پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٩٢)

بازدید
٤,٦٩٢
تاریخ
١٦ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

املای درست این کلمه Impostor هستش دوستان

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

Stall

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

دانسته

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

Prospect

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کم اومدن، ناکافی بودن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

باور

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

یک جاهایی هم این کلمه بار موافق داره ( بر خلاف اکثر اوقات که بار مخالف داره ) ، اون موقع میتونید “ با وجود” معنیش کنید. The chemistry area got close ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

صفحه گرامافون

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

برگشتن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Upon arrival

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

embark on something

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

a turning point

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چس ترم ( با عرض پوزش )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زننده، فاحش

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اصلا و ابدا آسون نیست

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Be fraught with, Be riddled with

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد

بنده تخصصی تو برنامه نویسی ندارم، اما دوستان و عزیزانی که توانایی تولید بازی های ساده از طریق پایتون یا برنامه های دیگه رو دارن خواهش میکنم یه بازی د ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برهم زننده معامله یا رسیدن به هدفی، عامل بازدارنده

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قیامت

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

خدافظ یادتون رفت جناب بهمن 😐

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بی جان و نحیف

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محیطی دوستان توجه کنن که این واژه صفت هست نه اسم که بخوایم اونو با environment مقایسه کنیم، تو فارسی داریم نور محیط، صدای محیط، شرایط محیطی، همه اینا ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عادل بر حق

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اذعان کردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Concurrently

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

To stay current with something

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

پیشرو

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هر کسی

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Make something matter چیزی رو در خور تعریف کردن، چیز خوبی درآوردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نگه داشتن چیزی، به کسی ندادن، گم نکردن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عازم سفری شدن

پیشنهاد
٠

To be tied to sth

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چیزی را به کسی رساندن

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

a situation in which you balance two opposing situations or qualities: * There is a trade - off between doing the job . accurately and doing it qui ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

• کجا دیدم شمارو؟! * دررواقع وقتی به کار میره که میدونی یه نفرو قبلا یه جا دیدی اما یادت نمیاد چه زمان و مکانی. “ به جا نمیارم” معادل بدی نیست اما مع ...

تاریخ
٣ ماه پیش
پیشنهاد
٠

In case of

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد

* تا جای ممکن * به طور کامل All the way to: تاااااااا Owls have feather all the way to their toes. جغدها تا اون انتهای انگشتانشون پر دارند.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

* از هم باز شدن Spread out, spread apart

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

• بهره بردن از نتیجه مستقیم کار یا تلاش خود • درو کردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

probability

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میانگین: mean میانه: median مد: mode

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میانگین: mean میانه: median مد: mode

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٣

دوستان دقت کنن که این فعل رو با “ starve” که به معنی “ گرسنگی کشیدن یا قحطی زده بودن” هستش اشتباه نگیرید.

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

معانی دوستان که بسیار عالی و کافی هستش، فقط خواستم عرض کنم این فعل رو با “strive” که به معنی “ کوشیدن و جهد کردن” هستش اشتباه نگیرید چون خودم این مشک ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

* انزجار داشتن از To abhor sth • دقت کنید که خرف اضافه نداره

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مذهبی بودن ( دررواقع اهمیت بسیار به دین و مذهب و به جا آوردن مناسک دینی دادن )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

dispense: بیرون دادن، توزیع کردن dispense with sth/sb: استفاده نکردن یا خلاص شدن از چیزی یا کسی که دیگه نیازی بهش نیست

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

تداعی شدن و یادآوری یک خاطره خوب یا لحظه شاد در گذشته

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وقت، هزینه و انرژی گذاشتن برای اینکه تو یه حرفه اسم و رسمی پیدا کنی ( یه چیز تومایه های " یه کاری دست و پا کردن" اما خوب بازم دقیقا این معنی رونداره )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

جناب آقای کوروش شفیعی، در معنای انگلیسیش هم ترجمه خانم عالمی درست هستش، چرا میفرمایید که اشتباهه. این ترجمه دقیق دیکشنری کمبریج: livestock: animals a ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

چراغ آویز

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Forum

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مجمع Forums: مجامع

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

• گردهمایی، اجتماع ( وقت که گروهی از مردم همدیگه رو ملاقات میکنن یا یه جا جمع میشن )

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ذاتا، به ذات، چیزی که واقعا هست ورای اینکه چطور به نظر میرسه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Mutual, reciprocal

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دوستان معانی مثل مقاومت، استقامت، تاب آوری و اینها خوب به معنای کلمه خیلی نزدیکه بازم متفاوت ازش هست، تاب آوری و استقامت خوب در واقع قدرت تحمل شمارو ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دور از دسترس

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اگر اسم باشه: * محدوده دسترسی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نادم، نادمانه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
١

* dwell: سکونت داشتن، زندگی کردن ( از نظر فیزیکی ) * dwell on sth: فکر کردن یا صحبت کردن ( به قولی کلید کردن رو موضوعی ) در مورد چیزی ( مخصوصا چیزی ...

پیشنهاد
١

family discord

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اختلاف خانوادگی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رمزگشایی

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برشمردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مشغول چیزی ( کار با چیزی ) بودن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

compasses

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

set square

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

protractor

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٤

با content اشتباه نگیریدش: * context: 1 ) نوشته یا متنی که برای توضیح عبارتی میاد 2 ) بستر، زمینه *content: 1 ) مفاد، محتوا 2 ) راضی ( کردن ) ، ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

زنجره * توگیلکی به زلزله هم معروفه

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای درست : cohesion

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

broccoli

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای درست: blonde hair

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بابا دست وردارین از این همه استعارات واصطلاحات ادبی! اون بنده خدایی که میاد اینجا دنبال ریشه های فارسی یا خارجی لغات نیست بخدا، اونارو جناب معین و بز ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

* طبق قانون، از نظر قانونی * از نظر شخصیتی یا سلامت کلی بدن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٢

با احترام به همه دوستان گرام این کلمه اسم نیست که بخواد معانی مثل "ریزبین" یا " جزییات دقیق" و . . . داشته باشه. بلکه صفت هست و به معنی: * با دقت و ت ...

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای درست: suppress معنی: سرکوب کردن

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Simply Genuinely

تاریخ
٤ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Genuinely

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٤

جالبه ترجمه "چهارراه" بیشترین لایکم خورده!! دوستان معنیش چهار راه نیست اصلا. شاید تو فیلمی جایی برای سهولت چهارراه معنی کردن براتون اما در واقع معنیش ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

• توافق رسمی • سازش • تسویه • محل استقرار ، محل اسکان ( جایی که قبلا کسی نبوده • استقرار

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

• وثیقه • جانبی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٢

• مرور کردن • تجدید نظر کردن

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Ray

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

یه مسلمون نیومد بگه مساحت به انگلیسی چی میشه!! خسته نباشید واقعا، میشه area دوستانی که قاعدتا برای همین ترثرجمه انگلیسی دنبالشین

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

Capsicum

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ponder

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

contemplate

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

far/further afield = a long/longer distance away خیلی دوردست منبع: کمبریج

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

قادر ساختن کسی به شناخت و فهم چیزی

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
٠

املای درست: legitimacy

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

Clothes: لباس ها Cloth: پارچه Clothing: پوشاک A piece of clothing: لباس مورد اول اسم جمع ( همیشه فعلش جمعه ) ، موارد دوم تا چهارم همیشه فعل مفرد میگ ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد
١

دوستان این کلمه به هیچ عنوان صفت نیست، منبع هم دیکشنری های معروف مثل لانگ من و کمبریج هست، به معنی “نبوغ” و یا “ شخص نابغه” ، در معنای دوم بعضی دوست ...

تاریخ
٥ ماه پیش
پیشنهاد

دقت کنید که have hand in sth یعنی دست داشتن در چیزی، اوکی، اما تو یه جمله اگر have handed in دیدین اون have مال زمان حال کامل هست و در واقع فعل ما ای ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

فقدان

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

to work slowly or make slow progress, especially in a way that is boring یه سری لغتا واقعا هیچی معنی انگلیسیشون رو نمیگیره، مثه این، منبع لانگ من

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

دوستان دقت کنن که seashell در واقع پوسته خالی صدف هست که گوشتی توش نیست، مثه همین صدفای کنار ساحل، اون صدفی که توش گوشته و خوراکیه میشه clam

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

جور بودن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

پیش تمرین

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

• جناب نظری، اتفاقا “فاصله جنسیتی” درستی، نه تبعیض! تبعیض جنسی یا جنسیتی میشه gender bias. اینجا منظور همون شکاف و فاصله ای هست که وجود داره، نه شکا ...

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ماده مخدر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شکار کردن در جنگل ( اینجا منظور از بگ همون کیسه ای هست که پرندگان شکار شده رو توش میریزن )

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

لازم الاجرا شدن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Be discounted: به حساب نیاوردن، جدی نگرفتن

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستخوش تغییر

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

تبعیت کردن، رفتار کردن بر اساس عرف

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در حال گسترش

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
٢

• اگر ابتدای جمله باشد: بدین سان • اگر وسط جمله با that بیاید: به خودی خود • اگر وسط جمله و بعدش ویرگول بیاید: به معنای واقعی کلمه

تاریخ
٦ ماه پیش
پیشنهاد
١

• پرسه زدن • برانداز کردن ( با چشم )

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

سر شاخ شدن با حریف ( بازیکن حریف )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

دیگه از . . . نگم ( براتون )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

پلمپ کردن، تخته کردن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

عشق متقابل داشتن، دوست داشتن کسی که بهت عشق میورزه

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آیا طرف مقابل هم دوسم داره ( عاشقمه ) ؟

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

مورد تایید بودن از لحاظ ( از نظر )

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

پا به ماه بودن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

در ورزش: شرایطی که در اون شخص یا یک تیم به دلیل فشار و توقعات بالا نمیتونه عملکرد مطلوبی از خودش ارایه بده

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موهای وزوزی و غیرصاف

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

علاوه بر "شک و پیک" : صاف و صیقلی ( مثلا مو )

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

In existence : موجود، چیزی که وجود داره

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

مست و مدهوش چیزی شدن، از خود بیخود شدن به خاطر چیزی

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٠

Rim

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

سر کردن و گذران یک روز

تاریخ
١٠ ماه پیش
پیشنهاد
١

•الکی، بیخودی مثلا وقتی میگیم� بیخود نیست که میگن…� یا � یا بیخودی بهش هرکول نمیگن ( حتما قدرت زیادی داره ) � • مفتی

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

an occasion when you practise a particular activity, performance, or journey در واقع از پیش تمرین کردن یا تست کردن یه چیزی برا اینکه بفهمی چقدر سخته، ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١٠

آخه پدرتون خوب مادرتون خوب، اومدین اینجا ترجمه کردین تراشد تراگذر ترا چی چی، مگه ما دانشجوی ادبیات باستانی هستیم، طرف به این ترجمه برای کار روزمرش نی ...

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

میتونه معنی “ مربوط به خانه و منزل “ هم داشته باشه

تاریخ
١١ ماه پیش
پیشنهاد
١

وضعش خوبه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

با احترام به دوستان این کلمه بک اسم هست نه صفت، پس باید بگیم “ یک شخص یا یک چیز دردسر ساز” ، “ آدم یا چیزی که کار خراب کن هست” معنای دیگری هم داره ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

To honk somebody off یعنی To irritate somebody آزاردن، رو مخ رفتن، عصبی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

emblem

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

چیز جالب و باحالی گفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زدن به تیپ و تاپ هم، عصبانی شدن ( چند نفر سبت به هم )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● وقتی مایعی در حجم کمی جاری میشه ( هم فعل هم اسم ) A trickle of melted butter made its way down on the his chin ● نم نمک وارد شدن یا رفتن People t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

● ریختن ( با اختیار، مثلا چای ریختن ، نه ریختن سهوی چای روی لباس که میشه spill ) ● سرازیر شدن ( مثلا به سمت درب خروجی سرازیر شدند )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پنجر کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Locksmith

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به صورت محاوره ای خودمون: تو خماری چیزی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

زخم بستر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

have a solid background in something دانش و تجربه بالایی در چیزی داشتن

پیشنهاد
٠

نظر خود را در مورد چیزی تغییر دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نگاه غضب آلود وطولانی درخشندگی زننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

sneak a taste

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پف دار مثلا در مورد کیک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستان دقت کنید این عبارت به این معنی هست کس دیگه شمارو مجبور کنه سخت کار کنید، مثلا تو فارسی جسارتا بعضی ها میگن چونمو پاره کرد از بس کار کشید ( ببخ ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

وقتی تو یه جایی مثل جنگل که سر و صدا وشلوغی شهر وجودنداره باشی، هر صدایی ممکنه توجه شما رو به خودش جلب کنه و در واقع قابل توجه به نظر بیاد، این ویژگی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● بجز، جز. . . البته دقت کنید که این معنی برای خود otherwise هست و on the معمولا برلی کلمه بعدیش هست اما چون میدونستم ممکنه سر همین عبارت گیر کنید ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

تو چنگ و در دسترس بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Pleasant

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهمونی که توش آقایون و خانم ها میرن خونه یه دوست و لباس خواب میپوشن و حالشو میبرن، البته منظورم همون خوابیدنه فقط اما شما باور نکن. برای بچه ها هم م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

جشن نامزدی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

رنگ های تو چشم، رنگ هایی که متمایز هستن از بقیه و برجسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

املای درست: neutral

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

هر چند وقت یکبار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Pay their ( last ) respects ادای احترام کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

چهچه زدن پرنده ) یا وقتی کسی با صدای آهنگین کلمه ای رو میگه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

benefit something Take advantages of something Exploit Utilize البته اخری یعنی استفاده عملی از چیزی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

Concerned with related to

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● مسیر انحرافی وقتی مسیر اصلی بسته است ● انحراف ● پرت کردن حواس، اغفال ● تفنن، مشغولیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

بر خلاف ظاهر لغت که به یه جور سرمایه گذاری شبیه هست، معنیش میشه: پولی که برای هزینه های پیش بینی نشده زندگی کنار میزاری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● صفت: مهربان A kindly old man ● قید: از روی محبت، با مهربانی She kindly helped me with my oroblems. ● یک معنی قدیمی هم داره که به اصطلاح ما ایرانی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بعضی جاها معنی "معرکه" ، " خیلی عالی" ، " پر سر و صدا ( چیزی که باعث غوغا بشه، حالا مثبت یا منفی ) " میده اساتید دیسلایکر دقت کنن که بنده عرض کردم ب ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Relief, ease

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مبتنی بر کارایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوره ای از شبانه روز که از طلوع خورشید شروع و با غروب خورشید به پایان میرسه، به زبان عامیانه "وقتی روزه"

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● رو کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

املای درست: casualty معنی: قربانی، تلف شده Casualties : تلفات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

● راست کرداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● دست از سر کسی برنداشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

●از انجام کاری طفره رفتن یا شانه خالی کردن مترادف: to pass the buck

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دریافت و انتقال اطلاعات ( تو اداره ها و شرکت ها به عنوان واحد مربوط به داده ها و وبسایت اونجا مد نظر هستش )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

فرق multiplier و coefficient رو ریاضی وار بهتون بگم دوستا گلم: 6�4= 24 اینجا عدد ۶، ضریب ( ضرب کننده ) برای عدد ۴ هست که خودش ضرب شوندست، به ۶ میگن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به دنبال سرنخ و سرمنشا چیزی رفتن، جستجوی دقیقتر در مورد چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از والدینی . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

Sulk, go into a sulk

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ظرف فلزی ( معمولا حلبی ) برای حمل مایع ( معمولا نفت یا بنزین ) ● مثلا همون ۲۰ لیتری خودمون ولی فلزی

پیشنهاد
٠

Put the blame on others

پیشنهاد
٠

Take the blame

پیشنهاد
٠

کسی که در واقعا گرداننده و حفظ کننده اون صمیمیت و حال خوب تو یه مهمونی هست، محور بودن تو یه مراسم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

Impulse On impulse: از روی هوا و هوس، از روی یک میل ناگهانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● صدق کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

apply

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

صدای جیر جیر ( ترمز خودرو یا دوچرخه یا همچین صدایی ) ، صدای جیغ مانند ( درآوردن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

To feel awkward

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● به اصطلاح He went to Germany to search about, in quotation marks, " vikings" and find out mre about their lives.

تاریخ
٧ سال پیش
پیشنهاد
٤٤٦

1. رسیدن به کسی یا چیزی که ازش عقبی 2. ملحق شدن 3. وقتی شخصی را ملاقات میکنی ( بدون قرار قبلی ) و در مورد اتفاقاتی که از آخرین باری که یکدیگر رو دیدن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پوشش گیاهی انبوه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

املای درست: Rumour یا Rumor جفتش درسته، اولی بریتیش، دومی امریکن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● یه زمانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یخچال فریزر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

محوطه و حیاط مزرعه ای ( که توش طویله، باغچهو اینجور چیزا هست و معمولا به زمین های کشاورزی وصله )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خود رو ( وقتی گیاهی در یک منطقه بدون اینکه انسان دخالتی داشته باشه رویش میکنه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

● خشن و ترسناک Ferocious dogs ● بی امان و شدید Ferocios battle

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( تاثیر ) خود را نشان دادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● سالم، سلامت Healthy economy /diet /child ● مثبت Healthy attitude ● اگر در مورد مقدار یا تعداد بود یعنی خیلی زیاد Healthy amount/number of

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● عد زوج ● حتی ● هموار، یک دست ● ادامه دار ( با یک کیفیت یا حالت ) ، یه جور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

Carcinoma

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

زیبا جلوه دادن، زیبایی بخشیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

● Cotton: در انگلیسی به گیاه پنبه میگن و قاعدتا پارچه یا منسوجی که روش اینو نوشته باشه یعنی " از جنس پنبه" ● linen: در انگلیسی به ساقه گیاهی به نام f ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

معنی "فراگیر شدن" چیزی رو هم میده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

● تعداد کالری ( بله دقیقا تعداد، نه مقدار، چون کالری قابل شمارشه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

Maternity cover contract قرارداد موقتی که به موجب اون شخص برای مدت محدودی جابگزین کسی میشود که به مرخصی بارداری رفته است. sickness cover contract هم ...

پیشنهاد
٤

قرارداد موقتی که به موجب اون شخص برای مدت محدودی جابگزین کسی میشود که به مرخصی بارداری رفته است. sickness cover contract همون بالایی هست فقط به جای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بی دین و یا معتقد به ادیانی غیر از مسیحیت، اسلام و یهودیت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

That is to say In other words

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٨

املای درست: Privilege

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

نحوه تامین و تدارک غذا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● sled: سورتمه یا وسیله قابل کشیدن یا هل دادن ● sledge: همون sled هست ولی sledge بریتیشه و sled امریکن ● sleigh : سورتمه یا چیزی که برای حمل توسط حیو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● sled: سورتمه یا وسیله قابل کشیدن یا هل دادن ● sledge: همون sled هست ولی sledge بریتیشه و sled امریکن ● sleigh : سورتمه یا چیزی که برای حمل توسط حیو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● sled: سورتمه یا وسیله قابل کشیدن یا هل دادن ● sledge: همون sled هست ولی sledge بریتیشه و sled امریکن ● sleigh : سورتمه یا چیزی که برای حمل توسط حیو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حائز اهمیت بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دانه ( جو ، گندم، برنج، . . . )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

سیاست اجرایی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● اداری بازی ( درگیر روندهای اداری و کاغذبازی شدن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

● شن ریزه، سنگ ریزه ● سرسختی ● دندان بهم فشردن ( معمولا از روی تحمل یه شرایط سخت )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● دارای ناهمواری ملایم مثل سطح دریا به خاطر جزر و مد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

● خوردن به چیزی و برگشت کردن مثل ضربه های زیر قایق موتوری به آب یا توپ بسکتبال هنگام دریبل زنی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● معمولا برای مهمانی و مراسم میگن: cater for we have catered for 35 people.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● واضح، کانونی ( برای عکس ) ، غیرتار The photos aren't in focus. عکسا تار هستن.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● تفاوت دو یا چند چیز ( جوری که قابل تشخیص بشه این تفاوت و به چشم بیاد ) مثلا وقتی رنگ ها توی یک عکس کنتراست خوبی دارن یعنی کیفیت رنگا و تفاوت قسمت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ostracize از چشم عموم و دیگران انداختن، بایکوت کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

hassle

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● طنین انداختن His voice resonated in the empty church ● درست به نظر رسیدن The thing that I resonated with as a kid was that you always had special ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

hawk

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٨

● آخه قربونتون برم، این ترجمه سایت کمبریج از این واژه هست: having good moral qualities and behaviour کجای این نوشته "با تقوا"، " پرهیزکار"، . . . چر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

talon: ناخنِ چنگال clutch: چنگال ( به طور کلی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

talon: ناخنِ چنگال clutch: چنگال ( به طور کلی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

● put off sth : به تاخیر انداختن چیزی . we put off the celebration ● to be put off: تو ذوق خوردن، زده شدن I was really put off when he explained th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

● قابل ارزیابی ○ اکثر دوستان عزیزم " ارزیاب کننده" ترجمه کردند که برای این ما واژه evaluator رو داریم، البته حق میدم به عزیزان چون پسوند ive در انته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● ( بهترین ) راه پیش رو

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

precipitously

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

retention

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

از روی بی توجهی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

toward: امریکن towards: بریتیش هیچ فرقی هم با هم ندارن، اما معنی ها: ● به سوی she stood up and walked toward/towards him. ● نسبت به He is usually v ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● شست کسی خبردار شدن از چیزی، باخبر شدن از چیزی یا کسی که کار نادرستی داره انجام میده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

دوستان عزیزم، برای جعبه ابزار، لغت tool box رو داریم که مناسب تره، برای tool kit بهتره بگیم "کیف ابزار" یا از این کاور های برزنتی که ابزار ها توش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● با مثال بهتره: You don't happen to have a cookery workshop, do you? جسارتا ( احیانا ) کارگاه آموزش آشپزی ندارید که، دارید؟

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

most often

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

commuting commute : رفت و آمد کردن به جایی

پیشنهاد
٠

sort out

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

حالا چرا اقوام محترم و بعضا نامحترم که همسایه هم هستن اینقدر تلاش میکنن که گیل و گیلک رو بچسبونن به خودشون، عجب پس گیل طبریه؟؟؟!! یا لره!! اون موقع ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● در واقع همون onshore میشه دوستان لازم به ذکر هستش که بر مبنای دیکشنری کمبریج، این لغت به معنی منطقه ای داخل دریا اما نزدیک به ساحل هست ( نه توی خشک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● مکمل ● اضافه، اضاف ( مبلغ یا برگه روزنامه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پویا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دویدن اداره کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پیمان، معاهده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

لبه بلندی یا پل یا هر سازه ای در ارتفاع را بالا می آورند ( با نرده یا میله ) برای محافظت و جلوگیری از پرت شدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

سکویی که روش می ایستن و کار انجام میدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

● اگر اسم باشد: دسیسه، توطئه ● اگر فعل باشد: شیفته و مجذوب چیزی بودن، هنیشه دنبال چیزی بودن، معمولا هم این شکلی میاد: be intrigued by something/some ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● اگر منظورتون "درگیر بودن، پر از مشغله بودن" هست: I'm tied up I'm rushed off my feet I have a lot on my plate ● اگر میخواید بگید " وقتم تمومه، دیگه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

I'm tied up I'm rushed of my feet I have a lot on my plate

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

be a matter of opinion نسبی و سلیقه ای هست، بسته به نظر هر شخص متفاوته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● نوع آشپزی، روش پخت مثلا: japanese cuisine Iranian cuisine تلفظ: کُزیین تکیه: بر روی " ز"

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

preservative

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار شاقی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

tempting وسوسه انگیز , اغواکننده irresistable مقاومت ناپذیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

بزرگترین بخش چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

املای درست: pomegranate تلفظ: پُمِگرانِت تکیه بر روی: پ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

extremely کاملا، شدیدا، به طور نهایی و کامل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

induction فرایند آشنا کردن شخصی با یک محیط یا محل کار و همکاران The manager has arranged for her an induction programme .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● هجوم یا حرکت دیوانه وار و غیر قابل کنترل، ( عین رفتار بعضی از حیوونا مثل گربه تو مواقعی که جایی گیر میفته و خودشو اینور اونور میکوبه یا وقتی حمله م ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در مورد خود: دست بالا گرفتن خود در مورد دیگران: احترام بالایی قایل بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

علی الخصوص

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

مهارت های تعاملی ( بین افراد ) ، مثل روابط اجتماعی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کسی که فکرش کوچیکه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

whereas

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگر واضح تر بخوام بگیم ( بگیم ) ، . . . به طور واضح تر، . . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● لزوما نباید حشره باشه دوستان، میتونه هر جانداری باشه، مثل نوزاد قورباغه larvae= plural form of larva

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

حشره یا جانداری که از تخمش درومده اما هنوز نوزاده و خیلی کم تحرک حتی بچه قورباغه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

genuine

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به پایان رسیدن ( یک برنامه یا جلسه ) our programme is up

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

املای صحیح: recap معنی: بازگویی و مرور نکات

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مشکل بالقوه ای بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● فقط دوستان در نظر داشته باشن اگر خواستن بگن مثلا "کتاب اقتصادی" ( در واقع کتاب مربوط به علم اقتصاد ) , باید بگید: economics book اینجا این کلمه جمع ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

to bring sb up to date on sth کسی رو از آخرین موضوعات مربوط به چیزی باخبر کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

. . . I keep meaning to دنبال اینم که . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قربون صدقه رفتن، مهر ورزیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

give sweets to someone: قربون صدقه رفتن، مهر ورزیدن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

تدارک دیدن یک اجرا از صفر تا صد ( طرح اولیه، تمرین و اجرای نهایی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● دوره ( که به دریافت یک مدرک ختم میشه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

تبحر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

چیزی که به شخصه دیده شده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

گیلکی: گربه در گویش مازنی به گربه بامشی میگن نه پیچا.

