پیشنهادهای مهدی کشاورز (٣,٢١٤)
دوچند، جفت، دولا، دولایه
دوچند
درود در بسیاری از باره ها به جای واژه ی دوباره و یا واژه ی تازی مجدد و نمونه های اینچنینی، می توان از پیشوند [باز] بهره گرفت: شروع مجدد= بازآغاز نوشت ...
بازآراستنی، بازآرایی پذیر، بازگرداندنی، بازگشت پذیر، بازنشاندنی، بازنشان پذیر
بازآرایی، بازآراستن
بازآرایی، بازآرایش = دوباره سامان یافتن، دوباره تنظیم شدن
بازسپرد، بازسفارش، بازسپاری
بازآرایی
بازگزارش، باز ویچار
بازگرفت، بازپسگیری
بازتباهی کردن، بازتباهی، بازگناهی، بازگنهکاری، بازتبهکاری
بازانجام، دوباره کاری کردن
بازسازی، بازفرآوری
بازآموزی
بازآرایی، بازسازمانی
بازخوانی
در بسیاری از باره ها به جای واژه ی دوباره و یا واژه ی تازی مجدد و نمونه های اینچنینی، می توان از پیشوند [باز] بهره گرفت: شروع مجدد= بازآغاز نوشتنِ د ...
در بسیاری از باره ها به جای واژه ی دوباره و یا واژه ی تازی مجدد و نمونه های اینچنینی، می توان از پیشوند [باز] بهره گرفت: شروع مجدد= بازآغاز نوشتنِ د ...
پیشوند دُش و دُژ به چم [بد، پلید، سخت] در واژه هایی همچو دشمن، دشوار، دژخیم، دژآگاه و. . . در پارسی برگرفته از دوش و دوژ در پارسی باستان و اوستایی، ه ...
پیشوند dis برگرفته از dis در لاتین و به ریخت dys در واژه های دانشیک، برگرفته از dys در یونانی ( δυσ=dus در یونانی باستان ) است. [مانند واژه ی duskolo ...
پیشوند dis برگرفته از dis در لاتین و به ریخت dys در واژه های دانشیک، برگرفته از dys در یونانی ( dus در یونانی باستان ) است. [مانند واژه ی duskolos=دش ...
صد اندر صد این دشت جای من است بلند آسمانش هوای من است. فردوسی
رُمبیدن، رمباندن، رمبش، فروریختن، فروریزی، فروریزش فروپاشیدن، فروپاشی، فروپاشش افت، افت کردن، دچار افت شدن
تَبَهگشت
به سختی، به فراوانی، به شدت، بسیار فراوان
بدجور
بدجور، بدجوری
بدجوری
شوند ( علت ) های فراگیر در یک دست کشیدن و کج رفتن خودرو: - ناترازی چرخها - فرسایش ناهمسان لاستیکها - ناهمسانی فشار باد چرخها - نارسایی در سامان ...
گاهی می توان از واژه ی [ناهمسان] بجای نامنظم بهره برد.
در خودرو: [یک دست کشیدن] یک فرواژه است به چم کجرویِ خودرو به چپ یا راست، هنگامی که فرمان رها می شود.
روامند، گسترده، پرکاربرد، کاربردی، فراگیر
نامواژه ی [سَرادَ] در پارسی باستان، همان سرادک در پارسی میانه و سرا/سرای در پارسی نوین است که به ریخت سرادق درون تازی و سارای درون ترکی هم شده است.
خاگی= بیضی، خاگیک= بیضوی، [خاگ= تخم، تخم مرغ]
برساخته، دستساز، کارخانه ای
شاردان
شاردان
سنگ ساختگی، سنگ ساختنی، سنگ کارخانه ای
ساخته ها، ساختِگان، دستسازها، سازمندان
سازمند، ساختمند، دستساز، کارساخت، کارخانه ای
دستساز
سازمند، ساختمند، ساخته
سازمند، ساختمند، ساخته پرداخته
همنَهِشتی، همنهادی، همگذاشتی ساختگی، ساختنی سازمند، ساختمند دستساز، کارخانه ای
بهره گیر، کاربر، بکارگیرنده
گاهی می توان از واژه ی [گَردان یا گردانی] به جای تعویض بهره گرفت: تعویض روغنی= روغنگردانی تعویض کننده ی روغن= روغنگردان تعویض خون= خونگردانی ✅️ دستگا ...
خونگردانی، خون گردانی
روغنگردانی
موآلو، پشمالو
واژه ی جُند ( =لشکر ) ، تازیده یا معرب واژه ی گُند ( =لشکر ) در پهلوی است. گُند= هر چیز پیچیده، گرد شده، فراهم آمده همچو لشکر که فراهم آمده و جمع ش ...