پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٧١)

بازدید
٢,٤٢٥
تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

سگ جون، خیلی مقاوم

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

● سیاه و سفید ● تصویری که از ترکیب سایه های ( کم و زیاد شدن شدت رنگ ) تنها یک رنگ ( مخصوصا خاکستری ) تشکیل شده است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

سازمان یا موسسه ای که درامد حاصله از فعالیت خود را برای کمک به افراد هزینه میکند نه سودآوری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

there is more trouble than benefit from committing a crime

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

خرابکاری کردن، به چیزی تِر زدن ( ببخشید البته )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

با ماشین از جایی رد شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

تلکه کردن، کلاه برداری کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

● تصمیمت رو بگیر ( یکی رو انتخاب کن بالاخره ) ● نظرت رو بگو ( راجع به هر چیزی ) Make your mind up هم درسته

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

مورد چمدان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٧

باعث تاسفه، شرم آوره

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

ور رفتن دستکاری کردن حساب ویالون زدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

● هزینه ● on expenses: یعنی روی فاکتور ( اینجا expenses معنی فاکتور میده ) ● at the expenses of sb/sth: در عوض انجامِ، هزینه ی ، جبرانِ ● at sb's e ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣١

● آبدار ● دست اول، اطلاعات مهم ( مخصوصا در مورد زندگی شخص ) ● مَشتی، باحال ( معمولا در مورد کار وو حرفه ) ● پرسود، به قول خودمون "تُپُل" یعنی کاری ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

1. To/the/quite the contrary این اصلاحح هر جا باشه یعنی " برعکس" ، "اتفاقا برعکس" معنی میده و معمولا رلط دهنده دوتا جمله هستش نه فقط یک جمله. 2. بر ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٩

● اعوا کردن، القا کردن، واداشتن ● به دنیا اوردن بچه با خوردن دارو ( نه طبیعی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

مقتضیات، شرایط مربوطه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

حصار شده، دیوارکشی شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩١

● ساختمان یا محوطه مربوط به یک مکان خاص ( رستوران یا مدرسه ) ● فرضیه ( به بریتیش البته )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٨

● محتوا ● راضی، خشنود

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٩

● غرضمندی، جانبداری ● علاقه و استعداد ذاتی ● جانبداری کردن، تاثیر ناعادلانه گذاشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

● حرفه ای ● کاربردی، به عنوان قسمتی از کار ● همراه با درامد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● دارایی، اموال موقوفه ● حُسن، امتیاز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

the forces that decide price levels in an economy or trading system whose activities are not influenced or limited by government

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

● دور شدن ● مهاجرت کردن ■ معمولا وقتی با حرف اضافه from و off و towards می اید معنی "فاصله گرفتن یا بیرون امدن از چیزی ( مثل موضوع بحث ) " و یا "تغ ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

پارک بزرگ بازی ( از هر نوعی ) با داشتن وسایل و امکانات ماشینی بزرگ

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

عوام پسند کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

مبتذل، بی نزاکت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

● تصویب ● ایفا ( مثلا نقشی در یک نمایشنامه ) فعل enact هم به معنی تصویب کردن و یا ایفا کردن هستش

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٨

● جزیی، نامشهود ● ماهرانه ● موبین، موشکاف

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

● فاضل، خردمند ● دانش پژوه، محقق

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

شهادت ( قسم رسمی در دادگاه ) ، گواه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٨

● باور، عقیده قوی ● مجرمیت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● طناب کشی ● کشمش، جنگ بر سر چیزی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٠

● به نرمی و سریع لمس کردن چیزی * ممکن است این لمس با دست نباشد. به طور مثال وقتی جای از صورت زخم کوچکی ایجاد میشود و شما با تکه ای پارچه چند بار روی ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٣

به طور لاینفکی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

پا را فراتر نهادن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٨

برگرفتن، بدست اوردن چیزی از چیزی دیگر

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

● یک بار ● هر زمان که. . . ● قبلنا، یه زمانی □ at once یعنی 1. فوری 2. هم زمان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

منعکس کردن * اگر با حرف اضافه on یا upon بیاید به معنی "نشات گرفتن" یا " متاثر بودن از" می باشد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤٩

به عنوان اسم: ● دسته، گروه ( همگی شبیه به هم ) ● لشگر، نیروی کمکی نظامی به عنوان صفت: ● وابسته ( مشروط ) به ( چیزی در آینده )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● ابراز ● گفته، بیان ● حالت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

● دست و پا ● شاخه قطور درخت * out on a limb یعنی تنها، یک تنه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

خودشناسی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

وجه تمایز

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٦

someone’s idea that they are a separate person, different from other people یک تصویر شخصی از خود که هر کس میدونه اونطوریه و اونو از دیگران متمایز میک ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

● قاعده، دستور ● هنجار ● حد میانی یا استاندارد ( the norm )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٦

1. دست به کاری زدن 2. روانه بازار کردن 3. به آب انداختن ( مثلا یک کشتی برای اولین بار ) 3. پرتاب کردن ( ماهواره )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

کُری

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

تفاهم داشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥

سهم خود را ادا کردن