تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) 1. خداحافظ همگی، خداحافظ بچه ها. 2. الفاتحه ( مرگ ) . این عبارت اسپانیاییه. مثال: It's going to be adios muchachos if John keeps wo ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٤

( عامیانه ) بچه بازی درنیار، بچگی نکن, مطابق سنت رفتار کن, دست از رفتار نپخته بردار. مثال: It's time for you to get serious and stop being silly G ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( عامیانه ) شپش، مزاحم. 2. شهروندی که نقش فعالی در جامعه ایفا میکنه. معمولا به صورت جمع به کار برده میشه. مثال: ?What can I fo to get ride of ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( عامیانه ) امتحان سخت، امتحان دشوار. یک آزمون تعیین کننده یا مهم از نظر ارزش و کیفیت. یک آزمایش بسیار دقیق، اثبات ارزش چیزی . تجربه یا موقعیتی ک ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) معتاد به ال. اس. دی ( مخدر نرم ) . مصرف کننده ال. اس. دی. مثال: That acidhead knows that LSD isn't addictive, he just likes taking it ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) 1. خوش شانس بودن، شانس آوردن. 2. فرار از یه موقعیت بد. 3. کنار زدن کسی که منجربه پیروزی میشه. مثال: I aced out at work today when th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) شاهزاده خانم مسافر. به دختری میگن که رانندگی بلد نیست یا از رانندگی اجتناب میکنه و دوست پسرش همیشه رانندگی میکنه. اون کاری به جز این ن ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( عامیانه ) در بازی های ویدیویی آنلاین چندنفره، griefer شخصی هست که هدف اصلیش برنده شدن نیست و بلکه آزار و اذیت دیگران بازیکنانه. برای ترول کردن هم ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٤

( عامیانه ) 1. شخصی که نظرات توهین آمیز ارسال میکنه. اغلب توی انجمن ها و چت ها دیده میشن. وقتی باهاشون مواجه میشید بهترین حرکت اینه که احساسی نشید و ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه - آنلاین ) SAMAGAL = stop annoying me and get a life دست از اذیت کردن من بردار و زندگی کن. این مخفف زیادی طولانیه و مخاطب بعیده منظورتونو ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه - اینترنت ) شعله ور. 1. کسی که باعث عصبانیت بقیه کاربرهای اینترنت میشه. این شخص از شعله ور کردن دیگران ( عصبانی کردنشون ) لذت میبره. توی ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٥

( عامیانه ) کمین کننده, تماشاچی. کسی که توی فضای مجازی ( چه گروه، چه شبکه های اجتماعی و. . . ) مطالب رو دنبال میکنه، مطالعه میکنه، میخونه، میبینه ا ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه - معنی پرکاربرد ) درجه یک، ممتاز . عالی. همچنین ممکنه در بعضی اوقات این معانی رو داشته باشه: 1. شماره ۱ ( ادرار ) داشتن ( متضاد Number 2 ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٣

( عامیانه ) 1. از دست دادن کنترل ذهنی. 2. دیوانه و غیرمنطقی بودن. مثال: "she was bored out of her mind" After yet another sleepless night, I'm s ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه - out of ( one's ) head ) 1. بسیار مست از الکل، بسیار نئشه از مواد مخدر. 2. دیوانه. مثال: He's out of his head if he thinks this plan i ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) بسیار احمق، بی شعور، کم عقل، احمق . مثال: I hate to seem like a mental midget, but what’s so great about that Some mental midget thou ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) نابغه، فوق العاده باهوش ( معمولا به عنوان طعنه استفاده میشه ) . مثال: I’m no mental giant, but I do know trouble when I see it It doe ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( عامیانه ) نشستن. مثال: Pull up a chair and make a lap Hey, make a lap and get out of the way

