پیشنهادهای مهدی کشاورز (٢,٨١١)
دوزندگی، درزیگری، خیاطی
مته، مته برقی
انگ ساز، انگساخته اَنگ= تهمت دروغ، بدنامی ناخواسته
خبرمایه
گیادَروا= فیتوپلانکتون ، دروای گیاهی گیادروایان= فیتوپلانکتون ها زیا دروا= زئوپلانکتون، دروای جانوری
گیادروا، گیادَروایان دروایان گیاهی، پلانکتون های گیاهی گیادروایان و زیا دروایان
زیا دَروایان دروایان جانوری پلانکتون های جانوری گیادروایان و زیا دروایان
زیادَروا= زئوپلانکتون زیا دروایان= زئوپلانکتون ها دروایان دربردارنده ی دو شاخه ی گیادرواران و زیادروایان هستند.
زیادَروا= زئوپلانکتون زیا دروایان= زئوپلانکتون ها دروایان دربردارنده ی دو شاخه ی گیادرواران و زیادروایان
گیادَروا= فیتوپلانکتون گیادروایان= فیتوپلانکتون ها
درواخوار
درواشناسی
دَروا= پلانکتون دروایان= پلانکتون ها دروا یا دروای واژه ای کهن به چم شناور، آویزان، سرگردان و. . است.
ریزگان : گروه های ریزتنی، گردهمایی های میکروبی، گردایه های ریزتنی
ریزتنی
گزاف آمیز، گزاف آلود، گزافه مند بیش از حد، بیش از اندازه
همادزی، همادزیست
هَمادزی، همادزیست ( زیست کننده باهم ) گردایه ای از ریززیمانها ( گروههای ریزجاندار ) به همراه میزبان آنها را می توان همادزی نامید.
ریزجاندار، ریزاندامه ریزجانداران، ریزاندامگان= میکروارگانیسم ها
زیمان، گردایه ( مجموعه ) های بزرگ زیست گیتایی با گونه های گیاهی و جانوری ویژه.
ریززیمان، ریززیمانها گردایه هایی از ریزجانداران
زیست گیتاییک
زیست گیتایی
گوارزی، گوارزیست، گوارزیان، گوارزیستان
زبانزد یا فرواژه ی [مشت را تو رفتن]، گواژه ( کنایه ) از وادادن و کوتاه آمدن و یا رها کردن چیزی از روی نبود توانایی در بدست آوردن آن است. در جایی که ...
کشمکش، ستیزه گویی، تنش
گواژه، پوشواژه، گواژه= گوشه کنایه، سخن پوشیده و نارُک
"اسب زین کرده" استعاره از یک کار یا کنونه ( حالت ) آماده، ساخته پرداخته، لقمه آماده
ساخته پرداخته اسب زین کرده
تا کی بچه بودن و بچگی کردن؟! چه کارشناسی داشته باشی چه نداشته باشی باید پایبند و پاسخگو باشی، باید بزرگ بشی.
پِیآوا، پی آوا، واژه ای پیشنهادی ست به جای وُیس ( voice ) در پندارگاه ( فضای مجازی ) ، پیآوا= پیام آوا، آواپیام
آوا، پِی آوا، پیآوا، به جای وُیس در پیامرسانها. پیآوا= پیام آوا زبان پارسی نیازی به واژگان بیگانه ندارد.
آوا، پِیآوا، پی آوا، پیام آوا
مُشتی : رسولی با وی نامزد کردند با مشتی عشوه و پیغام. ( تاریخ بیهقی ) . از بیت المال بر او چیزی بازگشت ، اما مشتی زوائد فراهم نهاده اند. ( تاریخ بی ...
مُشتی: تعدادی، مقداری پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند و مرد [ حسنک ] خود مرده بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 184 ) . مشتی غوغا و مفسدان که جمع آمد ...
مُشتی= یک مشت، اندکی، کمی، یک تعداد یا مقدار کم : پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند و مرد [ حسنک ] خود مرده بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 184 ) . ...
گمان برانگیز شدن
گمان برانگیز کردن، گمان برانگیز خواندن
گمان برانگیز کردن، گمان برانگیز خواندن
گمان انگیز، گمان برانگیز
گمان انگیز
گمانمند
بددرمان
با استواری، با شدت، با زور با خم به ابرو نیاوردن، نیرومندانه، با گام های استوار
- استوارانه - بسیار، به فراوانی
- بسی، بسیار - یکسره، سراسر - استوارانه، پافشارانه
با سپاس، سپاسمندانه، سپاسگذارانه
- بسیار - پافشارانه - استوارانه
بخواست، به خواست، بخواسته
پرتوان، پرزور، زورمند