پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٩٢)

بازدید
٤,٦٩١
تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

اشتراک گرفتن/ خریدن * فقط فعل است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

متعصب، تبعیض گرا

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦١

این برنامه هایی که اول صبح کانالای ایران نشون میدن رو که دیدین، همونا رو میگن soap opera, در مورد جامعه و زندگی مردم هم گزارش میگیرند

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. میانه 2. رسانه، جمعش میشه media یا mediums به معنی رسانه ها

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

معادل فارسی: " صاحب اختیارید" یا " البته"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

میگن که. . . ، شنیدم که میگن . . . ، حرف تو حرفه که. . . ، شایعه شده که. . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

چرت و پرت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

1. کسب کردن، به دست آوردن 2. در مورد شرایط، سیستم و قوانین به معنای " همینجوری موندن" معنی میشه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

1. متمدن 2. راحت و لذت بخش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠٩

فعلی که نیاز به مفعول ندارد ( نننننندارد ) ، فعل لازم * فعل متعدی یا transitive نیاز به مفعول دارد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

همگن سازی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

تنها خوبی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

نوار، روبان، نشان افتخار نظامی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

مشقت آمیز

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

1. بی خطو خال، بدون لکه 2. بدون خدشه، مثل Unblemished reputation

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

1. نفیس، گرانبها 2. باحال و خنده دار ( غیررسمی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

باور غلط

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢٥

زمینه ساز، پیش مقدمه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧٩

1. انداختن، چیزی رو جایی ول کردن یا پرت کردن 2. بهم زدن ( رابطه عاطفی ) ، تمام کردن یک رابطه * دقت کنید که اینجا حرف اضافه ندارد. مثلا : He dumped ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥١

1. فرو ریختن 2. غش کردن، نقش بر زمین شدن 3. در مورد شش ها و رگهای خونی، یعنی از بین رفتن ( توانایی نگهداری خون یا هوا را دیگر نداشتن ) *البته این ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

گیرنده عصبی مثلا taste receptor یعنی حس چشایی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

1. کارگر، کارگری 2. زایمان In labour یعنی شخص در فرایند زایمان هستش و در حال به دنیا آوردن نوزاد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

دنباله، مسیر، مجموعه از اقداماتی که به منظور خاصی انجام می شوند.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

جدا از هم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

دخالت، درگیری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٧

کلاهبردار، کلاهبرداری

پیشنهاد
١٥

چیزی رو به حساب چیز دیگه گذاشتن مثلا، Down put it down to chance به حساب شانس نزارش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

1. تقسیم ( کردن ) 2. تفرقه افکندن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

علم مطالعه توانایی های عجیب و رمزآلود بعضی افراد، مانند توانایی پیشگویی آینده یا تلپاتی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٠

معادل فارسی " عمراً"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢٨

وغ وغ ( کردن ) سگ * لطفا نگید " پارس"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

1. گذرگاه، معبر 2. تقاطع 3. سفری که روی دریا یا رودخانه بزرگ شکل میگیرد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

خط ریلی بین انگلیس و فرانسه که از زیر کانال می گذرد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

خواب بیشتر در صبح Have a lie - in

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧١

1. اگر هنگام احوالپرسی باشد ( که علامت سوال در انتهایش می اید ) به معنی: خوشوقتم 2. اگر در هنگام توصیف یک شرایط به کار برود ( که علامت سوال هم ندارد ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥١

1. وقتی کسی شما رو به انجام یا قرار گرفتن در موقعیتی دعوت میکند شما با گفتنش در واقع میگی: "خوشحال میشم ( که انجامش بدم ) " ، " باعث افتخاره ( که انج ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

1. صریح 2. رکیک

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

1. خیلی دقیق و کامل 2. شدید

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

1. تقریبا 2. با خشونت و درشتی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. ترتیب بندی آهنگ 2. دمو دستگاه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١٤

به عنوان اسم: 1. ساقه گیاه 2. "پایه" لیوان یا ظرف به عنوان فعل: 1. بند آوردن، جلوگیری کردن 2 . Stem from something از چیزی ناشی شدن، به خاطر چیزی ا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧٢

1. نیازمند تلاش و سختی بسیار 2. پرتوقع جفتشون صفتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

وارد، بَلَد، حرفه ای * فراموش نکنید که یک اسم است نه فعل

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

1. پر ترافیک 2. قسمتی از بدن که انباشته از مایعات است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١٢

1. واحد درسی 2. از قسمت های یک نرم افزار که وظیفه خاصی دارد 3. از قسمت های ( قطعه ) یک سفینه فضایی 4. یکی از قسمتهای جدا شده از یک وسیله کلی مثل دستگ ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

1. مجال چیزی پیدا شدن، دسترسی پیدا کردن 2. دررمورد چیزی بحث و تبادل نظر کردن 3. دردودل کردن 4. رو به چیزی شروع به تیراندازی کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

1. پول زیادی پرداخت کردن، پیاده شدن ( پول ) 2 . پول دادن بابت پرداخت حق بیمه یا مسابقه یا هر چیزی که از طرف یه سازمان به افراد پرداخت میشه 3. باز کر ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

نگاه سطحی و بدون در نظر گرفتن عواقب چیزی در آینده، از روی کوته بینی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

1. ولرم 2. بی میل، بی تفاوت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٩

1. سپس ( وقتی قبل از جمله ای می اید ) She went downstairs and then i heard her shriek 2. آن موقع ( وقتی همراه با اسمی می آید و یا وقتی که به عنوان ...