پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)
تا اونموقع که. . . توجه: یعنی یه فعلی قبل از این این زمان انجام شده
1. حتی الانش هم ( همین حالا هم. . . ) 2. با وجود اینکه، علارغم اینکه
گیج و متعجب
1. Look up بهتر شدن، پیشرفت محسوس داشتن 2. Look something up جستجو کردن چیزی ( در اینترنت یا کتاب ) 3. Look someone up به کسی سر زدن * اگر up مربوط ...
کفش یا کتونی ساقدار ( مچ رو میپوشونه )
رستوران یا بانک یا هر جایی که اونجا شما بدون پیاده شدن از ماشین میتونید خدمت رسانی بشید
صبر کردن، اما وقتی با حرف اضافه on بیاد به معنای خدمت کردن هستش، Wait on somebody
1. Pass by something/somebody گذشتن ( رد شدن ) از کنار چیزی یا کسی 2. Pass something/somebody by نادیده گرفتن ( شامل نشدن ) چیزی یا کسی *این فعل اصل ...
عصبانیت
بی خبر گذاشتن، کسی رو تو خماری چیزی گذاشتن
خودداری از صحبت در مورده چیزی، چیزی نگفتن Keep quiet about something
خبر از کسی داشتن ( با وسایل ارتباطی )
خوب فکر کردن
معادل فارسی " دو دوتا چهارتا" کردن ، در مورد مساله ای نشستن خوب فکر کردن
در میان گذاشتن موضوعی با کسی، حرف اضافه with نیز بعد از over و قبل از اون شخص میاد: Talk it over with your friend
در میان گذاشتن موضوعی با کسی
ابراز عقیده کردن
از قافله عقب بودن
Rip something off: 1. زدن تو گوش چیزی، کِش رفتن 2. کلمات/اثر شخص دیگه رو به نام خود به زبان اوردن/معرفی کردن
به کارش وارده، خیلی حالیشه ( تو یه مهارت خاص )
نمیشه از الان گفت
1. Across الف: سرتاسر، از یک سو به سوی دیگر We'll have to swim across ب: اونور He's meysam, go across and say hello! 2. Across to/at روبرو و نقطه م ...
فعالیت یا ورزش انرژی بر
1. Gee: یا خدای خودمون 2. Gee up: در هنگام راندن یک چهارپا، مثلا اسب سواری، با صدای بلند گفته میشه و برای وادار کردن حیوان به تندتر رفتن به کار می ره.
پولی که به شرکت یا طرف مربوطه بابت تحویل کالا پرداخت می شود
مربی، تعلیم دهنده ( ورزش یا هر چیزی که نیاز به تمرین دارد )
شرط بندی
Decline in favor of: به نفع کسی کنار کشیدن
1. رهسپار شدن، عازم شدن 2. روی گردانیدن یا ترک شغل یا سازمانی 3. Depart from تغییر رویه یا عقیده در مورد/ یا نسبت به 4. Depart this life از دنیا رفتن ...
پر کاربردترین معانی: 1. وثیقه 2. بیرون ریختن آب یا مایع از جایی یا چیزی مثل کفش یا قایق ( البته اگر با out بیاید )
1. abide by sth/sb یعنی پایبند بودن به کسی یاوچیزی، حتی اگر باهاش موافق نباشی 2. Can't abide sth/sb تاب نیاوردن کسی یا چیزی 3. در زمان های دور به مع ...
عفو، بخشش
1. طوفان شدید 2. موضوع کم اهمیتی که باعث براشفتگی و یا ناراحتی شود
در معنای عامیانه میشه سوختگی سطحی، اگر دررمورد سطح مو به کار برده بشه همون "کِز خوردن" خودمون
Brush up on something
عقب افتادن ( از نظر زمانی ) در انجام کاری
بنابراین، پس نتیجه گیری میکنیم که . . .
1. قاعده انجام کاری 2. روش درمان یا عمل جراحی
Aimed at someone/something: یعنی هدف آن چیز یا شخص است
1. تجربه عملی که دارای ریسک است ( مخصوصا وقتی با to می آید ) مثلا: Exposure to violent movies 2. جهت ( سمتی که چیزی با آن مواجه است ) مثلا: My bedro ...
آگهی تبلیغاتی
اضافه وزن
قسمت اصلی و عمده اگر گفت مثلا: Tv is central to our lives. در اینجا be central to something یعنی در بطن چیزی بودن ( تلویزیون در بطن زندگیهای ماست، ...
1. Be obsessing: وسواسی شدن مثلا: stop obsessing about your glasses, they're clean. 2. Be obsessed by/ with some thing: تمام فکر و ذکر کسی شدن البته ...
خیلی سختی و مشقت داره
1. Build up: انباشته شدن یا کردن 2. Build something up: توسعه دادن یا تقویت و بهبود چیزی مثلا: Build your confidence up
Write something in rough در چرکنویس نوشتن، پیش نویس کردن یا کشیدن Rough: در اینجا همان چرکنویس معنی میده
غذا یا نوشیدنی رو چرخوندن ( به منظور تعارف و دادنش به بقیه )
دست برداشتن از انجام کاری که بدان مشغولید ( مخصوصا وقتی که به اندازه کافی پیش رفتید یا خسته شده اید )
1. Put something away: یعنی برگرداندن چیزی ه جایی که معمولا در آنجا نگه داشته می شود یا قرار دارد 2. Put something back: یعنی برگرداندن چیزی یا شخص ...