پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٧,٢٠٠)

بازدید
٤,٤٤٩
تاریخ
٤ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. تندرو. چابک. فرز 2. فوری. زود. بی درنگ 3. تند. سریع مثال: a swift decision یک تصمیم فوری swift runners دونده های فرز و تندرو

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. خیس عرق 2. عرق کرده. عرقی 3. عرق وار 4. بسیار گرم. داغ 5. ( کار ) شاق. پر زحمت

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

لباس گرم. ( ورزش ) لباس گرمگن sports outfit comprised of a sweatshirt and sweatpants مثال: the weather is cold. you should wear a sweat suit. هوا س ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

گرمکن n. loose pullover cotton jersey shirt with long sleeves ( often worn for exercising ) مثال: the weather is cold. you should wear a sweatshirt. ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

suttee is an act of burning a widow on her husband's funeral pyre ساتی عمل سوزاندن یک زن بیوه روی تل هیزم در مراسم دفن جسد مرده ی شوهرش را گویند.

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

درک کردن. همدلی کردن مثال: We must empathize with the sufferings of the Palestinian people and recognize our duty. ما باید رنج های مردم فلسطین را در ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. معاش 2. تغذیه 3. مواد غذایی. خوراک 4. ارزش غذایی. خاصیت مثال: the creature needs sustenance این جانور نیاز به تغذیه و مواد غذایی دارد. the suste ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. قابل دوام. ادامه پذیر. ادامه یافتنی. پایدار 2. ( مصرف منابع طبیعی ) به اندازه. در حد معقول مثال: sustainable economic growth رشد اقتصادی پایدار

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

سرگیجه آور، سرسام آور، گیج کننده مثال: Today, events around the world are taking place in rapid succession at a staggering pace — whether in our regi ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. مکانیکی ، ( مربوط به ) مکانیک 2. ماشین وار. ماشینی. بدون فکر مثال: a mechanical device یک وسیله مکانیکی a mechanical response یک پاسخگویی بدون ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. تعلیق 2. بلاتکلیفی 3. دلهره. نگرانی. اضطراب 4. هیجان مثال: I can't bear the suspense من نمی توانم بلاتکلیفی را تحمل کنم.

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. مردی ، 2. دوران بزرگسالی 3. مردانگی 4. قدرت جنسی 5. قدرت جسمانی. بنیه 6. ادمیت. انسانیت. بشریت 7. مردان 8. رجولیت مثال: the transition from boyho ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

۱. گیج کردن ۲. متحیر ساختن. مات و مبهوت کردن ۳. مانع شدن. باز داشتن. ناکام گذاشتن ۴. درمانده کردن. ناتوان کردن. عاجز کردن ۵. بیهوده تلاش کردن / سپر. ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

پستچی مثال: He anticipated the approach of the mailman with fright. او با وحشت منتظر نزدیک شدن پستچی بود.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

۱. خسته. فرسوده ۲. حاکی از خستگی ۳. خسته کننده. فرساینده ۴. ملال آور. کسل کننده ۵. خسته کردن. فرسوده کردن ۶. خسته شدن مثال: I am weary of debating th ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

کمین، کمینگاه They prepared an ambuscade for the Romans. آنها برای رومی ها یک کمین گاه درست کردند.

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

۱. مانع شدن. مانع ورود ( چیزی یا کسی ) شدن. از ورود ( کسی یا چیزی ) جلوگیری کردن ۲. محروم کردن ۳. نادیده گرفتن. کنار گذاشتن. به حساب نیاوردن. صرف نظر ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

شرارت. عمل شرورانه مثال: Once again, they're assisting the vicious acts of this murderer and terrorist gang who has usurped Palestine and is ruling o ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

غصب کردن مثال: Once again, they're assisting the vicious acts of this murderer and terrorist gang who has usurped Palestine and is ruling over Palest ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

۱. زرنگ. زیرک. ناقلا. هوشیار ۲. زیرکانه. هوشمندانه مثال: Malcolm is a shrewd and realistic businessman. مالکوم یک تاجر زیرک و واقع بین است.

