anguished

/ˈæŋɡwɪʃt//ˈæŋɡwɪʃt/

معنی: نگران
معانی دیگر: پر رنج (در اثر نگرانی یا درد)، مضطرب، اندوهگین، متالم، مشوش

جمله های نمونه

1. the hostages' anguished cries
فریادهای اندوهبار گروگان ها

2. the mother of the sick child had an anguished look
مادر کودک بیمار نگاهی اندوهگین داشت.

3. The loss of her husband anguished her deeply.
[ترجمه گوگل]از دست دادن شوهرش او را عمیقاً آزار داد
[ترجمه ترگمان]از دست دادن شوهرش عمیقا او را مضطرب کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. She cast an anguished look at Guy.
[ترجمه مجتبی] او یک نگاه مضطرب به گای انداخت
|
[ترجمه گوگل]او با ناراحتی نگاهی به گای انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاهی مضطرب به طرف مرد انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She let out an anguished cry.
[ترجمه گوگل]فریاد غمگینی کشید
[ترجمه ترگمان]او فریاد غم انگیزی از دهانش خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He took an anguished breath. He had to be brutal and say it.
[ترجمه گوگل]نفسی پر از درد کشید او باید وحشیانه رفتار می کرد و این را می گفت
[ترجمه ترگمان]نفس عمیقی کشید باید بی رحمانه رفتار می کرد و می گفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The change began with the anguished division of the old Solidarity opposition into warring factions last year.
[ترجمه گوگل]این تغییر با تقسیم مضطرب اپوزیسیون قدیمی همبستگی به جناح های متخاصم در سال گذشته آغاز شد
[ترجمه ترگمان]این تغییر با تقسیم مضطرب مخالفان اتحاد جماهیر شوروی به جناح های متخاصم در سال گذشته آغاز شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. An analysis of the anguished reactions of parents assuming new roles of parenting a handicapped child illustrates some typical responses.
[ترجمه گوگل]تجزیه و تحلیل واکنش‌های ناراحت‌کننده والدینی که نقش‌های جدیدی را در تربیت کودک معلول به عهده می‌گیرند، برخی از پاسخ‌های معمولی را نشان می‌دهد
[ترجمه ترگمان]آنالیز واکنش های مضطرب والدین با فرض کردن نقش های جدید فرزند پروری یک کودک معلول برخی واکنش های معمول را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Burton played the anguished but heroic young captain who would not betray the revolutionary leader despite the systematic slaughter of six hostages.
[ترجمه گوگل]برتون نقش کاپیتان جوان مضطرب اما قهرمانی را بازی کرد که با وجود قتل عام شش گروگان به رهبر انقلاب خیانت نکرد
[ترجمه ترگمان]\"برتون\" کاپیتان جوان و مضطرب را بازی کرد که علی رغم کشتار سیستماتیک شش گروگان به رهبر انقلابی خیانت نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. She felt the anguished tears of motherhood blur her vision and blinked them away.
[ترجمه گوگل]او احساس کرد که اشک های غمگین مادری دیدش را تار می کند و چشمک می زند
[ترجمه ترگمان]او اشک های دردناک مادری را در چشمانش احساس کرد و آن ها را از هم جدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Beneath his highly cool exterior he was anguished and distraught.
[ترجمه گوگل]در زیر نمای بیرونی بسیار باحال خود مضطرب و مضطرب بود
[ترجمه ترگمان]زیر ظاهر بسیار سرد او مضطرب و پریشان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Anguished Bernadette spoke of her ordeal since Mr Onanuga left home 16 days ago.
[ترجمه گوگل]برنادت مضطرب از مصائب خود از زمانی که آقای اونانوگا 16 روز پیش خانه را ترک کرد صحبت کرد
[ترجمه ترگمان]Anguished برنادت \"از وقتی که\" آقای \"Onanuga\" ۱۶ روز پیش از خونه رفت بیرون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She longs for the anguished desolation of a late capitalism that hasn't quite worked as her generation dreamed.
[ترجمه گوگل]او آرزوی ویرانی دردناک یک سرمایه داری متاخر را دارد که کاملاً آنطور که نسل او آرزو می کرد عمل نکرده است
[ترجمه ترگمان]او به دنبال پریشانی مضطرب یک سرمایه داری مرحوم است که به طور کامل به عنوان نسل او کار نکرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Its tearing rage tells of torment and the anguished devils that take up emotional residence in your heart after a fractured romance.
[ترجمه گوگل]خشم اشک آور آن از عذاب و شیاطین مضطرب حکایت می کند که پس از یک عاشقانه شکسته در قلب شما ساکن می شوند
[ترجمه ترگمان]خشم و غضب او حاکی از عذاب و عذاب شیطانی است که بعد از یک رمان شکسته، در قلب تو جا به جا می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

نگران (صفت)
apprehensive, agog, agaze, gazing, solicitous, anguished

انگلیسی به انگلیسی

• suffering; tormented, agonizing
anguished means feeling or showing great mental or physical suffering.

پیشنهاد کاربران

هراسان
دلواپس
معذّب
زجردیده
بلا کشیده
( منبع: فرهنگ معاصر هزاره )
دلخراش

بپرس