پیشنهادهای مهدی کشاورز (١,٩٣٥)
چرک کُش، چرکزُدا، نابودگر چرک و عفونت، چرک خشک کن. به گمان من نامواژه ی آنتی بیوتیک که به پادزی و پادزیست برگردان شده، نه واژه ی لاتینی و نه برابر ...
دردکُش، آرامبخش، دردزُدا، دردآرام، دردنشان
دردکُش، آرامبخش، دردزُدا، دردآرام، دردنشان به جای واژه ی تازی مُسَکِن.
دروغی، دروغین، ناراست، بی پایه، بی ریشه، پوچ، الکی
پریزسنج، پریزآزما
اِرتسنج، زمینسنج،
قندسنج واژه ای ست پیشنهادی برای دستگاهی که قند یک ماده را می سنجد یا اندازه می گیرد. مانند دستگاه قند خون و یا دستگاه اندازه گیری قند در چقدر قند. ...
" قندسنج" به جای [دستگاه تست قند خون]
تنش سنج
آموزنده، یادگیرنده
"سفت وسخت" نمونه: او نسبت به باورهای خود چندان متعصب نیست. او درباره باورهای خود چندان سفت و سخت نیست.
سفت وسخت، او دیدگاه متعصبانه ای درباره ی این موضوع دارد. او دیدگاه سفت وسختی درباره ی این جستار دارد.
درود استادان دهخدا و کزازی بر این باورند که واژه ی دادار که در اوستایی و پهلوی به ریخت داتَر و داتار بوده از ریشه دا ( =دادن ) و پسوند کُناکی ( فاعلی ...
در پارسی کهن: میلاوه، میلاویه به جای اَنعام کاربرد داشته. برگرفته از واژه ی "میلاو" به چم شاگرد.
بازیکن فوتبال، فوتبالگر، فوتبالکار
در نگارگری و رنگ آمیزی: رنگاهنگ، در آهنگسازی: نواختار. نوواژه ای مانند رنگ نواخت نیز درخور نگرش است.
درود همسنجی واژه های آغاز، آغوز و آغیز: در بررسی واژگان بایسته است که به ارزندگی واژه نیز بنگریم؛ درینجا ما دو واژه ی آغاز و آغوز را داریم و برای برخ ...
"رنگاهنگ" رنگاهنگ واژه ای پیشنهادی ست به جای تنالیته. پدیده ی تاریک و روشن درباره ی همه ی رنگها. تنالیته رنگ یا رنگاهنگ: به درجه بندی گوناگون یک رن ...
درود همانندیِ نامواژه ی داریوش با واژه ی درویش درخور نگرش است. واژه ی درویش در پهلوی به ریخت [دریوش] به کار می رفته و شاید این واژه ریشه در پارسی ب ...
همانندیِ واژه ی درویش با نامواژه ی داریوش درخور نگرش است. همانگونه که یکی از دوستان نیز گفته است واژه ی درویش در پهلوی به ریخت [دریوش] به کار می رفت ...
درود در پاسخ به کاربر عطار واژه ی جانور یک واژه ی نوساز و امروزی نیست که گرته برداشته از [ذات الحیات] تازی باشد. واژه ی جانور خودش واژه ای کهن است ...
واژه ی ژاندارم شاید از واژه ی جاندار پارسی گرفته شده باشد؛ واژه ی جاندار در سخنگان ( ادبیات ) کهن پارسی و در واژه نامه های دیرین به چم ( معنی ) نگهبا ...
درود در بررسی واژگان بایسته است که به ارزندگی واژه نیز بنگریم؛ درینجا ما دو واژه ی آغاز و آغوز را داریم و برای برخی دوستان پرسش پیش آمده که کدام واژه ...
درود در پاسخ به کاربر رضایی من در آن پایین نوشتم که واژه ی بخش ریشه در بنواژه ی [بختن] در زبان پهلوی دارد. همانا بخش، بن کنونیِ بختن است مانند فرو ...
به گمان فراوان واژه ی کرکره در بنیاد [گره گره] بوده؛ کرکره، تخته های باریک و بلندی ست که در گذشته با بند و به یاری گره های فراوانی به هم بسته می شده ...
شاید واژه ی قرقره دگردیسیده از فرواژه ی[گِردگَرد] باشد به چم [گرد گردنده، دور زننده]، این نمونه ها را ببینید: جهان فریبنده گردگرد/ره سود بنمود و خود ...
واژه ی قمقمه می تواند تازیده ( عربی شده ) یِ کُمکُمه باشد؛ کُم= شکم، شکمبه
آدم کشته مرده ی چیم و چرایی های کاربر سرور می شود!: چون قَره ترکی است به ناچار قرقره هم ترکی است پس فرفره و کرکره و. . هم ترکی است!!! قره= سیاه، به ن ...
فرفره دگردیسیده واژه ی پرپره است، در زبانهای ایرانی نام های [پرپرو، فرفرو، پرپروک، فرفروک، پرپرک و. . ] به پروانه های کوچک و شب پره ها گفته می شود ...
دروغپردازان، چرتگویان
دروغپرداز، چرت و پرت گو، چرتگو
واژه ی [نینا] را به دو گونه می توان بررسی نمود: ۱ - همریشه با واژه های ننه، نانی، نونا در زبانهای آریواروپایی است به چم مادر یا مادربزرگ. ۲ - همریشه ...
دُوان، دوگان، دوگانه
کافنده، شکافنده، کافگر، شکافگر، [کاف یا کاو]، بنِ کنونی از بُنواژه ی کافتن است به چمِ شکافتن، برش زدن. کافتمان یا کافمان به جای جراحی.
دررفت یا دررفتگاه به جای [خروج اضطراری]؛ دررفتن به چم گریختن است می توان از واژه ی دررفت یا دررفتگاه به جای فرواژه ی [خروج اضطراری] بهره گرفت. هما ...
دررفت، دررفتگاه، دررفتن به چم گریختن است می توان از واژه ی دررفت یا دررفتگاه به جای فرواژه ی [خروج اضطراری] بهره گرفت. همانا دررفتگاه نام گذرگاهی م ...
گُشنیدگی، باروری
گُشنیده=گشنی شده برابر با لقاح یافته
بارخیزی، باروری، بارآوری
بارخیز، بارور و نیز بارآور
گُشنیدگی، توان یا قدرت گشنیدن، زادآوری،
برون بَری، برونبری، برون فرستی به جای تخلیه؛ برونبری مردم شهر به خاطر تازش دشمن، برون فرستی مردم شهر به خاطر تازش دشمن، به جای: تخلیه ی مردم شهر ب ...
پژوهشگاه؛ در جایی که خواسته از واژه ی [انستیتو]، یک نهادِ پژوهشی باشد می توان از واژه ی یادشده بهره برد. زبان مایه ور و ارژمند پارسی نیازی به واژگا ...
نکوهش آمیز، سرزنش آمیز، سرزنش آلود
ستایش برانگیز، ستایش آمیز
پُرسه، پرسمان، پرسش گزاره، جُستار کار، پیشامد، سختی، دشواری، و. . . همانگونه که یکی از کاربران گفت واژه ی [مسئله] از آن دست واژه هاست که در جایگاه ...
درود به کاربر سرور گمان کرده ای که همسانی چهره ای که میان ایرانیان به نمونه میان یک آذری و کرد و شیرازی و خرم آبادی و دامغانی هست همینجوری اتفاقی و گ ...
همه گیر، همه گیرانه، همگانی، فراگیر، فراگیرانه
دستاوردی، آزمودنی، آزمودگی، آزمایشی
گزاره