پیشنهاد‌های محمد فروزانی (٦٩٨)

بازدید
١,٠٣٣
تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

بر اساس دیکشنری زیر این کلمه اسم است و به شکل مفرد بکار می رود. در موارد بسیاری نیز این کلمه با افعال do و make بکار می رود. About - face /əˌbaʊtˈfe ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

the practice of spending many hours in bed during the day, often with snacks or an electronic device, as a voluntary retreat from activity or stress. ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

در دیکشنری زیر دو تعریف برای این لغت که صفت هست وجود دارد: New Oxford American Dictionary ⬇️ 1. bereft of strength, sharpness, flavour, etc; flat. ف ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

although one does not intend to or want to; although one knows they should not. اگر چه فرد قصد انجام کاری را ندارد ( خواهان انجام کاری یا وقوعِ اتفا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٤

علاوه بر معانی پیشنهادی کاربران عزیز، در دیکشنری زیر دو تعریف برای این کلمه در نقش دستوری فعل وجود دارد: New Oxford American Dictionary ⬇️ 1. ( v ) b ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

این کلمه هم نقش اسم و هم نقش فعل را از نظر دستوری ایفا می کند. با توجه به هر دو نقش، در دیکشنری زیر دوازده ( ۱۲ ) تعریف برای این لغت وجود دارد. برای ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

worry about something, especially on one's own ( New Oxford American Dictionary ) نگران چیزی، به خصوص به تنهایی بودن Example 1: 👇 James will be exp ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

That cat won’t jump – meaning: There's no way that idea will work; that suggestion is unrealistic or completely unfeasible. هیچ راهی وجود ندارد که ا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

impossible, hopeless, or forbidden; not allowed; not acceptable; canceled; aborted; not authorized to proceed. غیرممکن؛ ناامیدکننده؛ ممنوع؛ مجاز نبو ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

( of people or animals ) move around in a confused mass. ( در مورد انسان ها یا حیوانات ) به حالت گیج و به شکل انبوه یا توده دور و بَر خود چرخیدن؛ و ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Burgee /bəːˈdʒiː/ ( n ) – meaning: a flag bearing the colors or emblem of a sailing club, typically triangular. ( New Oxford American Dictionary ) پ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

Ju - jitsu /ˌdʒuːˈdʒɪtsuː/ ( also jiu - jitsu or ju - jutsu /dʒuːˈjʌtsuː/ ) a Japanese system of unarmed combat and physical training. Judo is derive ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

haughty and stubborn ( New Oxford American Dictionary ) مغرور و سر سخت؛ یکدنده؛ خود رأی؛ مستبد بالرأی؛ گردن کلفت؛ زبون نفهم Example 1: 👇 My father ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

Leave/shut someone out in the cold: ⤵️ to ignore or not allow someone to become part of a group or an activity; to leave ( someone ) in a bad positi ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

سینما به عنوان یک ژانر و نه به عنوان محلی که برای دیدن فیلم به آنجا می رویم. Example: 👇 Having made the leap from theatre to celluloid, she can now ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

بر طبق دیکشنری زیر، این کلمه هم نقش اسم و هم نقش صفت را ایفا می کند. با توجه به این مطلب، سه تعریف برای این لغت وجود دارد: New Oxford American Dictio ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

آشفته بودن؛ نژند؛ شرائط روحی بدی داشتن؛ بهم ریختن Example 1: 👇 I was in a terrible state because nobody could understand why I had this illness. من ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

autoschediasm /ˌɔːtəʊˈskɛdɪˌ�zəm; ˌɔːtəʊˈskiːdɪˌ�zəm/ ( n ) anything done with little forethought or preparation ( Collins Dictionary ) چیزی که بِدا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

این لغت هم نقش فعل و هم نقش دستوری اسم را ایفا می کند. دیکشنری زیر هفت تعریف برای این کلمه داده است. در اینجا دو تعریف کاربردی این لغت در نقش دستوری ...

پیشنهاد
٢

Get one’s tits in a wringer: 1. to get into trouble. به دردسر افتادن Example:👇 He got caught stealing from the office. He's really got his tits in ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

بر طبق دیکشنری کالینز، این لغت هم به معنی روزانه و هم به معنی روزمره است. در معنی اول ما با چیزی، موردی یا رویدادی سر و کار داریم که روزانه اتفاق می ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

make a mess of; bungle ( New Oxford American Dictionary ) بهم ریختن اوضاع؛ ندونم کاری کردن؛ فاتحه ی کاری یا چیزی رو خوندن؛ خراب کردن؛ ضایع کردن؛ گند ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

یک تخت بزرگ و قدیمی با پایه های بلندی که مانند ستون در هر گوشه ی آن قرار داشت. این پایه های ستون مانند از چارچوبی حمایت می کردند که پرده ها از آن آوی ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٤

قابل ذکر است که بر طبق دیکشنری زیر، این اصطلاح فقط برای حرف زدن و صحبت کردن بکار نمی رود بلکه برای انجام هر کاری از جمله حرف زدن استفاده می شود. حال ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

Half frozen: ( adj ) 1. extremely cold. بسیار سرد. Example: 👇 the half - frozen, but still conscious boy. پسری که از سرما تقریباً یخ زده اما همچ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

