پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٣٨١)
● اکسیر ● نوشدارو
بدون توقف ادامه دادن
● چپ ● اگر قبلش the بیاید یعنی حزب چپ ● باقی There aren't any left in city هیچ جایی تو شهر باقی نمونده
منجمد، یخ زده میخکوب گذشته freeze
● بورس اوراق بهادار، بازار بورس Stock market هم میگن ● خرید و فروش سهام
شماره امداد یا اطلاعات
● تبادل اطلاعات کردن ● آگاهانیدن، باخبر ساختن ( دیگران از احساس خود ) ● ارتباط برقرار کردن ● منتقل کردن بیماری ( در این معنا معمولا به حالت پسیو به ...
● keep up: ادامه دادن به انجام کاری، ول نکردن ● keep up with: در تماس بودن ، در ارتباط بودن
● نسبتا، به طور نسبی ● عادلانه، به طور عادلانه
سر دراوردن ( از اینکه چه خبره ) ، در ارتباط بودن Feel in touch with something
تخته هوشمند که قابلیت نوشتن و پاک کردن، لود عکس ، تنظیمات انمیشنی و غیره را داراست.
برنامه آشپزی
●اگر با خط تیره به مهم متصل باشد: well - done یعنی پخته، خوب پخته شده ● اگر جدا باشد: well done! یعنی آفرین، باریکلا
بد نوشته شده، مثل یک رمان که برای شما جالب نباشد
به تلفظش دقت کنید: وای رِس
معامله، قرارداد یا ارتباط تجاری بین چند نفر یا چند بخش که به موجب آن مامله ای انجام می شود
کارت تبلیغاتی ( مخصوص افرادی که چیزی برای عرضه و ارائه دارند ) ، کارت ویزیت
خودکار امروزی که دررسال ۱۹۳۸ توسط یک روزنامه نگار مجار اختراع شد
به زودی، در آینده نزدیک، در مدتی کوتاه
مخفف carat که امریکن آن میشه karat معنی: ● عیار ، مثلا ۱۸ عیار میشه 18Carat gold ● واحد سنجش طلا یا همان " قیرات" که برابر ۲۰۰ میلی گرم است
Karat هیچ فرقی با carat ندارد، اولی امریکن و دومی بریتیش است. معنی: ● عیار ، مثلا ۱۸ عیار میشه 18Carat gold ● واحد سنجش طلا یا همان " قیرات" که برا ...
بر خلاف توضیح خود سایت ( متاسفانه ) Karat هیچ فرقی با carat ندارد، اولی امریکن و دومی بریتیش است. معنی: ● عیار ، مثلا ۱۸ عیار میشه 18Carat gold ● ...
● انبوه، تعداد زیاد ● اگر the multitudes باشد یعنی عموم مردم، مردم عادی
● به طور خیره کننده و بسیار جذاب ● به طور حیرت آور و شوکه کننده
همان "پهنای باند" است که Bandwidth هم نامیده میشود
عبور کردن یا گذشتن از طریق یا در امتداد چیزی
● پاک، بی غلو غش ● واقعی، درست، اصلی
● هنوز ( اگر به عنوان قید باشد که معمولا آخر جمله می آید ) ● با این همه ( اگر به عنوان حرف ربط اول جمله یا وسط دو جمله بیاید )
● چشمگیر ، تماشایی ● ناگهانی، غیرمنتظره ● پدیده ( در اینجا اسم است )
از مدار خارج شدن، به بیرون از ناحیه ای پرت شدن، به سمت خارج اوج گرفتن
چشمگیر، پرجبروت، عالی
خفه ، دم دار ( در مورد محیط ) کسل کننده
با بی حوصلگی چرخ زدن، ول و بی حال گشتن
دلو دماغ نداشتن
صفت: ● عظیم، بزرگ ● ناب، محض ( مثلا حماقت محض ) ● تند، پرشیب ● نازک ( در مورد پارچه و پوشش ها ) قید: ● به تندی فعل: ● تغییر جهت دادن ( ناگهانی )
● متواضع ● معقول ( بدون تشریفات ) در مورد خرج و هزینه
رانندگان
شورمزه ( دررمورد آب گفته میشود، معمولا آب ناخالص اینطور است )
نمک زده
وحشت
Once upon a time روزی روزگاری
● چند بخش کردن ● مخالفت کردن ● شکستن ، پاره کردن ( حتی پاره شدن اعضا بر اثر زخم ) ● به چند بخش، به صورت دوگانه
● تاریک ● خبیث ● تیره و تار
چقدر زیاد! ♧ معمولا از رو تعجب میگن
سفرنامه نویس
محال، غیر ممکن
غصه، ماتم
● یک سرود سنتی مخصوص کریسمس ● نغمه سر دادن، سرودخواندن ( بادخوشحالی )
شرح حال زندگی خود نویسنده
بدبخت بد اقبال از روی بدیمنی