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در زبان گیلکی: جوجه ( پرنده کوچک )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوعی مار بی خطر و زردرنگ ( بسیار ترسو نسبت به انسان ) که در گویش گیلگی به این اسم معروف است .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ادمین عزیز، دمرده گویش مازنی صرف نبست، در گیلان هم به وفور استفاده میشه، با همین معنی، ، نمیدونم روی چه حسابی به عنوان گویش مازنی معرفی کردید. حداقل ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

آرامش خاطر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● خوشایند، دوست داشتنی She has an agreeable personality ● قابل پذیرش Finding an agreeable compromise to both sides □ منبع: کمبریج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● متوازن و آهنگین ● دوستانه و مسالمت آمیز

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

●معنی ها همه فالی، فقط خدمت اون دوستانی که همیشه sympathy رو با empathy اشتباه میگیرن یه توضیحی عرض کنم تا روشن تر بشه براشون، ■ Empathy is shown i ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● افرادی که خلق و خوی خیلی شبیه به هم دارند مترادف: to be kindred spirits

پیشنهاد
٠

مورد علاقه کسی بودن، شخصی که معیار های مورد نظر طرف رو برای دوستی چه با جنس موافق و چه جنس مخالف داره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

آسانگیر و یا بی خیال دنیا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

to be laugh a minute چیزی یا کسی که خیلی جالبه و اسباب خنده رو فراهم میکنه، اما این واژه اغلب کنایه آمیز استفاده میشه و معنی برعکس میده ( یعنی چیزی ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● در حد ( انجام ) کاری یا چیزی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

to be put in charge of sth مسئولیت چیزی به کسی واگذار شدن ( مخصوصا در غیاب مسئول اصلی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

بچه داری ( مراقب از بچه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

از آن لحاظ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

انجام کاری که نشون بده داری اظهار پشیمونی میکنی و متاسفی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

invade: هجوم بردن evade: قسر در رفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

invade: هجوم بردن evade: قسر در رفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ویروس عامل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

● infestation: آلودگی بیرونی، وجود حشرات و حیواناتی که عامل بیماری هستند ● infection: عفونت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

چشم انداز ( فرصت های ) شغلی که میتونی در آینده داشته باشی ( با توجه به شرایط و سابقه حال حاضر )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

● اگر اسم باشد ( تلفظ: بافِی ) : غذایی که به صورت سلف سرویس ارائه میشود. ● اگر فعل باشد ( تلفظ: بافِت ) : پشت هم به چیزی برخورد کردن ( مثل کشتی که ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

on a sixpence سه سوت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اصلا شباهتی ندارد، این کجا و آن کجا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● قابل تردد ● قابل قبول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تفاهم داشتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

احساس خوشبختی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک رابطه love - hate در واقع بر خلاف ظاهرش که شاید نشون دهنده یه رابطه سطحی باشه، نشون دهنده یک رابطه عاطفی عمیق هست که دو طرف بعضی اوقات از روی شدت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یک رابطه love - hate در واقع بر خلاف ظاهرش که شاید نشون دهنده یه رابطه سطحی باشه، نشون دهنده یک رابطه عاطفی عمیق هست که دو طرف بعضی اوقات از روی شدت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

امر رایج

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

امری رایج بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

اگر فعل باشه: ● با هم ملاقات کردن ( از قبل تعیین شده ) ، قرار مدار داشتن ( معمولا رابطه آشنایی ) اگر اسم باشه get - together : ● دور همی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

be the apple of someone's/somebody's eye نور چشمی کسی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

آبادیس پنجاه تا جمله نمونه آورده، آخرش نمیتونی بفهمی حرف اضافه این فعل چیه ( البته هم فعل هست و هم اسم ) ، پیشنهادم به مدیریت محترم آبادیس اینه که تو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● مکان یا یا چیزی که حال و هوای خوبی داره یا حس خوبی منتقل میکنه ● جوی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

با احترام به آقای عزیزنژاد، فرمایش شما رو اینجا دیدم یاد حرف مرحوم سیروس گرجستانی تو سریال "متهم گریخت" افتادم که از معلم زبان پرسید اگزوز به انگلیسی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیحش فقط یه p داره: apologize امریکن apologise بریتیش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

املای صحیحش فقط یه p داره: apologize امریکن apologise بریتیش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیش رفتن ( با یک طرح یا انتخاب از بین چند گزینه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● انتقاد غیرمنصفانه کردن، گیر الگی دادن ● با موتور یا ماشین به کسی یا حیوانی زدن ( عمدی ) ● کوچک کردن یه سازمان یا تجارت در ابعاد و اهمیت ● اگر اسم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

be subject to مشمول چیزی شدن ( مورد اعمال قرار گرفتن چیزی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

the fact that people are made to follow rules in a very ● severe way: They were punished with unusual rigour. یه جوری سختی و مشقت تحمیلی ● the qual ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

be struck by something به چیزی برخورد کردن، تصادم کردن ( بهم کوفته شدن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مایه شگفتی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٦

●صفتی که مقاومت یا مخالف در برابرش سخته an overwhelming desire/ need ● بسیار زیاد، زایدالوصف An overwhelming majority has voted in favour of the pro ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

load - bearing wall

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● صدا زدن ( حتی در ذهن، مثلا فلانی ، بهمانی رو دوست صمیمی خودش میدونه، این "میدونه' اینجا با call میاد ) ، نامیدن ● فراخوان چیزی رو دادن، تصمیم به ش ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

گونه هایی که چال دارن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

slim: لاغر، نحیف slender: باریک اندام، لاغر ( که جذاب است )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جثه، بدن ( از لحاظ ترکیب و ماهیچه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

wear his/her hair up: موهاشو بالا میده، موهاشو بالا میبنده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● مشکوک مرجع سایت کمبریج ( جالبه که یکی از دوستان میگه معنی مشکوک نمیتونه درست باشه، واقعا نمیدونم چی بگم! ) making you feel that something illega ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پستونک: pacifier شیشه شیر: baby bottle

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

پستونک: pacifier شیشه شیر: baby bottle

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

● سرکیسه کردن، کلاه گذاشتن سر کسی ● یه دفعه کندن ( یا کشیدن ) چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

to ( feel ) paranoid ● داشتن این حس که دیگران میخوان به شما آسیب بزنن ( یه جور بیماری ذهنی هم هست ) ● بدگمان بودن و اعتماد نداشتن در مورد چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عاصی کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

عاصی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● املای صحیح: pilgrim زائران: pilgrims سفر زیارتی: pilgrimage به زیارت رفتن:do a pilgrimage

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

cheerful, happy and doesn't worries even if he or she gets in trouble آدم همیشه خنده رو و شاد، انسان سرخوش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● وبال گردن، باعث دردسر، اعصاب خورد کن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به بطالت گذراندن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

very different from= in marked contrast to/with خیلی متفاوت از ، دارای تفاوت زیاد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیلی جور بودن با هم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد

عاقل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستان brainly نداریم، بلکه brainy هستش، به معنی "عاقل"

پیشنهاد
٠

تو ذات من نیست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

اگر بخواد حرف اضافه بگیره، از with استفاده میکنیم. . Her teachers seem satisfied with her progress

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

یکی از معانی: فهمیده، با درک

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

spectacular

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● historic: مهم ( قابل ثبت در تاریخ از لحاظ اهمیت ) ، با اهمیت ( کم سابقه یا بی سابقه ) مثلا: a historic day: یک روز تاریخی ( با اهمیت ) a histori ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● historic: مهم ( قابل ثبت در تاریخ از لحاظ اهمیت ) ، با اهمیت ( کم سابقه یا بی سابقه ) مثلا: a historic day: یک روز تاریخی ( با اهمیت ) a histori ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

roofed بازار سرپوشیده: roofed bazaar

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

belong to

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

middle ages قرون وسطی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

middle ages

پیشنهاد
٠

● در مورد افراد مسن: hale and hearty as fit as a fiddle ● در مورد سایر افراد: invigorated

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

nimble

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● جا این "جا" میتونه یه محفظه، مادگی ( مثلا سر پیچ لامپ یا پریز ) ، ظرف و هر چیزی باشه، در کل اون چیزی که تو فارسی بهش میگم یه "جا" برای چیزی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

● مورد استفاده قرار دادن ( به طور خیلی موثر ) ● تجهیزات و سرباز ها رو به جایی که نیازه بردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● خراب کردن، از بین بردن ( معنوی یا مادی ) he wrecked his chance of promotion. the hurricane wrecked our old house. ● کشتی یا وسیله نقلیه که به شد ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

treasure: گنج treasure trove: گنجینه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

a group of animals that includes cows, buffalo, and bison, that are often kept for their milk or meat: گاو، بوفالو، گاومیش و . . . که برای تولید گو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

● قبلی ، پیشین ● زودتر، پیش تر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٩

● used to sth: کاری یا چیزی که قبلا انجام میشده و به جور عادت قبلی He used to see visit his grandma قبلنا میرفت به دیدن مادر بزرگش ● be used to: عادت ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● try

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

be central to: محوریت چیزی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٩

توضیح فرقش با ethical یکم پیچیدست، اما یکم شسته رفتش اینجوری میشه: moral: وجدانی، از نظر وجدان و فطرت انسانی ethical: اخلاقی، وابسته به اصول اخلاقی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

توضیح فرقش با ethical یکم پیچیدست، اما یکم شسته رفتش اینجوری میشه: moral: وجدانی، از نظر وجدان و فطرت انسانی ethical: اخلاقی، وابسته به اصول اخلاقی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٧

●factual : حقیقی ( اما نه صرفا واقعی ) actual=real : یعنی واقعی در واقع، حقیقی چیزی هست که استنباط میشه و درست هم هست، اما واقعی یعنی به وقوع پیوسته ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● نامحتمل ● ناجور، برخلاف اون چیزی که انتظار داری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● بازیگران ( یک مجموعه یا فیلم یا نمایش ) ● قالب ( البته دوستان توجه کنند که منظور خود محفظه قالب نیست، بلکه اون چیزی هست که حالت دهی شده در ادن قال ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

آبتنی کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معنی "اصطبل بان" هم ممکنه بده، در واقع مسئول یک ایستگاه که اون ایستگاه میتونه یه کاروان سرا، اصطبل یا ایستگاه قطار باشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

this is not the case with. . . در مورد . . . صدق نمی کند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کُپُّن، بن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

به طور کلی هر رشته یا بندی که با کشیدنش بهم، یک محفظه تنگتر یا بسته میشه، مثلا کش شلوار یا بندی که روی برخی کیسه ها جهت بستن درب کیسه استفاده میشه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

یک دست ( در مورد سطوح ) هموار ( در مورد مسیر و راه ) خوش طعم ( در مورد نوشیدنی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● my nearest and dearest : your family, especially those that you live with or are very involved with اگر بخوایم خودمونی معنیش کنیم بهتره بگیم: " ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

جسور

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● دعا say blessing: دعا خواندن ask blessing on sb: دعا کردن برای کسی ● اتفاق خیلی خوب ( که از روی شانس یا رحم پرودگار باشه ) it was a blessing that ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

● گول چیزی را خوردن ( حیله، فریب ) ، در دام چیزی افتادن ● خاطرخواه کسی شدن، به دام عشق کسی افتادن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

مخ زدن ( جنس مخالف )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو نفر رو با هم آشنا کردن ( جنس مخالف )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جور کردن دو نفر ( جنس مخالف ) برای همدیگه، آشنا کردن دو نفر با هم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دو نفر رو برای همدیگه جور کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

اگه باشه: hool them up آشنا کردن دو نفر ( جنس مخالف ) با هم دیگه، جور کردن یک رابطه آشنایی برای دو نفر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قبراق و سرخال

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

دل جوان داشتن ( با وجود سن بالا )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

قبراق و تردماغ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

یه نوع سبک موسیقی هم هست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

● always being pleasant مثل رفتار ملایم و خوشایند ● not changing suddenly مثل: آب و هوای یکنواخت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

● تصویب یا صادر کردن ● make an issue of sth: مطرح کردن چیزی، مورد بحث قرار دادن چیزی ● موضوع، مساله

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

محل پارک ( که معمولا در پارکینگها علامتگذاری و خط کشی شدند )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قابل قفل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

give something a tug or tug something: ناگهانی و با قدرت کشیدن چیزی ( مثلا زیپ چمدان )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

has a lot in its favour: مزیت های زیادی داره

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

هر ۲۴ ساعت

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● تحت تاثیر قرار دادن و وادار کردن به داشتن یک حس خاص در مورد. . . Her sense of humor disposed me to like her. ● dispose of sth /sb از شر چیزی خلا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

وسایط دیداری

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

تامین مالی شده، کمک شده ( از نظر مالی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

معارفه ( صحبت و سخنرانی که به منظور آشنایی افراد با شخص یا سیستم خاصی ایراد می شود )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

● to change to the other side in a competition or disagreement پیوستن یا هواخواه شدن برای طرف دیگر در یک بحث یا مسابقه ● to make a social visit to a ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

narration: روایت to do narration: روایت گفتن quotation: نقل قول

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

quotation narration: روایت to do narration: روایت گفتن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

پی ( چربی ) خوک اما اگر داشته باشیم: larded with something یعنی پر از چیزی بودن، شامل تعداد یا مقدار فراوانی از چیزی بودن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

hoof

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شر و شوری، جاهلیت ( اعمال خلافی که در دید عرف غیرقابل قبول است )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● از هم پاچاندن ( گروه، کشور، در کل یک اتحاد رو ) ● از هم پاچاندن ( امید، آرزو، نقشه، . . . ) they teared my hope apart ● در هم دریدن a tiger can t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

احساسی شدن مترادف: being touched

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

دوست عزیزمون معنای "تلنگر " رو بسیار عالی گفتن، خیلی معنی ها میشه گفت، مثلا" چیزی که چشماتو وا میکنه"، یا "چیزی که باعث میشه متوجه بشی" اما بهترین تر ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

کسی که سعادت چیزی نصیبش شده، مفتخر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

در حالت خودمونی همون "هنگ کردن" معنی میده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور خودمونی " هنگ کردن"

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

● ولو شدن ● منطقه وسیعی را با ساختمان ها در برگرفتن این معنی رو از سایت کمبریج گرفتم، نوشته وقتی هنگام نشستن یا لم دادن، دستا و پاهات به شکل نامنظمی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

زندگی خانوادگی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● ترک خورده ● مُنگُل، خل وضع

پیشنهاد
٠

I'm learning towards something یعنی دارم به این نتیجه میرسم که داره باورم میشه که

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

do a piss - take of somebody ادای کسی رو درآوردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

he let himself go محاوره ای: یارو خودشو ول کرده رسمی: او دیگر به خودش و رفتارش توجه نمیکند

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● fly on the wall: همه چیزو بشنوی و ببینی اما جوری رفتار کنی که انگار حواست نیست. I'd love to be a fly on the wall when those two get home ● fly - o ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

allocate, assign, devote

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

به این منظور. . . ، با این هدف، با درنظر گرفتن این موضوع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

● with something in mind: به این منظور. . . ، با این هدف، با درنظر گرفتن این موضوع

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

دوستان ممنون میشم منبع ترجمه " پرداختن به کاری" رو معرفی کنید، من حقیقتا چیزی پیدا نکردم نه تو کمبریج نا جای دیگه، معنی های معمولش: ● دریافت پول برا ...

پیشنهاد
١

depict illustrate

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

املای این کلمه اینجا غلط است، i بعد از c اضافی هستش magnificent درست است

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

arouse

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

boring

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● اگر منظورتون " نشات گرفتن" هست و اینکه چیزی در نتیجه چیز دیگری باشه, همونطوری که یکی از دوستان نوشتن میشه: spring from something ● اما اگر منظور ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

a qualified person who works as a doctor in a hospital or private practice همون "پزشک" خودمون

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

anaesthetic

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

afflict مبتلا شدن یل مبتلا کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

آقای اصغر، دوست عزیز، برای چی این همه اصرار داری که بگی این واژه معنی " آماده شدن " نمیده!! حالا توی فیلم چون گفته "آماده باش " دقیقا همین واژه میشه ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٦

سطح بالا، حد بالا high - pitched noise/sound: صدای زیر ( با فرکانس بالا ) low - pitched noise/sound: صدای بم ( با فرکانس پایین )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

hospitalize بستری شدن در بیمارستان یا مرکز درمانی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

disparate

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

set down establish

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

کار کردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هماهنگ کننده

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

عاقلانست که. . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

قدرت، انرژی، توان

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● عالی بودن ● سفارشی بودن ( ساخته یا تولید شدن )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از لحاظ کار

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

● اگر صفت باشه: کامل ● اگر قید باشه: فورا و بی درنگ

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

هر روزِ روز، روزای پشت هم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

همین روزا

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

هر روزه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

این از این، . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● مفصل، حسابی ● با دل و جان، از ته دل

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

باتلاقی، گلی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

شخص متکی از نظر مالی به دیگران

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

جناب ماشااله زاده عزیز، border اینجا درست هستش، به معنی مرز boarder دارای معنی دیگه ای هست، سپاس

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خش، خراش abrasion resistant ضد خش

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

املای درست: inconvenience

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١١

در مورد جاده. مسیر: میخوره به. . . ، میرسه به . . . .

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

ملاقات و یا نشست داخل یک محفظه یا اتاق دربسته

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

تو ذهن آوردن، تصور کردن ( عین این کاریکاتورا که یه ابری بالای سر طرف ظاهر میشه و فکری که میکنه توش نوشته میشه )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

فراوان، بیش از حد کافی

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

● حق، استحقاق ( مثل حق مرخصی ) ● مزایا ( در فیش حقوقی )

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

متعصب به کشور و قوم خود و بی میل به نظرات و مردمان غیر

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

کاری، شغلی، مربوط به حرفه

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

ردیف ردیف. . .

پیشنهاد
٢

از خطر یا حادثه ای جون سالم به در بردن

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

از چیزی نداشتن و تموم کردن ● be out of رو سرچ کنید بقیه معانیش هست

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

از چیزی تموم کردن و نداشتن ● be out of رو سرچ کنید بقیه معانیش رو نوشتم

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

خوب دوستای گلم اصطلاحات رایج با این عبارت اینا هستن: ● to get something out of the way: یعنی تموم کردن و به انجام رسانیدن چیزی ● be well out of som ...

پیشنهاد
٠

to finish something

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

با کمبود چیزی مواجه شدن be getting low in sth حس کنی چیزی داره کم میاد

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی که ایمنی را به خطر می اندازد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

دستگاه ورقه ورقه کردن گوشت، کالباس و . . . ، یا وسیله ای برای بریدنوشت به اندازه های دلخواه ( با چرخ گوشت متفاوت است )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ضروریات

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

● تیم یا وسیله دو نفره ● دوچرخه دو نفره ○ این واژه اسم است، نه صفت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

به شکل معنی داری، به طور قابل توجهی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

دو تا معنی داری که خودتون با توجه به جمله باید متوجه بشین و اونقدری فرق داره معنی هاشون که راحت بتونید تشخیص بدین: ● مربوط به ، در ارتباط با ● به ن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

یعنی بره ( ادامه بده ) تااااااااا. . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

to like the sound of something: حال کردن یا خوشحال شدن در مورد چیزی که میشنوی

پیشنهاد
١

حال کردن یا خوشحال شدن در مورد چیزی که میشنوی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● پول، غذا و در واقع شرایطی که در اون با برآورده شدن اون نیاز ها میتونید زنده بمونید.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

فضای مجزا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

دارای تخفیف یا قیمت پایین ( برای گروه خاص )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

● آشفته کسی یا چیزی شدن ( به قول معروف "دامن از دست برفتن" در ادبیات فارسی، در واقع بار مثبت دارد ) ● به فنا رفتن، از بین رفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

● قشقرق make a fuss: قشقرق به پا کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

بگردی دنبال. . . ( انجام کاری یا ترتیب دادن چیزی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

● tamper with something: دستکاری و انگولک چیزی بدون اینکه دانش استفاده یا کار با اون چیز رو داشته باشی ● tamper with somebody: تحت تاثیر قرار دادن ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● گاو نر بالغ، گاو نر اخته ( در زبان گیلکی و منشا این واژه نیز کاملا از زبان گیلکی برگرفته شده. در زبان گیلکی: گاو نر بالغ: ورزا گاو نر جوان: کرام ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

● راه انداختن، به کار انداختن چیزی اگر گفت: get something working یعنی تعمیر یا راه انداختن چیزی که قبلا باهاش کار کردی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تعمیر یا راه انداختن چیزی که قبلا باهاش کار کردی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

قدرت و اختیار را دست کسی دادن، قدرت و اختیار در دست کسی بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

شیک و پیک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Up front: پیش پیش، به صورت پیش پرداخت Upfront: صریح و رک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

طرف واژه نامه های آخر کتابا رو ( هر کتابی که دم دستش بوده ) گذاشته جلوش و هی از اون کپی پیست کرده اینجا، فقط برا اینکه تعداد واژگانشو افزایش بده!! ام ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

از صفت sound و به معنی ● صحیح و سالمتر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تکثیر کردن ( گیاه ) ، انتشار دادن ( دروغ، نظر، باور. . . )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

( این مبلغ ) در میاد برات

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

در اومدن ( بالغ بر قیمتی شدن ) ● it comes out at 46 dollars per week. این در میاد هفته ای ۴۶ دلار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

شُرشُر کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

بزرگراه های چند طبقه ( روی هم )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهم و مفید بودن، ارزش داشتن Be of no value: بی فایده بودن، ارزش خاصی نداشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

مطالبه خسارت از بیمه ( همون استفاده از بیمه ماشین )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

یکی از معانی: روزی ، معیشت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

با توجه به اینکه . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٨

زهرا خانم، " لغو کردن" مربوط به scrap هستش، اِسکِرَپ Scrape: اِسکِرِیپ خراشیدن تو هچل افتادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

American: familiarize British: familiarise

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

اگر با شغلی بیاد به عنوان "کمکی" معنی خواهد داد، Kitchen hand : کمک آشپز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

کمک آشپز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

حد و مرز برای چیزی مشخص کردن ( قائل شدن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

قسمت بیرون زده دودکش آجری از سقف خانه، بدنه بیرون زده دودکش از سقف ( البته نه دودکش حلبی یا سیمانی مربوط به بخاری، بلکه بیشتر منظور شومینه است )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

حساب سپرده که ازش سود میگیری و معمولا هم برای مدت طولانی پولت تو بانک میمونه و مثل حساب جاری نیست که هر وقت بخوای بتونی پولتو ورداری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

جان دوباره ( گرفتن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ترابری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● تمهیدات ● آذوقه و مایحتاج

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

کوچ نشین کوچ نشینی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Be credited to sth: به حساب چیزی گذاشته شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

با توجه به ( وجود ) . . . ، با در نظر گرفتن . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

Hit on something: چیزی به ذهن خطور کردن، چیزی به ذهن رسیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

فهم و قبول چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

مفاد ( مربوط به قرارداد ها یا توافقات )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اگر صفت باشد: همیشگی اگر اسم باشد: گیاهی که چندین سال عمر میکند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

a part of a town that is next to an area of water such as a river or the sea

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

فشردگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

کل عبارت زیر few and far between میشه یه idiom, به معنی : کم وقوع، چیزی که کم اتفاق میفته یا افتاده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٤

آمال و آرزو ها aspirations

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

اشتراکی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

* vending and plastics industry در اینجا منظور از وندینگ، یه چیز تومایه های نون خشکی خودمونه ومنظور از این صنعت و چرخه در واقع صنعت جمع آوری مواد زا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

شیشه نشکن ( مخصوص آشپزی )

پیشنهاد
٠

خیلی زود گذشت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دیگه در دیرترین حالت. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی رو روهوا زدن ( کنایه از اینکه اون چیز خواهان زیادی داره )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

*امیدوارم ( اگر اول جمله بیاد ) . Hopefully, there will be some tickets left *امیدوارانه ( اگر اخر یا وسط جمله بیاد ) . Do you have the tickets?" ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در جریان بودن ( روند یا تقاضایی ) ، پیش رفتن یک روند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

* داور ( در ورزش ) * مرجع تایید کننده ( مثل استاد راهنما یا رییس شرکت به عنوان تایید کننده سوابق شما برای تقاضای تحصیل یا کار شما در جای دیگر )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

ارگان دولتی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

با املایی مشابه. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

اگر اسم باشد: نوع ، مدل what make is your car?

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● flush something out: با فشار آب یا مایع چیزی را از جایی شستن و بردن ● flush somebody out: □ کسی یا حیوانی را مجبور به ترک محلی کردن □ دست کسی ر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

پر از چیزی بودن، چیزهای زیادی همراه خود داشتن A table laden with food

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● به سمت منشا، سمت مبدا، در جهت خلاف جریان جاری ● مربوط به مراحل اولیه یک روند یا رویداد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

حمایت مضاعف

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

Be administrated to

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

● فعل: ■ drop off □ به خواب رفتن □ کمتر شدن، کاهش یافتن ■ drop sb off پیاده کردن از ماشین ● اسم: ( drop - off ) ■ کاهش ( در کمیت یا کیفیت ...

پیشنهاد
١

از لحاظ، از نظر مترادف: In terms of

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

همراه شدن، رسیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

●همون/ همین کافیه، همین افاقه میکنه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

امتیاز ویژه یک شخص یا گروه خاص ( به سبب موقعیت یا ثروت آنها )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

حماقت، اسکل بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

● پنجر شدن، پنچری ● سوراخ کردن ● ضدحال خوردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

ماورای ذهنی ( قدرتی که بهبه عنوان مثال به شما توانایی خواندن ذهن دیگران یا پیشگویی در مورد اتفاقات آینده را می دهد )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

اکراه، حس عار داشتن نسبت به چیزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

املای درست این کلمه Vacuum هستش، ته Vaccum, پس دقت کنید دوستان عزیز

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

● پژوهشی، علمی A scholarly article/journal ● فاضل, خردمند She is more scholarly than her sister. ● دانش پژوه A young scholarly man

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به طور تلویحی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

به صورت مختصر و مفید

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● تنظیم کردن ( شکایت، دادخواست، . . . ) ● گیر کردن ( در یک موقعیت و شرایط و یا چیزی مثل استخوان در گلو ) ● اجاره کردن جایی ● کلبه، اتراقگاه ● محل ز ...

پیشنهاد
١

● تا جایی که من میدونم . . . . ● تا جایی که به من مربوطه. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

ای ول خودشه!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

سود بردن از کاری، چیزای زیادی یاد گرفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مکان دم دستی، جای سهل الوصول

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

همش همین بود، چیز دیگه ای نیست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

● چسب زخم ● بتونه ( زدن ) ، لایه زیرین مربوط به رنگ اصلی ( را زدن ) ، در نقاشی ساختمان معروف هست به گچ سیاه چون یه مقدار تیره تر از گچ سفید روی کار ه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● جدا کردن چیزی از چیزی دیگر، مثلا: He wanted to strip the old paint of the wall. میخواد رنگای کهنه دیوار رو بریزه ● نوار، باریکه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

املای صحیح: presume

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

دهشتناک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

املای درست واژه: executive

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

از روستاهای منطقه اشکورات، بخش رحیم آباد شهرستان رودسر است که آخرین نقطه جغرافیایی استان گیلان در قلب کوهای البرز بوده و در واقع محل تلاقی سه استان گ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

آقای مسعود، اتفاق اصلا amenity به معنی امکانات اولیه مثل آب و برق نیست، به اونا میگن utility, اما این واژه به معنی یک امکان رفاهی هست که زندگی رو ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

در تعامل و همکاری با، کارکردن با . . . برای دستیابی به هدفی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهارت های فکری ( ذهنی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

دوستانی که "مکمل غذایی" ترجمه کردن باید عرض کنم تو دیکشری کمبریج چیزی به این عنوان وجود نداره و برای "مکمل غذایی" از لغت supplement استفاده میشه. 😊

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

بعدِش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● چرخیدن The Earth takes approximately 365 days to go round the Sun. ● به همه رسیدن، به اندازه کافی موجود بودن There weren't enough chairs to go r ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به طور خیلی کلی، در جامع ترین حالت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

آقای مجتبی و خانم نیلوفر، اول اینکه من لشکانی هستم جسارتا نه اشکانی 😊، صد البته که یک واژه معنی های مختلفی داره، اما زمانی آوردن ترجمش سودمنده که وا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به هیچ وجه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

chiropractor

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

chorus

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

همچین فعلی نداریم، گذشته و اسم مفعول dig میشود: Dug

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● پوشش، لایه A thick mantle of snow lay on the ground. ● شنل ( در قدیم ) ● لایه زیرین پوسته زمین و روی هسته، جبه ● مسئولیت، پست He inherited the ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

پله اول

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به وجد آوردن، مجذوب کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● ناکافی بودن The inadequacy of the budget is likely to cause problems. ● عدم اعتماد به نفس I always suffer from feelings of inadequacy when I'm wi ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

practitioner: کارورز general practitioner: پزشک عمومی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

● مقام، رتبه سابقه، مدت پابرجایی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

تنها مورد نیست ( موارد مشابه دیگری نیز هستند ) ، تنها کسی نیست . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● پرنده ● توپ بدمینتون ( پردار ) ● دختر جوان ● نوع شخصیت Ali is a hard - working old bird

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

ورداشون و بردن، غر زدن ( چیزی که متعلق به کس دیگستو بگیری )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

علوم اجتماعی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

قااب گرفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

Ten/ fifty . . . pounds a head یعنی بیشترین مقدارش میتونه ده/پنجاه . . . پوند باشه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

حرف اضافه آن در جمله "with" است. His parents are unsatisfied with him.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٩

● گوساله، بچه آوردن ( گاو و سایر پستانداران بزرگ ) ● تکه ای از یخ های قطبی □ توجه شود که ساق پا میشه Calf و ساق های پا میشه Calves .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

پیروی کردن، دنبال کردن یک ایده یا نظر دیگر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● روزی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

درون نگرانه، برخاسته از ذهن، فکر و احساس شخصی خود شخص تا صحبت با افراد دیگر She is famous for her introspective songs about failed relationships.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

لات و لوت دسته، اکیپ

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

خودشون نوشتن "برزشناس"، آخه اون برزه یا بزر؟؟

پیشنهاد
٢

به حساب تجربه ( اندوزی ) گذاشتن، درس گرفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

محاکمه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

محاکمه کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

prosecute

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

میزان، درجه ارزیابی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● به تفاوت دو عبارت دفت کنید: In a years time 1: تا یکسال، یعنی این یکسال هم باید تموم بشه، بعد از اون مطمعنن این کار انجام میشه یا انجام شدست. In ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