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( عامیانه ) دوچرخه سوار، موتورسوار. مثال: Four bikers roared by and woke up the baby Oh, I was scared to death when those hulking bikers surround ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) 1. آدم مهم و برجسته. 2. متکبر و مغرور. مثال: That guy's a real bigwig in the art world, so please don't say anything to embarrass me ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( عامیانه ) آدم بسیار مهم، تاثیرگذار، موفق. 2. چرخ فلک بزرگ. مثال: He's a big wheel in the financial world, so he could really help your career ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) شخص مهم و مشهور، سرشناس. مثال: Some big - name star I’ve never heard of was there pretending to serve dinner Lots of big names were t ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) 1. پرحرف و زبان دراز، برملا کننده ی اسرار. 2. اسرار را پخش کردن. 3. کسی که با صدای بلند صحبت میکنه ( بلندگو قورت داده ) . مثال: If I ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) کلاهبرداربرجسته و بزرگ ، دزدبرجسته ، جنایتکار برجسته ( سرشناس ) . مثال: you’re the big juice around here That guy's known to be the ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) اقیانوس، دریا ( به خصوص اسم خاص اقیانوس اطلس ) . مثال: We flew over the big drink in an hour or two When my grandparents sailed acro ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( عامیانه ) پول هنگفت، مقدار زیادی پول. مثال: She'll be earning big bucks soon Sports stars earn big bucks for pushing everything from shoes to s ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) پول هنگفت، مبلغ هنگفتی پول. مثال: He's been spending kilobucks on top - of - the - line equipment for years now مترادف: megabucks big ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) پول هنگفت، مقداری پول زیاد. مثال: I heard Jeff is earning megabucks at his new job in New York City We're talking megabucks this time ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) نام زنانه = ماری جوانا. مثال: ?are you want some marijane Hey man, you know where we can score some Mary Jane around here مترادف: Ma ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) خیابان اصلی شهر. برجسته ترین خیابان ( ها ) در یک شهر. مثال: The place you are looking for is half way down the main drag We're going ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) 1. پول مخصوص ولخرجی و عشق و حال . 2. پولی که برای مواقع ضروری، هزینه های ناگهانی کنار گذاشته میشه. 3. پول تو جیبی زن. مثال: This is ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) فردی که توانایی روشن و واضح صحبت کردن رو نداره، خیلی گنگ و مبهم صحبت میکنه. مثال: How can a mushmouth like that get a job reading news ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) احمق. مثال: Oh God, look what I did—I've been such a mushhead today You fuckin' Mush Head

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) 1. قلدر، گردن کلفت. 2. کسی که هیکل قدرتمندی ( مخصوصا از طریق ورزش ) داره. مثال: I need muscle - man tonhelp me cross the street with ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٢

( عامیانه ) کله پوک، کسی که هیکل داره ولی بی ذهن و بی مغزه. کسی که دغدغه ش بزرگ کردن هیکلشه نه بزرگ کردن ذهن و مغزش. نکته: این اصطلاح بیشتر برای ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

( عامیانه ) 1. چاق از ناحیه بالاتنه ( توزیع نامتناسب وزن در بدن ) . 2. زنی که سینه های بسیار بزرگ داره. مثال: Whoa, did you see that top heavy gi ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) دارای بهترین کیفیت، درجه یک، رتبه اول، لیگ برتر. مثال: Oh damn, that burger was top flight She's in the top flight of journalists Th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( عامیانه ) درجه یک، ممتاز، افراد دارای بالاترین مقام. 2. معنی واقعی: کشوی بالایی. مثال: Katie Melua is top drawer She kept his passport in th ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( عامیانه ) 1. مسئول، صاحب اقتدار، بالا مقام، رئیس، رهبر. 2. برنده یه مسابقه یا رقابت. مثال: The team wanted to prove that they were top dogs in ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

( عامیانه ) فردی که مطیع یه مافوق سازمانیه, نوکر ( سگ دست آموز ) . مثال: ?Is Medvedev the lapdog of Putin The lapdog danced about, licked his mas ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) 1. فرمانده، فرمانده کل، رئیس، روسا ( افسر ارشد ) . 2. مهم ترین و بلندپایه ترین مقامات ( در صنعت ) . مثال: The top brass turned thumbs ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) رئیس، سردسته کمدین ها، رهبر. مثال: Who's top banana around here Let me be top banana tonight

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) 1. سیگار ماری جوانا. 2. زن جذاب سیاه پوست. 3. نوعی رقص که در آن زانوها به داخل و خارج حرکت میکنه. 4. آلت تناسلی. مثال: Max whipped ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. * ( عامیانه ) سیگار باریک و بلند ماری جوانا. 2. ( عامیانه ) مستعار چاقوی جنگی Bowie knife. 3. خلال دندان. 4. یک فرد لاغر. مثال: Uncle Sam was ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١

1. * ( عامیانه ) عالی ، معرکه, چشمگیر. 2. بیش از حد. مثال: That new white convertible is too much bro she eats too much

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

1. ( عامیانه ) زن خشن، زن بداخلاق، زنی که فریاد میزنه. 2. ( قدیمی ) زن ماهی فروش ( fish - fag or fishlass ) . مثال: To gossip like an old fish wife

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) کل خانواده لعنتی . از عمد بازی با کلمات = whole damn family مثال: The whole fam damily has had this virus. Yuck Wow, your whole fam d ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٧

( عامیانه ) روی گنج نشستن، چیز باارزشی را در کنترل خود داشتن. مثال: When I found out how much the old book was worth, I realized that I was sittin ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) 1. تدریس با استفاده از اشیاء ( در کودکستان و دبستان ) . 2. ارائه تصویری همراه با توضیح شفاهی . مثال: It was a short lecture with lots ...

تاریخ
١ سال پیش
پیشنهاد
١٥

( عامیانه - منسوخ شده ) هفت تیر، تپانچه. مثال: The sheriff opened up his jacket to reveal his shooting iron, warning Black - Eye Jack not to start ...