پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٩١)

بازدید
٤,٦٧٥
تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

بی ثمر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

ناکارامد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠١

1. ترد 2. دردناک 3. پر مهر و دلنشین

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

باد هوا شدن ( کردن ) ، از جایی دور کردن، زدودن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩٠

راننده یک ماشین، راننده، سواره "با احترام، معنی موتورسوار درست نیست"

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣٩

دررمورد انسان: 1. پیشرفته ( دررمورد تجهیزات و ماشین آلات ) 2. پخته، پرمغز، فرهیخته ( دررمورد انسان )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

راحت طلب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

Trainers

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

باور کن، جدی میگم I tell you هم میگن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

محل تولید صنعتی یا نظامی ( کارخانه یا کارگاه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

خوشبختانه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

معنای to در اکثر مواقع با در نظر گرفتن کلمات به کار رفته با آن مشخص است، اکثرا هم معنی "به" و " به سوی" می دهد. اما در برخی موارد به عنوان " به جای" ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

اسم: شجاع و دلیر فعل: روبرو شدن با مشکل یا مساله وحشت آوری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

سرسری، گذری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

از نظر احساسی سلامت و قادر به مواجه شدن با مسایل زندگی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٣

زدودن، باور یا ایده غلطی را از بین بردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٨

به هر دلیلی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

اغلب اوقات

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

جایی، فکری و یا نگرشی که به شما این امکان را می دهد هر کاری که دوست داشتید می توانید انجام دهید * صفت است This town has a can - do feel to it A can ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧

به معنای واقعی، حقیقتا * برای تاکید به کار می رود

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٥٧

در مورد انسان یا حیوان: کمیاب در مورد نتایج : دور از دسترس، سخت دست یافتنی در مورد نظرات و افکار: مبهم

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣

ناقص کردن، خراب کردن * در برخی موارد به عنوان صفت استفاده میشود ( marred ) به معنای ناقص یا مثلا در صنایع شیشه سازی به معنی " مات" ( شیشه غیر شفاف ) ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

1. افتادن تو چیزی ( منظور فعالیت خاصی مثل یه کار ) 2. قرار گرفتن 3. to move somewhere quickly by relaxing your body and letting it fall on something ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥١

1. Be bound to do something: محتمله که انجام بشه/ بده مثال: If you wear his jacket, he's bound to find out اگر ژاکتشو بپوشی، احتمال قوی میفهمه 2. Be ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

صفت: کوچکتر از اندازه نرمال یا اندازه ای که باید باشد اسم: 1. نقاشی مینیاتور 2. بطری کوچک مخصوص مشروب 3. In miniature : یعنی در ابعاد کوچکتر، در ابعا ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

اسم: چیزمیز، چیز ( ما تو فارسی چجوری به همه چی میگیم "چیز" ) فعل: 1. چپاندن 2. پر کردن * stuff به معنی چیز همیشه غیر قابل شمارش است مثلا: . He has ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٣١

معادل این اصطلاح در فارسی: " دیگه کمه کمش. . . " یا " حداقلش اینه که . . . "

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

خودخواه، خودبین * با احترام ، این لغت در انگلیسی عموما به همین معنی مورد استفاده قرار میگیرد و برای واژگانی مثل "متکبر" و یا "مغرور" بهتر است از pro ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

عامیانه به معنی "بپّا"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

"کِش دادن" چیزی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٧١

اسم: ماشه فعل: 1. باعث شروع به کار چیزی شدن، فعال کردن ( مثل بمب یا سیستم الکترونیکی ) 2. راه انداختن، موجب شدن ( به وسیله سلسله ای از رخداد ها )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢١

مناطق جنگلی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

تشنه زمین، شدیدا محتاج به داشتن زمین * در کل هر چیزی به اضافه hungry - یعنی بسیار تشنه آن چیز Power - hungry News - hungry

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

1. علوفه 2. چیزی یا کسی که فقط به درد یک کار میخوره ( از جهت منفی )

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

Culminate in/with something: ( با چیزی ) به پایان رسیدن، به نقطه انتهایی خود رسیدن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

حکایت، روایت حکایتی، روایتی * با اینکه اخر کلمه پسوند "ive" دارد اما هم صفت است و هم می تواند اسم باشد.

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥

دامپروری

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٩

فعل: 1. پروراندن 2. سرپرستی کودکی را پذیرفتن ( مدت مشخص - فرزند خود شخص هم محسوب نمی شود ) اسم: هر یک از والدین غیر واقعی کودک که سرپرستی او را به ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٦٨

اگر اسم باشد: 1. سیب زمینی سرخ کرده ( به بریتیش ) 2. چیپس ( به امریکایی ) 3. تراشه اگر فعل باشد: 1. ریز ریز کردن 2. لب پر کردن ( باعث بشی قسمت کوچ ...

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢

1. شلوغ پلوغ کردن جایی یا فضایی 2. به هم ریختگی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٦٤

خطر ، ریسک * دقت کنید که اسم است نه صفت

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٦

1. در مورد آمال و آرزوها یعنی "محقق نشده" 2. در مورد انسان یعنی "ناراضی" یا "مستعصل"

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٩

1. غیر اخلاقی 2. بی عفت، دارای انحراف جنسی * اگر قید باشد: از روی انحراف اخلاقی/جنسی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

اثر منفی گذاشتن * حرف اضافه این فعل نیز on یا upon است

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٧

1. مصالحه/سازش ( کردن ) 2. از چیزی گذشتن/ زدن به خاطر چیز دیگه ای ( که معمولا اون چیزی که ازش گذشتیم مهمتر بود ) ، عدول کردن

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
١٢٥

1. ایجاد مشکل کردن 2. ژست ( گرفتن ) برای عکس یا خودنمایی

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

متاثر

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٤٢

Surrounding میشه اطراف، نزدیک اما surroundings میشه محیط

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

جدا کردن ( دو چیز مرتبط به هم، نه حتما جداکردن فیزیکی، بلکه ممکن است جدایی ارتباطی منظور باشد ) It cuts me off from my family

تاریخ
٦ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

اشتراک گرفتن/ خریدن * فقط فعل است