پیشنهادهای مهدی کشاورز (٣,٠٤٣)
به دردنخور، هیچکاره، کفتر پشت دری: کبوتری که نه به درد تخمگذاری می خورد نه برای حمال بودن درخور است نه برای پراندن کارایی دارد.
شرابه به چم رشته ها و منگوله هایی که از کناره چیزی آویزان شده، در بنیاد باید شُرآبه یا شارآبه باشد گویه ی دیگری از آبشار؛ شُرآبه= رشته ها و منگوله ها ...
هناسیدن= نفس کشیدن هناسش= تنفس چراکه ما در پارسی و در بسیاری از زبانهای ایرانی مانند کردی و لری، واژه ی [هناس] را به چم نفس داریم. داشته هایمان را ...
هناس= نَفَس، هناسیدن= نفس کشیدن، هناسش= تنفس، بِهِناس/بِناس= نفس بکش
بهره مند شدن، بهره گرفتن
بهره مند کردن، بهره دادن
کوم یا کومیک در زبان پارسی میانه ( پهلوی ) به چم معده/اشکُم/اشکمبه/شکم بوده است؛ این واژه همچنان به ریخت کُم در پارسی استان های پارس و کرمان و استان ...
بنداره ی دَرکوم، درکوم: در=درب - کوم=معده
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...
کُرُبَچ کردن[در جانوران]= کره آوردن، بچه آوردن، افزایش نسل
دستگاه هناس ساز
دستگاه هِناسش، دستگاه هناسیک [بهره گیری از پسوند ایک از پارسی میانه] هناس= نفس
دستگاه هناسش، دستگاه هناسشی دستگاه هناسی یا هناسیک
هناسِشی= تنفسی هِناسش= تنفس، هناس= نفس، هناسی، هناسیک= تنفسی
هناسش، هناسیدن، [هِناس=نفس]
زِندُزا، زند و زا، کُرُبَچ، کر و بچ
کُر و بَچ یا کُرُبَچ= کره و بچه، کروبچ، فرواژه یا اصطلاحی ویژه ی جانوران است به چم: زِندُزا، زند و زا، فرزندآوری، زادآوری کروبچ کردن= زندوزا کردن ...
روزگار بکام، روزگار خوش
شَمَد
همینک، همکنون
همینک، همکنون
همینک، همکنون
مالاییک، ( بهره گیری از پسوند یک در پارسی میانه )
مالزیک= مالزیایی، مالزیکان= مالزیایی ها
اندونزیایی= اندونزیک، اندونزیایی ها= اندونزیکان
"ایدَری" ایدر= اینجا ایدری= اینجایی، دنیوی: مرا گفت کاینجا غریبست جانت بدو کن عنایت که تنت ایدریست. ناصرخسرو جان من تا ز تست آنجایی من کجا ایدری ت ...
میانِگی، اعتدال بهاری و پاییزی= میانگی بهاری و پاییزی
واگشت زمستانی، [میانِگی بهاری، واگشت تابستانی، میانگی پاییزی، واگشت زمستانی]
واگشت تابستانی، [میانگی بهاری، واگشت تابستانی، میانگی پاییزی، واگشت زمستانی]
میانِگی پاییزی، [میانگی بهاری، واگشت تابستانی، میانگی پاییزی، واگشت زمستانی]
میانِگی بهاری
میانِگی پاییزی
میانِگی بهاری؛ [میانگی بهاری، واگشت تابستانی، میانگی پاییزی، واگشت زمستانی]
واگشت، انقلاب تابستانی و زمستانی= واگشت تابستانی و زمستانی
گند، بیزارنده، زننده
بیزارندگی
بیزاری، بیزارپروری= پرورش بیزاری بیزارانگیزی= برانگیختن بیزاری
گند، بیزارنده، زننده
زن ستیزی زن گریزی زن هراسی
گند، بیزارنده، زننده
گزینه، باره، نمونه، فراز، بند، بخش، جستار
رخ نگاشت، رخنگاشت، رخ نگاره، رخنگاره