پیشنهادهای میثم علیزاده لشکانی (٢,٤٩١)
Once upon a time روزی روزگاری
● چند بخش کردن ● مخالفت کردن ● شکستن ، پاره کردن ( حتی پاره شدن اعضا بر اثر زخم ) ● به چند بخش، به صورت دوگانه
● تاریک ● خبیث ● تیره و تار
چقدر زیاد! ♧ معمولا از رو تعجب میگن
سفرنامه نویس
محال، غیر ممکن
غصه، ماتم
● یک سرود سنتی مخصوص کریسمس ● نغمه سر دادن، سرودخواندن ( بادخوشحالی )
شرح حال زندگی خود نویسنده
بدبخت بد اقبال از روی بدیمنی
عصرانه ( در معنای کلی ) شام، شام سبک ( به انگلیسی بریتانیایی )
● اخلاق ( اسم ) ● اخلاقی، نتیجه اخلاقی
رفیق، همسفر، همدم
متواری شدن
● دادن هوا به داخل بینی ( حال به منظور بو کشیدن، موقع سرماخوردگی یا ابریزش بینی، مواد کشیدن، نشان دادن حالتی به منظور عدم رضایت از خوب بودن چیزی یا ع ...
مجمع الجزایر کشورهایی مثل ژاپن یا اندونزی که از ترکیب تعدادی جزیزه کنار هم به وجود امده اند
جایزه ( دادن ) ، پاداش ( دادن ) اعطا کردن
مواجهه با، سرو کار داشتن با فایق آمدن پرداختن به
در گویش گیلکی به گاوه ماده جوان گویند. گاوی که تاکنون آبستن نشده
در گویش گیلکی به گاو نر جوان گویند
کیف کوله پشتی ☆ همچنین در گویش گیلکی به گوساله خیلی جوان که هنوز شیر میخورد گویند
به مرضی دچار شدن، مریض شدن
سیفلیس آبله
چطور روت میشه؟ چطور جرات میکنی؟
ایراد ● در دادگاه نیز اگر وکیلی به پاره ای از سخنان اعتراض داشته باشد با گفتن این کلمه در واقع می گوید" اعتراض دارم!"
بیرون زدن
گرچه
به همان اندازه که. . .
ستبر، تنومند
● اگر فعل باشد: تو رفتگی ایجاد کردن، فرورفتگی در لبه چیزی ایجاد کردن ( مثلا اولین سطر پاراگراف ) ● اگر اسم باشد: سفارش
تغذیه کردن
دریدن، جر دادن گذشته این فعل rent است
گارسون زن ، پیشخدمت خانم
خسته، کلافه از
● قانع ● محتوی
فرو ریختن، پایین امدن
نقره جات، ظروف نقره
●ارزش، به میزان ● be worth sth یعنی ارزیدن، قیمت داشتن
قبیله
قرص خواب
نوعی رخت خواب سیار که در جنگل بین دو درخت میبندند و روی ان میخوابند، ننو
حروف ربط اتصالات
عنق، عبوس، ترشرو * دقت کنید که با وجود پسوند ly, این کلمه یک صفت است.
● کسالت، بیماری ● حالت تهوع
مطب
تشخیص دادن ( یک مشکل یا یک بیماری )
نشانه بیماری، عارضه نشانه وجود مشکل
● خوب بودن، جور بودن با کسی ● ادامه دادن ( به کار و فعالیتی که مشغولشی ) ● پیش رفتن ( کار و یا فعالیتی که مشغولشی ) ● موفق شدن
● نیزه ( مخصوص ورزش که سبک و نوک تیز است ) ● ورزش پرتاب نیزه ( که البته در این معنی قبلش the می آید )
سگ لبردُر ( سگی که معمولا برای شکار استفاده میشه )