پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٧١)
1. واضح، روشن 2. درخشان
1. اه و افسوس ( کشیدن ) 2. وزیدن
In a state of grace: پاک، مورد مرحمت و مغفرت قرارگرفته
اسم: 1. نزاکت 2. مهلت 3. لطف پروردگار فعل: آراستن، زینت بخشیدن
انسان پاکدامن، انسان درستکار * دقت شود که اسم است نه صفت
درستکار، پاکدامن * دقت شود که صفت است نه قید
گس، غیرشیرین
چیز خوشبو یا خوشمزه که به اصطلاح آب دهان را جاری میکند
چپاندن
عذاب وجدان
Guilt - induction
1. سر کسی فریاد زدن 2. به سمت کسی حمله ور شدن * حرف اضافه آن نیز at است
خیرخواهی، مرحمت ( مربوط به پروردگار )
با مشت کوبیدن، درهم کوبیدن ( در ورزش )
صفت: فقط، صرف اسم: دریاچه
اسم: اجر و مزد، حقوق ( هفتگی ) فعل: درگیر جنگ با کسی یا چیزی شدن * با wager به معنی "شرط" اشتباه نگیرید
زُل زدن
1. مشورت کردن ( گرفتن ) 2. دنبال اطلاعات ( در کتاب یا . . ) گشتن
1. Pluck something from/off : چیدن، کندن، ورداشتن 2. Pluck up the courage to do something: جرات انجام کاری را پیدا کردن
الف ) درگیر ( مقدار زیادی از چیزی یا کار فراونی ) شدن، مملو از چیزی شدن ب ) غرق آب کردن سه تا نکته فقط: 1. اول اینکه با معنی الف، این فعل همش به صورت ...
● بالا آمدن، قابل مشاهده شدن Come up with: پول چیزی را جور کردن ●Come to sb: پیش کسی آمدن، جلو آمدن ●Come up to a place: جایی رفتن یا اومدن ) معمولا ...
دوش گرفتن ( انگلیسی آمریکایی ) البته انگلیسی ها میگن have a bath * معنای دیگری هم دارد ( کنایه آمیز ) : پول خود را باختن
پادویی کردن
1. آوردن ( کسی یا چیزی ) 2. به فروش رفتن 3. Fetch and carry یعنی پادویی کردن
1. خنثی کردن ( بمب ) 2. تحت کنترل دراوردن، آرام کردن ( اوضاع )
معانی مهم ( معانی زیادی دارد ) : فعل: 1. تاب آوررن ، تحمل کردن 2. حاوی چیزی بودن، در خود ( به همراه خود ) داشتن اسم: 1. خرس 2. خفن ( در سختی و مشک ...
جمع بندی، ماحصل
نتیجه ای حاصل کردن، بر اساس داشته ها به نتیجه ای رسیدن
در مورد لباس یا اشیا یعنی "باز کردن ( گشاد کردن ) "
طول لباس یا دامن ( از بالا تا لبه تحتانی لباس )
لرزیدن، ترس چیزی را داشتن
دیکته کردن، تاکید خصمانه بر انجام کاری
Lay down the law چیزی رو دیکته کردن، مقرر کردن بر انجام کاری به صورت تاکیدی
1. بی دقتی کردن 2. غلط به کار بردن، درست اداره نکردن
سلیقه
اسم: 1. تفرجگاه 2. نقطه، لکه 3. لک روی پوست 4. قسمتی ( معمولا گرد ) در یک جسم یا جاندار که متفاوت از قسمتهای دیگر است فعل: 1. متوجه شدن یا تشخیص دادن ...
شیشه لوله ای ( مورد استفاده برای نمونه برداری و عطریجات )
خصوصی سازی شده
خصوصی سازی کردن
شاغل
در معنای کلی: 1. برخورد کردن ( به چیزی خوردن ) با حرف اضافه into و against 2. تکان تکان خوردن 3. کشان کشان بردن یا آوردن * اما اگر bump into somebody ...
در گرامر زبان منظور "کُننده کار" است در سایر موارد منظور "عامل" یا " نماینده" می باشد
انگل، کرم
دارایی و اموال خصوصیت ملک و املاک
چاره ای نداشتن We ran away as we were pushed to the wall by the attack of dogs.
1. دلیل چیزی بودن 2. تشکیل دهنده چیزی بودن ○ البته این زمانیه که حرف اضافه "for" مال خود فعل باشه، بعضی وقتا خود "account" به طور مستقل یک فعل هست ک ...
Extent به تنهایی یعنی " بُعد" یا "گستره"، در واقع یک اسم است. اما یک اصطلاح مشهور با extent: To the extent that=to such an extent that یعنی اونقدری ...
1. به عنوان اسم: پیرو ( مثل فالوور های اینستاگرام ) 2. به عنوان صفت: بعدی، بعدش مثل on the following day روز بعدش 3. به عنوان حرف اضافه: به دنبال ...
در زیر سایه شکوه و افتخار چیزی بودن ( بالیدن )
هرج و مرج