پیشنهاد‌های مهدی کشاورز (٣,٢١٤)

بازدید
٦,١٨٢
تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هورمون گُندپرور هورمون گندانگیز

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

گُندپرور گندانگیز

پیشنهاد
٠

گُند انگیز گند= گناد، غُنده ( غده ) ی سازنده ی یاخته های ژادی ( جنسی )

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی غده باید برگرفته از غُنده و غند باشد؛ غند/غنده= هر چیز پیچیده و گرد شده - دهخدا هجر تو چون غنده ای شد در دلم ای شفای جان ببر این غنده را. مول ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

غُند یا غنده= غده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

رانچرخ سوار، رانه سوار

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

چرخان= موتور~ چرخنده چرخان ( موتور ) ، دستگاهی ست که نیروی برق یا سوخت فسیلی را به ""جنبش و حرکت چرخنده"" می ترادیسد ( دگردیس می کند ) . - رانچر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

در برخی جاها می توان واژه ی [پیشران] را جایگزین نمود.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برقچرخان/برق چرخان= الکتروموتور واژه ی چرخان را می توان به جای موتور به کارگیری کرد؛ چرخان ( موتور ) ، دستگاهی ست که نیروی برق یا سوخت فسیلی را به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

برقچرخان/برق چرخان= الکتروموتور واژه ی چرخان را می توان به جای موتور به کارگیری کرد؛ چرخان ( موتور ) ، دستگاهی ست که نیروی برق یا سوخت فسیلی را به ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

موتور= چرخان ( =چرخنده ) واژه ی چرخان را می توان به جای موتور به کارگیری کرد؛ چرخان ( موتور ) ، دستگاهی ست که نیروی برق یا سوخت زیرزمینی ( فسیلی ) ر ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

سوخت زیرزمینی

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

واژه ی چرخان را می توان به جای موتور به کارگیری کرد؛ چرخان ( موتور ) ، دستگاهی ست که نیروی برق یا سوخت فسیلی را به جنبش و حرکت چرخنده می ترادیسد ( دگ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افزونگر، فزونگر، افزونساز، فزونساز، افزاینده، بلندگو

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

افزونگر، فزونگر، افزونساز، فزونساز، افزاینده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وارونگر، واروگر، برگرداننده، برگردان

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

وارونگر، واروگر، برگرداننده، برگردان

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نخ نما

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

نخ نما

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناآشکار، ناپیدا، گنگ

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ناآشکار، گنگ

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

ورافتاده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

به دردنخور، هیچکاره، کفتر پشت دری: کبوتری که نه به درد تخمگذاری می خورد نه برای حمال بودن درخور است نه برای پراندن کارایی دارد.

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شرابه به چم رشته ها و منگوله هایی که از کناره چیزی آویزان شده، در بنیاد باید شُرآبه یا شارآبه باشد گویه ی دیگری از آبشار؛ شُرآبه= رشته ها و منگوله ها ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

هناسیدن= نفس کشیدن هناسش= تنفس چراکه ما در پارسی و در بسیاری از زبانهای ایرانی مانند کردی و لری، واژه ی [هناس] را به چم نفس داریم. داشته هایمان را ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هناس= نَفَس، هناسیدن= نفس کشیدن، هناسش= تنفس، بِهِناس/بِناس= نفس بکش

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بهره مند شدن، بهره گرفتن

پیشنهاد
١

بهره مند کردن، بهره دادن

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
١

کوم یا کومیک در زبان پارسی میانه ( پهلوی ) به چم معده/اشکُم/اشکمبه/شکم بوده است؛ این واژه همچنان به ریخت کُم در پارسی استان های پارس و کرمان و استان ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

بنداره ی دَرکوم، درکوم: در=درب - کوم=معده

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...

تاریخ
١ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کوم و کومیک در پارسی میانه به چم معده/اشکُم/شکم بوده است که اکنون به ریخت کُم در گویشهای ایرانی کاربردی ست؛ با بهره گیری از این واژه، من نوواژه های [ ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کُرُبَچ کردن[در جانوران]= کره آوردن، بچه آوردن، افزایش نسل

پیشنهاد
١

دستگاه هناس ساز

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستگاه هِناسش، دستگاه هناسیک [بهره گیری از پسوند ایک از پارسی میانه] هناس= نفس

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

دستگاه هناسش، دستگاه هناسشی دستگاه هناسی یا هناسیک

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هناسِشی= تنفسی هِناسش= تنفس، هناس= نفس، هناسی، هناسیک= تنفسی

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

هناسش، هناسیدن، [هِناس=نفس]

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
١

زِندُزا، زند و زا، کُرُبَچ، کر و بچ

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

کُر و بَچ یا کُرُبَچ= کره و بچه، کروبچ، فرواژه یا اصطلاحی ویژه ی جانوران است به چم: زِندُزا، زند و زا، فرزندآوری، زادآوری کروبچ کردن= زندوزا کردن ...

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

روزگار بکام، روزگار خوش

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

شَمَد

تاریخ
٢ ماه پیش
پیشنهاد
٠

همینک، همکنون