● تامین منابع کردن، تخصیص پول و بودجه به منظور هدفی خاص ● هدایت کردن یا مدیریت کردن احساس یا فکر به سمت ( به منظور دستیابی ) یک هدف خاص

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● ناسپاس بودن نسبت به کسی یا داشتن چیزی، عادی شدن اهمیت ندادن به وجود شخص یا چیزی ارزشمند در زندگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

* عمیقا تاثیر گذار * فراگیر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به صورت جداگانه، به صورت تک تک

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

از بین رفتن، اضمحلال اجاره ( دادن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٥

مهاجری که تازه به یک منطقه یا کشور آمده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نوعی گیاه دریایی که دارویی نیز است

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

بچه کل کثیف و شلخته sea urchin: نوعی موجود ریز دریایی که تیغ تیغی هست و اما غذای بسیاری از موجودات دریایی محسوب میشه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

تا زمانی نامعین

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

بروز دادن، هویدا ساختن بارز ، هویدا فهرست مسافران و کالاها

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

زمانی رایج ( بود ) در گذشته رایج

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

مانع ویا عامل تاخیر دریک روند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

باری از روی دوش کسی ورداشتن

پیشنهاد
٠

ease the burden

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

پوشش بوته ای کنار جاده ها و یا بین زمین های زراعی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

* گیاهان مربوط به یک منطقه یا دوره خاص از تاریخ * تمام باکتری ها یا موجودات ریز درون بدن یک جاندار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

به انجام رسانیدن ( آخرین بخش ) ، کلک چیزی را کندن کار کسی را ساختن، سر به نیست کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

وقتی اولین بار این مشکل پیدا شد. . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

موضوع رمز آلود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

اگر اسم باشه: فوت قدم زنی در هوای تازه ضربت، ضربه ضایعه، مصیبت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

سخت پسند

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

تک محصول

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

حال کردن، لذت بردن، عشق کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

توانا، قابل، توانمند در انجام کاری یا روبرو شدن با یک چالش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد

توانا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

چینش، آرایش، آرایه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

با نظم و ترتیب

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

● گردگیر ● داستر ( یه جور لباس روشن و گل و گشاد که خانما معمولا خونه میپوشن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

شدیدا، خیلی زیاد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تکنیک هایی خاص که به منظور دست یافتن به نتایج مطلوب تر ( معمولا در مشاهدات علمی ونظامی ) به کار برده میشه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مربوط به دید، دیدی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

Clever device/gadget یک ابزار یا وسیله خوش ساخت و کاربردی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیلی نزدیک به چیزی ( درست بغل چیزی ) بودن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

خیلی نزدیک به چیزی ( درست بغل چیزی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

* نقطه مقابل ( دورتر ) در یک مکان مثلا جلوی در اتاق که باشی، ته اتاق میشه همین far side

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

به شگفتی وا داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

● دستور العمل ● تعلیم ، آموزش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

کلاً، اصلاً

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به جنبه های جدید و متفاوتی پرداختن، بنای تازه ای نهادن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

موثق بودن، اعتبار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٧

● تطبیق دادن ● تلفیق کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

به طور خودکار، خودکار شده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نایل آمدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٨

● ماندگاری، تداوم پذیری ● تولید محصولات زیست پایشی ( که به طبیعت آسیب نمی رساند )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

سرعت برابر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● عجیب و رازآلود ( و یه جورایی اغلب ترسناک )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● داشبورد ماشین ● قسمتی از یک دستگاه یا برنامه کامپیوتری که اطلاعات و داده های لازم در مورد چگونگی عملکرد و کنترل برنامه و دستورها داخل آن است.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● دست به گریبان شدن، درگیر شدن ● سروکله زدن، کلنجار رفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● دست به گریبان شدن، درگیر شدن ● سروکله زدن، کلنجار رفتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

● Flip: برگردوندن، عوض کردن که خوب میتونه ing هم بگیره و همین معمی رو بده ● flipping این خودش مجزا یک جور صفت هست به معنی "کوفتی" مثلا این خودکار ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● تند تند و با دقت پایین نوشتن ( که قاعدتا خطی خوانا و زیبا ازش درنمیاد ) ، اما به معنی بدخط نوشتن ( کسی که خطش بده ) نیست

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

به صورت غیر رسمی و دوستانه صحبت کردن ( اونم با پرحرفی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● صدایی که روی یه کلیپ یا ویدئو هست مثلا یه کلیپ آموزشی در مورد یه موضوع خاص که تصویر در مورد اون موضوع هست اما کسی از بیرون از اون داره در موردش صحب ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

با حالت شرمندگی و کم رویی ( چون کاری رو نادرست یا احمقانه انجام دادی )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

چی میگی؟؟!! نه بابا!!

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● در راستای ● در ارتباط با ● در نزدیکی، حول و حوش

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

به عبارتی . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● از قضا، بر خلاف انتظار ● به طعنه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

تعجبش کجاست؟

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● توافق ● محل استقرار ( برای سکونت )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

دژ، قلعه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

حلقه ای از سنگ های بزرگ ( معمولا به صورت ایستاده ) که در دوران بسیار قدیم بشر به عنوان محدوده اقامتی خود آن را فراهم مینمود

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

املای صحیح کلمه: adventure نه advanture! به معنی ● ماجراجویی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● ترکیدن، از هم پاچیدن ( چیزی مثل در یا دیوار ) ● ترکیدن ( از اشتیاق گفتن یا انجام کاری ) مثلا: I knew they were bursting with curiosity but I said ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● نظریه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● دل کسی را آب کردن ● اشتیاق افکندن در دل املای امریکن: tantalize

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● دل کسی را آب کردن ● اشتیاق در دل انداختن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

تحریف کردن، دست بردن در اسناد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Ascendant صعودی Exponential تصاعدی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

بلندتر کردن، افزایش طول ( جوری که اغلب لاغرتر میشه، در واقع ما فقط همون چیزو "کش میدیم"

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● محکم بودن، سر خم نکردن ● اما وقتی بین دو کلمه یه عدد برای ذکر ارتفاع میاد یعنی: "در حالت ایستاده یا صاف این قدش هست" The fossil stood 1. 5 meters t ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● ستون فقرات ● جرات و جربزه ● پشتوانه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● اغوا کننده دیگران به منظور رسیدن به اهداف ● manipulative abilities ( skills ) : یعنی مهارت های حرکتی که نیازمند کنترل و مدیریت بخش های مختلف بدن ه ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

● گام ( بلند ) ، گام ( بلند ) برداشتن ● پیشرفت موثر و مهمی داشتن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● جا دادن، مکان دادن ● جور کردن، فراهم آوردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

● از جا در رفتن ( استخوان ) ● اثر منفی گذاشتن ( بر روند انجام کار )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

شکل و شمایل

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

صفت: Bipedal: دوپا اسم: Biped: موجود دوپا

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● گسترده، حجیم ( صفت ) ● توده، انبوهی ( اسم )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

● اشتباه رفتن یا بردن ● چیزی را در محل اشتباه یا نامناسب به کار بردن ( صرف کردن )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

منطقه امن، جایی که دیگر مشکل و شرایط بد قبلی وجود ندارد

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مزیت دادن، برتری بخشیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

مزیت دادن، برتری بخشیدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● پراندن، پرتاب شدن ● با عصبانیت گفتن ● کاری یا حرکتی رو خیلی سریع و با قدرت انجام دادن یا اتفاق افتادن ( مثل کوبیده شدن در به وسیله باد ) ● لذت یا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

● به آتش فشانی میگن که حداقل یکبار یک فوران با دامنه مشخص ( بیش تر از ۱۰۰۰ کیلومتر مکعب موادآتش فشانی ) از خودش در وکرده باشه.

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٩

● از نظر اندازه □ دوستان، الان دو نفر ، دو تا ترجمه نامربوط گذاشتن برا این واژه، بابا خوب یه سرچ کنید ، تو دو تا سایت انگلیسی بگردین، دو تا دیکشنری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

بازماندگان

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

نه اونقدرا . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢

برای مدت زمان ( یا مقدار ) بیشتری

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

● بر روی، به داخل ● درباره. . . ، در مورد . . .

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

طرز فکر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥

تحلیل کر ن، تدبیر کر ن برای رسیدن به نتیجه

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● قسمتی از چیزی را برداشتن، قسمتی از چیزی را مصرف کردن ( که در نتیجه اون چیز کمتر یا کوچکتر پیشه )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در معنای "پول نزول" هم به کار میره

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

دوستان گوزن گوزنه، آهو هم آهو، جفتشونم نرهاشون شاخ دارن و ماده ها ندارن ( البته به غیر از موارد استثنایی ) Deer هم میشه گوزن ( ها ) ، آره بلامیسر

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٠

گاومیش کوهان دار ● با بوفالو فرق داره، در ظاهر از بوفالو تنومندتر به نظر میاد ولی شاخ هاش از بوفالو کوتاه تره ( شاخ بوفالو کج و بلنده )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

نقش برجسته

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

صفت: آئینی اسم: مراسم آئینی، تشریفات مرسوم

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

زرق و برق دادن، جذاب کردن، بهتر نشان دادن ( نسبت به آن چیزی که واقعا هست )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

the state of being international

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

● نوعی سبک هنری که در آن از مواد کم و رنگ های موجود استفاده می شود و دارای اشکال و طرح های ساده است ● کسی یا گروهی که از خود فعالیت و درگیری کمتری در ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٠

پرخواننده، دارای طرفداران بسیار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١١

Call for someone: رفتن جایی و کسی رو ورداشتن Call for something: طلبیدن، ایجاب کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

مجموعه ای از شرایط تجاری و محیط دادو ستد، بازار

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤

● نهاد، موسسه ● رسم متداول، عرف

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● قوت گرفتن ● نهادینه شدن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

در منزل، خانگی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٧

● عقب افتاده ● به پشت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣

● به قطعات خیلی ریز ● با ظرافت ● به دقت

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

در هم آمیختگی نامنظم چیزها، توده

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٦

a piece of electronic equipment that connects computer networks to each other, and sends information between networks روتر یا مسیریاب، دستگاهی است ک ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٨

● قراره که ( اینجوری باشه یا کتری رو انجام بده )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
١

Colander

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● دارای نتیجه معکوس ( نسبت به آنچه میخواستی یا انتظار داشتی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● باقی مانده و پابرجا به مدت طولانی مثل عقیده و باور "قدیمی"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

بر خلاف نظر آقای امیرمحمد ما اصلا consule نداریم، بلکه همین console هست و به معانی: ●1. دلگرمی دادن، تسلی دادن ● 2. کنسول ( بازی ) ، در واقع وسیله ا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دنبال کسی راه افتادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

همان طور که انتظار می رفت. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

رقابت تنگانگ، رقابت نزدیک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● نگران کننده, اظطراب آور ●تغییر دهنده، عامل تغییر سریع و غیرمنتظره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● مشتی ( تعدادی ) از چیزی ● شر و شور ( نه صرفا بچه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● اندازه گیری کردن، وسیله اندازه گیری ● سنجیدن، برانداز کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● ساکن، راکد ● بی روح، بی جان ● خنثی، واکنش ناپذیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

مشابه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

کد گذاری ( نام گذاری ) شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

علم داروسازی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

فقط همراه با نسخه ( قابل تهیه است ) ، مثل مرفین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● لرزان ● غیرقطعی ● آشفته و نگران

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

دوستان دقت کنن که این کلمه صفت نیست بلکه اسم هست، به معانی: ● ماده خارش آور یا دردزا ● دردسرساز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

● همه جوره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

● صفت: دارویی ● اسم: شرکت دارویی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● شکل شانه و پشت و گردن، وضعیت نشستن و یا ایستادن ● موضع، رویکرد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● سفتی، سختی، اسپاسم ( عضلانی ) ● سخت بودن ( در برقراری ارتباط با طرف ) ، رسمی و جدی بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

Informed by: با توجه به . . . ، با در نظرگرفتنِ . . . ، با علم به. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

مستقیم به سراغ چیزی رفتن ( در واقع برگشتن ) که قبلا توش بودی یا در اون فعالیت داشتی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تحلیل رونده، رو به نزول

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

کیف کردن، حال کردن ● مخصوصا چیزی که باعث حال گیری از کس دیگه میشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

فرا گرفتن، آکندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

چیره دست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

در خدمتم، بفرمایید ( صحبت کنید یا بپرسید )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

neuroticism

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Entitlement

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Driven

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Authoritative

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Unyielding

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Potent

پیشنهاد
٠

Re - enact

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Cursory Superficial

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Shrug off

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Connotation

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Slap a label on

پیشنهاد
٣

as such

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Get rid of Get away with

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Cerebral

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

Confrontation

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Pampered, spoilt

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

نزاع، بگو مگو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Disperse

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

Lay people Ordinary people

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● مواجه شدن به منظور حل موضوعی ● تکل ( کردن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● آستانه، حد ( مربوط به آغاز چیزی ) ● محدوده قبل از ورودی یک ساختمان یا اتاق ( مثلا آستانه در )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

اگر رکود اقتصادی منظور باشد : Downturn

پیشنهاد
٠

Used to درسته خانم اکبرپور، البته میتونیم بگیم: I was a teacher back then.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

شعله، زبانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● زبانه کشیدن ( آتش ) ● گشاد شدن، عریض شدن ● بدتر شدن ( درد، خشم، . . . )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کاملاً و فقط، تنها و تنها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بعدا به معنی خداحافظ ( مثل پشت تلفن از کسی خوشت نمیاد و نمیخوای حرف بزنی یا وقت نداری میگی بعداً. . . . . )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مدت طولانی بعدش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

تصور میشود که. . . ، اینطور گفته میشود که. . . ،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

●نگارک، آیکون در کامپیوتر ● سمبل، مظهر، نماد ● نگاره و نقش مقدس از فردی ( معمولا بر ردی چوب ) که در مذهب ارتدکس مرسوم است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوزنده ( نقش بر روی پارچه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

● هم وطن ● مردم روستای، افراد غیرشهری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

روی هم بافته شده، داری لایه های مختلف پارچه روی هم که بهم کوک خوردن و یا دوخته شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

گرم و پذیرا بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

با وجدان بودن در عمل، وظیفه شناسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● ناز نازی بار آوردن، به طور ویژه با کسی رفتار کردن ● حال دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

یک مباحثه در مورد اینکه رفتار، کردار و شخصیت افراد مربوط به ذات آنهاست یا نحوه پرورش آنها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● داشتن سلاح یا وسیله ای به نحوی که گویی قصد استفاده از آن را داری ( مثلا دیدین بچه ها یه چیزی میگیرن دستشون و وانمود میکنن که میخوان پرت کنن سمت یکی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

یک دنده و یک رای

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

ظلم و تبعیض

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

حق انسانی، حقی که هر شخص به واسطه سطح خانوادگی یا شرایط خانوادگی برای خود قائل است. ♤ به هیچ عنوان "حق ذاتی" نیست، اتفاقا کاملا منشا بیرونی داره نه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

اصلا این واژه صفت نیست ( اونجور که خود آبادیس ترجمه کرده ) ، بلکه اسم است، به صورت جمع هم نوشته میشه یعنی: Musings به معنی: افکار، بینش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

افکار، بینش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Twice as long: دو برابرش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● شروع به انجام کاری کردن، دست به کار شدن ● به جون کسی افتادن، حمله کردن به کسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● پرت کردن ( یه چیز سبک مثل سکه ) ● وول خوردن، اینور اونود جنبیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● وادار کردن ● برانگیختن ( یک احساس یا عکس العمل شدید )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

نگاه سریع و همراه با کنجکاوی که معمولا به صورت محرمانه و زیرچشمی صورت میگیرد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تاثیر بد گذاشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● باز کردن ( فهم و توضیح ) یک مساله ● گره گشودن ● از هم پاشیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بعدش چی؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

درباره چیزی خوب فکر کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بهتره بگیم. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به عنوان یک مقایسه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● بوم نقاشی ● پارچه ضخیم، برزنت ● canvas opinions: یعنی متوجه بشید که ( در مورد موضوعی ) چی فکر میکنن To find out what sb thinks of a particular issue

پیشنهاد
٣

خوب از آب درنیامد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

پول جمع کردن ( از عمل یا رویدادی ) ، باعث درامدزایی شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● نونوار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● نونوار کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

دستگاه خودکار فروش جنس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

●بهبود بخشیدن و بهتر کردن ( عملی که همین الان هم توش خوبی ) ● تیز کردن، صیقل دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

● مربوط به همه ● از همه لحاظ، همه جوره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

معنی این واژه "چک بی محل" نیست دوستان عزیزم، بلکه پولی هست که شما به صورت عرف حق دارید بیش از موجودیتون از بانک دریافت کنید یا خرج کنید به عنوان وام، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

در واقع، به طور واقع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

● قفسه نگهداری چیزی ( البته نه حتما شبیه قفسه! ) ، در واقع بهترین معنی "جا" هست. Spice rack: جا ادویه ای Clothes rack: جا لباسی Plate rack: قفسه نگه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بزرگترین و مهمترین ( از چیزی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● هلک و هلک رفتن ● کاری را بر خلاف میل شخصی به او تحمیل کردن ● قطع کردن درختان به منظور فروش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

میل و تلاش برای رسیدن به چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

ریتم آهنگ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

● پیش رفتن ( روند چیزی ) ● همراه کسی رفتن یا بردن ● سر و کله چیزی پیدا شدن ● عجله کردن ● بعد از کسی رفتن □ لامذهب معنی های یه کلمه حتی نزدیک به هم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● کار شاق

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

● اگر حروف اول دو کلمه با حرف بزرگ نوشته شوند منظور "رییس جمهور آمریکا" هستش، در غیر این صورت همون "مدیر عامل" هست که اکثر وقتا Chief executive offi ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

افراد با نفوذ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● چیزی یا کسی که به عنوان دام استفاده میشه برای رسیدن به چیزی یا کس دیگر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

یه عددی بین ۲۰۰۰۰ تا ۹۹۹۹۹، البته علما فتواهای مختلفی دادن اما راحتترین ترجمه میشه چی؟: " ده ها هزار" تمام شد رفت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

●شدیداً، قویاً ● به طور غضب آلود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● سخت ، شدید ● خشمگین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

دقیقا همون چیزی که میخوای، همونی که دوست داری ( چیزی که در بارش میدونی و بهش علاقه داری )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دقیقا همون چیزی که میخوای، همونی که دوست داری

پیشنهاد
٢

چیزی راه بیفته، کار کنه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی بالا بیاد، کار کنه، راه بیفته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

این نظر منه، از نظر من، من که اینجوری فکر میکنم. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

در اولین فرصت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● جبران کردن قیمت یا مقدار چیزی ● ظاهر چیزی را بهتر کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● نزدیک بین ● تنها در نظر گیرنده اتفاقات نزدیک، کوتاه مدت ○ البته بهتره " کوته فکر" یا "کوته نظر" نگیم، چون اون یعنی دیدگاه سطح پایین که narrow - min ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مدیر مسئول

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● منطقه ای که نسبت به اطرافش متمایز است ● وصله ( چه پارچه ای چه تکه ای از برنامه دیگر که باعث عملکرد بهتر آن میشود ● ارتباط دادن سیستم های الکتریکی ی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● اگر وصل باشه: bang - up یعنی خیلی عالی ● صدمه زدن ● به زندان انداختن ● bang up to date : مدرن و به روز نگه داشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

قابلیت جستجو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به ترتیب وقوع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● ورود، ورددی ● واژه نامه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● مجله تخصصی ● دفتر وقایع روزانه شخصی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

سردرگم بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

Got support حمایت شدن، تایید شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

تفکر خلاق، طرز فکر منحصر به خود شخص مترادف: creative thinking

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● پایین رفتن ( آمدن ) ، مثلا قیمت چیزی یا حتی ریشه یک درخت! ● ثبت شدن ( به عنوان رکورد یا اطلاعات در جایی ) ● پیش رفتن، رخ دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

جواب دادن ( کار یا ایده )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

●انجام کار یا بیان ایده ای که قبلا هم انجام شده و هیچ برتری خاصی نسبت به قبل نداره ● دوباره شروع کردن، بحث درباره موضوعی که قبلا هم صحبت شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● گنجاندن، عضو کردن ( البته اسم است ) ● فرد یا چیزی که مورد شمول قرار گرفته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Scoff تند تند خوردن و قورت دادن، البته معنی "به سخره گرفتن" هم میده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Manure

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Likewise

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Dig up

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Well - manicured

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

هلدینگ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

ارضا کننده ( چون فکر میکنی کار مهم و با ارزشی انجام دادی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● تحکیم کردن ● یکی کردن، ترکیب کردن به منظور تاثیر بیشتر یا راحتی کار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

چند کار را با هم انجام دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

شبکه ارسال و دریافت اطلاعات و سیگنال ها ( چه رادیویی و چه اینترنتی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

نقد، گزارش انتقادی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

تقویت و تضعیف یک سری از مسیر های عصبی در مغز با توجه به نوع اطلاعات دریافتی و مدتی که در معرض آن قرار دارند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

قسمتی از مغز ( قسمت بالای پیشانی ) که کنترل عملکردهای ادراکی را بر عهده دارد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● سهل انگار، بی خیال ( در مورد انسان ) ● سرسری ( در مورد موضوع یا حس )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

بی قرار ( در مورد انسان ) ، با تکرار آزار دهنده ( در مورد یک عمل یا صدا )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● بعدش هر چی اومد یعنی "اون هم" یا " " آن نیز همینطور"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● مورد بحث و بررسی قرار دادن ● کاوش کردن، اکتشاف کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

دل نگران، دلواپس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

دار و دسته، طایفه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● چهچه زدن پرنده ● ور ور کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● بی مزه، بی نمک ( در مورد خوراک ) ● ملال آور، بی مایه ( در مورد موضوع )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● قدرت تصمیم گیری ● طرح نوآورانه ● ابتکار عمل ● پیش نویس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● شکاف و سوراخی که بشه چیزی توش انداخت ( مثل سوراخ سکه برای تلفنای عمومی قدیما ) ● فرجه، بازه زمانی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به نوبه خودت

پیشنهاد
٠

بهترین بهره را از چیزی بردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

آشکار، هویدا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به واقعیت مبدل شدن، به وقوع پیوستن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

متضاد ( معمولا وقتی که این تضاد جذاب و جالب باشه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● پره های شخم زنی زمین ● شخم زدن □ در امریکن میگن plow , در معنای فعل اگر حرف اضافه بگیره میتونه معانی دیگه داشته باشه، مثلا: Plough ahead: راه خود ر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مواد خوراکی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

● در هم کوبیدن Whup هم نوشته میشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

جدا شدن از یک جسم جامد با قرار گرفتن در معرض آب، نشت مواد جامد به داخل مایع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

یک شبه فلز که در گروه فسفر، نیتروژن و آرسنیک در جدول اتمی قرار دارد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● هر گونه غذای دریایی که پوسته نیمه سختی داره رو شلفیش میگن، انواع خرچنگا، میگو حتی، انواع صدف ها . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● به کار اومدن، بر روی کار اومدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

در حد و اندازه چیزی بودن، به اندازه کافی خوب بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

آدمکشی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

ریشه دواندن، جا خشک کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

مرفه ( جامعه پولدار )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● مهربان و دلسوز ( در مورد انسان ) ● سالم و بی ضرر ( در مورد میوه و خوراکی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Bi - racial انسان Hybrid حیوان یا گیاه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خاص فکر کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

نیروی حافظ صلح ( سازمان ملل )

پیشنهاد
٢

دیگه اینجوری نیست

پیشنهاد

دیگه اینجوری نیست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

اینجوریه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

● گذرنامه ● فراهم کننده، تسهیل گر، راه حل ● passport culture= home culture یعنی فرهنگ مربوط به ملیت شخص

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● تغییر در نگرش ● جهت یابی جدید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● ضد حال ، ناامیدی ■ وقتی وصله فقط اسم هست، فعلش let down هست نه letdown

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

هر کاری که نیاز بوده رو انجام بدی یا هر چه که لازم داشتی رو دست بیاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● اینور اونور رفتن ● طفره رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

اغلب اوقات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Prosper

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● گرانش، جاذبه زمین ● وخامت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

املای درست: recommendation ● معنی: توصیه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

● مثلا: It will take 4 hours, give or take a few minutes. ۴ ساعتی طول میکشه، چند دقیقه بالا پایین ( اینور اونور، کم و زیاد )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● مقام، جایگاه ● قضیه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● پرده کرکره ای یا تاشونده ● پوششی برای مخفی شدن از دید پرندگان یا حیوانات که از آنجا میتوانید بدون دیده شدن آنها را ببینید. □ در امریکن میگن "shad ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● A bit: یک کم ● بخش، قسمت ● بیت ( کوچکترین واحد ظرفیت حافظه کامپیوتری )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

●در این ( آن ) میان، یهویی اون وسط، یه جایی ( از نظر زمانی در خلال یک روند )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● مشقت بار، پر زحمت ● سنگین ( از نظر محتوا )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● مشقت بار، پر زحمت ● سنگین ( از نظر محتوا )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● از این بابت، از این جهت □ بخدا اکثر واژگان یک معنی مشخص و دقیق دارن که با یه سرچ ساده تو دیکشنری های انگلیسی راحت میشه با فارسی معادل یابی کرد، ام ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● رزرو ● تردید، درنگ ● منطقه محافظت شده حیوانات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

از آب درآمدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

سنت گرا، کسی که به موارد و انواع سنتی هر زمینه علاقه داره تا نوع مدرنش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● حیرت انگیزی □ جسارتا خدمت دوستانی که برای ترجمه واژه ها بیست خط انگلیسی تایپ یا کپی پیست میکنن که توش بیستا لغت سخت دیگم هست میخوام بگم که فازتون ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

● شبکه ( از قطعات به هم متصل )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● نمای بیرونی ● ظاهر ( از نظر خصلت )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

بهبود، ارتقا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

چراغ رومیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

همه جا را فراگرفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

یکی از معنی های جامونده: ● رو انداختن به کسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

●بی ذوق، وقتی حس هیجان خاصی نسبت به چیزی نداری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● تقلاگونه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

● لحظه ● اهمیت وجودی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● کاملاً ● به طور عالی، بی عیب و نقص

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

● روش دیگه اینه که. . . ، یا به جاش . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

● اگر قبلش فعل be باشه یعنی: قرار بود/است ● اگر نبو. یعنی به واسطه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

● تغییرات کوچک به منظور بهتر و موثر کردن چیزی ● توصیف کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● اتفاق تصادفی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

بهداشت عمومی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● در همین حین ● از اونور ( هنگام مقایسه دو موضوع وقتی اون یکی مخالف قبلیه ) ● in the meanwhile: تا اون موقع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

مبتلا، دردمند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● شوکه و بهت زده کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

●یک حساب بانکی که فقط به منظور هزینه های درمان و مراقب میشه ازش استفاده کردم و مزیتش اینه که معاف از مالیات هستش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک حساب بانکی که فقط به منظور هزینه های درمان و مراقب میشه ازش استفاده کردم و مزیتش اینه که معاف از مالیات هستش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

یک حساب بانکی که فقط به منظور هزینه های درمان و مراقب میشه ازش استفاده کردم و مزیتش اینه که معاف از مالیات هستش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● نزدیک شدن ● درخواست کزدن ● مواجه شدن و سروکار داشتن با ■ رویکرد ■ درخواست ■ نزدیکی ■ بالغ بر، نزدیک به

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● وارد شدن، رسیدن ● جمع آوری محصل کردن ● موفق به انجام کاری شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

معاف از مالیات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● فرد، فردی ● متمایز، خاص

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

بهتر بودن/ به صلاح بودن انجام کاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

شخصیت خلاق و کنجکاو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مسیر زندگی خود را به سمت چیزی ( کار کردن در جایی، تحصیل در دانشگاهی. . . ) پیش بردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

