تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧٦

1 - اگر به صورت صفت ( adj ) به کار بیاد به معناهای : نخست، نخستین، اولیه ( نظر اهمیت یا از نظر زمانی ) ، اصلی، عمده، درجه یک، ممتاز، اعلی ( از نظر کی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦٩

در غرب مدرن ، فرهنگ پاپ به محصولات فرهنگی مانند موسیقی ، هنر ، ادبیات ، مد ، رقص ، فیلم ، فرهنگ سایبری ، تلویزیون و رادیو اطلاق می شود که توسط اکثر م ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٥٢

mean ( verb ) =در نظر گرفتن، منظور کردن، منظور داشتن، اختصاص دادن، ازقبل تعیین کردن، مقدر کردن، موجب شدن، سبب شدن، منجر شدن، بوجود آمدن، اهمیت داشتن، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤٨

functional ( adj ) = کاربردی، عملی، کارکردی، تابعی، تابعک ( در ریاضیات ) ، عملیاتی، وظیفه ای، وظیفه مند، عاملی، عملکردی ( در پزشکی آنچه که کارکرد اند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤٣

solid ( adj ) = مستحکم، محکم، استوار، مقاوم/خوش بنیه، استخواندار، توپر/قابل اطمینان، قابل اعتماد، معتبر، محکمه پسند/جامد، سفت، سخت، منجمد /خالص، ناب، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٦

account ( noun ) = حساب بانکی، حساب، حساب و کتاب، صورت حساب ( plural :به صورت جمع ) /شرح، روایت، گزارش، نقل/حساب کاربری ( در وبسایت یا اپلیکیشن ) /مش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

As if = اگر آخر جمله استفاده شود معنی عامیانه پیدا می کنه یعنی آره جون خودت تو راست می گی مثال: I’m sure lakers will win tonight Hah! As if! من مطم ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٤٠

survey ( noun ) = poll ( noun ) به معناهای:نظرسنجی، همه پرسی، افکارسنجی، نظر خواهی، رای گیری، تحقیق

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

shift ( noun ) = شیفت، کارشیفتی، نوبت، دگرگونی، تغییر، نوسان، کلید شیفت ( کلید Shift روی کیبورد ) night shift= شیفت شب examples: 1 - She has to ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

consistency ( noun ) = ثبات، یکپارچگی، انسجام، قوام، یکدستی/استقامت، استواری، استحکام/دوام، پایداری، تداوم، سازگاری، هماهنگی/غلظت، سفتی، مایه، روانی، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

notion ( noun ) = عقیده کلی، باور، تصور، نظر، فکر، مفهوم، ذهنیت معانی دیگر >>>> {احساس، حدس، گمان، فرضیه، ظن ( برداشت یا احساس شهودی درباره چیزی ) ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

maintenance ( noun ) = تعمیر ، نگهداری، سرویس، خدمات/مواظبت، حافظت، مراقبت/خرجی، مخارج، هزینه نگهداری، نفقه ( پولی که شخص باید به طور منظم برای حمایت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٤

اگر به صورت صفت یا Adj باشد یعنی عصبانی یا رنجیده از اینکه با شما ناعادلانه رفتار شده است. ( رنجیده خاطر )

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

exemplify ( verb ) = نمونه از چیزی بودن، نمایانگر چیزی بودن، مظهر چیزی بودن، نماد چیزی بودن، سنبل چیزی بودن/با مثال توضیح دادن، با نمونه شرح دادن، با ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

narrow ( adj ) = {باریک، کم عرض، کم پهنا، تنگ ( در مورد عرض و پهنا نسبت به طول ) }، {محدود، محصور ( از نظر مقدار، میزان یا دامنه ) }، {دقیق یا تحت ال ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٣

poll ( noun ) = نظرسنجی، نظرخواهی، رای گیری، آمارگیری، تحقیق، همه پرسی/تعداد آرا، شمارش آرا/افکارسنجی مترادف است با کلمه : Survey ( noun ) example ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣٢

