پیشنهادهای فربد حمیدیان (٦٨٨)
( معماری ) ( در مورد ورودی بنا ) دعوت کننده
( معماری ) ( در مورد بنا ) ورودی دعوت کننده
جنبه های هستی شناختیِ معماری= جنبه های ماهوی/ازلیِ معماری ( جنبه های اصلی معماری، که حدود و مرزهای آن را تعیین می کنند )
"Adolf Loos: "My life is a sequel of disappointments زندگی من، مجموعه ای/دنباله ای از نومیدی های پی در پی است.
The campaign waged by Loos against ornament کارزاری که لوس علیه تزئینات به راه انداخت
. . . it is anything but هرگز . . . نیست
مخدوش
بی پرده
. . . We found to our dismay that در کمال تأسف متوجه شدیم که. . .
commercial architects معماران بازاری
( روانشناسی ) درونی ساختن، درونی سازی، درونی شدن ( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
منزوی ( کسی که ارتباطات اجتماعی و حرفه ای چندانی ندارد )
از نظر ایدئولوژی به لحاظ ایدئولوژیک به ملاحظات مسلکی ( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
نادیده گرفتن
( هنر، معماری ) کیفیت، خصلت، روحیه، حال و هوا، رنگ و بو، حس و حال rational character کیفیت منطقی ( ساختمان، کیفیتی جدی و منطقی دارد )
انسجام
غنی
شاد و شنگول ( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
lime slime
to accommodate the mistake برطرف کردن اشتباه، مرتفع ساختن، جبران کردن
سختگیرانه منزّه طلبانه
( روانشناسی ) کمال طلبی
under the aegis of در کنف حمایتِ، زیر سایه ی، زیر نظرِ ( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
هنرشناسی، اصول هنرشناسی ( شخص ) دوستدار زیبایی ( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
دامن زدن به چیزی
بی حد و حصر untrammeled freedom آزادی بی حد و حصر
آب و جارو کردن
به نمایش گذاشتن، به رخ کشیدن ornament had to declare wealth quietly تزئینات باید محتاطانه و بیصدا، ثروت را به نمایش گذارند
واژه ای روسی، احتمالاً از ریشه сахар ( ساخار ) ( به معنای شکر ) ، که در اصل نوعی نان خشک و کمی شیرینِ روسی است.
( مجازاً ) تعمیم دادن، تسرّی دادن
تأثیر، اثر
In June, we turn our gaze to France در ماه ژوئن، ما نگاهمان/توجهمان را معطوف به فرانسه می کنیم
سماجت، اصرار ( برای به دست آوردن چیزی ) عزم راسخ ( his striving for an ideal perfection )
سماجت، سرسختی کُشندگی، طاقت فرسایی ( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
نماد شقایق ( گل مصنوعی قرمزرنگ است که از سال ۱۹۲۱ برای یادبود و بزرگداشت جانباختگان جنگ، روی لباس می چسبانند )
صورتبندی کردن سر و شکل دادن
( مجازاً ) به قاعده، به هنجار، به سامان، اصولی، مطابق با اصول، موافق نظم و ترتیب، سنجیده، سخته مثال: . . . "Wittgenstein wrote that although his arc ...
پرطمطراق
تعالی بخشیدن
این واژه به شکل استعاری هم به کار می رود، مثال: I was wrapped in my cocoon of pain and loneliness در پیله ی درد و تنهایی ام فرورفته بودم ( پایان ب ...
به نحو احسن
( مجازاً ) توان، توانایی
که اینطور
وَراَنداز کردن، بَراَنداز کردن
نافذ، گیرا، قاطع، کوبنده، دندان شکن، مطمئن، با طمأنینه، چشمگیر ( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
( در برخی جاها ) عادات، عادت rituals of daily life عادات زندگی روزمره
( معانی دیگر ) تلاش، تلاش کردن، آزمایش ( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
( مجازاً ) مخفی کردن، در پرده نگاه داشتن ( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
as a matter of fact در واقع، در واقعِ امر، در حقیقت، حقیقت اینه که ( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
در هم آمیزی، در هم آمیختن