپاندن. پر کردن 2. پر خوردن. پر خوری کردن 3. پوست آکندن. پوست حیوانات را پر کردن 4. گرفتن nou ...

تاریخ
٢٠ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. قانونی 2. مجاز. مشروع 3. حقوقی مثال: all their actions were legal. همه ی اقداماتشان قانونی بود. the legal profession. کار و پیشه مجاز و مشروع

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

1. سخنران 2. ( دانشگاه ) مربی. مدرس مثال: the lecturer is a journalist. سخنران یک روزنامه نگار است. a lecturer in economics. یک مدرس علم اقتصاد

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. چرم ، 2. چرمی 3. شلاق زدن مثال: a leather jacket یک ژاکت چرم he caught me and leathered me او من را گرفت و شلاقم زد.

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

دست کم، لااقل مثال: Give me some money at least. لااقل کمی پول به من بده.

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. کمترین ، کمتر از همه. حداقل 2. کوچکترین. جزئی ترین 3. کم ترین کار. کمترین چیز مثال: I have not the least idea what this means من کمترین آگاهی از ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. یکدنده. لجباز. خودرای 2. نافرمان. سرکش 3. سرسخت. مصمم 4. سخت. بی امان 5. ( لکه و غیره ) پاک نشدنی مثال: you're too stubborn to admit it. تو خیلی ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. کنده درخت 2. ته ( چک. رسید. بلیط. مداد. سیگار و غیره ) 3. از ریشه در اوردن 4. درخت از بیخ زدن 5. به چیزی زدن 6. سیگار خاموش کردن مثال: a cigarette ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. یادگیری 2. دانش. علم مثال: a Centre of learning. یک مرکز یادگیری the astonishing range of his learning. دامنه ی حیرت انگیز علم و دانش او

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

سلانه سلانه راه رفتن. قدم زدن. 2. راه رفتن سلانه سلانه مثال: verb : they strolled along the river noun : a stroll in the park

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

تلاش. تقلا. مبارزه. نبرد مثال: all my strivings were in vain. همه تلاشهای من بیهوده بود

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. رهبری 2. رهبران مثال: the leadership of the Conservative Party. رهبری حزبِ محافظه کار

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. رهبر. پیشوا. فرمانده. سردسته 2. پیشرو. پیشتاز. پیش قدم 3. ( در امریکا ) رهبر ارکستر 4. ( ارکستر ) ویلون نواز نخست 5. سر مقاله مثال: the leader of ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. تسمه ، بند چرمی ، نوار 2. بستن. با بند بستن 3. محکم کردن. جاگیر کردن 4. شلاق زدن. با کمربند زدن مثال: noun : thick leather straps تسمه های چرمی ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

سرگردان. درمانده. مستاصل. به گل نشسته مثال: a stranded ship. یک کشتی به گل نشسته. she was stranded in a strange city. او در یک شهرِ ناشناس، سرگردا ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. سخت. دشوار. شاق 2. در تنگنا

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. تنگه 2. ( به صورت جمع ) مضیقه. تنگنا. مخمصه. گرفتاری مثال: a strait about six miles wide. یک تنگه به پهنای تقریبا ۶ مایل the company is in desper ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
١

1. محکم. بادوام 2. ضخیم. کلفت 3. قرص. محکم 4. دلیرانه. با شهامت 5. نیرومند. قوی 6. چاق. تنومند 7. ( در بریتانیا ) ابجوی سیاه و قوی مثال: a short stou ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. معلوم. آشکار 2. معروف. مشهور. سرشناس مثال: a known criminal. the known world.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. آگاه. مطلع 2. فاضل 3. زیرک. باهوش مثال: a knowledgeable old man. یک پیرمرد فاضل he is knowledgeable about modern art. او درباره هنر مدرن آگاه و ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. آستین ، 2. جلد ( صفحه ) 3. آستین انداختن به

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
١

1. کف پا، کف جوراب 3. کف کفش. تخت کفش. زیره 4. ته. کف 5. ( کفش ) تخت انداختن// 1. تنها 2. انحصاری. 3. مجرد

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. ( فحش ) کثافت. گه. نکبت 2. حیوونکی. بیچاره 3. بدبختی. مصیبت 4. گندش بزنند! گه بزنند به. . . ! تف به. . . . !

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. حفره. سوراخ 2. حدقه چشم 3. ( لامپ ) سرپیچ 4. پیریز. مادگی n. hollow part, cavity; opening into which the end of a light bulb is inserted; concave ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٢

اجتماعی - اقتصادی / ( به صورت جمع یعنی ) اقتصاد اجتماعی مثال: College Board officials said the difficulties arise more from socioeconomic than from ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

1. هق هق کردن. هق هق گریستن 2. هق هق کنان گفتن 3. ( صدای ) هق هق ،

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

1. صابون ، 2. سریال ابکی 3. صابون زدن4. چاپلوسی کردن v. wash with soap, treat with soap, lather with soap; flatter n. cleaning substance manufactured ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

به سفیدی برف. سفید چون برف. سفید سفید adj. white as snow, bright white مثال: a snow - white face. چهره ای به سفیدی برف

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

1. خر خر کردن. خر و پف کردن. خرنش کشیدن. خرناس کشیدن 2. خر خر. خر و پف. خرنش. خرناس

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

معنی اول: ( پرنده ) نوک دراز، پاشله a bird with a long, straight beak that lives near rivers and marshes پرنده ای با منقار بلند و مستقیم که در نز ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

1. زدن ، ضربه زدن 2. اثر گذاشتن. تحت تاثیر قرار دادن 3. شکست دادن. نیست و نابود کردن

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. پوزخند، 2. لبخند مغرورانه زدن ، پوزخند زدن

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. لیز، لغزنده ، 2. غیرقابل اعتماد. حقه باز 2. بی ثبات مثال: the roads are slippery. جاده ها لغزنده اند. a slippery customer. یک مشتری غیرقابل اعت ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. ماده لزج. 2. لجن 3. جلبک

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

Sliding door means door that slides on a horizontal axis در کشویی یعنی دری که روی محور افقی سر میخوره

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

خواب گردی. راه رفتن در خواب n. act of walking while asleep مثال: do you have sleepwalking? آیا شما خوابگردی دارید؟

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
١

1. سنگ لوح 2. لوح 3. فهرست نامزدهای انتخاباتی 4. با سنگ لوح پوشاندن 5. انتقاد کردن. نکوهش کردن 6. نامزد کردن. پیشنهاد کردن