پیشنهاد‌های آرمان بدیعی (٦,٠٤٤)

بازدید
٢,٥٥١
تاریخ
٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

مثال: He has no kinsfolk in this city. او در این شهر هیچ قوم و خویشی ندارد.

تاریخ
٣ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. محکم . بطور محکم 2. سفت. سخت 3. قاطعانه. بطور جدی. جدا

تاریخ
٤ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

مولی المتّقین مثال: Master of the Pious, the Commander of the Faithful [Imam Ali ( pbuh ) ] مولی المتقین امیرالمومنین امام علی ( ع )

تاریخ
٥ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

( در کشورهای اسپانیایی زبان ) عید. جشن مذهبی

تاریخ
٥ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. داستان. قصه 2. ادبیات داستانی 3. خیال. پندار 4. دروغ. تظاهر

تاریخ
٥ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. تب دار، 2. تب زا. تب اور. بیماری زا. ناسالم 3. ناشی از تب 4. تب الود. هیجان زده. مضطرب. سراسیمه 5. عجولانه. شتابزده مثال: she's really feverish ا ...

تاریخ
٥ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. تب دار 2. تب آلود. هیجان زده 3. پر هیجان. دلهره اور. اضطراب اور 4. شدید. حاد. مفرط مثال: her fevered brow پیشانی تب دار او a fevered imagination ...

تاریخ
٥ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. غل و زنجیر. کند و زنجیر 2. مانع. قید. قید و بند. محدودیت مثال: They put him in fetters. آنها او را در غل و زنجیر قرار دادند.

تاریخ
٥ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. غل و زنجیر کردن. زنجیر کردن 2. مقید کردن. محدود کردن. مانع ایجاد کردن مثال: the captive was fettered اسیر در غل و زنجیر شده بود. these obligati ...

تاریخ
٥ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. عید 2. جشن 3. جشنواره 4. ( مربوط به ) جشن 5. ( مربوط به ) شادی. شاد مثال: the town's autumn festival جشنواره پاییزی شهر

تاریخ
١٥ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

رفاقت ، دوستی ، اخوت 2. همدلی. همدردی. محبت 3. معاشرت 4. انجمن. جامعه. جمعیت 5. عضویت 6. بورس. کمک هزینه 7. دستیار ( اموزشی یا پژوهشی ) مثال: a comm ...

تاریخ
١٥ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. حفاظ 2. گل گیر 3. سپر 4. ضربه گیر 5. لبه پایین شومینه 6. ( کشتی ) دفرا

تاریخ
١٦ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. بی باک ، نترس . جسور. پر دل و جرات 2. بی اعتنا. بی توجه. بدون واهمه

تاریخ
١٦ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. بیرونی ، خارجی ، 2. بیرون. خارج 3. نمای خارجی 4. ظاهر. قیافه مثال: exterior part of the house قسمت بیرونی خانه

تاریخ
١٦ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. گستردگی. وسعت ، دامنه 2. گستره. پهنه 3. طول 4. حد. اندازه. درجه مثال: two acres in extent به وسعت و گستردگی دو جریبِ ( فرنگی )

تاریخ
١٦ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. وسیع. گسترده. دامنه دار 2. مفصل. جامع 3. پهناور 4. طولانی 5. شدید. سخت. حاد مثال: a mansion with extensive grounds یک عمارت با زمین های وسیع ext ...

تاریخ
١٧ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. اخراج ، 2. خروج. 3. تخلیه مثال: expulsion from the party اخراج از حزب the expulsion of bodily wastes تخلیه ی ضایعات بدنی

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. اکسیر، کیمیا 2. داروی هر درد بی درمان 3. اب حیات ( کنایه از مشروب )

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. ( پاسخ. اطلاعات و غیره ) بیرون کشیدن. در اوردن 2. موجب شدن. باعث شدن 3. ( روان شناسی ) فراخواندن

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. اسانسور، بالابرنده ، بالابر 2. سیلو. انبار غله 3. ( در دم هواپیما ) اسکان افقی

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. الکتریکی ، برقی 2. برق مثال: electrical devices وسایل برقی

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. محصور کردن. دیوار کشی. حصر 2. زمین محصور 3. جایگاه مخصوص 4. ( نامه و غیره ) ضمیمه. پیوست

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

1. بسته. محصور 2. منزوی 3. به پیوست. به ضمیمه مثال: an enclosed society یک جامعه بسته

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

ناامیدی مثال: There are those who do this from outside the country, such as foreign television channels, radio stations, and newspapers, broadcasting ...

