پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٧١)

بازدید
٢,٤٤٣
تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧١

1. نشان دادن، تایید کننده چیزی بودن 2. تظاهرات کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

رسیدن به چیزی به مرور زمان با کار کردن و تلاش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

دریافتی یا حقوق در قالب چک

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

1. عاقبت ( در معنای یه سرانجام ناخوشایند ) 2. سرنوشت ( در معنای تقدیر )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٠

1. اشتباه کردن trip up on something 2. کسی را به اشتباه انداختن ( بادحیله ) Trip somebody up 3 . گیر کردن پا به جایی و افتادن و یا با پا به کسی زدن ت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

از پس کاری بر آمدن, قدرت لازم برای انجام کاری را داشتن * بعد از to یا اسم می اید یا مصدر Feel up to doing something

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

بیدار موندن، منتظر کسی موندن ( با وجود خواب آلودگی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

گذراندن ( یک دوره سخت یا اتفاق بد ) ، فایق آمدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

زیر خرواری از چیزی بودن مثلا: i'm snowed under with work کلی کار روی سرم ریخته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

سر زدن ( سر راه به کسی سر بزنی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

وقت تنگه * وقتی می خوای به کسی بگی که هر چه زودتر انجماش بده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

دیگه تا . . . ( میگه از این زمان بیشتر طول نمیکشه ) مثلا: i'll be back by 05. :00 دیگه تا ۵ برمیگردم * برعکسش at the earliest هستش و یعنی "کمه کم تا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠١

1. از دهن پریدن ( حرفی یا کلامی ) 2. یه تُک پا تا جایی رفتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

سلام منو به . . . برسون مترادف: Give my love to. . . Remember me to. . . اگه بخوایم بگیم فلانی سلام رسوند: He sent his regards to you

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

برنامه ای داشتن برای

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

برنامه ای داشتن برای . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣١

خلاص شدن از، در رفتن از زیر بار انجام کاری ( پیچوندن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

به مشکل برخوردن، چیزی پیش آمدن Something has cropped up at home, i can't see you today, sorry.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٤

1. با همه این تفاسیر، با این وجود ( گفتن چیزی بر خلاف میل یا انتظار خود ) مثلا: I know your problem, i can't help you after all. 2. هر چی باشه، از ح ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

چیزی که مربوط میشه به . . . ، چیزی در موردِ. . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

عجله دارم باید برم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦٤

1. محل اقامت نکته ۱: در British : غیر قابل شمارش است مثلا an accommodation غلط است. نکته ۲: در American: همواره جمع به کار می رود. مثلا food and ac ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

یادم میاد . . . اون موقع ها . . .

پیشنهاد
١٨

بی خبر گذاشتن، صدای چیزی را در نیاوردن ( برای شخص خاصی ) Keep it dark یعنی چیزی به کسی نگو، صداشو در نیار

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

Get a word in یا Get a word in edgeways مجال صحبت پیدا کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

Tell somebody off ( for something/doing something ) : با عصبانیت با کسی حرف زدن، دعوا کردن کسی به خاطر کارش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

یکی به دو کردن، هر چی بگی یه چیزی میگه!

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

عقلانی صحبت کردن، حرف حساب زدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

از بالا با کسی صحبت کردن ( جوری که طرفو کم اهمیت جلوه بدی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

اتفاقی چیزی گفتن یا کاری کردن که باعث رنجش یا خجل شدن کسی بشه، Put your foot in your mouth هم میگن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٠

روشن کردن مساله ای Get something across to somebody: فهماندن چیزی به کسی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
-١٥

الف:به عنوان اسم: 1. موش بزرگ 2. آدم فروش ب:به عنوان فعل: 1. Rat on somebody: چغلی کسی را کردن, خبرچینی کردن 2. Rat on something: زیر حرف و قول خ ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠٦

به هر چیز حجیم در خانه گفته می شود که منظور راحتی ساکنین استفاده می شود، مثل مبل، میز، تخت، کمد و. . . * furniture یک اسم غیرقابل شمارش است و نمیتوا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

بازگرداندن پول کسی ( حقیقی یا حقوقی ) که هزینه ای از جانب شما را قبلا متحمل شده است، یا باز پس گرفتن هزینه های خود از کسی ( حقیقی یا حقوقی ) * مثلا ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

تخفیف داده شده، به قول امروزیا " off خورده"

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

مستقر، در محل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٢

1. فرود آمدن هواپیما یا پرندگان و در کل نشستن بر روی زمین برای چیزی که در هوا در حال حرکت بوده 2. موفق شدن در بدست آوردن شغل یا چیزی که رسیدن بهش سخت ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

1. انجام دادن تکالیف 2. آگاهی لازم پیدا کردن از یک موضوع یا موقعیت برای مواجهه بهتر با آن 3. Do your homework on something کاملا مهیا شدن برای چی ...

پیشنهاد
٢١

خاص بودن ، خود رو از بقیه متمایز کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

در زمان قدیم برای زن یا خانم جوان به کار برده میشد، مخصوصا آنها که دستیار یا خدمتکار بودند ( مستخدم )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

تا اونموقع که. . . توجه: یعنی یه فعلی قبل از این این زمان انجام شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٩

1. حتی الانش هم ( همین حالا هم. . . ) 2. با وجود اینکه، علارغم اینکه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

گیج و متعجب

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧٨

1. Look up بهتر شدن، پیشرفت محسوس داشتن 2. Look something up جستجو کردن چیزی ( در اینترنت یا کتاب ) 3. Look someone up به کسی سر زدن * اگر up مربوط ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

کفش یا کتونی ساقدار ( مچ رو میپوشونه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

رستوران یا بانک یا هر جایی که اونجا شما بدون پیاده شدن از ماشین میتونید خدمت رسانی بشید

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

صبر کردن، اما وقتی با حرف اضافه on بیاد به معنای خدمت کردن هستش، Wait on somebody

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢٥

1. Pass by something/somebody گذشتن ( رد شدن ) از کنار چیزی یا کسی 2. Pass something/somebody by نادیده گرفتن ( شامل نشدن ) چیزی یا کسی *این فعل اصل ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

عصبانیت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

بی خبر گذاشتن، کسی رو تو خماری چیزی گذاشتن