پیشنهاد‌های مالک میرزائی (٧٥٢)

بازدید
١,٧٧٥
تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

مواجه شدن ، دست به گریبان شدن و درگیر شدن

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

مستقیم ، مستقیم سو

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
١

با این حال ، با این وجود

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

افزایش وزن ، چاق شدن ، بالا بردن چربی بدن که معمولا حیوانات زمستان خواب با خوردن غذا انجام می دهند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

دقیق و سر وقت ، تمام و کمال They have timed things just right اون ها کارها رو تمام و کمال زمان بندی کرده اند.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

زیاده روی کردن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به طور متوالی ، پشت سر هم I can sleep for 10 hours straight می توانم ۱۰ ساعت متوالی بخوابم

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هدر رفتن

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

یک ساختار به معنی "هر چه بیشتر" The more I earn , the more you spend هر چی من بیشتر پول در میارم تو بیشتر خرج می کنی.

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

شبیخون زدن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

طاقت ، استقامت مثال: She has an extraordinary stamina او طاقتی فراتر لز حد طبیعی دارد

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فرگشت یافتن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

متفرق شدن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

استقامت ، سرسختی ، دوام

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دوی سرعت ، دویدن کوتاه مدت

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

انرژی بر ، تحلیل برنده انرژی ، خسته کننده

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

فصل فحل شدن ، فصل مستی و امادگی حیوانات برای جفت گیری

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

موش پوزه دار

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

خارج از توان

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به دنبال انجام کاری بودن ، در صدد انجام کاری بودن ،

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

به حرکت در امدن و پخش شدن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سوسک مردار خور

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پخش شدن ، پراکنده شدن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

با دقت تعیین کردن ، با دقت شناسایی کردن ، نقطه زنی کردن. She tries to pinpoint the target او داره تلاش می کنه که هدف رو با دقت تمام شناسایی کنه.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از سر راه کنار زدن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

تاثیر فاحشی ایجاد کردن ، تاثیر بسزایی داشتن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مگر ، نیرنگ ، حیله

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
١

کمین The hunter got a proper fix شکارچی کمین مناسبی گرفت.

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

کج کردن ، زاویه دادن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

قای کردن ، در هم ریختن

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دوار ، دوران کننده

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

زوزه کش مثال: Howling wing باد زوزه کش

تاریخ
٢ هفته پیش
پیشنهاد
٠

توده برف

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

رابطه بی تعهد

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بی محلی کردن

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

آدم قرن بوقی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ادم احمق ادم هَوَل

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
١

در محاوره و مکالمات غیر رسمی: رسما ثابت شد مثال: It's official. You suck رسما ثابت شد پُخی نیستی

تاریخ
٣ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پخی نیستی

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

در حد مرگ گرسنه بودن

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

دشت گردن ، چیزی به جیب زدن

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

خشک شدن ، ته کشیدن ، تموم شدن مثال: The cubs are rely on their mother's milk but it is drying up توله متکی به شیر مادشان هستند هر چند که این شیر د ...

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

بی حساب و کتاب ، گاهی موفق و گاهی شکست خورده. مثال Hunting is most of the time hit - and - miss شکار کردن بیشتر اوقات بگیر و نگیر داره.

تاریخ
٤ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رد کسی را گرفتن ، تعقیب کردن کسی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

مهارت را بدست اکردن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سورتمه سواری

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

آبدارترین