■ معانی که این واژه بدون حرف اضافه داره: ● راهی جایی شدن ( به منظور انجام کاری ) ● منفجر شدن ● به صدا درآمدن ● زده شدن ( از کسی یا چیزی ) ● از کار ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● پشت کردن ( به شخصی یا چیزی ) ● ول کردن و رفتن ( بدون اهمیت دادن به شخصی یا چیزی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● مستقیم ● درست، صاف ● فوری ● رک و بی رودبایستی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● مدیریت ● دولت ( مثلا دولت روحانی ) ، نه دولت به معنای رییس جمهور ● برقراری، به انجام رسانی، استعمال

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

نوشیدنی سبک که الکل یا کالری کمتری دارد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● حاشیه رفتن ( اصل مطلب رو نگفتن ) ● به حاشیه جایی رفتن ( گشتن اطراف جایی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

یکی از معانی : آوانس دادن ( دادن چند امتیاز اولیه به حریف از جهت اینکه برتریت رو دیکته کنی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

عجیبو غریب ( مربوط به جای دیگر ) ، جالب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● کاربلد و با کفایت ● بهینه، پربازده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

People descended from a common ancestor افرادی که از یه ایل و تبارن ( از یه جد هستن ) میتونن یک Family line رو ادامه بدن در شجره نامشون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

همانطور که از نامشان پیداست. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● درخشان، تابان ● هوشمندانه ● عالی، بی نظیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

رام و بی آزار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● به ستوه آوردن، ذله کردن، دین کسی را دراوردن ( با درخواست های مکرر ) ● گورکن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● منطقی به نظر میاد ● حق داری والا!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● وسط چیزی ( نه حتما وسطه وسط، بلکه منظور میانه راه چیزی است ) Halfway through a call وسط یه مکالمه تلفنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

● برعکسش تو امریکن میگن: The other way around

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

انجامیدن، سر از جایی دراوردن، یهو متوجه شدن که. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

از چه لحاظ؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

در واقع "کاهش دادن" قیمت ( با توجه و قیمتهای دیگر و شواهد موجود )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در ایران روستاهای زیادی به نام قاسم آباد وجود داره که بزرگترین و معروفترین اونها قاسم آباد چابکسر ( گیلان ) هستش که جمعیتی بالغ بر ۳۰ هزار نفر داره ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● ارزیابی ( یک روند یا پروژه ) ● نقد و بررسی ( فیلم ، مقاله، . . . ) ● رژه ( نیروی نظامی ) دوستان دقت کنن که ترجمه " بازبینی" در معمای فعل براش د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

■ اگر حرف اضافه on مال خود فعل get باشه: ● پیش رفتن ( تو کاری یا وضعیتی ) ● خوب بودن، جور بودن ( با کسی ) ● ادامه دادن ( به کاری ) ● موفق شدن ( در ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● انتخاب کردن ● حمله ور شدن ● تلاش کردن برای بدست آوردن چیزی ● حال کردن ( با چیزی یا یه مود از شخصیت )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● look out for something : حواس به چیزی بودن ●look out for someone: کسی را تحت نظر گرفتن ● look something out for: گشتن دنبال چیزی در وسایل خود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● موضوع ● زمینه یا متن برای موسیقی ( آهنگِ زمینه، میتونه آهنگی باشه که در متن یک فیلم همواره پخش میشه و یا اون تیکه های کوتاه از یه آهنگ یا موسیقی که ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● وابستگی، دلبستگی ● متعلقه ● ضمیمه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● سوخت گیری مجدد کردن ● شدت بخشیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

دوستان عزیزم، ● اگر قبل از as دوم عبارتی وجود نداشت و ما فقط as much as. داشتیم، یعنی تا اندازه ی. . . Some laptops cost as much as 400 dollars. ● ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● نشر، انتشار ● آلاینده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ویژه، تخصصی ، مخصوص

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

مرکز خرید بازارچه دالان ( یعنی بین دو تا دیوار که سرپوشیده شده و در دو طرفش هر چیزی میتونه باشه، مثل مغازه، ویدئو گیم و. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

سالن استراحت ( هتل، ساختمان، قطار. . . ) ، سالن انتظار ( فرودگاه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

میز تاشو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

● روشویی ● تشت ● ابگیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● صحبت کردن یا مکاتبه کردن با شخصی ● متوجه چیزی شدن ( معمولا چیزی که خوب نیست ) ● انتخاب شدن ● تو نخ چیزی رفتن، شروع به صحبت یا انجام کاری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● اگر اسم باشه: سفر طولانی با کشتی یا سفینه ● اگر فعل باشه: با کشتی سفر کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● عشقِ چیزی مثلا: volleyball fanatic عشقِ والییال

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

نباید مشکلی باشه، فکر نکنم مشکلی باشه، همینطور باید باشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● به خط کردن ( افراد یا اشیاء ) ● ردیف چیدن ● حیّ و حاضر کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● حیّ و حاضر ● به خط، ردیف شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● در نظر گرفتن ( به عنوان. . . ) ● متوجه چیزی شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

مکان های گردشگری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

مهم ترین معانی: ● بها دادن به کسی ● امتیاز دادن و یا درجه بندی چیزی ● نرخ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● روشن کردن موضوع ( با بیان مثال یا شکل ) ● مثالی از درستی یا نادرستی چیزی بودن، به تصویر کشیدن ● تصویرنگاری در کتاب یا مجله. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● جمع و جور کردن ● گردهم آوردن، تشکیل گروه دادن ● سرهم کردن، مونتاژ کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● پارچه ● ماده ● مطلب، محتوا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

برگرفته از. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

● یگان، رسته ( در نیروهای نظامی ) فقط به تلفطش دقت کنید که "کُر" هستش نه "کُرپس"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

اینور اونور رفتن، از جایی به جای دیگه رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

جالبه برام که بدونم. . . محض اطلاع خودم. . . همینجوری میپرسم که . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● معقول و منطقی ● قابل توجه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بدون حامی، تنها و بدون کمک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

● پرده ی بال مثلا پرده بال خفاش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

انجام دهنده یا تسهیل کننده کار یدی که توسط انسان انجام میشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● شهری یا محلی که به دنیا اومدی یا بچگیت رو گذروندی، نه لزوما جایی که الان زندگی میکنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

در معنای اسمی میتونه معنی "جدا افتاده" هم داشته باشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● تبار، نسل ( دقت کنید که با استفاده از این کلمه میگیم این از نسل فلان است، یعنی یه جورایی بازمانده اوناست، در واقع الان رو به قبل نسبت میدیم نه اینک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● مواد دارویی، دارو ■ ( Be on medication ( for something تحت درمان دارویی بودن ( به خاطر مشکل جسمی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

تلفیق دادن. ادغام کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● قابل توجه، زیاد ● بزرگ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نرخ یا سرعت کاهشی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● تاسیسات لوله کشی ● نوار دوردوزی به عنوان تزیین لباس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بدون لک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

راه رفتن بر روی آتش ( ذغال )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● مجازات طولانی مدت یا سخت در زندان ● دوره سختی را پشت سر گذاشتن دقت کنید دوستان، یه زمانی میگن Have a hard time/hard times مثلا: He will have a ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بافت گیاهی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● طاق، قوس ● قوس دادن، انحنا دادن ● مرموزانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

یه وقت دیگه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

● لگد کردن ● قدم نهادن ● با پا له کردن ● آج لاستیک ● صدای پا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● حاد، شدید ( بیماری و مشکل ) ● قوی، دقیق ( هوش و حواس پنجگانه ) ● علامت نوشتاری روی بعضی کلمات، مثلا: علامت َ بر روی e در cafe

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● خنک، خنک کردن ● ریلکس کردن ● هراس، بیم انداختن به جان کسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

● معتبر ● قاطع، مقتدرانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به روشی گویند ه در آن به جای فعل سعی کنیم بیشتر از عبارات اسمی برای بیان و توصیف چیزی استفاده کنیم .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

صفت: ● دردناک ● غمگین و عصبی اسم: ● التهاب دردناک ( به خاطر زخم یا عفونت )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● آزردگی، اذیت ( روحی ) ● التهاب ( جسمی، مثلا روی پوس یا در گلو )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● جزیی، ناچیز ( مبلغ ) ● صوری ● غیرواقعی ● نامی ، اسمی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

مربوط به روده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سازماندهی مجدد کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● Reflect on something: فکر کردن، تامل کردن در مورد چیزی ● something/somebody reflects on somebody : چیزی یا کسی شما را متاثر کند ( با بار منفی ) ، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

■ در مورد انسان: knock sb down ● هل دادن کسی ( جوری که زمین بخوره ) ● با وسیله نقلیه به کسی زدن، تصادف کردن ■ در مورد اشیاء:knock sth down ● فرو ری ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

دارای منابع کافی مالی، به خوبی ساپورت شده از نظر مالی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به صورت متمادی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

معنیش رو که اکثر دوستان میدونن با این همه ترجمه، فقط ●در جمله ها دقت کنید که آیا حرف اضافه down مال خود فعل هست یا نه، چون خیلی جاها برای خود فعل نیس ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● طنین ( صدا ) ● تشدید ( در علوم مهندسی ) ● بازآوایی ● ارزش و معنای خاص چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● رسیدن، دست یافتن Come to this conclusion that. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

تعداد زیاد، فراوان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مقایسه ( تشابهات )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

قدم های ( سرعت ) حساب شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● تاکتیکی، راهبردی ● عملیاتی، نظامی ● کوتاه برد ( برای موشک و سلاح )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

●Predominately و predominantly هر دو هم معنی اند و معنی " به صورت غالب" یا " به صورت عمده" میدن، عاماااا: ■ Predomoniate: فعل و به معنی قسمت غالب چی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به صورت توامان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

● استفاده لازم را بردن ( از چیزی، مثل انرژی، پول، مغز ) ● وارد کردن ( مثلا پسورد برای وارد شدن به سایت ) ■ دوستان معنی تلنگر زدن برای این واژه ترج ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

سالخورده، مسن Ageing: بریتیش Aging: امریکن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

● وضع کردن ( قانون ) ● به زمین نهادن ( سلاح ) ● دادن جان ( در راه کسی یا چیزی ) ● نگه داشتن ( شراب برای استفاده در آینده ) ● ضبط کردن ( موزیک یا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

همون طور هم. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

همون جوری که. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣١

● بهره بردن ( هم میتونه بار منفی داشته باشه مثل "سود جویی" یا "سو استفاده کردن" ، و هم بار مثبت مثل " نهایت استفاده را از چیزی بردن" )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از نظر ذهنی کارا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● تحلیل بردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● تاثیر ( ترجمه "پیامد" برای این واژه بار منفی ایجاد میکند که در واقع این بار را ندارد، پس بهتر است از ترجمه "تاثیر" یا "نتیجه حاصله" برای آن استفاده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

● تلو خوردن، از دست دادن تعادل ( هنگام راه رفتن ) ● تته پته کردن ( هنگام صحبت یا سخنرانی ) ■ اگر با حرف اضافه across یا upon بیاد معنی " برخوردن ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

●یک بار. . . مثلا: یک بار داشتم فلان کارو میکردم که. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● مطمعن ● قطعی ● برخی، بعضی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● خلاصه چیزی ( اسم ) ● کوتاه، مختصر ( صفت ) ● اطلاع رسانی کردن ( فعل )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به نسبت دو به یک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

کالاهای اساسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

Call a meeting/strike/election ●یعنی ترتیب دادن یک جلسه/ حمله/ انتخابات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

محدوده های گسترده که توسط یخ ضخیم پوشیده شده اند ( در نواحی قطبی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

با یک جور حسِ . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

گردش خون، جریان خون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در خلوت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

بیشتر، فراتر، افزون تر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

پیشرو و پیشگام بودن در چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● خواسته ، تقاضا ● فشار ( از نظر ذهنی و روانی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

این واژه صفت هستش، نه قید، پس دقت کنید که ترجمه "به تنهایی" اصلا براش درست نیست، معنیش هم همونجوری که اکثر دوستان اینجا فرمودن " تنها، بی کس، غریب" ه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

طرفی که میاد ترجمه شما رو دوستان رو میخونه اگر اون قدر زبانش خوب بود که جملات شما رو متوجه بشه مطمعنا برای واژه ای مثل mammal به مشکل نمیخورد که بیاد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

دلیلی نداره که. . . ، . . . که چی بشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● با این وجود، به این همه ● هر مقدار که، هر میزان که ( اهمیتی ندارد چه مقدار باشد )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

● اعطاء کردن ● پذیرفتن ( پذیرفتن حرف کسی وسط بحث، در واقع نپذیرفتی اما میگی: I grant you, but. . . قبول، درسته اما. . . ● کمک مالی از طرف دولت ( ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به سبب، به خاطر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به موجب. . . ، به دلیل. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

در برخی موارد معنی "کمبود" و یا " کاستی" میدهد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

در معرض چیزی بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

● سوزن منگنه ●میخ دوسر ● کالای اساسی ● محصول استراتژیک ●منگنه کردن ● اساسی و مهم ●غذایی، چیزی که به خورد انسان میدهند ( نه حتما غذا ) ● همیشگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

هسته گیری ( درآوردن هسته )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

کنسرو کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

در نهایت، آخر کار ● بالاخره، سرانجام، بعد از مدت زمان زیادی انتظار کشیدن فرقش با Finally اینه که اینجا ما نمیدونیم دقیقا چه زمان قراره اتفاق مدنظر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● بالاخره، سرانجام، بعد از مدت زمان زیادی انتظار کشیدن فرقش با eventually اینه که اونجا ما نمیدونیم دقیقا چه زمان قراره اتفاق مدنظر بیفته و فقط میدو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

گیج و سردرگم شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

گیج و سردرگم شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

یک شرکت آمریکایی که دارای تعداد زیادی کافه در آمریکا و سایر کشورهاست و به سرو انواع قهوه و نوشیدنی گرم با کیفیت معروف است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

کالاهای duty - free به کالاهایی گفته میشه که به کشور دیگه ای برده میشن بدون اینکه بهشون مالیات تعلق بگیره، مثلا سیگار، الکل. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

قانون وضع کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

در معنای فعل: ● نشانی دادن ● مخاطب قرار دادن ● رسیدگی کردن ● نطق کردن، سخنرانی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

● دوستان، املای صحیح این واژه emission است، نه emmision معنی: ■ آلاینده ■ انتشار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● لوبیا ● دانه میوه ( مثل دانه کاکائو که برای ساخت شکلات استفاده میشه ) ● قسمت برجسته آلت تناسلی زن ( چوچول )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

( فکر میکنم که ) همینطور است. .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Deep fat fryer: سرخ کن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● خالی کردن ( آب یا هر مایعی ) از چیزی ● خالی شدن از انرژی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● خیساندن ( در آب یا هر مایع دیگر ) ● دوش ( گرفتن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● آب کشی چیزی یا دهان ( با آب خالی ) ، با آب شستن ● رنگ مو، رنگ گذاشتن مو ■ هم اسم اسم هم فعل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

بازسازی و نوسازی ● "اصلاح" ترجمه مناسبی برای این واژه نیست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

افشا کردن، لو دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

● فورا، بی معطلی ● در محل حادثه ( اتفاق ) ● در جای خود

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

یکی از معانی: ● هیئت مثلا: Board of directors هیئت مدیره Board of government هیئت دولت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

در معنای فعل: ● تهیه کردن، عمل آوردن ● مورد بررسی قرار دادن ● پردازش کردن

پیشنهاد
٠

● چیزی که باید بهش توجه کنید این است که. . . ● چیزی که باید به خاطر داشته باشید این است که. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

از آن مهتر اینکه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در همین حین. . . ، همزمان با آن. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

یک نمونه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دررارتباط با. . ، با توجه به. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به نام های. . . ، از جمله. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● همچنین: The ceremony was perfect. Likewise, the food was delicious. ● همان را، همانگونه He took his hands up and told me to do likewise. ● و هم ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

از دیدگاه من. . .

پیشنهاد
٥

دیدگاه من در مورد این موضوع این است که. .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

به عقیده من . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

عمیقا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

تو این دوره زمونه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

●Whereby که میدونین میشه "که به موجب آن"، اینجا هم thereby هم همون معنی رو میده با یه فرق کوچیک، اینکه یه "صورت میپذیرد" یا "بدست می آید" ریزی هم اخر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● گرد، دایره ای ● گسترده، دارای رنج وسیعی از انواع مختلف چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● شهری سازی، گسترش شهرنشینی اما خود "شهرنشینی" میشه urbanism

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به طور گسترده، به طور عمده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

اگه وصل باشه اسم هستش به معنی "گریز"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● در کل، در مجموع، به طور کلی ● be at large: متواری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● تشخیص دادن، آشکار ساختن در واقع چیزی که فهمیدنش سخت نیست و نیاز به زحمت نداره، بنابراین ترجمه هایی مثل " پی بردن " و یا " کشف کردن" زیاد مناسب نیست ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

انواع، تنوع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به نظر رسیدن، تصور شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

یکی از معانی اسمیش: خوراک مالیدنی گیاهی ( مقل کره گیاهی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

املای درست: margarine معنی: کره گیاهی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

یه عالمه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● تولید مثل ● تربیت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● رکیک، توهین آمیز ● ساده ( از نظر ساخت )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

عرق یک محصول مثل کشمش یا کاکائو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

قرص کوچک و کشیده ( مستطیلی اما گرد ) از نان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠١

خییییلی معنی داره بسته به جایی که استفاده میشه، مثلا یه دونه که دوستان عزیزم ذکر نکردن: ●خرید کردن یا تحویل گرفتن یه خرید از فروشگاه یا مثلا: ● دوبا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

یک سال کش دادن چیزی، نرفتن ( در واقع قبل از انجام کاری )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● مشاور حقوقی ( بریتیش ) ● فروشنده دوره گرد ( امریکن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● در نتیجه، نتیجتا من نمیدونم دوستان چه اصراری به ترجمه" در آخر امر" برای این واژه دارن همچنین میتویم بگیم: As a result of something. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

باز با این همه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

Assure :اطمینان دادن ( گفتن چیزی که باعث دلگرمی و مطمعن شدن شخص مقابل شود ) Ensure: مطمعن شدن، اطمینان حاصل کردن از خیلی جاها هم معنی جفتشون مشابه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

کمبود خواب مترادف sleep debt

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

باعث دلگرمیه، یکم خیالم راحت شد

پیشنهاد
١

این نشانه صداقت شماست

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

● کاتالوگ معرفی یک مکان آکادمیک یا یک حرفه ● برگه پذیره نویسی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● توصیف ، شرح ● قشر، گونه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● مطیع، فرمانبردار ( در مورد انسان ) ● سازگار ( در مورد تجهیزات و غیره )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● تنبلی ● تنبل ( نوعی خرس کوچک که در آمریکای جنوبی زیست میکند و بسیار آرام حرکت میکند )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Be followed by: یعنی قبل از اون. . . Followed by: یعنی بعد از اون. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

دوستان، املای این کلمه در واقع Separate هستش که اینجا به اشتباه seperate آورده شده. اما معنی که دوستان پیشنهاد دادن درسته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● پی در پی کوفتن، پی در پی پرتاب کردن چیزی به سمت. . . ● شدید باریدن ( باران ) ● خیلی سریع دویدن به جایی ● پوست جانور مرده ( همراه با پشم و موی روی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

حمیت، غیرت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

راهب مسیحی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

سمت انتخاب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

● در اندیشه چیزی بودن ● امکان وقوع چیزی را پذیرفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

اگر vibrations باشه میتونه جمع vibes یه معنی "جو، حس و حال، " باشه

پیشنهاد
٤

مثلا قرار ه که. . . ، میگن که. . . Was meant to be. . . : مثلا قرار بود که. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● نشاندن، نهادینه کردن احساس، نظر یا اندیشه ای در شخص ● ایمپلنت، ایمپلنت کردن ( دقت کنید که فقط مخصوص دندان نیست، بلکه هر جسم خارجی که در بدن جایگزین ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● به طور بد، با عملکرد نامطلبوب ● ضعیف، مریض

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● گشترش دادن، توسعه دادن ● ایجاد کردن، چیز جدیدی را به وجود آوردن ● دچار شدن ( کردن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● میکروب ● نطفه، جوانه ● سر منشاء

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

● قالب، قالب گیری کردن ● کپک ● تو مایه های کسی ( بودن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

ظرف مخصوص کشت در آزمایشگاه ( یه ظرف پهن که گرد هستش و در سرتاسری داره )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● کاملا، به طور کامل ● با دقت، بدون جا انداختن چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

زحمت دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

When you say "something is the thing" you mean : It's exactly what you need or want

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

پول خیلی زیاد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

I had no idea. . . نمیدونستم که، خبر نداشتم که. . . I have no idea. . . نمیدونم، نظری ندارم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

بهتره که . . . ( اون کارو انجام ندی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بهتره انجام نشه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● غلاف گیاهی ( مثلا غلاف لوبیا که دونه های لوبیا توشه ) ● قطعه جدا شونده از سفینه فضایی ● باک یا محفظه سوخت یا مواد دیگر که معمولا زیر بال هواپیما ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

■ اسم: ● خبر دست اول ● ملاقه ■ فعل: ● با ملاقه یا مشت چیزی را ورداشتن ● اولین نفر در درج خبری بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

● آسیاب کردن ● تیز کردن ( چاقو، قیچی، . . . ) ● سابیدن ( مثلا سابوندن سیگار به لبه ای به منظور خاموش کردنش ) ● دندان قروچه کردن ● حرکت نمایشی اسکیت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

مدت طولانی تری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

بیشترین استفاده رو از چیزی بردن، بهترین بهره رو از کاری بردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

تو این مورد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

همیشه ی خدا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

آزار دهنده، کلافه کننده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

اگر در مورد استخر باشه یعنی "طول" Swim laps= طول استخر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

بنزینی، موتوری یا ماشینی که بنزین مصرف میکند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

گازوئیل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● گازوئیل ● ماشین یا دستگاهی که گازوئیل مصرف میکند ( در صحبت محاوره ای البته )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

جون مادرت. . . ، جون هر کی دوست داری. . . Oh, for crying out loud, just listen to me.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

I don't mind: فرقی نمیکنه برام. . . I wouldn't mind: بدم هم نمیاد. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● رخت ( لباس شسته نشده یا اتو نشده ) ● رخت شویی، خشک شویی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● به میزان زیاد، قابل توجه ● ذاتا، اساسا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

1. نوسانی 2. هیجان انگیز و لذت بخش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● نگرانی ، اظطراب ● تنش ( نیروی فیزیکی ) ● نگران شدن ● تاکید کردن بر روی چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

گروه مورد مطالعه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از لحاظ دامنه و وسعت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

قید چیزی ره زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

قابل قبول، قابل هضم ( از نظر درکی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

با این همه. . . ، علارغم. . . ( چیزی که گفته شده )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

the period of time directly following the present

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● در نظر گرفتن ● فکر کردن ( پیش خود ) در مورد چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

حالا چرا "ناهار" خوری؟؟؟ آیا جایی تو انگلیسی اشاره شده که مخصوصه ناهاره این اتاق که خبر نداریم؟؟ یعنی طرف حتی یه سرچ ساده تو دیکشنری انگلیسی نمیکنه و ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

دوستان از اونجایی که تو آبادیس وقتی کلمه ای به اشتباه هم چسبیده نوشته بشه دیگه نمیشه جداشو نوشت مجبور شدم بینش نقطه سیاه بزارم، اما منظورم همون "wal ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

در مسیر مشخصی ( از پیش تعیین شده )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

در کل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

این کلمه املایش Conversely است نه conversly که اینجا اومده، اما معنیش میشه" از طرف دیگر" یا " در سوی مقابل"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

گول زننده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به مانند. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

دوستان این واژه یک اسم است نه فعل و به معنی " هزینه" یا " خرج" ،

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

صامعی نداریم که

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● از الان به بعد مترادف from now on

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

ناخوشنودی، نارضایتی ● توجه کنید که این واژه یک اسم است و نه صفت. متضاد آن هم میشود contentment یعنی خشنودی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

شم کسب و کار داشتن، استعداد ذاتی در فعالیت های اقتصادی داشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تو ایران میشه "مدیر اداری"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

Toe: یکی از انگشتان پا Toes: انگشتان پا Big toe: انگشت شست پا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بهم زدن رابطه، دیگه با کسی نبودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تکون نخور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Bitchin بِچِّن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Blabber حرافی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

لذا. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

به انگلیسی: nerd انصافا بیست نفر اومدین اینجا معنی فارسی "خرخون" رو تبیین و روشن کنین!؟ یه چیز جدید بگین خوب لامصب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

● مستحق چیزی دانستن ( در معنای مثبت ) ● نامیده شدن ( در این معنا همیشه مجهول به کار میره )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

دانش آموز یا دانشجویی که حداقل یک ترم را گذرانده است ( ورودی جدید نیست )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ول کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

آمار چیزی را داشتن، پیگیر وضعیت بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

برچسب نام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

فرقش با rollerblades اینه که این زیر هر کفش دو ردیف چرخ داره، اما تو rollerblades زیر هر کفش فقط یک ردیف چرخ هست.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

خارج از دسترسی، ممنوع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

مجاهدت ( کردن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● نامزدی ● مشارکت ● درگیری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

املای این کلمه "receipt" است نه " reciept"!

