پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)
1. ترک کردن یک مکان به منظور انجام کاری 2. به صدا درآمدن ( ساعت یا آلارم ) 3. از کار افتادن یا خاموش شدن ( دستگاه یا لامپ ) 4. منفجر شدن، ترکیدن
سرگرم شدن با چیزی یا کسی، از انجام کاری یا بودن کنار کسی لذت بردن، حالشو بردن ( محاوره ای )
Bug اسم: حشره، خطا در علم نرم افزار فعل: آزار دادن، رو مخ بودن
Badmouth
مناسب بودن ( مثلا برای شغل یا سمتی )
بددهنی کردن
پست ها و عکسهایی که هر فرد در صفحه شخصی خود منتشر می کند به طوری که باعث سوبرداشت و فیدبک نامناسب برای افراد دیگر ( معمولا افرادی که برای قضاوت شما، ...
تلفن خانگی ( خط ثابت )
ته و تو چیزی رو دراوردن، تحقیق راجع به چیزی ( معمولا جرم یا مشکل کیفری )
تحقیق به منظور سر در اوردن از موضوعی ( معمولا جرم و مشکلات کیفری ) ، ته و تو چیزی را درآوردن
آفتابی شدن
دررفرودگاه یا هتل وقتی به پذیرش رفته و اعلام حضور میکنید
بخش کوچک وابسته
ادم خاص
جا افتادن، وفق دادن خود
عجب؟! ای بابا!!
دقیقا معادل فارسی: " دیگه ته تهش"
مظطرب شدن
دوری کردن، بر حذر بودن
توک زبون بودن ( در مورد اسامی افراد یا اشیاء بیشتر به کار می رود )
قابل رویت
انباشته شدن
a record company
مفتی
اگر در انجام روند کار یا اداره جات به کار بره به معنای " معطّلی" هستش
زیست بوم، طبیعت
یکی از معنی هاش: تحت کنترل خود درآوردن، توانایی رفتار با شخصی یا وسیله ای را داشتن
نوعی دستگاه ردیابی که معمولا در خودرو ها استفاده میشود
کارگر، خدمتکار
جای چیزی را خالی دیدن، کمبود چیزی را حس کردن ( یک ایده )
come up: 1 پول جور کردن 2 ایده دادن، از خود چیزی درآوردن