پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٧١)
توله
غیر هدف ( جدا از چیزی که هدف کار ما است )
گسترش و شیوع بیماری
فعل: 1. زادگیری ( نگهداری حیوان یا گیاهی به منظور دریافت بچه یا گیاه همسان ) 2. تولید مثل کردن 3. به بار آوردن ( موقعیت یا مساله ای ) . موجب شدن 4. ...
زیست محیطی، اکولوژیکی
کسی، مربوط به کسی ( هر کس )
از حفظ، از بر
کلاسی که در آن دانش آموزان با سطوح هوشی مختلف وجود دارند و هیچ گونه تقسیم بندی تبعیضی صورت نگرفته است
1. رهسپار سفری شدن 2. طرح ریختن ( برای انجام کاری ) 3. تبیین کردن موضوعی ( در نوشته یا سخنرانی )
در مدرسه یعنی دانش آموزان با سطح ( کلاس ) مختلف تو یه کلاس ( مثلا کلاس دومی ها و سومی ها تو یه کلاس ) ، نه به خاطر کمبود امکانات، بلکه مثلا یک درسو ه ...
در مدرسه یعنی دانش آموزان با سطح ( کلاس ) یکسان در یک کلاس ( مثلا کلاس سومیا همه تو یه کلاس )
نشانی ، نشانی دادن سخنرانی رسمی اظهار کردن، کلام رسمی به زبان آوردن ( مثل "سایونارا" که ژاپنی ها موقع سلام میگن )
از زیر فشار درامدن، نفسی گرفتن
با فاصله از چیزی گذاشتن، به دور از چیزی نگاه داشتن ( بودن )
منسجم
1. Go on: ادامه دادن 2. Go on at: سرزنش کردن, گیر دادن 3. Go on with: به صحبت درباره چیزی ادامه دادن 4. Go on about: همش در مورد چیزی حرف زدن
معانی زیادی دارد، اما پرکاربردترین ها: 1. پرداختن به کاری، علاقه مندی به موضوع یا حرفه ای 2. در مورد پیشنهادات و مسایل، یعنی انجام کاری راجع به آن 3. ...
چشم انتظار چیزی بودن * فقط دقت کنید در موقع استفاده از این فعل ، بعد از to فعل بعدی ing دار است ( البته اگر اسم نباشد ) I'm Looking forward to my e ...
باخبر شدن از کسی، با کسی تماس برقرار کردن مترادف: catch up on
از کسی باخبر شدن، با کسی تماس برقرار کردن
1. اگر آخر جمله بیاید معنای " از آن موقع" می دهد. مثلا: They've been keeping us busy ever since 2. اگر وسط جمله بیاید معنای "از وقتی که" می دهد. مثلا ...
برام دعا کن!/دعا کن شانس بیارم!/ از ته دل بخواه که بتونم انجامش بدم
1. عصبیت، تندمزاجی 2. سرشت، خلق و خو
دست یافتن
نگه داشتن وضع کردن ( شدن )
شور رفتن، از نظر ابعاد و انرژی کوچک شدن یا تحلیل رفتن
1. خیلی داغ، خیلی گرم 2. هات ( کسی که حرارت جنسی بالایی دارد ) * دو مورد بالا در معنای صفت است، اما گاهی sizzling از sizzle به معنای "سرخ شدن" یا ...
برپا کردن
جمع کردن، جمع و جور کردن
Corporal
بی ثمر
ناکارامد
1. ترد 2. دردناک 3. پر مهر و دلنشین
باد هوا شدن ( کردن ) ، از جایی دور کردن، زدودن
راننده یک ماشین، راننده، سواره "با احترام، معنی موتورسوار درست نیست"
دررمورد انسان: 1. پیشرفته ( دررمورد تجهیزات و ماشین آلات ) 2. پخته، پرمغز، فرهیخته ( دررمورد انسان )
راحت طلب
Trainers
باور کن، جدی میگم I tell you هم میگن
محل تولید صنعتی یا نظامی ( کارخانه یا کارگاه )
خوشبختانه
معنای to در اکثر مواقع با در نظر گرفتن کلمات به کار رفته با آن مشخص است، اکثرا هم معنی "به" و " به سوی" می دهد. اما در برخی موارد به عنوان " به جای" ...
اسم: شجاع و دلیر فعل: روبرو شدن با مشکل یا مساله وحشت آوری
سرسری، گذری
از نظر احساسی سلامت و قادر به مواجه شدن با مسایل زندگی
زدودن، باور یا ایده غلطی را از بین بردن
به هر دلیلی
اغلب اوقات
جایی، فکری و یا نگرشی که به شما این امکان را می دهد هر کاری که دوست داشتید می توانید انجام دهید * صفت است This town has a can - do feel to it A can ...
به معنای واقعی، حقیقتا * برای تاکید به کار می رود