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● موافق نبودن، خوب ندانستن ● رد کردن، نپذیرفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زنگ کلاس Second period: زنگ دوم Forth period: زنگ چهارم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

زنگ های کلاس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● به همان ترتیب، به همان نحو، در خور ● از این رو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

در درجه اول

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● آروم گرفتن ● سروسامون گرفتن ● اگر با حرف اضافه to بیاد یعنی: تمام توجه خود را به چیزی اختصاص دادن، تمام هم و غم شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● کارامد، شدنی ● رویش پذیر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● اگر . . . چی؟ ( مثلا اگر اینجور بشه چی؟ ) ، چکار کنیم اگه. . . ● چی میشه اگه. . . ، چطوره که. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

خوش به حالت/ خدا شانس بده/ ای ول بابا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

مکتوب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

قابل توجه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

قیمت بسیار نازل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

Fraction of the price قیمت بسیار نازل

پیشنهاد
٠

حواسم بود ( بوده )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

معنای "مراقبت کردن" بسیار قدیمی هست در ادبیات انگلیسی، اما در مورد "گرایش داشتن"، دقت کنید که حتما اینطور نیست فلان کس مایله، یا فلان چیز مایله که او ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

همون مینی بوس های خودمون در اصطلاح میگن PLBs

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سیستم حمل نقل زیر زمینی ( شامل مترو و هر چیزی که زیر یک شهر در رفت آمد است )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به شخمم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زیاده روی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ع ن دماغ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

اگر go too far باشه یعنی: زیاده روی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به تته پته افتادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Steady

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

● به نسبت ● قابل مقایسه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

زدودن ( با کشیدن چیزی بروی سطح مربوطه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● با اضطراب منتظر شنیدن خبری بودن ● سخت کار کردن ( روی چیزی ) ، سخت تمرین کردن ● عرق ریختن به منظور رهایی از بیماری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● قرار گذاشتن، بیرون رفتن ( اگر بعد از date اسم شخص یا ضمیری بلشه ) ● قدمت داشتن ( اگر بعد از date, حرف اضافه from و یک تاریخ مشخص ذکر شده باشه ) مث ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ایده، نظریه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● همون. . . ( تاریخ ذکر شده ) مثلا: as long ago as 1850. . . همون سال ۱۸۵۰. . . As long ago as July they had visited each other. همون جولای اینها ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● انجام دادن ● رفتار ( کردن ) ● هدایت کردن ( رسانایی داشتن ) ■ نحوه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

Have said something to give it away گفته که یه چیزی گفته باشه ( همینجوری )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● یه جایی، یه زمانی ( منظور از این به بعد هست ) ● از جهتی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● احمق، نادان ● گول زدن، سر کار گذاشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● انجام دادن ● مشغول انجام کاری شدن ● تغییر جهت کشتی دقیقا خلاف جهت حرکت ( بریتیش )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Ancient times

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

همون "اوف" یا "هوف" خودمون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

توپیدن، تشر زدن، سرکوفت زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

توپیدن، تشر زدن، سرکوفت زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● مبهوت کننده، غیرقابل توصیف ● چشمگیر، هنگفت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

نگاه کردن به چیزی یا کسی به عنوان. . . ، در نظر گرفتن کسی یا چیزی به عنوان. . . مثلا: Look upon Meysam, have you ever seen such a untidy person? می ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

در مرخصی استعلاجی بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

تلطیف کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

قطعیت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● خبررسان ● از وقوع چیزی خبر دادن ● نویدبخش چیزی بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● بردن، ناپدید کردن ● برداشتن، منها کردن ( ارقام ) ● برداشت کردن ( از یه مطلب یا سخنرانی ) ● پول درآوردن، پول به جیب زدن از چیزی ■ این عبارت وقتی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

سست تر شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

حالا. . . . پیشکش چه برسه به . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

قد معقول و خوبی داشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مردن، زیر خاک بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

دور همی به منظور پیاده روی در مکان مشخص

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

الزاما کوله مخصوص کوهنوردی نیست، همون "کوله پشتی" بهترین ترجمه برای این کلمه هستش بریتیش: rucksack امریکن: backpack در ضمن ruck رو با rock که معنی ص ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

چند و چون، زیر و بم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

چطور ممکنه؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● Be orientated: معطوف به چیزی شدن، جهت گرفتن به سمتی ●. . . orientate yourself/herself:سر دراوردن از اینکه کجا هستی از نظر مکانی ● آشنا شدن با شرایط ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اصلا starveling نداریم جناب ادمین، حالت استمراریش میشه starving

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● فقط ● تازه ( قید زمان )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

● به علاوه. . . ● به غیر از. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

صفت: ● اصلی، عمده اسم: ● مدیر مدرسه ( امریکن ) ، مدیر دانشگاه یا دانشکده ( بریتیش ) ● مدیر اجرایی ● مجری اصلی یک گروه موسیقی، رقص، . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

یه سر جایی رفتن ■ معمولا برای فواصل کوتاه یا وقتی خود مقصد زیاد مهم نباشه میگن Make a trip اما برای فداصل طولانی یا وقتی میخوای بگی دقیقا رفتی فلان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

داخل، از درون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

اسم: ● فراخوان ●درخواست پول به منظور کمک ● درخواست تجدید نظر ● جذابیت فعل: ●درخواست کردن، به طور جدی اعلام نیاز کردن ● درخواست تجدید نظر کردن ● جذا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

● بنا نهادن، تاسیس کردن ● رابطه برقرار کردن با شخص یا کشور ● فهمیدن حقیقت، ته توی چیزی را دراوردن ● خود را اثبات کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

آقا این فعل establish هستش ، ما اصن stablish نداریم بلامیسر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

نقش کلیدی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

و همچنین. . . در ضمن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● رقابت کردن، پیکار کردن ● ادعا کردن، اصرار ورزیدن بر. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

●دارای رتبه پایینتر ● نوجوانان ● بریتیش ( بچه های مدرسه ای زیر ۱۱ سال ) ● امریکن ( دانش آموز کلاس ۱۱ دبیرستان )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

از دیرباز. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

درک کردن ( شرایط سخت کسی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

به ته کشیدن، غرق کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

Turn to somebody به کسی روی آوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٦

● فکری، ذهنی ● انسان خردمند، فرهیخته

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

●اگر وصل باشه میشه صفت، اخراجی ( از مدرسه یا دانشگاه ) ، کسی که ترک تحصیل کرده ● اگر جدا باشه میشه فعل به همین معنی، ترک تحصیل کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مدرک، گواهی علمی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

دوستان دقت کنن اگر walkover به صورت یه کلمه باشه یا walk - over, اونوقته که معنیش میشه: ● مسابقه یکطرفه، برد آسان اما اگر جدا باشه، walk over, اونو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

تماشای دیدنی ها، سیر و سیاحت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● رفت و آمد ( کردن ) به محل کار ● تخفیف دادن مجازات ● مبادله کردن ( پول با چیزی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● استقبال ● پذیرش ● مهمانی، دعوت ( به مراسم )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

●درب پشت پنجره از جنس چوب یا فلز برای جلوگیری از ورود نور یا دزد به داخل خانه ● شاتر دوربین عکاسی ( که اجازه تابش نور لحظه ای برای فیلم یا عکس رو مید ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

عبارت وصفی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

Coherence : انسجام ( کلی، برایندی ) Cohision: انسجام ( درونی ) در مورد یک نامه، متن یا انشاء میتوان انسجام بین پاراگراف ها ( رابطه عقلانی بین ایده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

اصلاح کردن، برطرف کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● کار کلاسی ( معمولا در مدارس خصوصی ) ● آماده کردن ( شدن ) ، مهیا کردن ( شدن ) ■ مخفف preposition یا همون حرف اضافه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● مخلص شما اگر بخوایم معادل فارسیش رو بگیم بیشتر همین معنی رو میده، چون تقریبا در نگارش نیمه رسمی ازش استفاده میشه، در نگارش رسمی میگن yours faithful ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

● عقیده، نظر ● نشانه ● Suggestion of sth یعنی مقدار کمی از چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

صدا مضمون، محتوا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● گردهمایی ● پیمان نامه ● عرف، عادت اجتماعی ● قاعده ادبی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

●مرور کردن ( نکات مهم یک مبحث یا جلسه ) ■ دوستان دقت کنن که معنی جمع بندی نمیده، تنها بازگویی آنچه گفته شده هست.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● ارائه دادن، بیان کردن ● پول جور کردن ( دست و پا کردن )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

■فعل: ● ایده ها یا فکر ها رو روی هم گذاشتن، هم فکری کردن ■ اسم: ● جرقه ذهنی، ایده ناگهانی ● تشویش ناگهانی افکار، ناگهان ناتوان شدن در تفکر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

نامربوط بودن با چیزی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

جمع بندی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

انجام دادن، گفتن و یا فهمیدن چیزی به درستی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

انجام دادن، گفتن و یا متوجه شدن چیزی به درستی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● شعف ( حالتی در چهره ) ● پرتو

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

تمثیل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

Metaphor هستش، آخرش "e" نداره، دقت کنید معنیشم میشه استعاره، تمثیل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

پود سفید رنگی که همراه کافه میخورن ( به جای شیر )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

در ادامه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خوش گذروندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

مدتها. .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

سراپا، محض

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

به طور کاملا مقیدانه ( یعنی حتما و طبق برنامه انجام میشه اون کار )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

چرت کوتاه ( نه حتما بعد ناهار! )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

چرت کوتاه ( معمولا بعد از ناهار )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

محشر، معرکه، باشکوه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

● هنگامی که ● در حالی که ● اگر چه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

در مجموع. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

با این همه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● برداشت ( فکری ) ● تقلید ● اثر، جای چیزی روی چیز دیگر ● ویرایش، چاپ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به وضوح

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

■ فعل: ● نسبت دادن، ربط دادن ● همراه شدن ( کردن ) ، مرتبط بودن ● همنشینی کردن، پریدن با کسی ( بار منفی داره معمولا ) ■ اسم: ● همکار، شریک ■ صفت: ● ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● پیش پرداخت، پیش قسط ● رهن، پول پیش ● واریز ■ همه این ها اسم هستند و می توان به عنوان فعل هم از هر کدام استفاده کرد به همین معنی، مثلا واریز کردن، پ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

لایک کردن □ دقت کنید که thumbs اینجا s جمع گرفته و این مربوط به خود اصطلاح است نه خطای گرامری.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

لایک کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

گشت کوتاه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

●خونین ● کوفتی، وامونده، لعنتی ( هم بار مثبت و هم منفی میتونه داشته باشه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

این جور چیزا. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥٨

اینایی که معنی تکراری مینویسن فازشون چیه، یعنی اصلا ندیدین که پنجاه نفر نوشتن "قرنطینه" یا فکر میکنید مثلا "قرنطینه"شما فرق داره یا چی؟؟

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

سلیقه زنانه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تا حدی، بخشی، کمی تا نسبتی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

■ اگر down متعلق به خود فعل باشد ( فعل ترکیبی ) : ● مایوس کردن، زیر قول زدن He let me down. He was supposed to lend me her car. ● ضد حال زدن ■ اگر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

■ اسم: ● پروژه ■ فعل: ● تخمین زدن ● بیرون زدن ( از چیزی، از جایی ) ● نمایش دادن فیلم بر روی پرده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

●تزیین ●دکور، دکوری البته اینم فارسی نیست اما واقعا مناسب ترین معنی که پیدا کردم هست، در واقع چیزی که تو خونه به عنوان دکوری نگه داری میشه و ابعاد کو ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● معدن ( روباز ) ● صید، شکار

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

●معتقد ( کسی که اعمال دین خود را به جای می آورد. مثلا: A practising Catholic ● کسی که به طور عملی با حرفه خود در ارتباط است، مثل: A practising archi ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● معتقد ( کسی که اعمال یک دین را به جای می آورد ) Practicing Muslim یعنی مسلمان معنقد ● شخصی که به طور عملی با حرفه خود در ارتباط است. Practicing d ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

به هیچ عنوان معنی "مقیاس" نداره، موندم آبادیس چرا هی نوشته مقیاس! ● واحد درسی، بخشی از یک دوره آموزشی یا آزمون ( مثلا speaking یک ماژول از آزمون آیلت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

جیب جلویی ( برای کیف و کوله، معمولا عامیانه میگیم زیپ جلویی )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● ضد آب ( صفت ) ● بارانی ( اسم )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

یک روزه، به مدت یک روز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

سمبل و نماد یک تیم یا سازمان که به شکل عروسک یا لبلس حیوان نما پوشیده میشود و اعتقاد بر این است که باعث خوش شانسی میشود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

محفظه و ظرفی که با اشیائی پر شده و برای نشان دادن سبک زندگی حال حاضر به آیندگان در مکانی خاص دفن میشود.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● در نظر نگرفتن، نادیده گرفتن ● مشرف بودن، چشم انداز داشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● تعمیر شده. بازسازی شده ● سرحال

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

نشان دادن به تصویر کشیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

تمام طول سال

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

● به طور سریع، شدید و ناگهانی ● بی پرده و بی تعارف

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

■ اسم: ● سیم پیچ ■ صفت: ● مارپیچ، پر پیچ و خم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

● آرام و بی سر و صدا ● صلح آمیز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● چوب ● بیشه، جنگل کوچک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مشخصه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

این املا غلط است Endeavour صحیح است، به معنی مجاهدت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

لحظه به لحظه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

●گلدوزی، سوزن بافی ( دوختن الگوها به پارچه ) ● پارچه الگودار ( گلدوزی شده ) ● آب و تاب، رنگ و لعاب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

گستره، طیف

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

●شروع به کار کردن ( در ابتدا ) ● عازم شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

● صدای پا, صدای قدم ها ( با ردپا اشتباه گرفته نشه که میشه footprint یا footmark ) □ follow in somebody's footstep پا جا پای کسی گذاشتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

● پیشنهاد دادن ● ارائه کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

کمک در انجام کتری، دستی رسوندن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

راحت، بی دردسر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

■ فعل ● ملتفت شدن، متوجه شدن ● be/get noticed مورد توجه قرار گرفتن ( دادن ) ■اسم ● توجه ● هشدار

پیشنهاد
١٣

حال کردن با چیزی

پیشنهاد
٣

مهارتهای مورد نیاز کاری رو فرا گرفتن، لم چیزی رو بلد شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

مدت زمان طولانی، عملکرد درازمدت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● به خودی خود مهم نیست و در واقع فقط برای جا پر کردن است. مثل بتونه برای رنگ کاری، ماده پروتز کننده پوست، عکس و نوشته هایی که در روزنامه فقط برای پر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

شدید، فشرده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

● تحت تاثیر قرار دادن. به تحسین واداشتن ● ارزش و اهمیت چیزی را تبیین کردن ● نشان گذاردن، مهر زدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

■به عنوان صفت: پشتی، عقبی ( مثلا پای عقبی گاو، در کل مربوط به حیوانات میشه ) ■ به عنوان اسم: گوزن ماده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

● اهل خانه، سکنه ● خانگی، اهلی ● شناخته شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

قرارداد هم خانه شدن با افراد بومی یه کشور و اجاره نشینی در یکی از اتاق ها مثلا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● نسبت دادن ● خصیصه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

خرج، مصرف، هزینه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

● پر کالری، چاق کننده ● گرمازا

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

تمرین دهنده، اسباب تمرین

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

ارتقا، افزایش کارایی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

تناسب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به همان اندازه قابل سرزنش، به همان اندازه مقصر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

با وجود اینکه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

رسیدن به آن یا پیدا کردنش ( مثلا مقدار یا تعداد ) سخت است

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

پیدا کردن یا رسیدن ( به مقدار و تعداد واقعیش ) سختتره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● بیضی شکل ● نوشته یا سخنرانی که فهم آن سخت است ( با منظور )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

خرتو پرت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

به شخصه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

کلکسیون، مجموعه محصولات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

چیزی ( کار، درزش، فعالیت ) که باهاش حال میکنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

چیزی ( کار، ورزش، فعالیت ) که باهاش حال میکنی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

شخص مشتاق ● این کلمه اسم است نه صفت، برای همین یک "شخص" مشتاق مورد نظر است نه مشتاق به عنوان صفت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بجنب، عجله کن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

اهمیتی نمیدم، مهم نیست برام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

گمان نکنم ( که اینطور باشه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بدم نبود اگه. . . ، بدم نمیاد اگه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

خواب لحظه ای ( در واقع بیشتر از چند ثانیه طول نمیکشد و اغلب بر اثر خستگی و یا استعمال مواد مخدر رخ میدهد )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● مفید ● دم دست ● حرفه ای در کار کردن با handy with

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

● مبله کردن یا اثاث ریختن توی خونه یا اتاق تجهیز کردن، فراهم کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

جا حوله ای ● در حمام یا استخرها برای آویزان کردن حوله ها

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

● شروع کردن کاری ● تازه وارد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

بهانه گیری و لج

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

● نگران قضاوت دیگران ( در مورد انسان ) ● با وسواس و دقت کار شده ( در مورد اثر هنری یا نوشته )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● هم دوره، هم سن ● به سختی و با کنجکاوی نگریستن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

به تنهایی و بدون کمک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● چهار دستو پا راه رفتن ● راه رفتن حشره ها ● خیلی کند حرکت کردن وسایل نقلیه ● پاچه خواری کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

● مهمان نوازی، غریب نوازی ● تشریفات و تدارکات گردشگری، هتل داری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

● راست و ریست کردن ● سوا کردن ● حل و فصل کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● برآورد ( معمولا s میگیره تو این معنی projections ) ● پیش آمدگی، برآمدگی ● نشان دادن فیلم و غیره با پروژکتور ● تجسم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

تا اون موقع. .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از پیش تمرین کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

اسم: ● خویشاوند صفت: ● مربوط ● نسبی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

اینکه آیا. . . ، حال چه. .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● ارتباط داشتن، ارتباط دادن ● نقل کردن ● درک کردن، خود را جای دیگری گذاردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

● جای دادن، اقامت دادن ● عادت کردن ● قبول کردن با وجود اختلاف نظر، زیربار رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

نهایتاً

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

This is very short notice فرصت کمه، وقت زیادی وجود نداره

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

بدون شک

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
-١٣

●جام

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

Pastiche of برگرفته از . . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

● اگر اسم باشد: حق ثبت، حق امتیاز ● اگر فعل باشد: داشتن حق امتیاز ● اگر صفت باشد: تابلو، واضح ( مثل دروغ تابلو )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

جانبدارانه، مغرضانه متمایل، کج

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

به اصطلاح شکمو برای چیزی صابون زد، امیدوار به افتادن اتفاقی بودن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

تشکیل دهنده، در بر دارنده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

به عنوان فعل رو بالا عرض کردم، به عنوان اسم: ● رقم، عدد ● شخص ● هیکل و اندام ( مربوط به زن ) ● شکل، شمایل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● زیاد کردن دما، حرارت . . . وسیله ای ● پیدا شدن چیزی ( اتفاقی ) ● سر از جایی درآوردن، سر و کله چیزی پیدا شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● مستعمره خود کردن ( در مورد کشورها ) ● گسیل شدن تعداد زیادی به منطقه ای ( برای حیوانات و حشرات )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

چنتا اصطلاح با then: ● since then: از اون موقع ● by/until then: تا اون موقع ● beck then: اون موقع ها، اون وقتا ● just then: درست همون موقع ● ( ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● پایبند بودن Adhere to something

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

● مشاهده کردن ● ابراز کردن ● رعایت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

● حرفه، پیشه ● دوره، دوران ( مثلا دوران مدرسه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

قطعه موسیقی، قطعه هنری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

● دانشکده ● هیئت علمی ( دانشگاه ) ● قوه ( مثل قوه بینایی، چشایی. . . ) ● استعداد ذاتی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

● رایگان ● تحسین برانگیز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

تعداد زیادی، تعداد بیشماری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

● صفت باشه: هوایی ● اسم باشه: آنتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دورو بر. . . ، یا یه همچین چیزی ( عددی ) مثلا: He has spent 400 dollars or so دوروبره چهارصد دلار خرج کرده. She studied 2 hours or so yesterday ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٩

● تلفات ● عوارض ( هم مربوط به مشکلات جسمی و هم هزینه های اتوبان و جاده ) اگر فعل باشد: به معنی به صدا درآوردن زنگ، ناقوس مرگ را به صدا دراوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

سخت به دست آمده، با زحمت حاصل شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مبادا که

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

● گردن نهادن ( پذیرفتن بعد از تلاش و اکراه بسیار ) ● تسلیم شدن ● give something in یعنی دادن برگه یا گزارش به بالادستی ( مثل معلم یا رییس )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

زنگی که در صورت آتش سوزی به صدا در می آید

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

تا بعد از اینکه. . .

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

همشهری ● ( اما fellow citizens درسته، باید اسمِ بعد از fellow, جمع باشه ) کلا fellow قبل هر اسمی باید معنی بودن یا داشتن مشترک اون رو با شخص دیگه می ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

داوطلب در بریتیش معنای "ورودی" برای دانشگاه ها هم میدهد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● ارائه ، تفویض ● تسلیم ● دید، نقطه نظر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

در معنای اسم: ● اعتباری credit card ● نسیه we bought this car on credit ● تمجید give him credit for his extra work در معنای فعل: ● پول را به حساب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

محول کردن تخصیص دادن، معین کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ای ول، عالیه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

مصونیت، عدم وجود پیگرد و مجازات

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

سرکوب

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

بازداشت کردن، ممانعت از ترک محلی توسط پلیس

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

معترض ( بر علیه حکومت یا دولت )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

● ترکیدن ● پریدن داخل جایی یا بیرون از جایی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

دوستان گرامی، دو تا معنی مهم داره ( معانی مختلفی داره ) : ● همین الان هم ● از قبل ( این با "قبلا" فرق داره دوستان، خیلی جاها مثل همن اما خیلی جاها ه ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٥

Let's bury the hatchet بیا کدورتو کنار بزاریم

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

جسارتا اکثر دوستان ترجمه نادرستی از این عبارت داشتن، این عبارت زمانی به کار میره که عواقب کاری مهم نیست براتون، به قول خودمونی " گور باباش"

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

کرایه، پول بلیط ( فرق نمیکنه هواپیما قطار اتوبوس )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

پیوند کلیه

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهربان و صمیمی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

این واژه فعل هستش، نه اسم، معمولا میگن: God bless him: یعنی خدا نگهش داره، خدا به همراهش، خدا رحمتش کنه ) اگر مرده باشه یا اینکه در ازای لطفی که دیگر ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

خاتون

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

فعل: دزدیدن اسم : مفت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

در معنای فعل: صرف کردن، خرج کردن در معنای اسمی: هزینه، پول صرف شده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

● راندن، انگیزاندن، هدایت کردن به سمت و سویی، کوبیدن ● غریزه، سفر با ماشین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

● باریکلا، مرحبا ● نیکنامی، تجلیل

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

اگر فعل باشه یعنی: پول زیادی به دست آوردن، اگر اسم باشه آخرش اس میگیره و معنی شلوار میده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

روند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

اوج عالی رتبه، سر ( ان ) مثل سران دولت ها

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

اشتباه، عوضی گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

حالا چی میشه اگه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

■ اسم: ● گردهمایی، فراخوان ● مسابقه ماشین ● ضربه های متوالی به توپ در زمین مسابقه ● افزایش قیمت یا ارزش چیزی ( مخصوصا سهام ) بعد از یک دوره رکود یا ن ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

به دست آوردن پول، نقد کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● قانون شکنی کردن، بر خلاف قوانین عمل کردن ● هتک حرمت کردن ● تجاوز کردن ( به شخص یا به محلی مقدس به زور وارد شدن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

جذاب، محشر، معرکه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

دراز مدت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

1. بی عاطفه و سرد 2. بی روح، مکان و شرایطی که به انسان حس بی اهمیت بودن یا کم اهمیت بودن میدهد 3. غیرشخصی ( بدون اشاره به شخص خاصی ) در دستور زبان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

● درگیر چیزی بودن، در بر داشتن چیزی ( به همراه خود داشتن آن چیز یا مساله ) ● دعوت به مشارکت کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. محتوی چیزی بودن، شامل چیزی شدن، در بر داشتن 2. احساس خود را کنترل کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

هم فعل است هم اسم: ۱. آهسته دویدن ( عین زمان ورزش و تمرین ) ۲. به چیزی یا کسی خوردن یا هل دادن ( سهوی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

ذخیره و برنامه ریزی شده بر روی شبکه های به هم متصل اینترنتی ( نه شبکه های محلی یا سرورهای خانگی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

در دنیای فلزات قیمتی و ارز یعنی به سرعت اوج گرفتن، افزایش چشمگیر پیدا کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

سرآمد، برجسته

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

در مسیر صعودی شدن، در حال افزایش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

با محل کار یا تحصیل تماس گرفتن به منظور اینکه بگی نمیری چون مریضی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

حس انجام کاری یا چیزی رو داشتن، رو مودش بودن، مثلا حس رفتن سر کار یا خرید رفتن. . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

دختری جذاب و تو دل برو ( به اصطلاح خوشمزه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

مهد کودک، موسسه مراقب از کودکان در ایام دوری والدین حتی در منزل خود کودک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

یاغی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

بس کن، کافیه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

وسطای صبح، معمولا ساعت بین ۸ تا ۱۱

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

بلیط قطار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

نوعی حمل و نقل مربوط به انسان یا محموله ها که در آن بدون عوض کردن نوع وسیله ترابری ( قطار ، هواپیما. . . ) و به طور مستقیم و بدون اتلاف وقت انتقال را ...

پیشنهاد
٢

سرزنش کردن، از دست کسی به تنگ آمدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

Vat وَت : مخزن یا ظرف بزرگ جهت نگهداری مایعات VAT وی ای تی: مالیات بر ارزش افزوده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

مقدار، ذره تکه، قطعه دونه، عدد، تا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

اضافه ● فرقش با extra اینه که extra یعنی چیز اضافه ای که وجودش واقعا نیاز نیست و اما excess چیز اضافه ای هست که اتفاقا مشکل گشا و نیاز هست You can ta ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

Nurture

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

یا just in case ● چون امکان داره که . . . چون ممکن بود که . . . ( دقت شود بعد از in case دیگه جمله ای که بلافاصله میاد will یا would نمیگیره، اما جمل ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● سوت ● سوت زدن، صدای بلند دراوردن با دهان ( نه از حلق ) ● سریع رفتن ( جوری که صدای سوت در بیاد عین تو کارتون ها ) ● صدای سوت بخار درومدن ( مثل کت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

عین آب خوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

اطلاع ( محاوره ای ) ، دونستن، اطلاع یافتن ■ دوستان دقت کنن که ژن و رگه املاش gene هست نه gen. تلفظ این لغت " جِن" و تلفظ gene میشه "جین"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

انسان ها، بشر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

انسان، بشر، آدمی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

تنگی نفس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

● با عجله رفتن ● دنبال کردن ( به قصد فراری دادن )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

پیچوندن، سر دواندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

● کمش کن، بیاریش پایین ● سرو صدا نکن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

روانکاو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

● درومدن، کنده شدن، افتادن ● اتفاق افتادن ( چیزی که برنامه ریزی شده بود ) ● خوب از اب درومدن، موفقیت آمیز بودن ( محاوره ای ) ● ترک کردن، کنار گذاشت ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

حمامی که در اتاق خواب قرار داره، معمولا در هتل ها حمامی که وصله به اتاق خواب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

● Put up with: سازش کردن ● Put somebody up: کسی را در منرل خود جا دادن، به خانه راه دادن ● Put something up: ساختن، چیزی را برافراشتن، بالا بردن▪ ▪ ا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

■اسم: ● جای زخم، لکه، علامت روی پوست ● زخم روحی، داغ دل ● پرتگاه، صخره های لبه کوه ● منطقه یا محلی که در گذشته آسیب دیده ■ فعل: ● زخم شدن، علامت زخم ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

تخت دو طبقه، یا تختای کوچکی که در کوپه قطار یا زندان وصله به دیوار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

ظلمات، قیرگون

پیشنهاد
٤

Minced meat, minced lamb ●اما اگر وصل باشد معنی "مخلوطی از میوه های خشک شده شده برای شیرین کردن غذا" رو میده mincemeat

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

مایه ماکارونی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

● اگر up حرف اضافه خود فعل باشد: بالاخره چیزی را پس از جستجو پیدا کردن ● اگر up حرف اضافه فعل نباشد و ربطی به فعل نداشته باشد : شکار در بلندی. . . ، ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

رگبار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

● تمجید ● جایزه والا، نشان افتخار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

نهایت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● اسب تکشاخ ● کالسکه ای که توسط سه اسب کشیده میشود، یکی در جلو و دوتا در پس او و کنار هم ● کیس سرمایه گذاری با ارزش بازار میلیارد دلاری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

● فعل: اسم مفعول draw و به معنی ترسیم شده, کشیده شده ( نه فقط نقاشی بلکه کشیده شدن در اینجا معنی کشیده شدن توسط مثلا ماشین یا اسب را نیز میدهد ) ● ص ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

پردرامدترین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کیمیا، ماده ای که گمان میکردند فلز را به طلا تبدیل میکند ( گوگرد سرخ )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

● جادوگر ( مرد ) ، طلسمگر ● متبحر، چیزه دست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

طفلی که هم پدر و هم مادر خود را از دست داده، بی سرپرست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

● موفق بودن، عملکرد خوبی داشتن ● در حال بهبودی بودن، دروان نقاهت رو پشت سر گذاشتن ( در این حالت فعل استمراری میاد doing well )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

ننگ، افتضاح ( وقتی در مورد چیز بدی صحبت میکنی ) ای وای، چه بد ( وقتی منظور حسرت و افسوس است )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

پارچه کشمیری از پشم بز کشمیری در کوهای هیمالیا ساخته میشود و بسیار نرم است

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

دارا شدن، موجودی داشتن از چیزی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

میشه؟ ممکنه ● فرقش با may و can در اجازه گرفتن تین هستش که در shall طرف فقط میخواد جانب ادب و احترام رو رعابت کنه نه درست یا غلط بودن کاری که میخواد ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

قطعا مطمعنن البته ( که درست است، که اینطور است، که برای شما فراهم است - معمولا وقتی کسی درخواستی داره و ما میخوایم بگیم البته که میشه - )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

● خیلی گرم، داغ ● پر تنش، پر از احساسات ( معمولا از روی عصبانیت )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

کسی یا چیزی که باحال یا سرگرم کننده باشه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

هر چیزی ( که به ذهنت میرسه، که فکرشو کنی، که بشه ) ، همه و همه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

تفاهم داشتن، همفکر بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

زنده دل، دل جوان داشتن، سرزنده بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

بالا پایین ( زندگی ) ، پستی بلندی ( مشکلات زندگی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

بی شمار، بی اندازه، بسیار بزرگ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

ست، هم رنگ ( دو چیز که به هم بیان )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دفترچه آدرس های ضروری ( ایمیل، محل، شماره تماس ) ، میتواند دفتر یا به صورت فایلی الکترونیکی باشد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

● احساساتی، عاطفی ( مربوط به انسان ) ● احساسی، عاطفی ( داستان، روایت، موضوع )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

غیر قابل جایگزینی ( به خاطر ارزش و اهمیت )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

● گنجینه، جواهر ● شیء ارزشمند و نفیس ● شخص مفید و گرانقدر ● مراقب چیز با ارزشی بودن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

ارزشمند، گرانقدر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

ساختمان مربوط به اداره کنندگان یک شهر ( حالا شهرداری ، فرمانداری، بخشداری، شورای شهر ) البته تو ایران اینجوریه ● به نظرم " ساختمان فرمانداری" بهترین ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

● طعم و مزه ● چاشنی و افزودنی ● چاشنی زدن، طعم دار کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

Make این جا یعنی برند یا کارخانه سازنده " چه برندی هست؟" " مال کدوم شرکته ( سازنده ) ؟"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

آشپزخانه ای که سرو غذا هم در آنجا انجام میشود ( چون در جای دیگری از خانه محل یا میزی برای صرف غذا وجود ندارد ) ● Kitchen - dinette هم میگن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

دنج، جمع و جور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

کسی که به راحتی ناراحت ، عصبی و آزرده نمیشود ( نه اینکه راحت طلب یا بیخیال باشد )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

ایرانیش میشه: ● اگر خودت گفتی یعنی : " خدا از دهنت بشنوه" ● اگر به کسی نشون دادی این انگشتا رو یعنی" امیدت به خدا" ، " ایشالاه درست میشه"

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

تایمی که معمولا از ۶ ۷ غروب شروع میشه و تا ۱۱ اینا ادامه داره و تو این تایم شخص بیرون از خونشه و معمولا به منظور رستوران و تفریح کردن بیرون میره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

شبو بیرونم ( معمولا رستوران یا تفریح )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

● مشتاق و کشته مرده چیزی بودن ● نبودن، حضور نداشتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

مشاوره املاکی ( شخص ) ، بنگاهی ( املاک )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

نمیشه، خوب نیست

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

معنی که زیاد داره و مهمترینش همون شلیک کردن هستش، اما اصطلاح جالبش وقتی هست که میخوای به کسی بگی "بگو" A:I have some questions !B: ok, shoot

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

● دفتر خاطرات ● دفترچه یادنگاشت ( که قرار ها و برنامه روزانه شخصی تو اون نوشته میشه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

زودرنج و عصبی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

از مدرسه فرار کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

علاقه مند به تفریح، باحال و خوش مشرب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● وقتی در مورد چیزی یا کسی مطمعن نیستیم معنیش میشه" یه جورایی" یا " میشه گفت که" ● چجوریه، خوبه؟ چطوره؟ مناسبه؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٩

چطوره؟ خوبه؟ فایده ای داره؟ بدرد میخوره؟

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

● داشتم فکر میکردم که . . . ● اگر بعد از این عبارت از if یا whether استفاده شود به معنی درخواست یا پیشنهادی مودبانه است: ممکنه. . . ، اگر مایل باشی. ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

● بی فایده، به دردنخور ● ناتوان، عاجز ( در انجام کاری )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

به جمله ای که این عبارت در آن به کار رفته دقت کنید، اگر all مربوط به it باشد آن وقت معنی "همه مثل همن" یا " فرقی نمیکنه" میدهد It's all the same, you ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

● بند ( ساعت یا هر چیزی ) ، تسمه ● strap sth on/ down etc: چیزی را بستن ( به چیز دیگر ) ، سفت کردن با بند ● be strapped in:بستن کمربند در خودرو ● st ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧٧

● گرچه، البته ، اما ( هم معنی although ) ● as though: انگاری، انگار که . . ● گاهی اوقات که اخر جمله بعد از یه ویرگول میاد معنی "اصلا" میده: ? Why ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

طرز فکره دیگه! هر کس یه جوری فکر میکنه دیگه!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

چه بدجنس، چقدر نامرد!

