متناوب

/motenAveb/

برابر پارسی: پی در پی

معنی انگلیسی:
alternate, alternative, intermittent, periodic, recurrent, allernate, recurring, [med.] periodical

لغت نامه دهخدا

متناوب. [ م ُ ت َ وِ ] ( ع ص ) به نوبت گیرنده آب و جز آن. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). به نوبه. به نوبت.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). رجوع به تناوب شود.

فرهنگ فارسی

بنوبت گیرنده، آنچه بنوبت بیاید
( اسم ) بنوبت کنند. کاری . ۲ - بنویت گیرند. چیزی . ۳ - آنچه بنوبت آید.

فرهنگ معین

(مُ تَ وِ ) [ ع . ] (اِفا. ) یکی پس از دیگری ، آنچه به نوبت بیاید.

فرهنگ عمید

آنچه به نوبت بیاید، یکی پس از دیگری.

فرهنگستان زبان و ادب

{alternate} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی برگ آذینی که در هر گره یک برگ یا ساختار دیگر دارد

واژه نامه بختیاریکا

به لُق
رَوا رَو

دانشنامه عمومی

متناوب (فیلم). متناوب ( به تامیلی: Maattrraan ) فیلمی محصول سال ۲۰۱۲ و به کارگردانی کی. وی. آناند است. در این فیلم بازیگرانی همچون سوریا، کجال آگاروال، ساچین خدکار، تارا، ایشا شاروانی ایفای نقش کرده اند.
عکس متناوب (فیلم)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

مترادف ها

staggering (صفت)
گیج، متناوب

alternate (صفت)
متناوب، متبادل، یک درمیان

intermittent (صفت)
متناوب، نوبتی، نوبهای، قطع کننده، تنفس دار، نوبت دار

alternative (صفت)
دیگر، متناوب، متبادل، تناوبی، نوبتی، نوبهای

alternating (صفت)
متناوب، تناوبی

periodic (صفت)
متناوب، نوبتی، دوری، نوبت دار، دوره ای

sporadic (صفت)
متناوب، پراکنده، انفرادی، تک و توک، تک تک

discontinuous (صفت)
متناوب، ناپیوسته، غیر مداوم

spasmodic (صفت)
متناوب، تشنجی، بگیر و ول کن، همراه با انقباضات

فارسی به عربی

بدیل , تمایل , متقطع , متقفز , مستمر

پیشنهاد کاربران

دائما
بازآیند
متناوب همان پریودیک است که واژه بازآیند میتواند درخور آن باشد
یک در میان، با فاصله
خیلی خوب
بنظر بنده متناوب تجمیع معنای دوستان است . یعنی پی در پی حتی در فواصل زمانی مختلف. حتما نظم در تناوب وجود دارد . متضاد آن نامتناسب است به معنی پی در پی نبودن . عملا هیچ نظمی در پی در پی نبودنشون ندارد . ممکن است فردا نباشد یا بیست و چندروز دیگر نباشد.
متناوب در تقطیع هجایی یعنی وزن های یکی در میان و نوبتی در وزن های همسان دولختی بکار میرود مانند مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن
پی در پی
- - - - - - - -
پشت سرهم
alternating
من فکر می کنم که متناوب، با پیوسته و مداوم فرق دارد. متناوب یعنی به تناوب رخ می دهد. به نوبت و با فاصله ای معین.
تناوب: . - . - . - . - . -
تداوم یا پیوستگی: - - - - - - - - -
تا نظر دوستان چه باشد.
پشت سر هم، پی در پی، پیاپی
واژه: ( پس و پیش )
در برخی گویش های ایرانی روامند است
بادرود
ادواری
نوسان داشتن
پیاپی
متوالی، متواتر، پیاپی، سلسه وار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس