پیشنهاد‌های میرزایی (١,٥٠٠)

بازدید
٢,١٤٣
تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

واژگان زیر معادل ( فضول و کنجکاو ) هستند busybody = nosey parker = nosy parker = quidnunc

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژگان زیر معادل ( فضول و کنجکاو ) هستند busybody = nosey parker = nosy parker = quidnunc

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

He was drunk and had no business driving او مست بود و حق رانندگی کردن نداشت

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

busboy = پیشخدمت مرد busgirl = پیشخدمت زن Definition : person who clears restaurant tables

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

busboy = پیشخدمت مرد busgirl = پیشخدمت زن Definition : person who clears restaurant tables

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔍 واژگان polish و burnish معنای مشابه ای دارند مثل : براق کردن ، صیقل دادن ، جلا دادن و . . . اما میانشون یک تفاوت جرئی وجود داره و اون اینه که poli ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد

🔍 واژگان polish و burnish معنای مشابه ای دارند مثل : براق کردن ، صیقل دادن ، جلا دادن و . . . اما میانشون یک تفاوت جرئی وجود داره و اون اینه که poli ...

پیشنهاد
٠

📏 put/leave something on the back burner Definition: to delay doing something until a later time 📍The government quietly put the scheme on the back ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

سوختن و با خاک یکی شدن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

معنای اول : خاکسپاری the act of burying a dead body or the ceremony in which a dead body is buried معنای دوم : دفن ( پنهان کردن چیزی در زیر خاک ) co ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱ _ میز تحریر a desk with drawers and a writing surface on top that opens downwards ۲ _ دفتر کار ( بخش خاصی در یک اداره دولتی که مسئولیت وظایف، کارکر ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

طاقت فرسا ، کمر شکن ، چالش برانگیز

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ سرزنده کردن ، سرحال آوردن ، خوشحال کردن ۲ _ شناور نگه داشتن ۳ _ تقویت کردن ، حمایت کردن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غیر از معانی که گفته شد معنای باسن نیز میدهد the fleshy part of the human body that you sit on 🛑 توجه کنید که وقتی معنی باسن میده که واژه بصورت جمع ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

حرف مفت insincere talk

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

تختخواب چند طبقه beds built one above the other _ این واژه معانی دیگری نیز دارد . . .

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دسته ، گروه ، خوشه ، دسته کردن ، جمع شدن

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱ _ نان رول کوچکی که گرد و صاف است و معمولاً غذا هایی مثل همبرگر و هات داگ را با آن صرف میکنند a small bread roll that is round and flat in shape ۲ _ ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٤

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٨

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٥

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

🔺 Parents = والدین ( پدر و مادر ) 🔸 Spouses = زوج ( زن و شوهر ) 🔹 Siblings = همشیر ( خواهر و برادر ) ◾️ Niblings = خواهر زاده و برادرزاده ▫️Pib ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٤

♾ تفاوت among و between کلمه "among" برای اشاره به بیش از دو مورد یا افراد در یک گروه استفاده می شود اما "between" برای اشاره به دو مورد یا افراد مجز ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٢

♾ تفاوت among و between کلمه "among" برای اشاره به بیش از دو مورد یا افراد در یک گروه استفاده می شود اما "between" برای اشاره به دو مورد یا افراد مجز ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٠

( عامیانه ) کشتن ، کلک کسی را کندن Kill

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
١

اسم : ۱ _ موج شکن a protective structure of stone or concrete; extends from shore into the water to prevent a beach from washing away ۲ _ لبه محافظ ع ...

تاریخ
٧ ماه پیش
پیشنهاد
٣

⏺ اسم : ۱ _ قلدر ، زورگو Person who hurts weaker people ۲ _ جنایتکار یا جانی اجیر شده A hired thug ⏹ فعل : ۱ _ قلدری کردن ، زورگویی کردن ، ضعیف کشی ک ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

تابلو اعلانات Board on a wall for putting information , pictures , etc for everyone to see ➖ مترادفش میشه bulletin board

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

۱ _ تابلو اعلانات Board on a wall for putting information , pictures , etc for everyone to see ➖ مترادفش میشه notice board ۲ _ یک شبکه کامپیوتری یا ی ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

خودروی ضدگلوله

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بولدوزر Also : bulldozere e. g. We had some�bulldozers, and they tried to dig out the�tunnels.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بولدوزر Also : dozer e. g. We had some�bulldozers, and they tried to dig out the�tunnels.

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست پا چلفتی an individual who often breaks things or makes mistakes in situations that require thoughtful behavior or thinking e. g. He's like a bul ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دست پا چلفتی an individual who often breaks things or makes mistakes in situations that require thoughtful behavior or thinking e. g. He's like a bul ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شیپورچی a person who plays the bugle

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم : شیپور فعل : شیپور زدن synonym : trumpet , horn 📍bugler = شیپورچی

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

۱ _ درشکه سبک a light, horse - drawn carriage with four wheels, typically used for leisurely rides ۲ _ کالسکه a lightweight, collapsible stroller or ...

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

لاپوشانی

پیشنهاد
٠

اسیر کسی بودن

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اعمال قانون کردن اجرا کردن قانون

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

محض احتیاط ، محض اطمینان just in case = to be on the safe side

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٤

محض احتیاط ، محض اطمینان just in case = to be on the safe side

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

اسم : دلقک ، احمق ، لوده synonym : clown , fool فعل : مسخره بازی در آوردن To behave like a buffoon

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
٠

منطقه بی طرف ، منطقه حائل a neutral area free of the conflict and danger that is between opposing powers

تاریخ
٨ ماه پیش
پیشنهاد
١

ضربه گیر ( ماشین ) Spring on a railroad car that takes the shock when it hits anything 🍀🍀🍀 Car buffer = صیقل دهنده ، برق انداز ( وسیله ای که با آ ...