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

. . . Be struck on/by از چیزی ( یا کسی ) شوکه شدن، جا خوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

ظلمات، سیاهی، تاریکی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

■اسم: ● کمیسیون ( شورایی که به منظور رفع و رجوع مشکلی تشکیل و به افرادی مسئولیت داده میشود. ● کمیسیون ( حق العمل، حق دلالی ) ● تقاضایی که برای یک ه ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

از اونایی که دوست داری

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

Get a move on: جنبیدن، عجله کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

فیلمی که در آن بازیگران به خوبی انتخاب شدند ( یعنی مناسب نقش خود هستند )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

● پوشاندن ( با لباس دیگر ، یا لایه ای از کاغذ به دور چیزی ) ● لباس ( گرم ) پوشیدن ● کار یا قرار خود رو به انجام رساندن ● be wrapped up in sth: چیزی ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

پیش بینی کننده ( مخصوصا وضعیت آب و هوایی )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

تخلیه شده خالی از سکنه شده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

● گرمسیری، استوایی ● خیلی گرم و مرطوب

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

کارشناس هواشناسی، هواشناس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

موج گرما، بادگرم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

جزیزه ( بیشتر در شعر کاربرد دارد ) جزایر ( مثلا جزایر بریتانیا British Isles )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

مدید، طولانی مدت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

مقدار، میران ، مبلغ ■ فقط دوستان تو تلفظ این کلمه دقت کنن که "اِ

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

مانع، پرچین، حایل کننده بین دو قسمت ■ سد آبی: dike= dyke

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

غالبِ اکثریت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

نقش خود را ایفا کردن، سهم خود را ادا ردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

بی فایدست، فایده ای نخواهد داشت . . . فعل بعد از آن ing دار خواهد بود. ■ با احترام به دوستان، ترجمه " خوب نیست" که یک عبارت توصیه ای هستش برای این ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● به احتمال خیلی زیاد ● احتمال

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣١

● محکم بگیرش، سفت نگهش دار ● یه لحظه ( وقتی پشت تلفن میخوایم به کسی بگیم چند لحظه گوشی رو نگه داره ) ● چی شد؟ ها؟ ( وقتی از حرف یا صحبت کسی تعجب میک ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٨

● نوشیدنی انرژی زا ● نوشیدنی تلخ مزه ای که به همراه نوشیدنی های الکلی مصرف میشود ● صفا، رویداد فرح بخش ● مایع تقویت کننده مو ● نت اول از هشت نت موسیقی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٨

سطل یا مخرنی که مردم بطری های شیشه ای خالی را به منظور بازیافت در آن می گذارند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١

سطل یا مخرنی که مردم بطری های شیشه ای خالی را به منظور بازیافت در آن می گذارند

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

منجمد بدون حرکت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

حله قبوله ( معمولا بعد از شرطبندی استفاده میشه )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

مرتب، پابرجا، با قاعده همیشگی و معمول معمولی، عادی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

اسم: ● پیشکش، هدیه ای به منظور قدردانی ● ژتون ● کارت هدیه ای که به منظور خاصی تهیه شده، مثل کارت ( یا کپن ) هدیه بیست دلاری کتاب، نه کارتی که در آن پ ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

هزینه چیزی را نگرفتن، اشانتیون دادن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

کادو کردن، پیچیدن هدیه با کاغذ کادو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

یادبود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

● تعداد وقوع ● high/low incidence بیشترین/ کمترین میزان ابتلا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

در هر عرض و طول جغرافیایی که باشید دو بار در سال مدت زمان شب و روز برای شما یکی میشود، یکی ۳۰ شهریور و اون یکی رو اگه گفتین؟! به این زمان ها در اصطلا ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

چه در نیمکره شمالی باشیم و چه جنوبی، دو بار در سال خورشید در جنوبی ترین و شمالی ترین نقطه نسبت به خط استوا دیده خواهد شد، حال اگر در نیمکره شمالی باش ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

●تاکنون, قبل این ● همین تازه، همین الانه Would you drink tea? No, thanks, i already have one. ● همین الانشم Hurry up, we're already late. ●هنو ...

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

البته اینم بگم، ناگفته نمونه که . . .

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

راستو ریست کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

خودبین

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٧

زودباور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

لج کسی را درآوردن، رو مخ کسی بودن، عصبی کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

تباهی، لعنت

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

گورتو گم کن، گم شو

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

سرزدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

تکه، بخش کوچک از یک چیز بزرگتر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

● ماهیت، تمامیت ● تشکیلات

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

دیوانه، مجنون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

روزنه، منفذ ( بر روی پوست بدن یا گیاه ) به دقت مطالعه کردن، موشکافانه خواندن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

حالشو بردن، دلی از عزا دراوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

باطل کردن، بی اثر کردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

فاجعه ، بلا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

دنبالم بیا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

بستن دایمی ( کارخانه، مدرسه، اداره . . . ) به سرانجام خود رسیدن ( یک رویداد یا احساس )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

ایراد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

مسخره بازی دراوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

جاودانه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٦

طبق معمول، عین همیشه، میگذره

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

آشغال جمع کن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

و یه همچین چیزهایی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

1. جوی ( از نظر هواشناسی ) 2. چیزی که مربوط به آن لحظه و حس و حال باشد

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

رحیم، دلسوز

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

در طرف مقابل، حریف

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

همتا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

On closer inspection به بیان دقیقتر

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

شبه گونه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

بازیچه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٥

دررمعنای فعل: پلک پلک زدن ( مثلا زنها برای جذاب به نظر رسیدن پشت هم پلک میزنن ) Not bat an eye/eyelid: به روی خود نیاوردن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٧

قربانی ( فدا ) کردن، گذشتن از

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٩

روان پریش

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

اثاثیه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

به لرزه افتاده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد

ترسون و لرزون

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٠

اظطراب انگیز و هیجان آور

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤

ابنا به کنار، گذشته از اینا

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

خوفناک

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٣

پرتوسنج

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٥

انگشت شمار، تعداد کم

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٦

صدای ناواضح

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٤

خانگی، وطنی ( داخلی ) ، اهلی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

محاوره ای because یا همون cause معمولا به صورت متنی به این شکل cos' به کار میرود

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

مرتب کردن ( مکان ) شرح دادن، روشن کردن ( موضوع ) بهتر شدن ( آب و هوا ) رفع شدن ( بیماری )

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٠

دورهمی گرفتن، دعوت کردن دوستان

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٣

دور خود جمع کردن دوستان، دورهمی گرفتن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

لاغرمردنی

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١١

بی عرضه

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

Lose your bearings گیج شدن، منگ شدن

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢

اسکاج

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
١٢

شوکه، وحشت زده

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

برای آخرین بار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

اگر فعل باشد: ●رقابت کردن، مسابقه دادن ●به سرعت رفتن ● سریع انجام دادن ● درست کار نکردن مغز یا قلب، مثلا تند تند زدن قلب در هنگام ترس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

●تازه بعد از آن، همین بعدش مثلا وقتی میگیم اون چند لقمه غذا خورد و تازه یادش افتاد که روزه هست. He ate a bit. only then he discovered he'd been fast ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

ساکت و آرام، آسوده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

Be due: انتظار می رود، موعدش است Due: حق، متعلق

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

اگر با to و زمان بیاید یعنی "به جلو انداختن" یک رویداد در غیر اینصورت معنای "پیشنههد دادن" میدهد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

سرزنش، ملامت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

حرف خود را پس گرفتن، از موضع خود عقب نشینی کردن، از راه رفته بازگشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

هوس رفتن کردن، حس تغییر دادن چیزی رو داشتن ( انگار یه چیزی پاهاتو قلقلک میده و دوس داری یه کاری کنی و اون چیز میتونه هیجان به وجود اومده از هر چیزی ب ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

● نورافکن ● در معرض توجه بسیار ( اخبار و روزنامه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

کاربر اینترنت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

سر حرفش وایساد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

بر موضع خود پافشاری کرد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

بر هم زدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

رفع شدن ، برطرف شدن سرریز شدن به سمت پایین کم شدن جدا شدن از چیزی که از قبل به آن متصل شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

مرشد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

● جر دادن rip to somebody یعنی روحش قرین رحمت، روحش شاد مثلا rip to Ali که rip مخفف rested in peace میباشد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

برای چه؟

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

تو را

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢٢

● هوس ( اسم ) ● گمان ( اسم ) ● شیک ( صفت ) ● میل به انجام کاری داشتن ( فعل ) ● تمایل جنسی به کسی داشتن ( فعل ) ■ fancy yourself: خیلی خود را تح ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

زیر و رو شدن، دگرگون شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

● ای ولا ( به معنای تایید حرف کسی ) ، گل گفتی، راست میگی ● منصفانست

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

● به حساب آمدن ( با حرف اضافه in یا among ) ● خیال کردن، پنداشتن ( که بعدش that میاد ) ● متوجه شدن، فهمیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

از نظر احساسی داغون شدن، به عبارتی " قلبم تیکه پاره شد" ( معمولا در شکست های عشقی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

● دل ( وقتی صحبت از احساسات باشه ) ● شکم ( وقتی صحبت از جسم باشه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

سست شدن زانوها و یا از دست دادن اعتماد به نفس به طور ناگهانی ( از دیدن چیزی ترسناک یا شخصی جذاب ) ، دستو پای خود رو گم کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

کله پا شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

کله پا شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٩

● افت ● کم کردن، کاهش یافتن ● رد کردن ( مودبانه ) ، امتناع کردن ● بدتر شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

بهت زده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

انگاری . . . ، عین اینکه . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

● دست و پا چلفتی ( در مورد انسان ) ● لَش و بدساخت ( در مورد وسیله که معمولا بزرگ و سنگین است ) ● نابخردانه و ناهنجار ( در مورد گفتار یا عکس العمل )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

نزاع ( کردن ) ، دعوا ( کردن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● عنبیه چشم ● گیاه زنبق

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

● رد کردن ( نظر و عقیده شخص دیگر به دلیل درست ندانستن یا مهم ندانستن ) ● برکنار کردن ( از شغل ) ● اجازه رفتن دادن ( به دلیل عدم نیاز )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

● انتظار چیزی را کشیدن ● پیشدستی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

● به سرعت و عین فرفره رد شدن یا رفتن ( معمولا ما در فارسی هم صدای چنین حرکت سریعی رو با " ویز" بیان میکنیم ) ● ادرار کردن ● خبره در یک زمینه یا حرفه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

در کل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

● فساد ( معمولا از طرف کسی که دررجایگاه قدرت قرار دارد ) ● حالت تغییر یافته ( چیزی مثلا یک کلمه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩٤

● با عجله جایی رفتن ● dash sb's hope: امید کسی را نا امید کردن ● must/have to dash: سریع زدن با چاک، در رفتن ● dash off: مکانی رو سریع ترک کردن ● خط ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

● زنگ زدن، اکسید شدن ● تحلیل رفتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦١

● مشغول بودن ● جلب کردن ● درگیر چیزی شدن ● نامزد کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

جلوه سازی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

جریان و موضوع اصلی داستان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٨

● ویترین ● نمایش ( برای سرگرمی ) ● نمایشگر ● نمایش دادن، به نمایش گذاشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

● هدف ( اسم ) ● واقع بینانه، عینی ( صفت )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● درخواست کردن ( معمولا به صورت رسمی و مکتوب ) ● اعمال کردن، بکار بستن در مورد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

● مبتذل کردن، خراب کردن یا پایین آوردن کیفیت چیزی ■ در مورد اظهارات و اصطلاحات به معنی عامیانه و قابل فهم کردن است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

● نکوهش کردن. انتقاد کردن املای بریتیشِ فعلِ criticize است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

● مجازی، غیرواقعی ● تقریبی، حدودی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

ایفای مجدد یک نقش، اجرای مجدد یک نمایش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

ارائه کردن ( دادن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩٢

● تاب آوردن، شکیبایی کردن ● باقی ماندن، دوام آوردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

● اغوا کردن ● متقاعد کردن کسی برای سکس با وی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

● تلف شده، قربانی ( جمع= تلفات ) ● مصدوم ● اورژانس

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧١

مرسی که منو دعوت کردین/ ازم پذیرایی کردین

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

سفرت سلامت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

● جذاب و دوست داشتنی ● خوشایند و لذت بخش ● گرم و صمیمی ● عالی، خیلی خوبه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

محبت دارید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

دارن سوار میشن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

منبع Resources: ذخایر، منابع

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

بهداشت، مراقب های بهداشتی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

● بخشی از چیزی بودن ● به همراه چیزی آمدن، به هم مربوط بودن ● رابطه عاشقانه با کسی داشتن، سکس داشتن با کسی ( در گذشته این معنی را میداد ) ● همراهی کر ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

ناگهان ثروتمند/ مشهور/موفق شدن ● امریکاییش میشه Hit it big

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

معلوم شدن، کاشف به عمل آمدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

اشتباه برداشت کردن، جور دیگری ( غیر از واقعیت ) پنداشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

تایید کردن پسندیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

خدا میداند . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

خدای نکرده. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

بهشت ● اگر به عنوان یه عبارت تنها به کار بره یعنی " عین بهشت میشد"

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

خدا کنه ( که اینجور بشه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

خیلی کسی رو دوست داشتن ( معمولا وقتی کسی رو میشناسی و میدونی که ادم خوبیه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

چه بد! خیلی بد شد که! حیف! شرم آوره که. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

● عالی، توپ، محشر ● شگفت انگیز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

● موسیقی دونفره ( قسمتی از آهنگ که باید دونفره خوانده شود ) ● دو شخص که با هم کارهای فان و جالب انجام میدهند. ممکن است هنرمند باشن و کارهای هنری انج ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

● جنون ● خروشیدن، با عصابنیت زیاد رفتار کردن ○ یک اصطلاح: be all the rage مد و محبوب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

● طولی ● درازمدت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

● جنون ● خروشیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

بزنگاه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

برآمدن، برخاستن، پدیدار شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

قابلیت اعتماد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

ادای صوت و کلام

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● خشک و تشنه ● خشک شده از گرما، بوداده ( ذرت )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

فایق آمدن بر انجام کاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

بی اهمیت، جزیی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

با علم به این

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

پسرک، بچه جون

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

● به انتها نزدیک شدن ● draw on something از چیزی بهره جستن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

الگوی رفتاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

رایزنی، مشورت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

● پردازش ● فرایند، رویه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

● مورد بحث ● شک برانگیز ( موضوع )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

دچار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● پژواک ● پیامد منفی و مزمن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

خرابی، اختلال

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مضر، آسیب زننده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

ضایعه، نقصان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٨

اولیه، مقدماتی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

در مجموع، روی هم رفته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

ارزش گذاری کردن، ارزیابی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

● تمرین، فعالیت ● تکنیک، شیوه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● مد، رایج ● روش ، شیوه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

منجر به چیزی شدن، بالغ بر مقداری شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

مستعد، به طور بالقوه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

همان طور که انتظار میرفت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

از یک نظر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

از نسل و تبار گروهی یا شخصی بودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

بطور ریشه ای، از بیخ و بن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

وقار، متانت، توازن بین روح و جسم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

● رفت و آمد کردن به محلی ( در مورد ارواح ) ● نگران کردن، غمگین کردن ● معضل شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

● اکسیر ● نوشدارو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

بدون توقف ادامه دادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● چپ ● اگر قبلش the بیاید یعنی حزب چپ ● باقی There aren't any left in city هیچ جایی تو شهر باقی نمونده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

منجمد، یخ زده میخکوب گذشته freeze

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

● بورس اوراق بهادار، بازار بورس Stock market هم میگن ● خرید و فروش سهام

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

شماره امداد یا اطلاعات

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

● تبادل اطلاعات کردن ● آگاهانیدن، باخبر ساختن ( دیگران از احساس خود ) ● ارتباط برقرار کردن ● منتقل کردن بیماری ( در این معنا معمولا به حالت پسیو به ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

● keep up: ادامه دادن به انجام کاری، ول نکردن ● keep up with: در تماس بودن ، در ارتباط بودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

● نسبتا، به طور نسبی ● عادلانه، به طور عادلانه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

سر دراوردن ( از اینکه چه خبره ) ، در ارتباط بودن Feel in touch with something

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

تخته هوشمند که قابلیت نوشتن و پاک کردن، لود عکس ، تنظیمات انمیشنی و غیره را داراست.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

برنامه آشپزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

●اگر با خط تیره به مهم متصل باشد: well - done یعنی پخته، خوب پخته شده ● اگر جدا باشد: well done! یعنی آفرین، باریکلا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

بد نوشته شده، مثل یک رمان که برای شما جالب نباشد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به تلفظش دقت کنید: وای رِس

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

معامله، قرارداد یا ارتباط تجاری بین چند نفر یا چند بخش که به موجب آن مامله ای انجام می شود

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

کارت تبلیغاتی ( مخصوص افرادی که چیزی برای عرضه و ارائه دارند ) ، کارت ویزیت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

خودکار امروزی که دررسال ۱۹۳۸ توسط یک روزنامه نگار مجار اختراع شد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

به زودی، در آینده نزدیک، در مدتی کوتاه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

مخفف carat که امریکن آن میشه karat معنی: ● عیار ، مثلا ۱۸ عیار میشه 18Carat gold ● واحد سنجش طلا یا همان " قیرات" که برابر ۲۰۰ میلی گرم است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

Karat هیچ فرقی با carat ندارد، اولی امریکن و دومی بریتیش است. معنی: ● عیار ، مثلا ۱۸ عیار میشه 18Carat gold ● واحد سنجش طلا یا همان " قیرات" که برا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

بر خلاف توضیح خود سایت ( متاسفانه ) Karat هیچ فرقی با carat ندارد، اولی امریکن و دومی بریتیش است. معنی: ● عیار ، مثلا ۱۸ عیار میشه 18Carat gold ● ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

● انبوه، تعداد زیاد ● اگر the multitudes باشد یعنی عموم مردم، مردم عادی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

● به طور خیره کننده و بسیار جذاب ● به طور حیرت آور و شوکه کننده

پیشنهاد
٢

همان "پهنای باند" است که Bandwidth هم نامیده میشود

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

عبور کردن یا گذشتن از طریق یا در امتداد چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

● پاک، بی غلو غش ● واقعی، درست، اصلی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٣

● هنوز ( اگر به عنوان قید باشد که معمولا آخر جمله می آید ) ● با این همه ( اگر به عنوان حرف ربط اول جمله یا وسط دو جمله بیاید )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

● چشمگیر ، تماشایی ● ناگهانی، غیرمنتظره ● پدیده ( در اینجا اسم است )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

از مدار خارج شدن، به بیرون از ناحیه ای پرت شدن، به سمت خارج اوج گرفتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

چشمگیر، پرجبروت، عالی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

خفه ، دم دار ( در مورد محیط ) کسل کننده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

با بی حوصلگی چرخ زدن، ول و بی حال گشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

دلو دماغ نداشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥٠

صفت: ● عظیم، بزرگ ● ناب، محض ( مثلا حماقت محض ) ● تند، پرشیب ● نازک ( در مورد پارچه و پوشش ها ) قید: ● به تندی فعل: ● تغییر جهت دادن ( ناگهانی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

● متواضع ● معقول ( بدون تشریفات ) در مورد خرج و هزینه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

رانندگان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

شورمزه ( دررمورد آب گفته میشود، معمولا آب ناخالص اینطور است )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

نمک زده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

وحشت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

Once upon a time روزی روزگاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

● چند بخش کردن ● مخالفت کردن ● شکستن ، پاره کردن ( حتی پاره شدن اعضا بر اثر زخم ) ● به چند بخش، به صورت دوگانه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● تاریک ● خبیث ● تیره و تار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

چقدر زیاد! ♧ معمولا از رو تعجب میگن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

سفرنامه نویس

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

محال، غیر ممکن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

غصه، ماتم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

● یک سرود سنتی مخصوص کریسمس ● نغمه سر دادن، سرودخواندن ( بادخوشحالی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

شرح حال زندگی خود نویسنده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

بدبخت بد اقبال از روی بدیمنی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

عصرانه ( در معنای کلی ) شام، شام سبک ( به انگلیسی بریتانیایی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

● اخلاق ( اسم ) ● اخلاقی، نتیجه اخلاقی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

رفیق، همسفر، همدم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

متواری شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

● دادن هوا به داخل بینی ( حال به منظور بو کشیدن، موقع سرماخوردگی یا ابریزش بینی، مواد کشیدن، نشان دادن حالتی به منظور عدم رضایت از خوب بودن چیزی یا ع ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

مجمع الجزایر کشورهایی مثل ژاپن یا اندونزی که از ترکیب تعدادی جزیزه کنار هم به وجود امده اند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

جایزه ( دادن ) ، پاداش ( دادن ) اعطا کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

مواجهه با، سرو کار داشتن با فایق آمدن پرداختن به

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

در گویش گیلکی به گاوه ماده جوان گویند. گاوی که تاکنون آبستن نشده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

در گویش گیلکی به گاو نر جوان گویند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

کیف کوله پشتی ☆ همچنین در گویش گیلکی به گوساله خیلی جوان که هنوز شیر میخورد گویند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

به مرضی دچار شدن، مریض شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

سیفلیس آبله

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

چطور روت میشه؟ چطور جرات میکنی؟

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

ایراد ● در دادگاه نیز اگر وکیلی به پاره ای از سخنان اعتراض داشته باشد با گفتن این کلمه در واقع می گوید" اعتراض دارم!"

