legitimacy

/ləˈdʒɪtəməsi//lɪˈdʒɪtɪməsi/

معنی: درستی، قانونی بودن، حقانیت، برحق بودن
معانی دیگر: قانونیت، مشروعیت، حق به جانبی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the state or fact of being legitimate.

جمله های نمونه

1. the legitimacy of those claims
قانونی بودن آن ادعاها

2. his presence lends more legitimacy to the meeting
حضور او به جلسه قانونیت بیشتری می دهد.

3. As if to prove the legitimacy of these fears, the Cabinet of Franz von Papen collapsed on December
[ترجمه گوگل]کابینه فرانتس فون پاپن برای اثبات حقانیت این ترس ها در دسامبر سقوط کرد
[ترجمه ترگمان]به طوری که گویی برای اثبات حقانیت این ترس ها، کابینه فرانز فون Papen در ماه دسامبر سقوط کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I intend to challenge the legitimacy of his claim.
[ترجمه رابرت] من میخوام درستی ادعاش رو به چالش بکشم
|
[ترجمه گوگل]من قصد دارم حقانیت ادعای او را به چالش بکشم
[ترجمه ترگمان]من قصد دارم مشروعیت ادعایش را به چالش بکشم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The opposition parties do not recognise the political legitimacy of his government.
[ترجمه گوگل]احزاب مخالف مشروعیت سیاسی دولت او را به رسمیت نمی شناسند
[ترجمه ترگمان]احزاب مخالف مشروعیت سیاسی دولت خود را به رسمیت نمی شناسند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Opponents have questioned the legitimacy of the ruling.
[ترجمه شان] مخالفان ، مشروعیت این حکومت را مورد پرسش قرار داده اند.
|
[ترجمه گوگل]مخالفان مشروعیت این حکم را زیر سوال برده اند
[ترجمه ترگمان]مخالفان مشروعیت این حکم را زیر سوال برده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. The claim to legitimacy of particular possession is based entirely upon the institutionalization of rights.
[ترجمه گوگل]ادعای مشروعیت مالکیت خاص کاملاً مبتنی بر نهادینه شدن حقوق است
[ترجمه ترگمان]حق داشتن مالکیت خصوصی به طور کامل بر پایه نهادینه سازی حقوق استوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Bottoms' version of the crisis of legitimacy is caused by the collapse of the rehabilitative ideal.
[ترجمه گوگل]روایت باتمز از بحران مشروعیت ناشی از فروپاشی آرمان بازپروری است
[ترجمه ترگمان]نسخه Bottoms از بحران مشروعیت، از فروپاشی ایده آل توان بخشی ناشی می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Modern political philosophy locates all legitimacy in the modern nation-state.
[ترجمه گوگل]فلسفه سیاسی مدرن تمام مشروعیت را در دولت-ملت مدرن قرار می دهد
[ترجمه ترگمان]فلسفه سیاسی مدرن وضعیت همه مشروعیت را در کشور مدرن نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It does not say anything explicit about the legitimacy of corporate power in relation to society generally.
[ترجمه گوگل]در مورد مشروعیت قدرت شرکتی در رابطه با جامعه به طور کلی چیزی صریح نمی گوید
[ترجمه ترگمان]آن هیچ چیز صریح در مورد حقانیت قدرت شرکت در ارتباط با جامعه را به طور کلی بیان نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But it is not only the system's legitimacy with outside observers and the general public which is important.
[ترجمه گوگل]اما تنها مشروعیت نظام نزد ناظران بیرونی و عموم مردم نیست که مهم است
[ترجمه ترگمان]اما این تنها مشروعیت سیستم با ناظران خارجی و عموم مردم است که مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The Basic Law identifies constitutionality with substantive democratic legitimacy.
[ترجمه گوگل]قانون اساسی قانون اساسی را با مشروعیت دموکراتیک اساسی شناسایی می کند
[ترجمه ترگمان]قانون اساسی، مشروطیت را با مشروعیت دموکراتیک مشخص می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Much that appears as rejection of the legitimacy of the state is in fact quite the reverse.
[ترجمه گوگل]بسیاری از آنچه به عنوان رد مشروعیت دولت ظاهر می شود در واقع کاملاً برعکس است
[ترجمه ترگمان]بیشتر آن چیزی است که به عنوان رد مشروعیت دولت به نظر می رسد در واقع برعکس است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The church refused to give legitimacy to the new state.
[ترجمه گوگل]کلیسا از دادن مشروعیت به دولت جدید خودداری کرد
[ترجمه ترگمان]کلیسا از دادن مشروعیت به دولت جدید خودداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

درستی (اسم)
integrity, accuracy, precision, exactitude, correctness, validity, truth, validation, justice, correctitude, honesty, trueness, rectitude, legitimacy

قانونی بودن (اسم)
legality, legitimacy

حقانیت (اسم)
truth, legitimacy, rightfulness

برحق بودن (اسم)
legitimacy

تخصصی

[حقوق] مشروعیت، حقانیت، قانونی بودن

انگلیسی به انگلیسی

• lawfulness; permissibleness; rightfulness
the legitimacy of something is the fact that it is reasonable, acceptable, or legal.

پیشنهاد کاربران

اعتبار قانونی
شایستگی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : legitimize
اسم ( noun ) : legitimacy
صفت ( adjective ) : legit / legitimate
قید ( adverb ) : legitimately
اعتبار
�وجاهت� یا گاهی �وجاهتِ قانونی�
وجهه
معقولیت
حقانیت
مُوجهیّت ( موجه بودن )
مشروعیت
legitimacy ( جامعه شناسی )
واژه مصوب: مشروعیت
تعریف: منطبق بودن رویه‏های قانون گذاری و اجرایی حکومت با نظر اتباع آن
legitimacy ( noun ) = حقانیت، مشروعیت ( قانونی بودن ) /حلال زادگی/صحت، درستی، معقولیت
examples:
1 - The lawyers expressed serious doubts about the legitimacy of military action.
وکلا در مورد مشروعیت عملیات نظامی شک و تردید جدی داشتند.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - She challenged the legitimacy of the previous speaker's arguments.
او معقولیت ( درستی ) استدلال های گوینده قبلی را به چالش کشید.
3 - Several judges expressed doubts as to the legitimacy of the tribunal.
چندین قاضی در مورد حقانیت دادگاه اظهار تردید کردند.
4 - The legitimacy of awarding large bonuses to senior executives is being increasingly called into question.
معقولیت اعطای پاداش های بزرگ به مدیران ارشد به طور فزاینده ای زیر سوال می رود.
5 - Organizations are often pressurized to adopt the same practices or structures as other firms in order to gain legitimacy.
اغلب سازمانها تحت فشار قرار می گیرند تا از شیوه ها یا ساختارهای مشابه شرکتهای دیگر برای کسب مشروعیت استفاده کنند.
6 - the legitimacy of the theory has yet to be determined.
هنوز درستی نظریه مشخص نشده است.

وجاهت قانونی
حلال زادگی

بپرس