پیشنهادهای مهدی کشاورز (١,٩٣٥)
متخلخل= پوک تخلخل= پوکی
نایش، نایندگی
" نایَنده" ناینده به جای واژه های تازی [مُنافی و نافی] مُنافی و نافی به چمِ ( معنی ) نفی کننده، انکار کننده است، برای برابرسازی، می توان از پیشوند" ...
برکشیدن، برکشی
آخشیج یا آخشیگ= عنصر ریشه ی این واژه به گمان بسیار [وخش] است به چم آغاز و ابتدا. وخشیگ = آخشیگ، چیزی بوده که در آغاز آفریده شده = نخستین آفریده. آخ ...
شوند= دلیل، سبب، بن کنونی از بنواژه ی [شدن] - پسوند نامسازِ [ َند] شو َند ~ شُوَند یا شَوَند مانند: گزند، خورند ( شایسته، چیزی که به چیز دیگری بخور ...
"دَرواییک" واژه ی [دروای] به چمِ ( معنی ) [در هوا، افراشته، آویخته]. "وای" در پهلوی به چم هوا بوده ( واژه ی هوا دارای ریشه ی ایرانی ست ) و واژه ی در ...
"دَروا" دروا کوتاه شده ی واژه ی [دروای] است به چم در هوا، افراشته و نیز آویخته. "وای" در پهلوی به چم هوا بوده ( واژه ی هوا دارای ریشه ی ایرانی ست ) ...
"دَروا" دروا کوتاه شده ی واژه ی [دروای] است به چم افراشته و نیز آویخته. "وای" در پهلوی به چم هوا بوده ( واژه ی هوا دارای ریشه ی ایرانی ست ) و واژه ی ...
"دَروایی" دروایی به چم در هوا بودن، آویزان بودن است.
ایستایش، شیوه ی ایستادن یا جایگیری
"خون ایستی" بند آمدن خونریزی به روش های گوناگون.
"هم ایستایی" هم ایستایی در زیست شناسی به چم ( معنای ) پایداری و ماندگاریِ پهنه ی درونی بدن و استوار نگه داشتن شرایط فیزیکی و شیمیایی جاندار است. کا ...
" آهسته وار" تدریج= آهستگی، به تدریج، تدریجی= آهسته، کم کَمک، نرم نرمک تدریجاً، به طور تدریجی= آهسته وار، کم کم، نرم نرم
" آوند" در دستور زبان واژه ی آوند به چم ظرف نیز می تواند جایگزین خوبی به جای قید باشد ، قید هم همان ظرف زمان و مکان و. . . است.
تدریج= آهستگی، به تدریج، تدریجی= آهسته، کم کم، تدریجاً، به طور تدریجی= آهسته وار
به طور خودکار، خود به خود، به خودی خود، خواهی نخواهی
به طور خودکار، خودکاروار، خودبه خود، به خودی خود، خواهی نخواهی
خودبه خود، به خودی خود، خواهی نخواهی، چه بخواهیم چه نخواهیم، خودکاروار
هنجاردری، دریدن و پاره کردن هنجار ( یک چیز طبیعی، عادی )
جدایی ناپذیر
رخنه
بایا و بایسته، باینده و بایسته. . جدایی ناپذیر، جدانشدنی
ابرناک بودن، ابری بودن
[شگفتا که گفته اند حقیقت مانند زهرمار تلخه، شنیدن همان و زنجیر پاره کردن همان!] فرمانروایی، شاهنشاهی= حکومت کشوردار، زمامدار= دولت شهرنشینی، شهریگری= ...
آیین دانش آموختگی
اندیشه پرور، رایساز
اندیشه پرور، رایساز
جُمَنده، تارپا جمنده کوتاه شده ی واژه ی جنبنده است که این واژه گاهی به چم حشره به کار می رود. جمندگان= حشرات= تارپایان
پسرفت، پایین روی ( در واژه ای مانند زوال خورشید )
پایین روی خورشید
" کَسمان"، "کسمندی" به چهره یا ریخت کَس ( شخص یا هر پدیده ای ) نمایان شدن. کسمند= متشخص
واژه ی "واچَک" همریشه با واژه های واج، واژ، واز، آواز و. . است و بهتر است از همین واژه به جای واژه ی تازی [جمله] بهره گیری شود. واچیدن= جمله ساختن و ...
واژه ی "واچَک" همریشه با واژه های واج، واژ، واز، آواز و. . است و بهتر است از همین واژه به جای واژه ی تازی [جمله] بهره گیری شود. واچیدن= جمله ساختن و ...
مضاف= افزوده، مضاف الیه= افزونه ( اضافه شونده ) ، حرف اضافه= افزون واژ
مضاف= افزوده، مضاف الیه= افزونه ( اضافه شونده ) ، حرف اضافه= افزون واژ
چیم، چیمه= علت چیمش= تعلیل چیمتن= علت آوردن چیمی، چیمیک= عِلّی چیمان، چیمگان= علل
تنش زا
تنش زا
کلیدواژه به واژه هایی گفته می شود که از نوشتاری بلند برون آوری شده و در بسامدی بالا و نیز غیر اتفاقی گویای جستارهای ارزنده آن نوشته می باشد. سفارش ...
"یازش" آختن و یاختن به چم بیرون کشیدن است با بن کنونی آز و یاز. می توان نام ستاک ( اسم مصدر ) یازش را به جای استخراج به کار گرفت. آختن، یاختن= بیرو ...
پربسامد، پیاپی، پی درپی
در انگارش ( ریاضی ) واژه "همتا" می تواند برابر با متمایل نگریسته شود. همتا= متماثل همتایی= تماثل
[یارو] در آغاز یک بایستار یا قانون برای خودش می شناساند: [در پارسی هیچ واژه ای با واج /ی/ آغاز نمی شود] پس بنابراین به این فرجام دست می یابد که [یار] ...
در انگارش ( ریاضی ) به جای تماثل می توان از واژه ی "همتایی" بهره کرفت . همتایی= تماثل همتا= متماثل
واژه ی [قشقرق] به گمان فراوان برگرفته از نام و سروصدای پرنده ای ست که "کشکرک" نامیده می شود همان زاغ یا کلاغ زاغی پرسروصدا و جارو جنجال که در شهرهای ...
فرسودن، پوسیدن
ایستایش
نااُسپُر، ناسپر، در زبان پهلوی واژه ی اوسپوریگ به چم کامل و اَنوسپوریگ به چم ناقص بوده، انوسپوریگ را می توان در پارسی کنونی ساده تر نمود و نوواژه ی ...
نااُسپُری، ناسپری، در زبان پهلوی واژه ی اوسپوریگ به چم کامل و اَنوسپوریگ به چم ناقص بوده، انوسپوریگ را می توان در پارسی کنونی ساده تر نمود و نوواژه ...