تاریخ
١٨ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

زهرآگین مثال: In failures and difficulties, “passivity” is venomous. در ناکامی ها و مشکلات انفعال، زهرآگین است.

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. شاد کردن. شادمان کردن. خرسند کردن. مشعوف کردن. مسرور کردن 2. مسحور کردن. مجذوب کردن 3. جادو کردن. افسون کردن. طلسم کردن

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. علاقه مند. شیفته. مجذوب. دلبسته 2. ( در مورد شخص ) عاشق. دلباخته

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. همدلی 2. احساس یگانگی. یگانگی. وحدت

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. وضع اضطراری. حالت فوق العاده 2. سانحه. حادثه. اتفاق 3. اضطراری. فوق العاده 4. فوری. بدون فوت وقت

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. ریشه دار. محکم 2. ( زبان شناسی ) درونه ای. لانه گرفته مثال: embedded belief ایمان محکم و ریشه دار.

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. شرمنده. خجالت زده 2. سراسیمه. دستپاچه 3. ناشی از دستپاچگی. 4. ناراحت کننده. ازارنده. عذاب اور

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. ناراحت کردن. نگران کردن. مضطرب کردن. اشفته کردن 2. سراسیمه کردن. دستپاچه کردن 3. شرمنده کردن. خجالت زده کردن 4. جلوی چیزی را گرفتن. ایجاد مانع کرد ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

دلشکسته مثال: When we face a downturn or a failure, we should not become depressed, hopeless, or heartbroken. وقتی ما با رکود و شکست مواجه می شویم، ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

1. برده کردن. به بردگی در اوردن 2. اسیر خود کردن. به اسارت خود در اوردن

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. روشن کردن. توضیح دادن 2. از اشتباه در اوردن. از گمراهی نجات دادن مثال: Please enlighten this report.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

لذت بخش ، مطبوع . خوشایند. دلچسب. دلپذیر . مثال: It was an enjoyable party. آن یک مهمانی لذت بخش و دلچسب بود.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

1. امر کردن. دستور دادن. 2. منع کردن. قدغن کردن 3. توصیه کردن. سفارش کردن 4. تحمیل کردن مثال: He enjoined us to stay.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. افزایش دادن. افزودن به. بیشتر کردن. بالابردن 2. تقویت کردن 3. بهتر کردن. بهبود بخشیدن مثال: They enhanced their services. آنها خدمات خود را افزا ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

دفن کردن. مدفون ساختن مثال: They entombed her body. آنها جسدش را دفن کردند.

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. به اسمِ. تحت عنوانِ . دارای عنوانِ 2. مجاز. محق

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

تفریحی. سرگرم کننده. کمدی مثال: An entertaining story یک داستان سرگرم کننده

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. محیطی 2. ( مربوط به ) محیط زیست یا حفظ محیط زیست مثال: environmental cases موضوعات مربوط به محیط زیست

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. خاموش 2. مرده 3. منقرض. منهدم. نابود 4. منسوخ. کهنه مثال: an extinct species گونه های از بین رفته و منقرض شده an extinct volcano یک آتشفشان خا ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. خارجی 2. بیرون. بیرونی. برونی 3. بیگانه 4. ظاهری مثال: an external wall یک دیوار بیرونی an external examiner یک آزمون گیرنده بیگانه

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
١

1. با زور گرفتن. با ارعاب گرفتن 2. اخاذی کردن 3. تحمیل کردن 4. به چنگ اوردن. کسب کردن. گرفتن

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. ذوق کردن. شادی کردن. خرسند شدن. به وجد امدن 2. با خوشحالی اظهار داشتن 3. به خود بالیدن مثال: her opponents exulted when she left وقتی او رفت مخا ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

بیرون کردن مثال: Under the guidance, leadership, and organization of our esteemed martyr [Qasem Soleimani], the brave Iraqi youth were able to drive ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. نابودی. انهدام. اضمحلال. انقراض 2. خاموش کردن. خاموشی. فرونشانی مثال: The extinction of animals. نابودی و انقراض حیوانات

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. خاموش کردن ، 2. زدودن. پاک کردن. محو کردن 3. نابود کردن. از بین بردن. منهدم کردن 4. ( قرض ) را ادا کردن. بازپرداخت کردن مثال: the fire was exting ...

تاریخ
٢ روز پیش
پیشنهاد
٠

حریم هوایی مثال: The Zionist regime and the United States not only closed Syria’s airspace, but they also blocked its land routes. رژیم صهیونیستی و ...