backwards

/ˈbækwərdz//ˈbækwədz/

معنی: به عقب، وارونه، به پشت، از پشت
معانی دیگر: معادل است با: backward، عقب افتاده، عقب مانده، کودن

جمله های نمونه

1. she bent over backwards to please her husband
برای جلب رضایت شوهرش از هیچ کاری فروگذار نمی کرد.

2. be leaning over backwards for someone
از هرگونه کمک و ارفاق نسبت به کسی فروگذار نکردن

3. iraj drove the car backwards
ایرج ماشین را عقب زد (راند).

4. those political fossils who wanted to move the country backwards
آن سنگواره های سیاسی که می خواستند کشور را به قهقرا ببرند

5. Life can only be understood backwards, but it must be lived forwards.
[ترجمه گوگل]زندگی را فقط می توان به عقب فهمید، اما باید رو به جلو زندگی کرد
[ترجمه ترگمان]زندگی فقط می تواند به طور معکوس درک شود، اما باید در جلو زندگی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He looked backwards to see who was following him.
[ترجمه گوگل]به عقب نگاه کرد تا ببیند چه کسی او را تعقیب می کند
[ترجمه ترگمان]به عقب نگاه کرد تا ببیند چه کسی او را تعقیب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Stepping forward can't finish the distance while going backwards can't get rid of the memory.
[ترجمه گوگل]گام به جلو نمی تواند مسافت را تمام کند در حالی که به عقب نمی تواند حافظه را از بین ببرد
[ترجمه ترگمان]قدمی به جلو بر می دارم و نمی توانم راه را به پایان برسانم، در حالی که به عقب می روم و از شر این خاطره خلاص نمی شوم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He just released his hold and toppled slowly backwards.
[ترجمه گوگل]او فقط نگهدارنده خود را رها کرد و به آرامی به سمت عقب سقوط کرد
[ترجمه ترگمان]او فقط دستش را رها کرد و آهسته عقب کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He looked backwards over his shoulder.
[ترجمه گوگل]از روی شانه اش به عقب نگاه کرد
[ترجمه ترگمان]از روی شانه اش به عقب نگاه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She lost her balance and tumbled backwards.
[ترجمه گوگل]تعادلش را از دست داد و به عقب افتاد
[ترجمه ترگمان]تعادلش را از دست داد و به پشت افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. She lost her footing and fell backwards into the water.
[ترجمه گوگل]پایش را از دست داد و به عقب در آب افتاد
[ترجمه ترگمان]تعادلش را از دست داد و روی آب افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He tilted his chair backwards and put his feet up on his desk.
[ترجمه گوگل]صندلیش را به عقب کج کرد و پاهایش را روی میزش گذاشت
[ترجمه ترگمان]صندلیش را به عقب خم کرد و پاهایش را روی میز گذاشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He leans over backwards to make up for what he has lost.
[ترجمه گوگل]او به عقب خم می شود تا چیزی را که از دست داده جبران کند
[ترجمه ترگمان]او به عقب خم شد تا آنچه را که از دست داده بود جبران کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

به عقب (قید)
aback, back, backwards

وارونه (قید)
backwards, backward, upside down

به پشت (قید)
backwards, backward

از پشت (قید)
backwards, backward

انگلیسی به انگلیسی

• to the rear, to the back; in reverse

پیشنهاد کاربران

Perfect backwards drift
وقتی که راننده اتومبیل با تمام مهارت با دنده های معکوس رانندگی میکنه
پشت به رو یا همون پشتو رو
دنده عقب گرفتن
پسرو
معکوس . . برعکس . . وارونه. .
معکوس
یعنی به عقب .
به عقب دویدن یعنیrun Backwards
دویدن به عقب

بپرس