پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٧١)
در مورد انسان یا حیوان: کمیاب در مورد نتایج : دور از دسترس، سخت دست یافتنی در مورد نظرات و افکار: مبهم
ناقص کردن، خراب کردن * در برخی موارد به عنوان صفت استفاده میشود ( marred ) به معنای ناقص یا مثلا در صنایع شیشه سازی به معنی " مات" ( شیشه غیر شفاف ) ...
1. افتادن تو چیزی ( منظور فعالیت خاصی مثل یه کار ) 2. قرار گرفتن 3. to move somewhere quickly by relaxing your body and letting it fall on something ...
1. Be bound to do something: محتمله که انجام بشه/ بده مثال: If you wear his jacket, he's bound to find out اگر ژاکتشو بپوشی، احتمال قوی میفهمه 2. Be ...
صفت: کوچکتر از اندازه نرمال یا اندازه ای که باید باشد اسم: 1. نقاشی مینیاتور 2. بطری کوچک مخصوص مشروب 3. In miniature : یعنی در ابعاد کوچکتر، در ابعا ...
اسم: چیزمیز، چیز ( ما تو فارسی چجوری به همه چی میگیم "چیز" ) فعل: 1. چپاندن 2. پر کردن * stuff به معنی چیز همیشه غیر قابل شمارش است مثلا: . He has ...
معادل این اصطلاح در فارسی: " دیگه کمه کمش. . . " یا " حداقلش اینه که . . . "
خودخواه، خودبین * با احترام ، این لغت در انگلیسی عموما به همین معنی مورد استفاده قرار میگیرد و برای واژگانی مثل "متکبر" و یا "مغرور" بهتر است از pro ...
عامیانه به معنی "بپّا"
"کِش دادن" چیزی
اسم: ماشه فعل: 1. باعث شروع به کار چیزی شدن، فعال کردن ( مثل بمب یا سیستم الکترونیکی ) 2. راه انداختن، موجب شدن ( به وسیله سلسله ای از رخداد ها )
مناطق جنگلی
تشنه زمین، شدیدا محتاج به داشتن زمین * در کل هر چیزی به اضافه hungry - یعنی بسیار تشنه آن چیز Power - hungry News - hungry
1. علوفه 2. چیزی یا کسی که فقط به درد یک کار میخوره ( از جهت منفی )
Culminate in/with something: ( با چیزی ) به پایان رسیدن، به نقطه انتهایی خود رسیدن
حکایت، روایت حکایتی، روایتی * با اینکه اخر کلمه پسوند "ive" دارد اما هم صفت است و هم می تواند اسم باشد.
دامپروری
فعل: 1. پروراندن 2. سرپرستی کودکی را پذیرفتن ( مدت مشخص - فرزند خود شخص هم محسوب نمی شود ) اسم: هر یک از والدین غیر واقعی کودک که سرپرستی او را به ...
اگر اسم باشد: 1. سیب زمینی سرخ کرده ( به بریتیش ) 2. چیپس ( به امریکایی ) 3. تراشه اگر فعل باشد: 1. ریز ریز کردن 2. لب پر کردن ( باعث بشی قسمت کوچ ...
1. شلوغ پلوغ کردن جایی یا فضایی 2. به هم ریختگی
خطر ، ریسک * دقت کنید که اسم است نه صفت
1. در مورد آمال و آرزوها یعنی "محقق نشده" 2. در مورد انسان یعنی "ناراضی" یا "مستعصل"
1. غیر اخلاقی 2. بی عفت، دارای انحراف جنسی * اگر قید باشد: از روی انحراف اخلاقی/جنسی
اثر منفی گذاشتن * حرف اضافه این فعل نیز on یا upon است
1. مصالحه/سازش ( کردن ) 2. از چیزی گذشتن/ زدن به خاطر چیز دیگه ای ( که معمولا اون چیزی که ازش گذشتیم مهمتر بود ) ، عدول کردن
1. ایجاد مشکل کردن 2. ژست ( گرفتن ) برای عکس یا خودنمایی
متاثر
Surrounding میشه اطراف، نزدیک اما surroundings میشه محیط
جدا کردن ( دو چیز مرتبط به هم، نه حتما جداکردن فیزیکی، بلکه ممکن است جدایی ارتباطی منظور باشد ) It cuts me off from my family
اشتراک گرفتن/ خریدن * فقط فعل است
متعصب، تبعیض گرا
این برنامه هایی که اول صبح کانالای ایران نشون میدن رو که دیدین، همونا رو میگن soap opera, در مورد جامعه و زندگی مردم هم گزارش میگیرند
1. متوسط 2. رسانه، جمعش میشه media یا mediums به معنی رسانه ها
معادل فارسی: " صاحب اختیارید" یا " البته"
میگن که. . . ، شنیدم که میگن . . . ، حرف تو حرفه که. . . ، شایعه شده که. . .
چرت و پرت
1. کسب کردن، به دست آوردن 2. در مورد شرایط، سیستم و قوانین به معنای " همینجوری موندن" معنی میشه
1. متمدن 2. راحت و لذت بخش
فعلی که نیاز به مفعول ندارد ( نننننندارد ) ، فعل لازم * فعل متعدی یا transitive نیاز به مفعول دارد
همگن سازی
تنها خوبی
نوار، روبان، نشان افتخار نظامی
مشقت آمیز
1. بی خطو خال، بدون لکه 2. بدون خدشه، مثل Unblemished reputation
1. نفیس، گرانبها 2. باحال و خنده دار ( غیررسمی )
باور غلط
زمینه ساز، پیش مقدمه
1. انداختن، چیزی رو جایی ول کردن یا پرت کردن 2. بهم زدن ( رابطه عاطفی ) ، تمام کردن یک رابطه * دقت کنید که اینجا حرف اضافه ندارد. مثلا : He dumped ...
1. فرو ریختن 2. غش کردن، نقش بر زمین شدن 3. در مورد شش ها و رگهای خونی، یعنی از بین رفتن ( توانایی نگهداری خون یا هوا را دیگر نداشتن ) *البته این ...
گیرنده عصبی مثلا taste receptor یعنی حس چشایی