پیشنهادهای عدالت مجاوری (٧٩)
گروه یا جماعت
leap پریدن - Jump on/over/up/out He leaped out of his car and ran towards the house I leaped up to answer the phone The dog leaped over the gate ...
مشت زدن مکرر = punch repeatedly He was pummelled in the second round
فروشنده ابزار فلزی این ابزار شامل قفل ها، پیچ و مهره ها، وسایل ساختمانی و سایر اجناس فلزی میشود
طرفدار رژیم غذایی
روش های بهبود سلامتی
ظریف و کوچولو و زیبا ( آدم، اعضای بدن، شی، عمل مثل قدم ) Dainty child/hands dainty steps dainty flower/shoes
In their arbitrary fashion in their arbitrary way به شیوه/روش دلخواه خود He decided in his arbitrary fashion به شیوه دلخواه خودش تصمیم گرفت موفق با ...
قانون گذاشتن، قانون وضع کردن مثل پدر و مادر، مدیر یک اداره، طراحان مد و . . . موفق باشید : )
با عجله و به سرعت انجام دادن - rush to do sth - rush to buy
دلخواه و خودسرانه ( بدون منطق و صرفا بر اساس تمایل و انتخاب شخصی ) - arbitrary decision - The manager made an arbitrary decision to close the off ...
rather than = instead of = in place of = بجای He played football rather than doing his homework
ترجیح دادن =would rather = prefer I would rather go swimming
1 - move/dance with grace با ظرافت ( نرم و جذاب ) 2 - behave with grace متانت و ادب = dignity 3 - God's grace = state of grace رحمت خداوند 4 - Sa ...
piercing sound = صدای بلند و گوشخراش piercing eyes = چشمان نافذ piercing wind = باد سوزدار piercing sadness = غم سوزناک
1 - کمک و مشارکت و حمایت ( مالی و . . . ) She made a 100$ contribution/donation to the charity 2 - تلاش ها و کارها She was honored for her contribu ...
in terms of sth = in sth terms از نظرِ - از لحاظِ مثال: in terms of financial = in financial terms از لحاظ مالی
be in on sth اطلاع داشتن از چیزی یا درگیر بودن با چیزی مثال: She is in on my secret. او از راز من مطلع است.
be in on sth اطلاع داشتن از چیزی یا درگیر بودن با چیزی مثال: She is in on my secret. او از راز من مطلع است.
be in for sth مطمئنا تجربه میکنه اونو ( معمولا یک مورد منفی ) مثال: he is in for a shock مطمئنا شوکه خواهد شد it looks like we're in for rain بنظر م ...
be in for sth مطمئنا تجربه میکنه اونو ( معمولا یک مورد منفی ) مثال: he is in for a shock مطمئنا شوکه خواهد شد it looks like we're in for rain بنظر م ...
circumspect = cautious = محتاط ( ( محتاط به این معنی که قبل از انجام کار ی فکر میکنه به ریسکای احتمالی ) ) discreet =محتاط ( ( محتاط در جلب توجه ...
discreet =محتاط توجه داشته باشین که ( ( محتاط در جلب توجه ) ) میشه circumspect = cautious = محتاط ( ( محتاط به این معنی که قبل از انجام کاری فکر می ...
تدبیری اتخاذ کردن، اقدامی را انجام دادن
you are in good company= you have plenty of company ( ( بدون که همه عین خودتن ) ) به عبارتی : تو توی همون وضعیتی هستی که خیلیای دیگه هستن تو توی هم ...
you have plenty of company= you are in good company ( ( بدون که همه عین خودتن ) ) به عبارتی : تو توی همون وضعیتی هستی که خیلیای دیگه هستن تو توی ه ...
1 - با چشمان از حدقه بیرون زده و متعجب به کسی/چیزی نگاه کردن = goggle at sb/sth 2 - از حدقه بیرون زدن 3 - عینک های بیرون زده مثل عینک خلبانی، عینک ای ...
1 - دورنما، چشم انداز، وضعیت در آینده prospect 2 - منظره scenery=spectacle=perspective=landscape
1 - سرد = cold it is a bleak day 2 - نا امیدکننده = without hope future looks bleak
تحت فشار = under coercion
اذیت کردن کسی ( بیشتر بخاطر نژاد، مذهب و عقاید خاص مثلا سیاسی )
سردمداران
to despise sb/sth نفرت داشتن از کسی/چیزی to hate = to dislike
tedious = boring
از روی ناامیدی و ناراحتی
اشاره به یک قاضی یا یک نجیب زاده
- همزیستی مثال: peaceful co - existance = همزیستی مسالمت آمیز
1 - برادری 2 - گروه legal fraternity = گروه وکلا criminal fraternity = گروه تبهکار
خونریزی ( کشتن و خشونت )
- شرایط سخت ( شرایطی که مجبورمون میکنه در موردش تصمیم بگیریم )
I reckon that من اینطور فکر میکنم که من بر این عقیده ام که think = believe
کنار آمدن با . . . I can't reckon with = I can't deal with = I can't cope with
به نفعِ . . . به طرفداری از . . .
به نفعِ . . . به طرفداری از . . . in favor/favour of
باد غرور کسی رو خارج کردن = deflate
1 - to plague sb اذیت کردن کسی ( معمولا در طول یک مدت ) 2 - to plague sth مشکل ایجاد کردن در چیزی/روال انجام کاری
بهتره با یک مثال معنی دقیقشو بگم I am still none the wiser من هنوز مطلبو نگرفتم
law enforcement = اعمال قانون law enforcement officer = مامور/افسر اعمال قانون
بیزار بودن از انجام . . .
- نقد آمیخته با طنز ( بیشتر در مورد مسائل سیاسی و اجتماعی ) مثل طنزهای مهران مدیری کسی که اینگونه نقد میکنه = satirist