پیشنهادهای موسی (١,٨٠٢)
1 - اگر به صورت صفت ( adj ) به کار بیاد به معناهای : نخست، نخستین، اولیه ( نظر اهمیت یا از نظر زمانی ) ، اصلی، عمده، درجه یک، ممتاز، اعلی ( از نظر کی ...
در غرب مدرن ، فرهنگ پاپ به محصولات فرهنگی مانند موسیقی ، هنر ، ادبیات ، مد ، رقص ، فیلم ، فرهنگ سایبری ، تلویزیون و رادیو اطلاق می شود که توسط اکثر م ...
mean ( verb ) =در نظر گرفتن، منظور کردن، منظور داشتن، اختصاص دادن، ازقبل تعیین کردن، مقدر کردن، موجب شدن، سبب شدن، منجر شدن، بوجود آمدن، اهمیت داشتن، ...
functional ( adj ) = کاربردی، عملی، کارکردی، تابعی، تابعک ( در ریاضیات ) ، عملیاتی، وظیفه ای، وظیفه مند، عاملی، عملکردی ( در پزشکی آنچه که کارکرد اند ...
solid ( adj ) = مستحکم، محکم، استوار، مقاوم/خوش بنیه، استخواندار، توپر/قابل اطمینان، قابل اعتماد، معتبر، محکمه پسند/جامد، سفت، سخت، منجمد /خالص، ناب، ...
account ( noun ) = حساب بانکی، حساب، حساب و کتاب، صورت حساب ( plural :به صورت جمع ) /شرح، روایت، گزارش، نقل/حساب کاربری ( در وبسایت یا اپلیکیشن ) /مش ...
As if = اگر آخر جمله استفاده شود معنی عامیانه پیدا می کنه یعنی آره جون خودت تو راست می گی مثال: I’m sure lakers will win tonight Hah! As if! من مطم ...
survey ( noun ) = poll ( noun ) به معناهای:نظرسنجی، همه پرسی، افکارسنجی، نظر خواهی، رای گیری، تحقیق
shift ( noun ) = شیفت، کارشیفتی، نوبت، دگرگونی، تغییر، نوسان، کلید شیفت ( کلید Shift روی کیبورد ) night shift= شیفت شب examples: 1 - She has to ...
consistency ( noun ) = ثبات، یکپارچگی، انسجام، قوام، یکدستی/استقامت، استواری، استحکام/دوام، پایداری، تداوم، سازگاری، هماهنگی/غلظت، سفتی، مایه، روانی، ...
notion ( noun ) = عقیده کلی، باور، تصور، نظر، فکر، مفهوم، ذهنیت معانی دیگر >>>> {احساس، حدس، گمان، فرضیه، ظن ( برداشت یا احساس شهودی درباره چیزی ) ...
maintenance ( noun ) = تعمیر ، نگهداری، سرویس، خدمات/مواظبت، حافظت، مراقبت/خرجی، مخارج، هزینه نگهداری، نفقه ( پولی که شخص باید به طور منظم برای حمایت ...
اگر به صورت صفت یا Adj باشد یعنی عصبانی یا رنجیده از اینکه با شما ناعادلانه رفتار شده است. ( رنجیده خاطر )
exemplify ( verb ) = نمونه از چیزی بودن، نمایانگر چیزی بودن، مظهر چیزی بودن، نماد چیزی بودن، سنبل چیزی بودن/با مثال توضیح دادن، با نمونه شرح دادن، با ...
narrow ( adj ) = {باریک، کم عرض، کم پهنا، تنگ ( در مورد عرض و پهنا نسبت به طول ) }، {محدود، محصور ( از نظر مقدار، میزان یا دامنه ) }، {دقیق یا تحت ال ...
poll ( noun ) = نظرسنجی، نظرخواهی، رای گیری، آمارگیری، تحقیق، همه پرسی/تعداد آرا، شمارش آرا/افکارسنجی مترادف است با کلمه : Survey ( noun ) example ...
