پیشنهادهای مهدی کشاورز (٣,٢١٤)
داغندش، داغندی شدن؛ داغند= داغ قند= کارامل
"داغَند" داغند واژه ای پیشنهادیست بجای کارامل. داغند= داغ قند، قند داغ شده، داغندیدن= داغندی شدن، کاراملی شدن داغنداندن= داغندی کردن داغندش= کار ...
داغندش= کاراملیزاسیون داغندیدن= داغندی شدن= کاراملی شدن داغند=داغ قند=کارامل
داغندیدن، داغندی شدن داغند= داغ قند=کارامل
داغَند؛ داغند= داغ قند= کارامل
داغندش= کاراملیزاسیون داغندیدن= داغندی شدن، کاراملی شدن داغند= داغ قند= کارامل
"داغند" داغند= داغ قند، قند داغ شده=کارامل داغندیدن= داغندی شدن، کاراملی شدن داغندش= کاراملیزاسیون
گوشتین؛ گوشتین= مزه ی گوشتی و خوشمزه، مانند شیرین که از نام شیر گرفته شده است.
می توان واژه ی گوشتین را بجای واژه ی بیگانه اومامی بکار گرفت. گوشتین= مزه ی گوشتی، مزه ی پنجم
"گوشتین" مزه ی گوشتین برگرفته از نامواژه ی گوشت، مانند مزه ی شیرین که برگرفته از شیر است.
در گفتار عامیانه: عُرضه= دستُ پا، عرضه داشتن= دستُ پا، با عرضه: دستُ پادار بی عرضه= بی دستُ پا
پیوند میان شیرینی گز با درختچه ی گز: درختچه ی گز بوته ای گرمادوست، کم آب و سازگار به بومهای بیابانی و شور و درخور برای بیابان زدایی ست. بر روی نوشاخ ...
پالودن، پالایش
بر روی نوشاخه های درختچه گز شپشکی می زید که با مکیدن شیره درخت خوراک می گیرد، این شیره دارای قند فراوان و اندکی پروتئین است؛ تارپای زیَنده بر روی گز ...
ترانگبین، ترنجبین، عسلک؛ ماده ای قنددار و تراویده از شته های یک گیاه است. شته ها یا شپشک ها برای خوراک خود، شیره ی گیاه را می مکند که دارای قند بال ...
هازمان تباه، هازمانتباه، تباه کننده ی جامعه
از توان، ازتوان، هنگام توانش
از دیدن
هنگام نیاز
هنگام نیاز
بایدگاه، بایستگاه از بایست، هنگام نیاز
از خواست، ازخواست= عندالمطالبه، از توان، ازتوان= عندالاستطاعه
از توان، ازتوان - عندالمطالبه= از خواست، ازخواست
توان، توانش، توانستار
کله گنده، دم کلفت
ابرفروشگاه
وردیدن یا ورتیتن در پهلوی همان گردیدن است در پارسی نو. دگرش واج /و/ به /گ/ از پارسی میانه به پارسی نو بسیار دیده می شود. از این کارواژه ی کهن می تو ...
وردیدن یا ورتیتن در پهلوی همان گردیدن است در پارسی نو. دگرش واج /و/ به /گ/ از پارسی میانه به پارسی نو بسیار دیده می شود. از این کارواژه ی کهن می تو ...
کارکنان، کارگران
زیست فناورانه [بندواژ یا قید]؛ همبسته و مربوط به زیست فناوری. کنش های زیست فناورانه، ابزاری ست برای بکارگیری هرچه بیشتر و درستتر از زیست بوم.
خدمت کردن به= کار کردن برای، به خدمت گرفتن= به کار گرفتن
کار گرفتن، بهره گرفتن
بهره گرفتن، به کار گرفتن
زیست فناورانه؛ همبسته و مربوط به زیست فناوری
زیست فناور، کارشناس زیست فناوری، پژوهشگر زیست فناوری
واژه ی [داری] در جایگاه پسوند در واژه هایی همچو مرغداری، گله داری، گاوداری، زنبورداری، شهرداری، استانداری و. . . کاربردی است و چم پرورشگاه و جای نگهد ...
زهکشی= کشیدن آب زاییده شده از زمین. زه: بن کنونی از بنواژه ی زهیدن=زاییدن
زهکِش؛ زه دارای چندین چم است یکی از آنها تراوش آب و درپایه برگرفته از زه ( =زاییدن ) است. دهخدا درباره ی تکواژ [زه] می نویسد: تراوش آب از درز و لای ...
در پزشکی به جای واژه ی بیگانه ی دِرَن می توان از واژه های زهکش و یا چرکِش ( چرککش ) بهره گرفت. چرکش [و یا زهکش]: ابزاری مکنده همراه با یک لوله برای ...
در برخی نمونه ها《برونکِشی》به جای تخلیه: برونکشی خونابه ها از زخمِ جراحی با چرکِش ( دِرَن ) .
در پزشکی نیز به جای دِرَن می توان یکی از واژه های زهکش و چرکِش ( چرککش ) را بکار گرفت.
این واژه در بنیاد باید درنددشت باشد که دو دال در کنار هم یکی از آنها سترده شده است. واژه ی درند به گفته ی دهخدا به چم [مانند، سان] است. درنددشت= ما ...
بزرگ نما، بزرگ نمایانه، گزافه، گزاف آمیز
رزم آور، رزم آرا، رزم آزما، شگفتی ساز، شگفتی آفرین پهلوان، دلاور
گریه نمایی
خُنیاگر، آوازخوان، داستانسُرا، به زبان پهلوی: گوسان
داستان گویی، گوسانی، [گوسان=نوازنده و آوازخوان و یادکننده از دلاوریهای پهلوانان] چامه خوانی، چکامه گری
داستانگو، داستانسُرا، رزمنامه خوان چامه خوان، چکامه گر
رزم آفرین، شگفتی ساز، پهلوان، دلاور
رزمی سُرا