پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٧١)
1. نشان دادن، تایید کننده چیزی بودن 2. تظاهرات کردن
رسیدن به چیزی به مرور زمان با کار کردن و تلاش
دریافتی یا حقوق در قالب چک
1. عاقبت ( در معنای یه سرانجام ناخوشایند ) 2. سرنوشت ( در معنای تقدیر )
1. اشتباه کردن trip up on something 2. کسی را به اشتباه انداختن ( بادحیله ) Trip somebody up 3 . گیر کردن پا به جایی و افتادن و یا با پا به کسی زدن ت ...
از پس کاری بر آمدن, قدرت لازم برای انجام کاری را داشتن * بعد از to یا اسم می اید یا مصدر Feel up to doing something
بیدار موندن، منتظر کسی موندن ( با وجود خواب آلودگی )
گذراندن ( یک دوره سخت یا اتفاق بد ) ، فایق آمدن
زیر خرواری از چیزی بودن مثلا: i'm snowed under with work کلی کار روی سرم ریخته
سر زدن ( سر راه به کسی سر بزنی )
وقت تنگه * وقتی می خوای به کسی بگی که هر چه زودتر انجماش بده
دیگه تا . . . ( میگه از این زمان بیشتر طول نمیکشه ) مثلا: i'll be back by 05. :00 دیگه تا ۵ برمیگردم * برعکسش at the earliest هستش و یعنی "کمه کم تا ...
1. از دهن پریدن ( حرفی یا کلامی ) 2. یه تُک پا تا جایی رفتن
سلام منو به . . . برسون مترادف: Give my love to. . . Remember me to. . . اگه بخوایم بگیم فلانی سلام رسوند: He sent his regards to you
برنامه ای داشتن برای
برنامه ای داشتن برای . . .
خلاص شدن از، در رفتن از زیر بار انجام کاری ( پیچوندن )
به مشکل برخوردن، چیزی پیش آمدن Something has cropped up at home, i can't see you today, sorry.
1. با همه این تفاسیر، با این وجود ( گفتن چیزی بر خلاف میل یا انتظار خود ) مثلا: I know your problem, i can't help you after all. 2. هر چی باشه، از ح ...
چیزی که مربوط میشه به . . . ، چیزی در موردِ. . .
عجله دارم باید برم
1. محل اقامت نکته ۱: در British : غیر قابل شمارش است مثلا an accommodation غلط است. نکته ۲: در American: همواره جمع به کار می رود. مثلا food and ac ...
یادم میاد . . . اون موقع ها . . .
بی خبر گذاشتن، صدای چیزی را در نیاوردن ( برای شخص خاصی ) Keep it dark یعنی چیزی به کسی نگو، صداشو در نیار
Get a word in یا Get a word in edgeways مجال صحبت پیدا کردن
Tell somebody off ( for something/doing something ) : با عصبانیت با کسی حرف زدن، دعوا کردن کسی به خاطر کارش
یکی به دو کردن، هر چی بگی یه چیزی میگه!
عقلانی صحبت کردن، حرف حساب زدن
از بالا با کسی صحبت کردن ( جوری که طرفو کم اهمیت جلوه بدی )
اتفاقی چیزی گفتن یا کاری کردن که باعث رنجش یا خجل شدن کسی بشه، Put your foot in your mouth هم میگن
روشن کردن مساله ای Get something across to somebody: فهماندن چیزی به کسی
الف:به عنوان اسم: 1. موش بزرگ 2. آدم فروش ب:به عنوان فعل: 1. Rat on somebody: چغلی کسی را کردن, خبرچینی کردن 2. Rat on something: زیر حرف و قول خ ...
به هر چیز حجیم در خانه گفته می شود که منظور راحتی ساکنین استفاده می شود، مثل مبل، میز، تخت، کمد و. . . * furniture یک اسم غیرقابل شمارش است و نمیتوا ...
بازگرداندن پول کسی ( حقیقی یا حقوقی ) که هزینه ای از جانب شما را قبلا متحمل شده است، یا باز پس گرفتن هزینه های خود از کسی ( حقیقی یا حقوقی ) * مثلا ...
تخفیف داده شده، به قول امروزیا " off خورده"
مستقر، در محل
1. فرود آمدن هواپیما یا پرندگان و در کل نشستن بر روی زمین برای چیزی که در هوا در حال حرکت بوده 2. موفق شدن در بدست آوردن شغل یا چیزی که رسیدن بهش سخت ...
1. انجام دادن تکالیف 2. آگاهی لازم پیدا کردن از یک موضوع یا موقعیت برای مواجهه بهتر با آن 3. Do your homework on something کاملا مهیا شدن برای چی ...
خاص بودن ، خود رو از بقیه متمایز کردن
در زمان قدیم برای زن یا خانم جوان به کار برده میشد، مخصوصا آنها که دستیار یا خدمتکار بودند ( مستخدم )
تا اونموقع که. . . توجه: یعنی یه فعلی قبل از این این زمان انجام شده
1. حتی الانش هم ( همین حالا هم. . . ) 2. با وجود اینکه، علارغم اینکه
گیج و متعجب
1. Look up بهتر شدن، پیشرفت محسوس داشتن 2. Look something up جستجو کردن چیزی ( در اینترنت یا کتاب ) 3. Look someone up به کسی سر زدن * اگر up مربوط ...
کفش یا کتونی ساقدار ( مچ رو میپوشونه )
رستوران یا بانک یا هر جایی که اونجا شما بدون پیاده شدن از ماشین میتونید خدمت رسانی بشید
صبر کردن، اما وقتی با حرف اضافه on بیاد به معنای خدمت کردن هستش، Wait on somebody
1. Pass by something/somebody گذشتن ( رد شدن ) از کنار چیزی یا کسی 2. Pass something/somebody by نادیده گرفتن ( شامل نشدن ) چیزی یا کسی *این فعل اصل ...
عصبانیت
بی خبر گذاشتن، کسی رو تو خماری چیزی گذاشتن