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

بیرون زدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

گرچه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

به همان اندازه که. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

ستبر، تنومند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● اگر فعل باشد: تو رفتگی ایجاد کردن، فرورفتگی در لبه چیزی ایجاد کردن ( مثلا اولین سطر پاراگراف ) ● اگر اسم باشد: سفارش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

تغذیه کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

دریدن، جر دادن گذشته این فعل rent است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

گارسون زن ، پیشخدمت خانم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

خسته، کلافه از

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

● قانع ● محتوی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

فرو ریختن، پایین امدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

نقره جات، ظروف نقره

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

●ارزش، به میزان ● be worth sth یعنی ارزیدن، قیمت داشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

قبیله

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

قرص خواب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

نوعی رخت خواب سیار که در جنگل بین دو درخت میبندند و روی ان میخوابند، ننو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

حروف ربط اتصالات

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

عنق، عبوس، ترشرو * دقت کنید که با وجود پسوند ly, این کلمه یک صفت است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

● کسالت، بیماری ● حالت تهوع

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

مطب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

تشخیص دادن ( یک مشکل یا یک بیماری )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

نشانه بیماری، عارضه نشانه وجود مشکل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

● خوب بودن، جور بودن با کسی ● ادامه دادن ( به کار و فعالیتی که مشغولشی ) ● پیش رفتن ( کار و یا فعالیتی که مشغولشی ) ● موفق شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

● نیزه ( مخصوص ورزش که سبک و نوک تیز است ) ● ورزش پرتاب نیزه ( که البته در این معنی قبلش the می آید )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

سگ لبردُر ( سگی که معمولا برای شکار استفاده میشه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢٠

در معنای بریتیش: دو و میدانی در معنای امریکن:فعالیت های ورزشی ○ دقت کنید که در هر دو معنی اسم است، نه صفت. پس معنی " ورزشکاری، ورزشی، پهلوانی" غلط ا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

فیزیوتراپ ( در این معنی یک اسم قابل شمارش است ) فیزیوتراپی ( در این معنی یک اسم غیر قابل شمارش است )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

فیزیوتراپ ها، فیزیوتراپی ها

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

اورژانس

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٦

● به عنوان صفت: ساکن، بدون حرکت، بدون گاز ( در مورد مایعات ) ● به عنوان اسم: سکوت ( در مورد شب ) ، دستگاه تقطیر، عکس و تصویر ( که از فیلم گرفته شده ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مایوس کننده ناامید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

توصیفی، شرحی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

دستوری وابسته به دستور زبان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

● اگر s انتهایی، s جمع باشد time s : 1. دفعات 2. اوقات، ایام ● اگر s جمع نباشد و کلمه times مد نظر باشد: 1. ضربدر Two times two equals four دو دوتا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

دارای تناسب اندام، ورزیده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

قلبی، عروقی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

خیلی بد، افتضاح هیب و اعجاب انگیز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

به اوج رسیدن، به بهترین جایگاه رسیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

● محشر ● افسانه ای ● بسیار زیاد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

تو دل برو، نازنین

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

● روبراه، اوکی هم در مورد شخص و هم در مورد یه موضوع

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

دلربا، دل انگیز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

● افسرده، کسی که دلش گرفته ( یا حالا از تنهایی یا از آب و هوا ) ● نگون بخت، فلک زده ● فلاکت بار، غذاب آور

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

به حساب آوردن، شامل کردن ( شدن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

دودمان، تبار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

بر میگرده به ( خیلی زمان های پیش یا مسافت خیلی طولانی ادامه داره )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

اگر out جز فعل باشد: ● برداشت کردن پول از بانک ● شخصی رو از فکر یا پریشانی دراوردن ● کش دادن موضوع ● جزییات مساله ای را مورد بحث قرار دادن اگر out ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

کسی را به یقین رساندن، شکی برای شخص باقی نگذاردن

پیشنهاد
٣

شکی برای شخص باقی نگذاردن، این اطمینان را دادن که

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

به ما این اطمینان را می دهد که

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

دوزیست

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

نوعی از آبزیان منقرض شده که تنها فسیل هایی از انها در دسترس است. شباهت زیادی به اره ماهی امروزی داشتند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

● وجودیت یک شخص یا حیوان در دوره ای مختلف از زندگی ( مراجعه به نظریه تناسخ ) ● وجود یا کاربری یک چیز در زمان های مختلف، مثل ساختمانی که یک زمان مسکو ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

دریچه ابشش که برای ماهی ها هنگام تنفس باز و بسته میشود، ابشش ( خودمانی است، اما در واقع ابشش فقط این پولک باز و بسته شونده نیست )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

بازگشتن ( نه از نظر مسیر، بلکه از نظر عقیده یا ملک و املاک کسی به صاحب اولیه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

فیل دریایی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٦

●متحول کردن یا شدن ( در جهت مثبت ) ●از جنبه دیگر نگریستن یا در نظر گرفتن ● به انجام رسانیدن ( یک روند ) دوستانی که این فعل رو "برگشتن" یا " دور زد ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

بسیار جامع، تمام و کمال

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

خرچنگ خشکی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

سخت پوست، مثل خرچنگ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

آب دریا، آب شور اقیانوس ها

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

مبتکر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

تشکیلات اقتصادی کسب و کار ( یا توانایی کسب و کار ) ابتکار عمل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

پیشنویس یا طرح اولیه ( نوشتن ) خدمت سربازی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

ادرس دادن، نشانی دادن مورد بررسی قرار دادن، تلاش برای حل موضوعی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

میزبان دسته، گروه بزرگ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

رصد، پایش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

چه بدونم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

●به عنوان صفت: غریب، بیگانه خارجی فضایی، غیرزمینی ● به عنوان اسم: تبعه خارجی موجود فضایی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

قابل سکونت، قابل زندگی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

علمی، بر مبنای علم و دانش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

ظریف و نازک متزلزل، ضعیف

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

چرخ دنده دندانه ی روی چرخ دنده کسی که جزیی کوچیک از سیستمی بزرگ است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

کشف

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

آماده ( به انجام کاری )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

شکار کردن به تفحص وا داشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

مربوط به کره زمین ( نه کرات دیگر ) ، زمینی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

سروکله زدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

بلبرینگ تاثیر ■ lose bearing یعنی گیج شدن، ندونستن اینکه کجایی یا چه کار باید انجام بدی الان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

بزرگ کردن ( پرورش دادن ) فرزند یا حیوانی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

با عملکرد بهتر باعث خجالت ( شرمندگی ) کسی ( فرد غیر ) شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

● کارگردان ● مدیر، گرداننده مجموعه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

● یه چیز کوچیک ( از یه موضوع کلی ) ، فقط یه ذره ● حاشیه، به حاشیه بردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

قبلش هم any میاد مثلا: Any thing you care to name به معنی: هر چیزی که فکرشو بکنی، هر چی که بگی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

وظیفه شناس

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

Borne اسم مفعول برای Bear است . Bear out: تایید کردن ● در واقع ادعا، داستان یا عقیده ای را مورد قبول دانستن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

تایید کردن ● در واقع ادعا، داستان یا عقیده ای را مورد قبول دانستن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

● خسته ● جواد، تکراری، خز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

● سرخوش ● شوخی وار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

این طور به نظر میاد که . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

شیرفهم کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

در خود جای دادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

Irritable

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

● تخته سنگ، صخره ● جنباندن، تکان دادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به تلفظ این کلمه دقت کنید: پِنجِلِم ، تکیه یا استرس بر روی "پ" است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

توجه کنید که این کلمه هم اسم است و هم صفت: ● انگیزه ( اسم ) ● محرک ( صفت )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٢

نکته قابل توجه در مورد این کلمه این است که هم صفت است و هم اسم: ● دقت ● دقیق

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

● تحت قاعده درآوردن، مطابق ساختن ( با مقادیر ملزوم ) ● مدرج کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

● اصلی، اولیه ● ابتکاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

مکان یابی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

ایستاده، پایه تخت مانند ساعت ایستاده که به "ساعت پدربزرگ"نیز شهرت دارد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

پاندول

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● تنش ● در مورد فنر یعنی نیروی کشش ( به سمت داخل یا بیرون محور فنر )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

چرخ دنگ در واقع چرخ دنده ای است که در ساعت و وسایل شمارنده ای کاربرد دارد، بدین گونه که خود چرخ به دلیل لختی محور به طور طبیعی میل به گردش دارد ولی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

ثبت کننده زمان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

اشاعه کردن، ترویج کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

در طول یک سال، دو بار مدت زمان شب و روز ( تاریکی و روشنایی ) با یکدیگر برابر میشود که این دو در فصول بهار و پاییز اتفاق می افتند که به آنها اعتدالین ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

رهنمون ساختن منجر شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

شهری درون مرزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

عمل کردن، انجام دادن، تمرین کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

اقلیم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

عرض جغرافیایی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

نمایان، آشکار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

● کوچکتر شدن، از حجم چیزی کاسته شدن به عنوان مثال وقتی ماه کم کم از قرص کامل به حلال تبدیل میشود ● رو به افول نهادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

●بزرگتر شدن، قرص تر شدن، به حجم چیزی اضافه شدن به عنوان مثال وقتی ماه کم کم از حلال به قرص کامل تبدیل میشود ● واکس کاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

برداشت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

کاشت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

ترابری، حمل کالا به مکانی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

مشارکتی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

متناسب سازی، هماهنگ کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

متناسب کردن، هماهنگ سازی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

باستانی، تاریخی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

جای قشنگیه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

پسر!

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

چقدر نازی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

بنازم. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

رستگاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

استانی کوته فکرانه، دمده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

این نظر منه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

جسارت نباشه ها . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

صادق، بی ریا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

ریاکار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

انسان ریاکار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

علم احظار ارواح

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

غارو غور کردن غریدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

اَصل، غیر جعلی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

کسی که اهل بحث و جدل است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

بازنشسته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

● اگر به تنهایی و در انتهای جمله ای به کار بره یعنی" یه چیزی هم بیشتر" ● اگر بعد از برگردوندن یه جمله توهین امیز به طرف اینو در ادامش بگی یعنی همون " ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

● اگر به تنهایی و در انتهای جمله ای به کار بره یعنی" یه چیزی هم بیشتر" ● اگر بعد از برگردوندن یه جمله توهین امیز به طرف اینو در ادامش بگی یعنی همون " ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

عاشق شدن ( بودن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

یه نوع خودرو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

کابل برق جمع شونده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

به چشم خود دید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

به چشم خود ببین

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

سگ جون، خیلی مقاوم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

● سیاه و سفید ● تصویری که از ترکیب سایه های ( کم و زیاد شدن شدت رنگ ) تنها یک رنگ ( مخصوصا خاکستری ) تشکیل شده است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

سازمان یا موسسه ای که درامد حاصله از فعالیت خود را برای کمک به افراد هزینه میکند نه سودآوری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

there is more trouble than benefit from committing a crime

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

خرابکاری کردن، به چیزی تِر زدن ( ببخشید البته )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

با ماشین از جایی رد شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

تلکه کردن، کلاه برداری کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

● تصمیمت رو بگیر ( یکی رو انتخاب کن بالاخره ) ● نظرت رو بگو ( راجع به هر چیزی ) Make your mind up هم درسته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

مورد چمدان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

باعث تاسفه، شرم آوره

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

ور رفتن دستکاری کردن حساب ویالون زدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

● هزینه ● on expenses: یعنی روی فاکتور ( اینجا expenses معنی فاکتور میده ) ● at the expenses of sb/sth: در عوض انجامِ، هزینه ی ، جبرانِ ● at sb's e ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

● آبدار ● دست اول، اطلاعات مهم ( مخصوصا در مورد زندگی شخص ) ● مَشتی، باحال ( معمولا در مورد کار وو حرفه ) ● پرسود، به قول خودمون "تُپُل" یعنی کاری ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

1. To/the/quite the contrary این اصلاحح هر جا باشه یعنی " برعکس" ، "اتفاقا برعکس" معنی میده و معمولا رلط دهنده دوتا جمله هستش نه فقط یک جمله. 2. بر ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧١

● اعوا کردن، القا کردن، واداشتن ● به دنیا اوردن بچه با خوردن دارو ( نه طبیعی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

مقتضیات، شرایط مربوطه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

حصار شده، دیوارکشی شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩١

● ساختمان یا محوطه مربوط به یک مکان خاص ( رستوران یا مدرسه ) ● فرضیه ( به بریتیش البته )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥١

● محتوا ● راضی، خشنود

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

● غرضمندی، جانبداری ● علاقه و استعداد ذاتی ● جانبداری کردن، تاثیر ناعادلانه گذاشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

● حرفه ای ● کاربردی، به عنوان قسمتی از کار ● همراه با درامد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● دارایی، اموال موقوفه ● حُسن، امتیاز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

the forces that decide price levels in an economy or trading system whose activities are not influenced or limited by government

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

● دور شدن ● مهاجرت کردن ■ معمولا وقتی با حرف اضافه from و off و towards می اید معنی "فاصله گرفتن یا بیرون امدن از چیزی ( مثل موضوع بحث ) " و یا "تغ ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

پارک بزرگ بازی ( از هر نوعی ) با داشتن وسایل و امکانات ماشینی بزرگ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

عوام پسند کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

مبتذل، بی نزاکت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

● تصویب ● ایفا ( مثلا نقشی در یک نمایشنامه ) فعل enact هم به معنی تصویب کردن و یا ایفا کردن هستش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

● جزیی، نامشهود ● ماهرانه ● موبین، موشکاف

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

● فاضل، خردمند ● دانش پژوه، محقق

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

شهادت ( قسم رسمی در دادگاه ) ، گواه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

● باور، عقیده قوی ● مجرمیت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

● طناب کشی ● کشمش، جنگ بر سر چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

● به نرمی و سریع لمس کردن چیزی * ممکن است این لمس با دست نباشد. به طور مثال وقتی جای از صورت زخم کوچکی ایجاد میشود و شما با تکه ای پارچه چند بار روی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

به طور لاینفکی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

پا را فراتر نهادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥١

برگرفتن، بدست اوردن چیزی از چیزی دیگر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● یک بار ● هر زمان که. . . ● قبلنا، یه زمانی □ at once یعنی 1. فوری 2. هم زمان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

منعکس کردن * اگر با حرف اضافه on یا upon بیاید به معنی "نشات گرفتن" یا " متاثر بودن از" می باشد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

به عنوان اسم: ● دسته، گروه ( همگی شبیه به هم ) ● لشگر، نیروی کمکی نظامی به عنوان صفت: ● وابسته ( مشروط ) به ( چیزی در آینده )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● ابراز ● گفته، بیان ● حالت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

● دست و پا ● شاخه قطور درخت * out on a limb یعنی تنها، یک تنه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

خودشناسی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٢

وجه تمایز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

someone’s idea that they are a separate person, different from other people یک تصویر شخصی از خود که هر کس میدونه اونطوریه و اونو از دیگران متمایز میک ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

● قاعده، دستور ● هنجار ● حد میانی یا استاندارد ( the norm )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٧

1. دست به کاری زدن 2. روانه بازار کردن 3. به آب انداختن ( مثلا یک کشتی برای اولین بار ) 3. پرتاب کردن ( ماهواره )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

کُری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

تفاهم داشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

سهم خود را ادا کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

قیمت کردن، جنس دید زدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به کشور دیگری سفر کردن خاموش شدن ( محو شدن ) آتش فرستاده شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

● تصمیم گرفتن ● نتیجه چیزی را مشخص کردن، تعیین کننده چیزی بودن ● واداشتن، بر آن کردن ● رای صادر کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

همان طور که از شکل فعل پیداست در حالت گذشته کاربرد دارد و به معنای " موفق شدن در انجام کاری" می باشد.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١٧

اگر به صورت فعل استفاده شود: 1. اگر بعد از آن if یا whether بیاید معنای " ممکنه. . . " یا " اشکالی نداره اگر . . . " و معمولا به صورت درخواست و سوالی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

خفت شده، کسی که مورد زورگیری قرار گرفته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

. . . It is high time وقت آن رسیده که. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

سفت و سخت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

از هم گسستن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

خودسر، لجباز * صفت است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

بی تربیت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

ناقص، آشولاش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

●هر زمانی مثال: It's been clear than ever before تمیزتر از هر زمانی شده است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

سلاخی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

● خیره سر ● سرسختانه ● شدید و دیر درمان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

علاج، درمان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

Submerge

پیشنهاد
٢

How dare you?

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

در زبان گیلکی یعنی تکان دادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

در زبان گیلکی به راسو گویند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

در زبان گیلکی به برگ درخت گویند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

Robust

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. Although 2. Much as

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. Although 2. Much as

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

Stick out Protrude

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

مقبول

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Propound

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

Inherently

پیشنهاد
٥

Status

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

Moreover what's more

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

Helping

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد

Saintly صفت است نه قید. به معنی درستکار، پاکدامن.

پیشنهاد
٠

Munch

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٠

Lash out

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

Tuck into, cram

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

1. بنابراین 2. بدین گونه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

میله محک

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

Replace, supersede

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

لوسمی، سرطان خون

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

مهمتر از همه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

● قاطع ( در مورد انسان ) ● سرنوشت ساز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

خیلی جدی و رک

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

1. اهمیت، قدر 2. مفهوم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

●بعد از این عبارت یک زمان مطرح می شود، معنی جمله هم می شود" تا فلان زمان نگذشته بود که. . . " مثلا: . . . It was not until the spring of that year تا ...

پیشنهاد
١٢

با علم به اینکه، با اطمینان از این موضوع که

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

1. چپاندن، چپیدن 2. خر زدن ( خوندن زیاد ) به منظور مهیا شدن برا امتحانی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

بستر چیزی را مهیا کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

زیادی، اضافی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

تا همین . . . . بود که، همین . . . بود که As early as 2009 تا همین سال ۲۰۰۹ ● اشاره به تاریخی داره که زیاد قدیمی نیست و میخواد بگه مدت کوتاهی ازش گذش ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

به طور خاص

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

عمومیت دادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

به تنهایی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

تغییر، جابجایی، جایگزینی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

سن ( زوال و فرسودگی ) چیزی را نشان دادن

پیشنهاد
١١

مهمترین بخش چیزی بودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

یعنی شخصیت و ظاهرش برات جذاب باشه، مثلا فلانی بهت نمیخوره

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

تو سفر کاری بودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

طراحی صحنه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

شرایط را مهیا/ممکن ساختن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

●اقتباس ●مطابقت، تطبیق

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

دوره ترک اعتیاد به الکل و یادمواد مخدر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

اتمام، خاتمه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

به دنیا آوردن بچه ( نه بچه دار شدن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

به دنیا اوردن بچه ( نه بچه دار شدن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

در وزنه برداری به حرکت دوضرب میگویند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٨

پروانه در حال چرخش در آب دارای پره هایی هست، این پره ها به هنگام چرخش حباب هایی در آب ایجاد میکنند که با برخورد پره ها به این حباب ها ( به دلیل ناهمگ ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

تغذیه کردن ( تامین کردن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

دارای پس رفتگی و پیش رفتگی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٤

1. خصمانه 2. ضد، بر علیه 3. ناسازگار ( نامساعد به منظور دست یافتن به هدفی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

به طور ناگهانی، به یکباره

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣١

1. متداوم 2. زیست پایشی ( قابل استفاده یا تولید مجدد بدون آسیب رساندن به طبیعت )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣١

1. کساد، راکد، بی رونق ( در مورد اقتصاد ) 2. ناخوش ( در مورد حال جسمانی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

●زیر قیمت فروختن ●تضعیف کردن، از تاثیر چیزی کاستن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

مزدبگیر کار درامدزا

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

● وارد جاده شدن ●اقدام به سبقت کردن ● رفتن و ترک ایستگاه ( در مورد قطار ●دست کشیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٥

●تندرو ( در سیاست ) ● اساسی، بنیادی ●دلچسب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

هوادار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

سنت، عرف

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

اصل اولیه، مقدمه موضوع

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

●جایگزین، جانشین ● راه چاره، راه دیگر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

اقدام نصفه نیمه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

شناساندن، متذکر شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥١

ذاتاً

پیشنهاد
٩

عامیانه ترین مفهوم برای . . . این است که

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

سنگدلانه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

استعداد ذاتی ( مخصوصا در فهم مسایل )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

بعلاوه، همچنین

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

سیاست ها، رویه ها

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

بالا گرفتن ( در مورد احساس یا هیجان )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

بحث و جدل

پیشنهاد
١٤

منجر به چیزی بدتر شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

دوستان دقت کنند که این کلمه اسم است نه صفت، به معنی "ناسزا" یا " حرف توهین امیز"

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

درخشان، باشکوه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٤

Treat در معنای فعل یعنی " رفتار کردن" یا " درمان کردن"، اما همین فعل خود اسم نیز می باشد، سوای treatment که اسم همین فعل است و به معنای درمان یا رفتا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

اسم: ●بمب ● عملکرد یا رخداد بد، ناکامی فعل: بماران کردن، ترکاندن خراب کردن امتحان، تِر زدن خیلی سریع رفتن یا رانندگی کردن ( عینهو جت مثلا )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

● خویشتن داری ● بازدارندگی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٥

● بیرون ریختن ● از چیز زاید یا غیرضروری خلاص شدن ● برگ ریختن ( گیاه ) ، پوست ریختن ( جانور ) ● پرت کردن، ول دادن ● ضد آب بودن، نفوذ ناپذیر بودن ( در ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢٥

روی آوردن، متوسل شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

سرسری گرفتن ( کاری یا موضوعی را )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

معطل شدن، گیر کردن مستحکم شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

تکرار کردن حرفی یا ادامه دادن به چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

به هم زدن ( رابطه عاشقانه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٥

●تدبیر کردن، پیدا کردن راه حل ● محاسبه کردن ● سر از چیزی درآوردن ● جور شدن، ردیف شدن، کم کم درست شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

خو گرفتن Settle into نیز درست است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

شروع به انجام کاری کردن ( که معمولا سخت و نیاز به انرژی فراوان دارد )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

باهوش، زیرک ◇ همچنین برخی اوقات معنی "هوشمندانه" می دهد. I spent all of the money i'd earned, that wasn't clever

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

متمکن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

متکبر، خودشیفته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

ننر، بهانه گیر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

خیره کننده، چیزی که شما را میخکوب میکند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤١

عمیقا منقلب، غرق در احساسی شدید ( هم می تواند بار مثبت داشته باشد هم منفی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

بسیار شادمان، خوشحال از روی ذوق

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

خجالت اور, ضایع Not too embarrassing: نه خیلی ضایع

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

پوشیدن، تن کردن لباس خیلی سریع و شلخته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

●رهبر یک گروه مافیایی ●پوشیدن کت یا کلاه سر کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

کارت اهدای عضو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

اهدای عضو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

♧فعل ●مشترکا استفاده کردن ●سهیم کردن ●تقسیم کردن ●در میان گذاشتن ( با یک گروه یا افراد زیادی ) ●با هم جایی رو خریدن یا رهن کردن ♧اسم ●سهم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

●مجموع، حاصل ( اسم ) ●بالغ شدن بر ( فعل ●کامل، تمام ( صفت )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

میزان بارش، بارش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

مجمع الجزایر، جزیره ها

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨١

باسن، لمبر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

این اجازه رو به خود میدهند که شک کنند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

●مهمانی ●دسته ( جمعیت ) یا گروه ●حزب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

♧اسم ●زمین ورزشی ●شدت ●قیر ♧فعل ●با قدرت پرتاب کردن ●بالا و پایین رفتن دماغه کشتی یا هواپیما

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

●عیار، درجه، میزان ●ترازو، وسیله سنجش ●بالا رفتن ( به مکان مرتفعی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

مداری، به صورت دایره ای ( نه حتما دایره ، حتی بیضی شکل )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

دست آورد بزرگ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

راسخ، مصرانه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

منتفی کردن، نامیسر ساختن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

تحت محاصره دراوردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

بازداشتن کسی از انجام کاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

1. دقیق و قطعی مشخص کردن ( فهمیدن ) 2. قادر به جابه جایی نبودن به خاطر فشار حملات ( در جنگ ) Be pinned down

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

1. مشخص شدن ، روشن شدن ( موضوعی که در موردش تحقیق میکنید ) 2. طبق انتظار بودن ( به وقوع پیوستن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

اختلاف زاویه دید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

1. متروکه ( در مورد مکان ) 2. مسکین و بی نوا ( کردن ) ( در مورد انسان )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

ادعا کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

موقع وقت ( زمان انجام کاری ) موقعیت ( به هیچ عنوان به معنی شانس و فرصت نیست، منظور تنها موقعیت زمانی و مکانی است )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

در معنای فعل: کم کم و در مسیر مشخصی حرکت کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

سرم به کار خودم گرمه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

1. راهرو 2. قطعه 3. عبور 4. تصویب ( در مورد قانون )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

ترابری، حمل و نقل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥١

مدام دررفکر چیزی، چیزی تمام همو غم کسی شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

صفت است و به معنی داشتن احساس گناه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

1. محکوم ( کردن ) * در مورد مدل مو یعنی خیلی کوتاه ( عین زندانی ها )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

1. کسل کننده 2. در مورد رنگ یعنی رنگ سیر، رنگ غیر روشن و دلگیر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

پیروی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

1. فرضیه 2. تقبل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

بسنده کردن به خاطر این فکر که کافی است یا نیازی به بهبود ندارد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

معادل جمله معروف ما ایرانیها: " چنتا پیراهن بیشتر پاره کردن" البته برای مزاح به معنی" داشتن سابقه سکس بیشتر" هم به کار میرود که رایج نیست

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

1. واضح، روشن 2. درخشان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

1. اه و افسوس ( کشیدن ) 2. وزیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

In a state of grace: پاک، مورد مرحمت و مغفرت قرارگرفته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥١

اسم: 1. نزاکت 2. مهلت 3. لطف پروردگار فعل: آراستن، زینت بخشیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

انسان پاکدامن، انسان درستکار * دقت شود که اسم است نه صفت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

درستکار، پاکدامن * دقت شود که صفت است نه قید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

گس، غیرشیرین

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

چیز خوشبو یا خوشمزه که به اصطلاح آب دهان را جاری میکند

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

چپاندن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

عذاب وجدان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

Guilt - induction

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

1. سر کسی فریاد زدن 2. به سمت کسی حمله ور شدن * حرف اضافه آن نیز at است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

خیرخواهی، مرحمت ( مربوط به پروردگار )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

با مشت کوبیدن، درهم کوبیدن ( در ورزش )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

صفت: فقط، صرف اسم: دریاچه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

اسم: اجر و مزد، حقوق ( هفتگی ) فعل: درگیر جنگ با کسی یا چیزی شدن * با wager به معنی "شرط" اشتباه نگیرید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

زُل زدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠٣

1. مشورت کردن ( گرفتن ) 2. دنبال اطلاعات ( در کتاب یا . . ) گشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

1. Pluck something from/off : چیدن، کندن، ورداشتن 2. Pluck up the courage to do something: جرات انجام کاری را پیدا کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠٦

الف ) درگیر ( مقدار زیادی از چیزی یا کار فراونی ) شدن، مملو از چیزی شدن ب ) غرق آب کردن سه تا نکته فقط: 1. اول اینکه با معنی الف، این فعل همش به صورت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

● بالا آمدن، قابل مشاهده شدن Come up with: پول چیزی را جور کردن ●Come to sb: پیش کسی آمدن، جلو آمدن ●Come up to a place: جایی رفتن یا اومدن ) معمولا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

دوش گرفتن ( انگلیسی آمریکایی ) البته انگلیسی ها میگن have a bath * معنای دیگری هم دارد ( کنایه آمیز ) : پول خود را باختن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

پادویی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٩

1. آوردن ( کسی یا چیزی ) 2. به فروش رفتن 3. Fetch and carry یعنی پادویی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

1. خنثی کردن ( بمب ) 2. تحت کنترل دراوردن، آرام کردن ( اوضاع )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦٨

معانی مهم ( معانی زیادی دارد ) : فعل: 1. تاب آوررن ، تحمل کردن 2. حاوی چیزی بودن، در خود ( به همراه خود ) داشتن اسم: 1. خرس 2. خفن ( در سختی و مشک ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

جمع بندی، ماحصل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

نتیجه ای حاصل کردن، بر اساس داشته ها به نتیجه ای رسیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

در مورد لباس یا اشیا یعنی "باز کردن ( گشاد کردن ) "

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

طول لباس یا دامن ( از بالا تا لبه تحتانی لباس )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

لرزیدن، ترس چیزی را داشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

دیکته کردن، تاکید خصمانه بر انجام کاری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

Lay down the law چیزی رو دیکته کردن، مقرر کردن بر انجام کاری به صورت تاکیدی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١١

1. بی دقتی کردن 2. غلط به کار بردن، درست اداره نکردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

سلیقه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٦

اسم: 1. تفرجگاه 2. نقطه، لکه 3. لک روی پوست 4. قسمتی ( معمولا گرد ) در یک جسم یا جاندار که متفاوت از قسمتهای دیگر است فعل: 1. متوجه شدن یا تشخیص دادن ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

شیشه لوله ای ( مورد استفاده برای نمونه برداری و عطریجات )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

خصوصی سازی شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

خصوصی سازی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

شاغل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٧

در معنای کلی: 1. برخورد کردن ( به چیزی خوردن ) با حرف اضافه into و against 2. تکان تکان خوردن 3. کشان کشان بردن یا آوردن * اما اگر bump into somebody ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

در گرامر زبان منظور "کُننده کار" است در سایر موارد منظور "عامل" یا " نماینده" می باشد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

انگل، کرم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٨

دارایی و اموال خصوصیت ملک و املاک

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

چاره ای نداشتن We ran away as we were pushed to the wall by the attack of dogs.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

1. دلیل چیزی بودن 2. تشکیل دهنده چیزی بودن ○ البته این زمانیه که حرف اضافه "for" مال خود فعل باشه، بعضی وقتا خود "account" به طور مستقل یک فعل هست ک ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

Extent به تنهایی یعنی " بُعد" یا "گستره"، در واقع یک اسم است. اما یک اصطلاح مشهور با extent: To the extent that=to such an extent that یعنی اونقدری ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

1. به عنوان اسم: پیرو ( مثل فالوور های اینستاگرام ) 2. به عنوان صفت: بعدی، بعدش مثل on the following day روز بعدش 3. به عنوان حرف اضافه: به دنبال ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

در زیر سایه شکوه و افتخار چیزی بودن ( بالیدن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

هرج و مرج

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

توله

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

غیر هدف ( جدا از چیزی که هدف کار ما است )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

گسترش و شیوع بیماری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧٥

فعل: 1. زادگیری ( نگهداری حیوان یا گیاهی به منظور دریافت بچه یا گیاه همسان ) 2. تولید مثل کردن 3. به بار آوردن ( موقعیت یا مساله ای ) . موجب شدن 4. ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٨

زیست محیطی، اکولوژیکی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

کسی، مربوط به کسی ( هر کس )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

از حفظ، از بر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

کلاسی که در آن دانش آموزان با سطوح هوشی مختلف وجود دارند و هیچ گونه تقسیم بندی تبعیضی صورت نگرفته است

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

1. رهسپار سفری شدن 2. طرح ریختن ( برای انجام کاری ) 3. تبیین کردن موضوعی ( در نوشته یا سخنرانی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

در مدرسه یعنی دانش آموزان با سطح ( کلاس ) مختلف تو یه کلاس ( مثلا کلاس دومی ها و سومی ها تو یه کلاس ) ، نه به خاطر کمبود امکانات، بلکه مثلا یک درسو ه ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