function ( verb ) = کار کردن، عملکرد مناسبی داشتن، عمل کردن، کار مفید داشتن، به درستی کار کردن examples: 1 - I'm so tired today, I can barely func ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

document ( noun ) = سند، مدرک، متن سند، تصویر سند Definition = یک مقاله یا مجموعه مقالاتی با اطلاعات مکتوب یا چاپی ، به ویژه از نوع رسمی/متنی که در ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٣١

steady ( adj ) = ثابت، پیوسته، مداوم، استوار، تزلزل ناپذیر، پایدار، یکنواخت، ثابت قدم، همیشگی، قرص، با ثبات، پی در پی، راسخ، محکم، پابرجا، ماندگار ، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

sharp ( adj ) = شیک، تر و تمیز، مد روز، شیک پوش/نوک تیز، برنده/هوشیار، تیزبین، تیزهوش/نوت دیز/شدید/واضح، آشکار، شفاف، دقیق، روشن، متمایز/راس ( ساعت ) ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

prone ( adj ) = مستعد، آماده، مایل، متمایل/دمر، خوابیده رو به شکم، درازکش، درازکشیده، رو به زمین/در معرض، دستخوش/عادت به / پسوند های پذیر و خیز مانند ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٩

passage ( noun ) = راه، راهرو، گذرگاه، معبر، محل گذر/پاساژ/متن/مجرا ( بدن ) /پروسه تصویب، ( در مورد لایحه قانونی ) /سفر دریایی، سفر کشتی، مسافرت، بلی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

convey ( verb ) =منتقل کردن، رساندن، فهماندن، بیان کردن، انتقال دادن to convey something = چیزی را بیان کردن to convey something to somebody = چیزی ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

phenomenon ( noun ) = رویداد، پدیده، واقعه، رخداد/اسطوره ( شخص موفق و جزو نوادر ) /رویداد خارق العاده یا شگفت انگیز/ Definition = چیزی که وجود دارد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

1. everyone left with a good impression of the play. همه با احساس خوبی از بازی رفتند. 2. My first impression is that this idea needs some rethink ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

سلام گفتن برای افراد هم سن یا کوچکتر و جمع های خودمانی و به صورت غیررسمی

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

promotion ( noun ) = ترفیع، ارتقاء، ترویج، تشویق، پیشرفت، صعود ( از لیگ دسته پایین با بالا ) ، تبلیغ ، افزایش ( مثل افزایش فروش ) definition = فعال ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

Impose = dictate به معناهای تحمیل کردن، دیکته کردن، حکم کردن، اجبار کردن، به زور وادار کردن، اعمال نفوذ کردن

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

delight ( noun ) = شوق، شادمانی، خوشحالی، بسیار دوست داشتنی، خوشی، مسرت، حیرت، ذوق، ذوق و شوق Definition = ( چیزی یا کسی که باعث خوشی ) لذت ، رضایت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

presume ( verb ) = فرض کردن، گمان کردن، انگاشتن، بیش از حد روی چیزی حساب کردن، تصور کردن، حدس زدن، احتمال دادن، بر خلاف میل کاری را انجام دادن، جسارت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٧

practical ( adj ) = عملی، مفید، قابل استفاده/کاربردی، بدردبخور/مبتکر، خوش فکر/منطقی، واقع بین، معقول/شدنی/کارآمد، اهل عمل، کاری، فعال ( در رابطه با ش ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

phenomena ( noun ) = پدیده ، رویداد، رخداد، واقعه، اتفاق نکته: plural ( جمع ) کلمه phenomenon است. Definition = رویدادهای طبیعی یا حقایق ؛ اتفاقا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٦

fertilizer ( noun ) = کود ( شیمایی، گیاهی، حیوانی و . . . ) animal fertilizer = کود حیوانی liquid fertilizer = کود مایع organic fertilizer = کود آ ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

promote ( verb ) = بهبود بخشیدن، ترقی دادن، ترویج دادن، افزایش دادن، تبلیغ کردن، ترفیع دادن، صعود کردن ( تیم ورزشی ) ، تقویت کردن to promote somethi ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

