پیشنهاد‌های میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٩١)

بازدید
٤,٦٥٧
تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

برای آخرین بار

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢١

اگر فعل باشد: ●رقابت کردن، مسابقه دادن ●به سرعت رفتن ● سریع انجام دادن ● درست کار نکردن مغز یا قلب، مثلا تند تند زدن قلب در هنگام ترس

تاریخ
٤ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

●تازه بعد از آن، همین بعدش مثلا وقتی میگیم اون چند لقمه غذا خورد و تازه یادش افتاد که روزه هست. He ate a bit. only then he discovered he'd been fast ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

ساکت و آرام، آسوده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

Be due: انتظار می رود، موعدش است Due: حق، متعلق

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٠

اگر با to و زمان بیاید یعنی "به جلو انداختن" یک رویداد در غیر اینصورت معنای "پیشنههد دادن" میدهد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٤

سرزنش، ملامت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

حرف خود را پس گرفتن، از موضع خود عقب نشینی کردن، از راه رفته بازگشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

هوس رفتن کردن، حس تغییر دادن چیزی رو داشتن ( انگار یه چیزی پاهاتو قلقلک میده و دوس داری یه کاری کنی و اون چیز میتونه هیجان به وجود اومده از هر چیزی ب ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٣

● نورافکن ● در معرض توجه بسیار ( اخبار و روزنامه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

کاربر اینترنت

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٧

سر حرفش وایساد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

بر موضع خود پافشاری کرد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

بر هم زدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

رفع شدن ، برطرف شدن سرریز شدن به سمت پایین کم شدن جدا شدن از چیزی که از قبل به آن متصل شده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

مرشد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٠

● جر دادن rip to somebody یعنی روحش قرین رحمت، روحش شاد مثلا rip to Ali که rip مخفف rested in peace میباشد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

برای چه؟

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

تو را

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢٢

● هوس ( اسم ) ● گمان ( اسم ) ● شیک ( صفت ) ● میل به انجام کاری داشتن ( فعل ) ● تمایل جنسی به کسی داشتن ( فعل ) ■ fancy yourself: خیلی خود را تح ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦

زیر و رو شدن، دگرگون شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩

● ای ولا ( به معنای تایید حرف کسی ) ، گل گفتی، راست میگی ● منصفانست

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

● به حساب آمدن ( با حرف اضافه in یا among ) ● خیال کردن، پنداشتن ( که بعدش that میاد ) ● متوجه شدن، فهمیدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

از نظر احساسی داغون شدن، به عبارتی " قلبم تیکه پاره شد" ( معمولا در شکست های عشقی )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

● دل ( وقتی صحبت از احساسات باشه ) ● شکم ( وقتی صحبت از جسم باشه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨

سست شدن زانوها و یا از دست دادن اعتماد به نفس به طور ناگهانی ( از دیدن چیزی ترسناک یا شخصی جذاب ) ، دستو پای خود رو گم کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

کله پا شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣

کله پا شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٨٩

● افت ● کم کردن، کاهش یافتن ● رد کردن ( مودبانه ) ، امتناع کردن ● بدتر شدن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

بهت زده

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

انگاری . . . ، عین اینکه . . .

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

● دست و پا چلفتی ( در مورد انسان ) ● لَش و بدساخت ( در مورد وسیله که معمولا بزرگ و سنگین است ) ● نابخردانه و ناهنجار ( در مورد گفتار یا عکس العمل )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٢

نزاع ( کردن ) ، دعوا ( کردن )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● عنبیه چشم ● گیاه زنبق

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

● رد کردن ( نظر و عقیده شخص دیگر به دلیل درست ندانستن یا مهم ندانستن ) ● برکنار کردن ( از شغل ) ● اجازه رفتن دادن ( به دلیل عدم نیاز )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

● انتظار چیزی را کشیدن ● پیشدستی کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

● به سرعت و عین فرفره رد شدن یا رفتن ( معمولا ما در فارسی هم صدای چنین حرکت سریعی رو با " ویز" بیان میکنیم ) ● ادرار کردن ● خبره در یک زمینه یا حرفه

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

در کل

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤١

● فساد ( معمولا از طرف کسی که دررجایگاه قدرت قرار دارد ) ● حالت تغییر یافته ( چیزی مثلا یک کلمه )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٩٤

● با عجله جایی رفتن ● dash sb's hope: امید کسی را نا امید کردن ● must/have to dash: سریع زدن با چاک، در رفتن ● dash off: مکانی رو سریع ترک کردن ● خط ...

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٤

● زنگ زدن، اکسید شدن ● تحلیل رفتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦١

● مشغول بودن ● جلب کردن ● درگیر چیزی شدن ● نامزد کردن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١

جلوه سازی

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

جریان و موضوع اصلی داستان

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٥٨

● ویترین ● نمایش ( برای سرگرمی ) ● نمایشگر ● نمایش دادن، به نمایش گذاشتن

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٨

● هدف ( اسم ) ● واقع بینانه، عینی ( صفت )

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
١٥

● درخواست کردن ( معمولا به صورت رسمی و مکتوب ) ● اعمال کردن، بکار بستن در مورد

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٢

● مبتذل کردن، خراب کردن یا پایین آوردن کیفیت چیزی ■ در مورد اظهارات و اصطلاحات به معنی عامیانه و قابل فهم کردن است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٣٧

● نکوهش کردن. انتقاد کردن املای بریتیشِ فعلِ criticize است.

تاریخ
٥ سال پیش
پیشنهاد
٦٥

● مجازی، غیرواقعی ● تقریبی، حدودی