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

۱. میکروسکوپی. ذره بینی ۲. خرد. ریز. بسیار کوچک. ۳. دقیق. مبسوط مثال: microscopic particles ذرات میکروسکوپی ذرات ریز و بسیار کوچک

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

عرفانی مثال: the mystical religions of the east. مذاهب عرفانی شرق

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

۱. سنگین. با ابهت. پر ابهت ۲. جدی. خطیر ۳. موقر ۴. رسمی مثال: He wore such a solemn expression that I feared what he had to say. او آن چنان قیافه پ ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

۱. منقل ۲. کباب پز ( زغالی ) . باربکیو ۲. کباب. غذای بریان ۳. کباب خوران ۴. کباب کردن. بریان کردن مثال: They invited all the neighbors to their Fourt ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

رواج مثال: The prevalence of the Quran was clearly evident this month of Ramadan — the recitation of the Quran, and contemplation on its verses. در ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

تخته سه لایی. تخته سه لا مثال: a wall made of plywood panels یک دیوار ساخته شده از پنل هایی از {جنس} تخته سه لا

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

ظروف بلوری. اشیاء شیشه ای مثال: The expensive glassware is very fragile. این ظروف بلوری گران قیمت خیلی شکننده هستند.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

۱. قدرت. نیرو. توان ۲. شور. حرارت مثال: Having a great deal of vigor, Jason was able to excel in all sports. جیسون با داشتن قدرت خیلی زیاد، قادر بود ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

بو مثال: بو The odor didn’t vanish, but lingered on for weeks. بو از بین نرفت بلکه برای هفته ها باقی ماند.

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

سهمیه مثال: There was a quota placed on the number of people who could migrate here from China. سهمیه ای برای تعداد افرادی که می توانستند از چین به ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

۱. لقمه. تکه ۲. لعبت. تیکه ۳. ذره. چکه. خورده مثال: Suzanne was reluctant to try even a morsel of the lobster. سوزان اکراه داشت که حتی یک تکه از {غذ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

انسان ساز. تهیب کننده شخصیت مثال: Fasting during the month of Ramadan, intimacy with the Quran during the month of Ramadan, the Night of Qadr in the ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٢

آغاز کننده. شروع کننده مثال: They should know that we’ve never been the initiators of conflicts or confrontations with anyone. آنها باید بدانند که م ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

خباثت مثال: Today, the maliciousness of the cruel Zionist regime — though the term "cruel" is an inadequate description of them — has anguished the h ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

بخشنامه مثال: Regulations, directives, and guidelines shouldn’t change every day so that investors can feel confident that they can trust the process ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

نظارتی مثال: This is my message to the responsible supervisory bodies in various institutions, whether in the administration, the judiciary, or the M ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رشادت. شجاعت مثال: The patience of the Iranian nation, their steadfastness, their courage, and their valor were all demonstrated. صبر ملت ایران، ایس ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

چرتکه. چتکه مثال: I used an abacus to calculate my average. برای حساب کردن معدلم، از چرتکه استفاده کردم.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. کوره ۲. تنور. تون مثال: When the furnace is hot enough, the metal is melted. وقتی کوره به اندازه کافی داغ است، فلز ذوب شده است.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ساحل. لب دریا. لب آب. کنار دریا. اسکله، بارانداز مثال: Most of the hotels are down on the waterfront. اکثر هتل ها در کنار دریا قرار دارند. My favor ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. سوختن. اشتعال ۲. احتراق مثال: We all know how a combustion engine sounds like. همه ما می دانیم صدای احتراق یک موتور چطوری است؟

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سرازیر شدن. جاری شدن. سیل. هجوم. ورود مثال: We see a constant influx of food. ما شاهد سرازیر شدن دائمی غذا هستیم. ما شاهد ورود دائمی غذا هستیم.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. حواس پرتی ۲. موجب حواس پرتی ۳. سرگرمی. وسیله تفریح ۴. پریشانی. آشفتگی خاطر ۵. ( مجازی ) دیوانگی مثال: the need for relaxation and distraction sho ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

طیف مثال: It doesn’t absorb in the electromagnetic spectrum آن جذب طیف الکترومغناطیسی نمی شود.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

الکترومغناطیسی مثال: It doesn’t absorb in the electromagnetic spectrum آن جذب طیف الکترومغناطیسی نمی شود. electromagnetic waves امواج الکترومغناطیسی

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. ( در آب ) فرو بردن. فرو کردن. ۲. ( مجازی ) غرق کردن. غوطه ور ساختن مثال: I like to immerse myself in my topics. من دوست دارم خودم را در مباحثم غر ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. الزام. اجبار. ناچاری. فشار. زور ۲. محدودیت. قید. قید و بند ۳. تصنع. تکلف. تظاهر مثال: He thought he would be happier without the constraints of a ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

غیر قابل تصور. باور نکردنی مثال: The full scope of a nuclear detonation is almost unimaginable. فهم کامل ِ یک انفجار هسته ای تقریبا غیر قابل تصور اس ...

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

۱. انفجار ۲. صدای انفجار مثال: The full scope of a nuclear detonation is almost unimaginable. فهم کامل ِ یک انفجار هسته ای تقریبا غیر قابل تصور است.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کامل. کلی مثال: To produce a holistic view of the universe. تا یک چشم اندار کلی از جهان ارائه بدهد.