function ( verb ) = کار کردن، عملکرد مناسبی داشتن، عمل کردن، کار مفید داشتن، به درستی کار کردن examples: 1 - I'm so tired today, I can barely func ...
document ( noun ) = سند، مدرک، متن سند، تصویر سند Definition = یک مقاله یا مجموعه مقالاتی با اطلاعات مکتوب یا چاپی ، به ویژه از نوع رسمی/متنی که در ...
steady ( adj ) = ثابت، پیوسته، مداوم، استوار، تزلزل ناپذیر، پایدار، یکنواخت، ثابت قدم، همیشگی، قرص، با ثبات، پی در پی، راسخ، محکم، پابرجا، ماندگار ، ...
sharp ( adj ) = شیک، تر و تمیز، مد روز، شیک پوش/نوک تیز، برنده/هوشیار، تیزبین، تیزهوش/نوت دیز/شدید/واضح، آشکار، شفاف، دقیق، روشن، متمایز/راس ( ساعت ) ...
prone ( adj ) = مستعد، آماده، مایل، متمایل/دمر، خوابیده رو به شکم، درازکش، درازکشیده، رو به زمین/در معرض، دستخوش/عادت به / پسوند های پذیر و خیز مانند ...
passage ( noun ) = راه، راهرو، گذرگاه، معبر، محل گذر/پاساژ/متن/مجرا ( بدن ) /پروسه تصویب، ( در مورد لایحه قانونی ) /سفر دریایی، سفر کشتی، مسافرت، بلی ...
convey ( verb ) =منتقل کردن، رساندن، فهماندن، بیان کردن، انتقال دادن to convey something = چیزی را بیان کردن to convey something to somebody = چیزی ...
phenomenon ( noun ) = رویداد، پدیده، واقعه، رخداد/اسطوره ( شخص موفق و جزو نوادر ) /رویداد خارق العاده یا شگفت انگیز/ Definition = چیزی که وجود دارد ...
1. everyone left with a good impression of the play. همه با احساس خوبی از بازی رفتند. 2. My first impression is that this idea needs some rethink ...
سلام گفتن برای افراد هم سن یا کوچکتر و جمع های خودمانی و به صورت غیررسمی
promotion ( noun ) = ترفیع، ارتقاء، ترویج، تشویق، پیشرفت، صعود ( از لیگ دسته پایین با بالا ) ، تبلیغ ، افزایش ( مثل افزایش فروش ) definition = فعال ...
Impose = dictate به معناهای تحمیل کردن، دیکته کردن، حکم کردن، اجبار کردن، به زور وادار کردن، اعمال نفوذ کردن
delight ( noun ) = شوق، شادمانی، خوشحالی، بسیار دوست داشتنی، خوشی، مسرت، حیرت، ذوق، ذوق و شوق Definition = ( چیزی یا کسی که باعث خوشی ) لذت ، رضایت ...
presume ( verb ) = فرض کردن، گمان کردن، انگاشتن، بیش از حد روی چیزی حساب کردن، تصور کردن، حدس زدن، احتمال دادن، بر خلاف میل کاری را انجام دادن، جسارت ...
practical ( adj ) = عملی، مفید، قابل استفاده/کاربردی، بدردبخور/مبتکر، خوش فکر/منطقی، واقع بین، معقول/شدنی/کارآمد، اهل عمل، کاری، فعال ( در رابطه با ش ...
phenomena ( noun ) = پدیده ، رویداد، رخداد، واقعه، اتفاق نکته: plural ( جمع ) کلمه phenomenon است. Definition = رویدادهای طبیعی یا حقایق ؛ اتفاقا ...
fertilizer ( noun ) = کود ( شیمایی، گیاهی، حیوانی و . . . ) animal fertilizer = کود حیوانی liquid fertilizer = کود مایع organic fertilizer = کود آ ...