cut out ( verb ) = جدا کردن، بریدن، برش دادن، خاتمه دادن، تمام کردن، از کاری دست بر داشتن، بس کردن، حذف کردن، از کار افتادن ( موتور و. . ) exmaples ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٥

evolve ( verb ) = تکامل یافتن، تحول یافتن، متحول شدن، توسعه یافتن، پیشرفت کردن، پرورش دادن، گسترش دادن معانی دیگر ���{تخلیه کردن یا شدن، انتشار یاف ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

extension ( noun ) =تمدید، توسعه، خط داخلی، افزونه، دوره شبانه ( غیر تمام وقت ) ، راستا، امتداد، دنباله، تعمیم، ترویج، کشیدگی، گسترش ، بسط، انبساط، ض ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

innovation ( noun ) = نوآوری، ابداع، ابتکار، اختراع، خلاقیت، ایده جدید، شیوه نوین، روش ابداعی جدید Definition = ( استفاده از ) ایده یا روش جدید/اید ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

evidence ( noun ) = مدرک، مدارک، شواهد، سند، گواه، شهادت ( در دادگاه ) ، اثبات، ادله scientific evidence = مدرک علمی، شواهد عملی evidence - based = ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

suppose ( verb ) = فرض کردن، تصور کردن، گمان کردن، انگاشتن، پنداشتن، انتظار چیزی را داشتن، به ذهن خطور کردن، حدس زدن، فکر کردن/در جملات که حالات امری ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

discretion ( noun ) = رازداری، احتیاط، صلاحدید، اختیار، آزادی عمل معنی دیگر>>> درایت Definition =حق یا توانایی تصمیم گیری در مورد چیزی/حق انتخاب یا ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

narrowly ( adv ) ={ با اختلاف اندک، تقریباً، به سختی، بزور، به زحمت ( در مورد اختلاف یا حدود ) }، {با دقت، با موشکافی دقیق ( در مورد میزان و شدت دقت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

colonize = settle به معناهای : ساکن شدن، مستقر شدن، اقامت کردن ، سکنی گزیدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

suit ( noun ) =کت و شلوار، خال ( بازی ورق ) ، دادخواست، درخواست، دادخواهی، شکایت قضایی، ست لباس یا یک دست لباس ( لباس برای فعالیتی خاص مثلا غواصی ) ، ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢١

account ( verb ) = توجیه کردن، پاسخگوی چیزی بودن، توضیح دادن/در نظر گرفتن، در نظر گرفته شدن، فرض کردن، به حساب آوردن، تلقی شدن، ارزیابی شدن account ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

partial ( adj ) = جزئی، مختصر، نصفه و نیمه، ناقص، بخشی ، قسمتی، نسبی/طرفداری یا حامی یک جانبه/مایل، علاقه مند، راغب، مشتاق/ Definition = نه کاملاً/ت ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

compelling ( adj ) = مجاب کننده، قانع کننده/گیرا، جالب، جلب توجه کننده ، جذاب/الزام آور، ناگزیر compelling arguments = استدلال های مجاب کننده compel ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

impulse ( noun ) = انگیزه ناگهانی، میل، وسوسه، هوس آنی/گرایش، کشش، تمایل شدید/ضربه، تکانه، محرک/عشقی ( در زبان عامیانه خودمان مثلا من عشقی اون لباس ر ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

chaos ( noun ) = نابسامانی، آشفتگی، آشفته بازار، هرج ومرج، بلبشو، بی نظمی، بلوا/آشوب، اغتشاش/در هم بر همی، شلوغی chaos rings = حلقه های هرج ومرج cul ...

تاریخ
٢ سال پیش
پیشنهاد
٢١

3 تا از واژه های جایگزین پرکاربرد برای annoy و hurt به معنای اذیت کردن Molest ( verb ) = یعنی آزار و اذیت جنسی که مترادف با فعل abuse می باشد مثا ...