پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٧١)
تخته هوشمند که قابلیت نوشتن و پاک کردن، لود عکس ، تنظیمات انمیشنی و غیره را داراست.
برنامه آشپزی
●اگر با خط تیره به مهم متصل باشد: well - done یعنی پخته، خوب پخته شده ● اگر جدا باشد: well done! یعنی آفرین، باریکلا
بد نوشته شده، مثل یک رمان که برای شما جالب نباشد
به تلفظش دقت کنید: وای رِس
معامله، قرارداد یا ارتباط تجاری بین چند نفر یا چند بخش که به موجب آن مامله ای انجام می شود
کارت تبلیغاتی ( مخصوص افرادی که چیزی برای عرضه و ارائه دارند ) ، کارت ویزیت
خودکار امروزی که دررسال ۱۹۳۸ توسط یک روزنامه نگار مجار اختراع شد
به زودی، در آینده نزدیک، در مدتی کوتاه
مخفف carat که امریکن آن میشه karat معنی: ● عیار ، مثلا ۱۸ عیار میشه 18Carat gold ● واحد سنجش طلا یا همان " قیرات" که برابر ۲۰۰ میلی گرم است
Karat هیچ فرقی با carat ندارد، اولی امریکن و دومی بریتیش است. معنی: ● عیار ، مثلا ۱۸ عیار میشه 18Carat gold ● واحد سنجش طلا یا همان " قیرات" که برا ...
بر خلاف توضیح خود سایت ( متاسفانه ) Karat هیچ فرقی با carat ندارد، اولی امریکن و دومی بریتیش است. معنی: ● عیار ، مثلا ۱۸ عیار میشه 18Carat gold ● ...
● انبوه، تعداد زیاد ● اگر the multitudes باشد یعنی عموم مردم، مردم عادی
● به طور خیره کننده و بسیار جذاب ● به طور حیرت آور و شوکه کننده
همان "پهنای باند" است که Bandwidth هم نامیده میشود
عبور کردن یا گذشتن از طریق یا در امتداد چیزی
● پاک، بی غلو غش ● واقعی، درست، اصلی
● هنوز ( اگر به عنوان قید باشد که معمولا آخر جمله می آید ) ● با این همه ( اگر به عنوان حرف ربط اول جمله یا وسط دو جمله بیاید )
● چشمگیر ، تماشایی ● ناگهانی، غیرمنتظره ● پدیده ( در اینجا اسم است )
از مدار خارج شدن، به بیرون از ناحیه ای پرت شدن، به سمت خارج اوج گرفتن
چشمگیر، پرجبروت، عالی
خفه ، دم دار ( در مورد محیط ) کسل کننده
با بی حوصلگی چرخ زدن، ول و بی حال گشتن
دلو دماغ نداشتن
صفت: ● عظیم، بزرگ ● ناب، محض ( مثلا حماقت محض ) ● تند، پرشیب ● نازک ( در مورد پارچه و پوشش ها ) قید: ● به تندی فعل: ● تغییر جهت دادن ( ناگهانی )
● متواضع ● معقول ( بدون تشریفات ) در مورد خرج و هزینه
رانندگان
شورمزه ( دررمورد آب گفته میشود، معمولا آب ناخالص اینطور است )
نمک زده
وحشت
Once upon a time روزی روزگاری
● چند بخش کردن ● مخالفت کردن ● شکستن ، پاره کردن ( حتی پاره شدن اعضا بر اثر زخم ) ● به چند بخش، به صورت دوگانه
● تاریک ● خبیث ● تیره و تار
چقدر زیاد! ♧ معمولا از رو تعجب میگن
سفرنامه نویس
محال، غیر ممکن
غصه، ماتم
● یک سرود سنتی مخصوص کریسمس ● نغمه سر دادن، سرودخواندن ( بادخوشحالی )
شرح حال زندگی خود نویسنده
بدبخت بد اقبال از روی بدیمنی
عصرانه ( در معنای کلی ) شام، شام سبک ( به انگلیسی بریتانیایی )
● اخلاق ( اسم ) ● اخلاقی، نتیجه اخلاقی
رفیق، همسفر، همدم
متواری شدن
● دادن هوا به داخل بینی ( حال به منظور بو کشیدن، موقع سرماخوردگی یا ابریزش بینی، مواد کشیدن، نشان دادن حالتی به منظور عدم رضایت از خوب بودن چیزی یا ع ...
مجمع الجزایر کشورهایی مثل ژاپن یا اندونزی که از ترکیب تعدادی جزیزه کنار هم به وجود امده اند
جایزه ( دادن ) ، پاداش ( دادن ) اعطا کردن
مواجهه با، سرو کار داشتن با فایق آمدن پرداختن به
در گویش گیلکی به گاوه ماده جوان گویند. گاوی که تاکنون آبستن نشده
در گویش گیلکی به گاو نر جوان گویند