در مدرسه یعنی دانش آموزان با سطح ( کلاس ) یکسان در یک کلاس ( مثلا کلاس سومیا همه تو یه کلاس )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

نشانی ، نشانی دادن سخنرانی رسمی اظهار کردن، کلام رسمی به زبان آوردن ( مثل "سایونارا" که ژاپنی ها موقع سلام میگن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢١

از زیر فشار درامدن، نفسی گرفتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

با فاصله از چیزی گذاشتن، به دور از چیزی نگاه داشتن ( بودن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

منسجم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٩

1. Go on: ادامه دادن 2. Go on at: سرزنش کردن, گیر دادن 3. Go on with: به صحبت درباره چیزی ادامه دادن 4. Go on about: همش در مورد چیزی حرف زدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩٤

معانی زیادی دارد، اما پرکاربردترین ها: 1. پرداختن به کاری، علاقه مندی به موضوع یا حرفه ای 2. در مورد پیشنهادات و مسایل، یعنی انجام کاری راجع به آن 3. ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٦

چشم انتظار چیزی بودن * فقط دقت کنید در موقع استفاده از این فعل ، بعد از to فعل بعدی ing دار است ( البته اگر اسم نباشد ) I'm Looking forward to my e ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

باخبر شدن از کسی، با کسی تماس برقرار کردن مترادف: catch up on

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

از کسی باخبر شدن، با کسی تماس برقرار کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣٨

1. اگر آخر جمله بیاید معنای " از آن موقع" می دهد. مثلا: They've been keeping us busy ever since 2. اگر وسط جمله بیاید معنای "از وقتی که" می دهد. مثلا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

برام دعا کن!/دعا کن شانس بیارم!/ از ته دل بخواه که بتونم انجامش بدم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

1. عصبیت، تندمزاجی 2. سرشت، خلق و خو

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

دست یافتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

نگه داشتن وضع کردن ( شدن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

شور رفتن، از نظر ابعاد و انرژی کوچک شدن یا تحلیل رفتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

1. خیلی داغ، خیلی گرم 2. هات ( کسی که حرارت جنسی بالایی دارد ) * دو مورد بالا در معنای صفت است، اما گاهی sizzling از sizzle به معنای "سرخ شدن" یا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

برپا کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

جمع کردن، جمع و جور کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

Corporal

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

بی ثمر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

ناکارامد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠١

1. ترد 2. دردناک 3. پر مهر و دلنشین

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

باد هوا شدن ( کردن ) ، از جایی دور کردن، زدودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩٠

راننده یک ماشین، راننده، سواره "با احترام، معنی موتورسوار درست نیست"

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣٩

دررمورد انسان: 1. پیشرفته ( دررمورد تجهیزات و ماشین آلات ) 2. پخته، پرمغز، فرهیخته ( دررمورد انسان )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

راحت طلب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Trainers

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

باور کن، جدی میگم I tell you هم میگن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

محل تولید صنعتی یا نظامی ( کارخانه یا کارگاه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

خوشبختانه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

معنای to در اکثر مواقع با در نظر گرفتن کلمات به کار رفته با آن مشخص است، اکثرا هم معنی "به" و " به سوی" می دهد. اما در برخی موارد به عنوان " به جای" ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

اسم: شجاع و دلیر فعل: روبرو شدن با مشکل یا مساله وحشت آوری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

سرسری، گذری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤١

از نظر احساسی سلامت و قادر به مواجه شدن با مسایل زندگی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

زدودن، باور یا ایده غلطی را از بین بردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

به هر دلیلی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

اغلب اوقات

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

جایی، فکری و یا نگرشی که به شما این امکان را می دهد هر کاری که دوست داشتید می توانید انجام دهید * صفت است This town has a can - do feel to it A can ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

به معنای واقعی، حقیقتا * برای تاکید به کار می رود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥٧

در مورد انسان یا حیوان: کمیاب در مورد نتایج : دور از دسترس، سخت دست یافتنی در مورد نظرات و افکار: مبهم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

ناقص کردن، خراب کردن * در برخی موارد به عنوان صفت استفاده میشود ( marred ) به معنای ناقص یا مثلا در صنایع شیشه سازی به معنی " مات" ( شیشه غیر شفاف ) ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

1. افتادن تو چیزی ( منظور فعالیت خاصی مثل یه کار ) 2. قرار گرفتن 3. to move somewhere quickly by relaxing your body and letting it fall on something ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥١

1. Be bound to do something: محتمله که انجام بشه/ بده مثال: If you wear his jacket, he's bound to find out اگر ژاکتشو بپوشی، احتمال قوی میفهمه 2. Be ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

صفت: کوچکتر از اندازه نرمال یا اندازه ای که باید باشد اسم: 1. نقاشی مینیاتور 2. بطری کوچک مخصوص مشروب 3. In miniature : یعنی در ابعاد کوچکتر، در ابعا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

اسم: چیزمیز، چیز ( ما تو فارسی چجوری به همه چی میگیم "چیز" ) فعل: 1. چپاندن 2. پر کردن * stuff به معنی چیز همیشه غیر قابل شمارش است مثلا: . He has ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣١

معادل این اصطلاح در فارسی: " دیگه کمه کمش. . . " یا " حداقلش اینه که . . . "

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

خودخواه، خودبین * با احترام ، این لغت در انگلیسی عموما به همین معنی مورد استفاده قرار میگیرد و برای واژگانی مثل "متکبر" و یا "مغرور" بهتر است از pro ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

عامیانه به معنی "بپّا"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

"کِش دادن" چیزی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧١

اسم: ماشه فعل: 1. باعث شروع به کار چیزی شدن، فعال کردن ( مثل بمب یا سیستم الکترونیکی ) 2. راه انداختن، موجب شدن ( به وسیله سلسله ای از رخداد ها )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

مناطق جنگلی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

تشنه زمین، شدیدا محتاج به داشتن زمین * در کل هر چیزی به اضافه hungry - یعنی بسیار تشنه آن چیز Power - hungry News - hungry

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

1. علوفه 2. چیزی یا کسی که فقط به درد یک کار میخوره ( از جهت منفی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

Culminate in/with something: ( با چیزی ) به پایان رسیدن، به نقطه انتهایی خود رسیدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

حکایت، روایت حکایتی، روایتی * با اینکه اخر کلمه پسوند "ive" دارد اما هم صفت است و هم می تواند اسم باشد.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

دامپروری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

فعل: 1. پروراندن 2. سرپرستی کودکی را پذیرفتن ( مدت مشخص - فرزند خود شخص هم محسوب نمی شود ) اسم: هر یک از والدین غیر واقعی کودک که سرپرستی او را به ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦٨

اگر اسم باشد: 1. سیب زمینی سرخ کرده ( به بریتیش ) 2. چیپس ( به امریکایی ) 3. تراشه اگر فعل باشد: 1. ریز ریز کردن 2. لب پر کردن ( باعث بشی قسمت کوچ ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

1. شلوغ پلوغ کردن جایی یا فضایی 2. به هم ریختگی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٤

خطر ، ریسک * دقت کنید که اسم است نه صفت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

1. در مورد آمال و آرزوها یعنی "محقق نشده" 2. در مورد انسان یعنی "ناراضی" یا "مستعصل"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

1. غیر اخلاقی 2. بی عفت، دارای انحراف جنسی * اگر قید باشد: از روی انحراف اخلاقی/جنسی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

اثر منفی گذاشتن * حرف اضافه این فعل نیز on یا upon است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٧

1. مصالحه/سازش ( کردن ) 2. از چیزی گذشتن/ زدن به خاطر چیز دیگه ای ( که معمولا اون چیزی که ازش گذشتیم مهمتر بود ) ، عدول کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢٥

1. ایجاد مشکل کردن 2. ژست ( گرفتن ) برای عکس یا خودنمایی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

متاثر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

Surrounding میشه اطراف، نزدیک اما surroundings میشه محیط

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

جدا کردن ( دو چیز مرتبط به هم، نه حتما جداکردن فیزیکی، بلکه ممکن است جدایی ارتباطی منظور باشد ) It cuts me off from my family

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

اشتراک گرفتن/ خریدن * فقط فعل است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

متعصب، تبعیض گرا

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦١

این برنامه هایی که اول صبح کانالای ایران نشون میدن رو که دیدین، همونا رو میگن soap opera, در مورد جامعه و زندگی مردم هم گزارش میگیرند

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. میانه 2. رسانه، جمعش میشه media یا mediums به معنی رسانه ها

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

معادل فارسی: " صاحب اختیارید" یا " البته"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

میگن که. . . ، شنیدم که میگن . . . ، حرف تو حرفه که. . . ، شایعه شده که. . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

چرت و پرت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

1. کسب کردن، به دست آوردن 2. در مورد شرایط، سیستم و قوانین به معنای " همینجوری موندن" معنی میشه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

1. متمدن 2. راحت و لذت بخش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠٩

فعلی که نیاز به مفعول ندارد ( نننننندارد ) ، فعل لازم * فعل متعدی یا transitive نیاز به مفعول دارد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

همگن سازی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

تنها خوبی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

نوار، روبان، نشان افتخار نظامی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

مشقت آمیز

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

1. بی خطو خال، بدون لکه 2. بدون خدشه، مثل Unblemished reputation

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

1. نفیس، گرانبها 2. باحال و خنده دار ( غیررسمی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

باور غلط

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢٥

زمینه ساز، پیش مقدمه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧٩

1. انداختن، چیزی رو جایی ول کردن یا پرت کردن 2. بهم زدن ( رابطه عاطفی ) ، تمام کردن یک رابطه * دقت کنید که اینجا حرف اضافه ندارد. مثلا : He dumped ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥١

1. فرو ریختن 2. غش کردن، نقش بر زمین شدن 3. در مورد شش ها و رگهای خونی، یعنی از بین رفتن ( توانایی نگهداری خون یا هوا را دیگر نداشتن ) *البته این ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

گیرنده عصبی مثلا taste receptor یعنی حس چشایی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

1. کارگر، کارگری 2. زایمان In labour یعنی شخص در فرایند زایمان هستش و در حال به دنیا آوردن نوزاد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

دنباله، مسیر، مجموعه از اقداماتی که به منظور خاصی انجام می شوند.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

جدا از هم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

دخالت، درگیری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٧

کلاهبردار، کلاهبرداری

پیشنهاد
١٥

چیزی رو به حساب چیز دیگه گذاشتن مثلا، Down put it down to chance به حساب شانس نزارش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

1. تقسیم ( کردن ) 2. تفرقه افکندن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

علم مطالعه توانایی های عجیب و رمزآلود بعضی افراد، مانند توانایی پیشگویی آینده یا تلپاتی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٠

معادل فارسی " عمراً"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢٨

وغ وغ ( کردن ) سگ * لطفا نگید " پارس"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

1. گذرگاه، معبر 2. تقاطع 3. سفری که روی دریا یا رودخانه بزرگ شکل میگیرد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

خط ریلی بین انگلیس و فرانسه که از زیر کانال می گذرد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

خواب بیشتر در صبح Have a lie - in

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧١

1. اگر هنگام احوالپرسی باشد ( که علامت سوال در انتهایش می اید ) به معنی: خوشوقتم 2. اگر در هنگام توصیف یک شرایط به کار برود ( که علامت سوال هم ندارد ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٥١

1. وقتی کسی شما رو به انجام یا قرار گرفتن در موقعیتی دعوت میکند شما با گفتنش در واقع میگی: "خوشحال میشم ( که انجامش بدم ) " ، " باعث افتخاره ( که انج ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

1. صریح 2. رکیک

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

1. خیلی دقیق و کامل 2. شدید

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

1. تقریبا 2. با خشونت و درشتی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

1. ترتیب بندی آهنگ 2. دمو دستگاه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١٤

به عنوان اسم: 1. ساقه گیاه 2. "پایه" لیوان یا ظرف به عنوان فعل: 1. بند آوردن، جلوگیری کردن 2 . Stem from something از چیزی ناشی شدن، به خاطر چیزی ا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧٢

1. نیازمند تلاش و سختی بسیار 2. پرتوقع جفتشون صفتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

وارد، بَلَد، حرفه ای * فراموش نکنید که یک اسم است نه فعل

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

1. پر ترافیک 2. قسمتی از بدن که انباشته از مایعات است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١٢

1. واحد درسی 2. از قسمت های یک نرم افزار که وظیفه خاصی دارد 3. از قسمت های ( قطعه ) یک سفینه فضایی 4. یکی از قسمتهای جدا شده از یک وسیله کلی مثل دستگ ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

1. مجال چیزی پیدا شدن، دسترسی پیدا کردن 2. دررمورد چیزی بحث و تبادل نظر کردن 3. دردودل کردن 4. رو به چیزی شروع به تیراندازی کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

1. پول زیادی پرداخت کردن، پیاده شدن ( پول ) 2 . پول دادن بابت پرداخت حق بیمه یا مسابقه یا هر چیزی که از طرف یه سازمان به افراد پرداخت میشه 3. باز کر ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

نگاه سطحی و بدون در نظر گرفتن عواقب چیزی در آینده، از روی کوته بینی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

1. ولرم 2. بی میل، بی تفاوت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٩

1. سپس ( وقتی قبل از جمله ای می اید ) She went downstairs and then i heard her shriek 2. آن موقع ( وقتی همراه با اسمی می آید و یا وقتی که به عنوان ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

تبلیغات سوء، هوچی گری، شلوغ بازی سیاسی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

عنوان کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

معاشرتی، خوش مشرب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٧

1. ناگهانی، غیر منتظره 2. بی نزاکت بودن در مکالمه، صمیمی نبودن ( مخصوصا وقتی نمیخوای وقتت رو با صحبت کردن با شخصی تلف کنی ) * با احترام به دوستان اص ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

خلاصه گویی یا استفاده از کلمات اندک جوری که بی ادبانه به نظر میاد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨٠

1. اسمی که بین اسم کوچک و فامیلی افراد وجود دارد و البته در ایران مرسوم نیست مثل: Jack Don sanchez که Don همان middle است. 2. یک جور استعداد که در ب ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

1. پدیده، اثر ( آثار ) 2. شخص یا چیزی که منحصر به فرد باشد، عجیب و در عین حال تحسین برانگیز ( البته دقت شود که در هر دو معنی اسم است نه صفت )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

فرو رفتن، در ورطه چیزی رفتن/ بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

هجومی، تهاجمی مثلا جریان هجومی در مهندسی برق invasive current

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

لو دادن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

تسلط داشتن، زمام چیزی رو در دست گرفتن ( به طرز خودخواهانه ) مثلا : dominate the conversation یعنی مجلس آرای بلامعارض شدن، به کس دیگه اجازه ندی حرف ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤٠

1. Rather نسبتا ، تا حدی 2. Would rather ترجیح دادن 3. Or rather: به استثنای، جز. . . 4. Not. . . But rather فلان چیز نیست ( درست نیست ) ، بلکه ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

یکی به دو کردن، جواب کسی رو دادن ( با چاشنی بی ادبی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

عوض کردن نظر یا شک کردن بهش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

عجیبه که

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

جالبه که

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢٣

1. انتقاد کننده ( critical of ) 2. خیلی مهم، حیاتی ( critical to/ for ) 3. بحرانی، نگران کننده ( time or situation )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

1. غرامت 2. جبران، خوبیه چیزی یا اتفاقی که در کل بد است 3. دستمزد

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨

به عنوان اسم: ۱. مرخصی ( محل کار یا خدمت ) ۲. اجازه به عنوان فعل: ول کردن، رها کردن، ترک کردن، بیخیال شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧١

مفید و سازنده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٥

پاسخگو

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٢

1. نشان دادن، تایید کننده چیزی بودن 2. تظاهرات کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

رسیدن به چیزی به مرور زمان با کار کردن و تلاش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

دریافتی یا حقوق در قالب چک

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤١

1. عاقبت ( در معنای یه سرانجام ناخوشایند ) 2. سرنوشت ( در معنای تقدیر )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

1. اشتباه کردن trip up on something 2. کسی را به اشتباه انداختن ( بادحیله ) Trip somebody up 3 . گیر کردن پا به جایی و افتادن و یا با پا به کسی زدن ت ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

از پس کاری بر آمدن, قدرت لازم برای انجام کاری را داشتن * بعد از to یا اسم می اید یا مصدر Feel up to doing something

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

بیدار موندن، منتظر کسی موندن ( با وجود خواب آلودگی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

گذراندن ( یک دوره سخت یا اتفاق بد ) ، فایق آمدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

زیر خرواری از چیزی بودن مثلا: i'm snowed under with work کلی کار روی سرم ریخته

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

سر زدن ( سر راه به کسی سر بزنی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

وقت تنگه * وقتی می خوای به کسی بگی که هر چه زودتر انجماش بده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

دیگه تا . . . ( میگه از این زمان بیشتر طول نمیکشه ) مثلا: i'll be back by 05. :00 دیگه تا ۵ برمیگردم * برعکسش at the earliest هستش و یعنی "کمه کم تا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠٣

1. از دهن پریدن ( حرفی یا کلامی ) 2. یه تُک پا تا جایی رفتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

سلام منو به . . . برسون مترادف: Give my love to. . . Remember me to. . . اگه بخوایم بگیم فلانی سلام رسوند: He sent his regards to you

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

برنامه ای داشتن برای

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

برنامه ای داشتن برای . . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣١

خلاص شدن از، در رفتن از زیر بار انجام کاری ( پیچوندن )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

به مشکل برخوردن، چیزی پیش آمدن Something has cropped up at home, i can't see you today, sorry.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

1. با همه این تفاسیر، با این وجود ( گفتن چیزی بر خلاف میل یا انتظار خود ) مثلا: I know your problem, i can't help you after all. 2. هر چی باشه، از ح ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

چیزی که مربوط میشه به . . . ، چیزی در موردِ. . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

عجله دارم باید برم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦٦

1. محل اقامت نکته ۱: در British : غیر قابل شمارش است مثلا an accommodation غلط است. نکته ۲: در American: همواره جمع به کار می رود. مثلا food and ac ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

یادم میاد . . . اون موقع ها . . .

پیشنهاد
١٨

بی خبر گذاشتن، صدای چیزی را در نیاوردن ( برای شخص خاصی ) Keep it dark یعنی چیزی به کسی نگو، صداشو در نیار

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٧

Get a word in یا Get a word in edgeways مجال صحبت پیدا کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

Tell somebody off ( for something/doing something ) : با عصبانیت با کسی حرف زدن، دعوا کردن کسی به خاطر کارش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

یکی به دو کردن، هر چی بگی یه چیزی میگه!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

عقلانی صحبت کردن، حرف حساب زدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

از بالا با کسی صحبت کردن ( جوری که طرفو کم اهمیت جلوه بدی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

اتفاقی چیزی گفتن یا کاری کردن که باعث رنجش یا خجل شدن کسی بشه، Put your foot in your mouth هم میگن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣١

روشن کردن مساله ای Get something across to somebody: فهماندن چیزی به کسی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
-١٦

الف:به عنوان اسم: 1. موش بزرگ 2. آدم فروش ب:به عنوان فعل: 1. Rat on somebody: چغلی کسی را کردن, خبرچینی کردن 2. Rat on something: زیر حرف و قول خ ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠٨

به هر چیز حجیم در خانه گفته می شود که منظور راحتی ساکنین استفاده می شود، مثل مبل، میز، تخت، کمد و. . . * furniture یک اسم غیرقابل شمارش است و نمیتوا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

بازگرداندن پول کسی ( حقیقی یا حقوقی ) که هزینه ای از جانب شما را قبلا متحمل شده است، یا باز پس گرفتن هزینه های خود از کسی ( حقیقی یا حقوقی ) * مثلا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

تخفیف داده شده، به قول امروزیا " off خورده"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

مستقر، در محل

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

1. فرود آمدن هواپیما یا پرندگان و در کل نشستن بر روی زمین برای چیزی که در هوا در حال حرکت بوده 2. موفق شدن در بدست آوردن شغل یا چیزی که رسیدن بهش سخت ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

1. انجام دادن تکالیف 2. آگاهی لازم پیدا کردن از یک موضوع یا موقعیت برای مواجهه بهتر با آن 3. Do your homework on something کاملا مهیا شدن برای چی ...

پیشنهاد
٢١

خاص بودن ، خود رو از بقیه متمایز کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

در زمان قدیم برای زن یا خانم جوان به کار برده میشد، مخصوصا آنها که دستیار یا خدمتکار بودند ( مستخدم )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

تا اونموقع که. . . توجه: یعنی یه فعلی قبل از این این زمان انجام شده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

1. حتی الانش هم ( همین حالا هم. . . ) 2. با وجود اینکه، علارغم اینکه

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

گیج و متعجب

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨١

1. Look up بهتر شدن، پیشرفت محسوس داشتن 2. Look something up جستجو کردن چیزی ( در اینترنت یا کتاب ) 3. Look someone up به کسی سر زدن * اگر up مربوط ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

کفش یا کتونی ساقدار ( مچ رو میپوشونه )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

رستوران یا بانک یا هر جایی که اونجا شما بدون پیاده شدن از ماشین میتونید خدمت رسانی بشید

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

صبر کردن، اما وقتی با حرف اضافه on بیاد به معنای خدمت کردن هستش، Wait on somebody

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢٨

1. Pass by something/somebody گذشتن ( رد شدن ) از کنار چیزی یا کسی 2. Pass something/somebody by نادیده گرفتن ( شامل نشدن ) چیزی یا کسی *این فعل اصل ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

عصبانیت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی خبر گذاشتن، کسی رو تو خماری چیزی گذاشتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

خودداری از صحبت در مورده چیزی، چیزی نگفتن Keep quiet about something

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

خبر از کسی داشتن ( با وسایل ارتباطی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

خوب فکر کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٤

معادل فارسی " دو دوتا چهارتا" کردن ، در مورد مساله ای نشستن خوب فکر کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

در میان گذاشتن موضوعی با کسی، حرف اضافه with نیز بعد از over و قبل از اون شخص میاد: Talk it over with your friend

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤١

در میان گذاشتن موضوعی با کسی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد

ابراز عقیده کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥١

از قافله عقب بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣١

Rip something off: 1. زدن تو گوش چیزی، کِش رفتن 2. کلمات/اثر شخص دیگه رو به نام خود به زبان اوردن/معرفی کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

به کارش وارده، خیلی حالیشه ( تو یه مهارت خاص )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

نمیشه از الان گفت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

1. Across الف: سرتاسر، از یک سو به سوی دیگر We'll have to swim across ب: اونور He's meysam, go across and say hello! 2. Across to/at روبرو و نقطه م ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

فعالیت یا ورزش انرژی بر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

1. Gee: یا خدای خودمون 2. Gee up: در هنگام راندن یک چهارپا، مثلا اسب سواری، با صدای بلند گفته میشه و برای وادار کردن حیوان به تندتر رفتن به کار می ره.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

پولی که به شرکت یا طرف مربوطه بابت تحویل کالا پرداخت می شود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

مربی، تعلیم دهنده ( ورزش یا هر چیزی که نیاز به تمرین دارد )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

شرط بندی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

Decline in favor of: به نفع کسی کنار کشیدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٨

1. رهسپار شدن، عازم شدن 2. روی گردانیدن یا ترک شغل یا سازمانی 3. Depart from تغییر رویه یا عقیده در مورد/ یا نسبت به 4. Depart this life از دنیا رفتن ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

پر کاربردترین معانی: 1. وثیقه 2. بیرون ریختن آب یا مایع از جایی یا چیزی مثل کفش یا قایق ( البته اگر با out بیاید )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨١

1. abide by sth/sb یعنی پایبند بودن به کسی یاوچیزی، حتی اگر باهاش موافق نباشی 2. Can't abide sth/sb تاب نیاوردن کسی یا چیزی 3. در زمان های دور به مع ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

عفو، بخشش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦

1. طوفان شدید 2. موضوع کم اهمیتی که باعث براشفتگی و یا ناراحتی شود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٠

در معنای عامیانه میشه سوختگی سطحی، اگر دررمورد سطح مو به کار برده بشه همون "کِز خوردن" خودمون

پیشنهاد

Brush up on something

پیشنهاد
١٠

عقب افتادن ( از نظر زمانی ) در انجام کاری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦

بنابراین، پس نتیجه گیری میکنیم که . . .

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٦

1. قاعده انجام کاری 2. روش درمان یا عمل جراحی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

Aimed at someone/something: یعنی هدف آن چیز یا شخص است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٧

1. تجربه عملی که دارای ریسک است ( مخصوصا وقتی با to می آید ) مثلا: Exposure to violent movies 2. جهت ( سمتی که چیزی با آن مواجه است ) مثلا: My bedro ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

آگهی تبلیغاتی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

اضافه وزن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

قسمت اصلی و عمده اگر گفت مثلا: Tv is central to our lives. در اینجا be central to something یعنی در بطن چیزی بودن ( تلویزیون در بطن زندگیهای ماست، ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٧

1. Be obsessing: وسواسی شدن مثلا: stop obsessing about your glasses, they're clean. 2. Be obsessed by/ with some thing: تمام فکر و ذکر کسی شدن البته ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣

خیلی سختی و مشقت داره

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١١٠

1. Build up: انباشته شدن یا کردن 2. Build something up: توسعه دادن یا تقویت و بهبود چیزی مثلا: Build your confidence up

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

Write something in rough در چرکنویس نوشتن، پیش نویس کردن یا کشیدن Rough: در اینجا همان چرکنویس معنی میده

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

غذا یا نوشیدنی رو چرخوندن ( به منظور تعارف و دادنش به بقیه )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٢

دست برداشتن از انجام کاری که بدان مشغولید ( مخصوصا وقتی که به اندازه کافی پیش رفتید یا خسته شده اید )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

1. Put something away: یعنی برگرداندن چیزی ه جایی که معمولا در آنجا نگه داشته می شود یا قرار دارد 2. Put something back: یعنی برگرداندن چیزی یا شخص ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

1. ترک کردن یک مکان به منظور انجام کاری 2. به صدا درآمدن ( ساعت یا آلارم ) 3. از کار افتادن یا خاموش شدن ( دستگاه یا لامپ ) 4. منفجر شدن، ترکیدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

سرگرم شدن با چیزی یا کسی، از انجام کاری یا بودن کنار کسی لذت بردن، حالشو بردن ( محاوره ای )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٨

Bug اسم: حشره، خطا در علم نرم افزار فعل: آزار دادن، رو مخ بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢

Badmouth

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

مناسب بودن ( مثلا برای شغل یا سمتی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٧

بددهنی کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

پست ها و عکسهایی که هر فرد در صفحه شخصی خود منتشر می کند به طوری که باعث سوبرداشت و فیدبک نامناسب برای افراد دیگر ( معمولا افرادی که برای قضاوت شما، ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

تلفن خانگی ( خط ثابت )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

ته و تو چیزی رو دراوردن، تحقیق راجع به چیزی ( معمولا جرم یا مشکل کیفری )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٠

تحقیق به منظور سر در اوردن از موضوعی ( معمولا جرم و مشکلات کیفری ) ، ته و تو چیزی را درآوردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩٨

آفتابی شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

دررفرودگاه یا هتل وقتی به پذیرش رفته و اعلام حضور میکنید

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٩

بخش کوچک وابسته

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

ادم خاص

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

جا افتادن، وفق دادن خود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

عجب؟! ای بابا!!

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٨٦

دقیقا معادل فارسی: " دیگه ته تهش"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

مظطرب شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

دوری کردن، بر حذر بودن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد

توک زبون بودن ( در مورد اسامی افراد یا اشیاء بیشتر به کار می رود )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥

قابل رویت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

انباشته شدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

a record company

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

مفتی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

اگر در انجام روند کار یا اداره جات به کار بره به معنای " معطّلی" هستش

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

زیست بوم، طبیعت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢١

یکی از معنی هاش: تحت کنترل خود درآوردن، توانایی رفتار با شخصی یا وسیله ای را داشتن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤

نوعی دستگاه ردیابی که معمولا در خودرو ها استفاده میشود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٤

کارگر، خدمتکار

پیشنهاد
٥

جای چیزی را خالی دیدن، کمبود چیزی را حس کردن ( یک ایده )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧٥

come up: 1 پول جور کردن 2 ایده دادن، از خود چیزی درآوردن