promote ( verb ) = بهبود بخشیدن، ترقی دادن، ترویج دادن، افزایش دادن، تبلیغ کردن، ترفیع دادن، صعود کردن ( تیم ورزشی ) ، تقویت کردن to promote somethi ...
cut out ( verb ) = جدا کردن، بریدن، برش دادن، خاتمه دادن، تمام کردن، از کاری دست بر داشتن، بس کردن، حذف کردن، از کار افتادن ( موتور و. . ) exmaples ...
evolve ( verb ) = تکامل یافتن، تحول یافتن، متحول شدن، توسعه یافتن، پیشرفت کردن، پرورش دادن، گسترش دادن معانی دیگر ���{تخلیه کردن یا شدن، انتشار یاف ...
extension ( noun ) =تمدید، توسعه، خط داخلی، افزونه، دوره شبانه ( غیر تمام وقت ) ، راستا، امتداد، دنباله، تعمیم، ترویج، کشیدگی، گسترش ، بسط، انبساط، ض ...
innovation ( noun ) = نوآوری، ابداع، ابتکار، اختراع، خلاقیت، ایده جدید، شیوه نوین، روش ابداعی جدید Definition = ( استفاده از ) ایده یا روش جدید/اید ...
evidence ( noun ) = مدرک، مدارک، شواهد، سند، گواه، شهادت ( در دادگاه ) ، اثبات، ادله scientific evidence = مدرک علمی، شواهد عملی evidence - based = ...
suppose ( verb ) = فرض کردن، تصور کردن، گمان کردن، انگاشتن، پنداشتن، انتظار چیزی را داشتن، به ذهن خطور کردن، حدس زدن، فکر کردن/در جملات که حالات امری ...
discretion ( noun ) = رازداری، احتیاط، صلاحدید، اختیار، آزادی عمل معنی دیگر>>> درایت Definition =حق یا توانایی تصمیم گیری در مورد چیزی/حق انتخاب یا ...
narrowly ( adv ) ={ با اختلاف اندک، تقریباً، به سختی، بزور، به زحمت ( در مورد اختلاف یا حدود ) }، {با دقت، با موشکافی دقیق ( در مورد میزان و شدت دقت ...
colonize = settle به معناهای : ساکن شدن، مستقر شدن، اقامت کردن ، سکنی گزیدن
suit ( noun ) =کت و شلوار، خال ( بازی ورق ) ، دادخواست، درخواست، دادخواهی، شکایت قضایی، ست لباس یا یک دست لباس ( لباس برای فعالیتی خاص مثلا غواصی ) ، ...
account ( verb ) = توجیه کردن، پاسخگوی چیزی بودن، توضیح دادن/در نظر گرفتن، در نظر گرفته شدن، فرض کردن، به حساب آوردن، تلقی شدن، ارزیابی شدن account ...
partial ( adj ) = جزئی، مختصر، نصفه و نیمه، ناقص، بخشی ، قسمتی، نسبی/طرفداری یا حامی یک جانبه/مایل، علاقه مند، راغب، مشتاق/ Definition = نه کاملاً/ت ...
compelling ( adj ) = مجاب کننده، قانع کننده/گیرا، جالب، جلب توجه کننده ، جذاب/الزام آور، ناگزیر compelling arguments = استدلال های مجاب کننده compel ...
impulse ( noun ) = انگیزه ناگهانی، میل، وسوسه، هوس آنی/گرایش، کشش، تمایل شدید/ضربه، تکانه، محرک/عشقی ( در زبان عامیانه خودمان مثلا من عشقی اون لباس ر ...
chaos ( noun ) = نابسامانی، آشفتگی، آشفته بازار، هرج ومرج، بلبشو، بی نظمی، بلوا/آشوب، اغتشاش/در هم بر همی، شلوغی chaos rings = حلقه های هرج ومرج cul ...
3 تا از واژه های جایگزین پرکاربرد برای annoy و hurt به معنای اذیت کردن Molest ( verb ) = یعنی آزار و اذیت جنسی که مترادف با فعل abuse می باشد مثا ...