در دیکشنری زیر برای این کلمه دو تعریف وجود دارد: New Oxford American Dictionary ⬇️ 1. ( of the air or weather ) hot and humid. ( در مورد هوا و یا آ ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

بر طبق دیکشنری زیر، این کلمه هم به اسم فردی اشاره دارد که در کتاب مقدس یا انجیل نامش ذکر شده است و هم با توجه به نام این فرد، به معنی یک زن بی حیا و ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

این لغت همانطور که در ترجمه ها و معانی پیشنهادی کاربران عزیز هم معلوم است هم نقش اسم و هم نقش فعل را ایفا می کند. با استفاده از دیکشنری زیر و با در ن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

این کلمه که در انگلیسی بریتانیایی و در شرائط و محیط غیر رسمی استفاده می شود هم در نقش اسم و هم در نقش دستوری فعل ظاهر می شود. با استفاده از دیکشنری ز ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

این کلمه دارای معانی مختلفی است که رایج ترین آن نیشگون گرفتن و فشردن است. در اینجا با استفاده از دیکشنری زیر تنها یکی از معانی این لغت همراه با مثال ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

این لغت دو معنی دارد که یکی مربوط به صدایِ فرد است و دیگری مربوط به قلم و کلام ( گفتار و نوشتار ) یک نفر است. با استفاده از دیکشنری زیر تعاریف و مثال ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٥

برای این لغت دو تعریف در دیکشنری زیر وجود دارد که توسط کاربران عزیز هم به آنها اشاره شده است و در اینجا با ذکر نام دیکشنری، مثال هایی از آن و از متن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٥

( of a motor vehicle or its engine ) stop running, typically because of an overload on the engine. [New Oxford American Dictionary] از کار افتادن یک ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Grind someone down OR grind down someone – meaning: gradually reduce someone's confidence or strength, especially by harsh or oppressive treatment. ( ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

an ungenerous or niggardly person; miser. ( New Oxford American Dictionary ) شخص خسیس، کِنِس، بخیل، لئیم، پست، و فرومایه Example 1: 👇 We waited for ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٥

معنی اول و رایجِ این لغت همان قلاب دوزی کردن، آراستن، نقش دوزی کردن و گلدوزی کردن است که در اینجا ذکر شده است. اما معنی دوم این کلمه که ممکن است کمتر ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

Totis viribus /ˈtoʊtɪs ˈvɪrəbəs/ – meaning: with all one's might. ( Dictionary. Com ) با همه ی یا تمامِ وجود. Example 1: 👇 When the Speaker put th ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

sorrow that one feels and accepts as one's necessary portion in life; sentimental pessimism. ( Dictionary. Com ) غم و اندوهی که شخص احساس می کند و ب ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٥

معنی پیشنهادی فارسی زیر بر اساس تعریف دوم این لغت در دیکشنری زیر است. تعریف اول که دال بر سرور و خوشحالی و مسرت است، مورد استفاده بیشتر و در نتیجه آش ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٤

Laugh uncontrollably ( New Oxford American Dictionary ) بی اراده خندیدن؛ از خنده غش کردن Example 1: 👇 He was telling jokes at the dinner table that ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٢

flatteringly servile or obsequious; ( of a person or their behavior ) unpleasantly smooth and ingratiating; attempting to gain favour by insincere be ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

Worm one’s way into – meaning: to make ( one’s way ) slowly and stealthily; insinuate ( oneself ) ; insinuating one’s way into. ( New Oxford American ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٥

علاوه بر معانی پیشنهادی توسط کاربران، دو تعریف در دیکشنری زیر قابل توجه است: New Oxford American Dictionary ⬇️ 1. a set of equipment needed for a par ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٤

یکی از معانی این لغت کوچه بازاری است و برای مزاح بکار می رود. a person's bottom ( New Oxford American Dictionary ) باسن یا ما تحت یک نفر Example: ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٣

این کلمه هم نقش فعل و هم نقش اسم را ایفا می کند. در دیکشنری زیر برای هر یک از نقش های دستوریِ این لغت، سه تعریف وجود دارد که در اینجا دو معنایی که کا ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

imponderables; things that cannot be precisely determined, measured, or evaluated. ( Dictionary. Com ) غیر قابل شناخت: چیزهایی که نمی توان دقیقاً تع ...

پیشنهاد
٢

to confuse or mislead or deceive. ( Collins Dictionary ) گیج کردن یا گمراه کردن یا فریب دادن. Example 1: 👇 He threw dust in our eyes by pretending ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
١

the art of producing and publishing books. ( Dictionary. Com ) هنر تولید و انتشار کتاب؛ کتابشناسی The emerging demand for e - books spurred a seismi ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٤

to become apparent to someone; become evident to the mind; be perceived or understood ( New Oxford American Dictionary ) برای کسی آشکار شدن؛ به ذهن ...

تاریخ
٩ ماه پیش
پیشنهاد
٦

to throw lightly or with a flourish, esp with the palm of the hand upwards. ( Collins Dictinary ) پرتاب کردن به آرامی یا با یک تکان در هوا بگونه ای ...