پیشنهادهای مهدی کشاورز (٢,٨١٧)
واژه ی لاله ساخته از لال ( =سرخ ) و پسوند نامساز [ه] است: دو لب چو نار کفیده دو رخ چو سوسن سرخ دو رخ چو نار شکفته دو لب چو لاله لال عنصری واژه ی لال ...
به گفته ی دهخدا واژه ی روده ساخته از رود و پسوند نامسازِ [ه] است؛ روده همچو رود دراز و پرپیچ و خم است ازین رو به این اندام روده گفته اند.
هفَشتی
هفَشتی
سپهرپیکران
سپهرپیکر، پیکر سپهری، سپهرپیکران= صورتهای فلکی
روانشناسیک= از روانشناسی، همبسته به روانشناسی، مربوط به روانشناسی= psychologic و نیز روانشناختی و روانشناسشی . روانشناسیکال= psychological . پسون ...
روانپژوهیدن= روانپژوهی کردن، پژوهش روانشناسی کردن روانکاویدن روانشناختن
تارپاشناس، حشره شناس
جُمَنده= تارپا، حشره جمنده شناسی= حشره شناسی
تارپاشناس، جُمَنده شناس
جُمَنده شناسی تارپاشناسی
تارپاشناسیک جُمَنده شناسیک حشره شناسیک
جُمَنده شناسانه، تارپاشناسانه
جمنده شناختی، تارپاشناختی
جُمَنده شناسانه جمنده= حشره، جنبنده، تارپا
جمنده شناسی جُمَنده= حشره، جنبنده
تَرز، گاهی می توان ترز را جایگزین حالت کرد: [او به ترز ناجوری سخن می گوید] واژه طرز تازیده ( عربی شده ) ترز پارسی ست.
تَرز، گاهی می توان ترز را جایگزین وضعیت کرد. [او به ترز ناهنجاری راه می رفت. ] واژه ی طرز، تازیده ( عربی شده ) ترز پارسی ست.
تَرز ناپایا، ترز= حالت، روش، وجه ناپایا= التزامی، غیر قطعی
ناپایا، ناپایدار، در دستور زبان ناپایا به جای التزامی=غیرقطعی تَرز ناپایا به جای وجه التزامی.
"ریخت"، "گونه"، "تَرز" در دستور زبان می توان از یکی از واژه های ریخت و یا گونه و یا ترز به جای [وجه] بهره گرفت: ریخت دستوری یا گونه دستوری یا ترز دست ...
زبان پارسی نوین دارای سه پیشوند دستورزبانی است که به کارواژگان ( فعلها ) نقش دستوری می دهد: ۱ ) پیشوند بـ : در پیوستن به بن کنونی، تَرز دستوری ( وجه ...
ناپایا، ناپایدار، نااستوار
ترز دستوری، گونه دستوری، ریخت دستوری
ترز گزارشی، گونه گزارشی، ریخت گزارشی
تَرز= روش، شیوه واژه ی طرز، تازیده ( عربی شده ) ترز پارسی ست.
ریخت اگری/اگریک/گرویی گونه اگری/اگریک/گرویی ترز اگری، ترز گرویی
درود اینکه ترکی در ایران سال به سال در تکاپو برای نزدیک شدن و همانندی بیشتر با پارسی است چیزی ست که خواه ناخواه روی داده و خواهد داد، بازتاب این گرای ...
سیالو= آلو شابلون، سیاه آلو
بخت برگشته، شوربخت
بخت برگشتگی، شوربختی
در بسیاری از فتادها می توان بجای واژه ی دوران از واژه ی روزگار بهره گرفت: روزگار جوانی یا کودکی روزگار پارینه سنگی روزگار اژدهایان ( دایناسورها ) ر ...
روزگار در دانشواژه هایی که واژه ی عصر در آنها بکار رفته می توانیم از برابرنهاد روزگار بجای عصر بهره گیریم: روزگار آهن روزگار سنگ روزگار یخبندان روز ...
روزگار یخبندان
روزگار پیدایی
دم خوش، دمت خوش، دمتان خوش هنگام بکام
نمایان، پیدا، هویدا
تنها یه تخت جمشید بسه! نه برای شماها که هیچ، برای همه ی جهان، خدا خواسته که استوار و سرافراز بایسته و زبان گویای این سرزمین باشه که آواز و آوازه ش ...
هَمادزی هماد= همه، باهم، زی= زیست کننده همادزی واژه ای پیشنهادی ست که می توان آن را برای نامیدن [گردایه یا مجموعه ای پویا از ریززیمانها ( گروههای ری ...
درود به اندیشه و آبروی راستگویان پشتیبان و همه کاره ی خانواده ی شما دایی تونه؟!! پدر، مادر، پدربزرگ، برادر، حتا عمو هیچکس رو ندارید تکیه گاه و پشتیبا ...
پنهانی
در پهلوی واژه ی چاتوروان یا شاتوروان بکار می رفته که در پارسی به ریخت شادُروان درآمده و به چم سراپرده است که بر ایوان خانه کشیده می شده . واژه های ...
نامجویی، نامخواهی
نامجو، نامخواه
در برخی واچک ( جمله ) ها می توان [چنان، آنچنان] را جایگزین اینقدر و آنقدر کرد: اینقدر هوا گرمه که نمیشه بیرون رفت. چنان هوا گرمه که نمیشه بیرون رفت.
جان داده، کشته، مرده
جان دادگان، کشتگان، مردگان
با درود به دوست بزرگوار سرور نقدی در پاسخ به پرسشی که داشتید دیدگاهم را می گویم؛ شما دو پرسش پیش نهاده اید: [آیا هر {دگرساختن}، یک گونه {تاثیر/اثر گذ ...
ددغولِژدر آرژانتینی دد= وحشی، گوشتخوار غولژدر= اژدر غول پیکر، دایناسور بزرگ اندام . جیگانتوسور= ددغولژدر ماپوسور= ددغولژدر آرژانتینی