اسم پسر - صفحه 47
روشنی امام علی ( ع )
پسر
عربی نورمند
دارای نور، منور، روشن، پرنور، پور نور
پسر
فارسی، عربی نوروان
نور تازه
پسر
ارمنی نستوه
خستگی ناپذیر، [قدیمی] مرد جنگی که از جنگ و ستیز عاجز و خسته نشود، نام پهلوان ایرانی، ( در قدیم ) وی ...
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نشواد
نام پهلوان تورانی، ( اَعلام ) نام پهلوانی تورانی است، نام پهلوانی تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نصرت الدین
موجب پیروزی و کمک دین، نام چند تن از بزرگان در تاریخ، موجب پیروزی دین و آئین، یاور و کمک دین، ( اَع ...
پسر
عربی
تاریخی و کهن نصوح
خالص، راست و درست
پسر
عربی نصیرا
نام یکی از دانشمندان و شعرای قرن یازدهم
پسر
عربی نضیر
شاداب، سرسبز
پسر
عربی نظام
ترتیب، آراستگی، روش، شعر، ارتش، مجموعه قوانین، قواعد، سنن، یا نوامیسی که قوام و انتظام چیزی بر آنها ...
پسر
عربی نظام الملک
باعث نظم و سرزمین، نام وزیر معروف سلجوقیان در قرن پنجم
پسر
عربی نظرعلی
چشم و دیده علی ( ع )
پسر
عربی نعیم الدین
نعمت دین
پسر
عربی نعیم رضا
ترکیب دو اسم نعیم و رضا ( نعمت و خشنودی )، از نام های مرکب، نعیم و رضا
پسر
عربی
مذهبی و قرآنی نفیس
گران مایه، قیمتی
پسر
عربی نفیل
عبادت
پسر
عربی نقدعلی
مرکب از نقد ( ارزیابی و سنجش سره از ناسره ) + علی
پسر
عربی نقی الدین
برگزیده در دین
پسر
عربی هانیبال
لاتینی از، نام سردار مشهور کارتاژ که با لشکر روم جنگید
پسر
فنیقی مینوس
در اساطیر یونانی نام پادشاه کرت پسر زئوس
پسر
یونانی
تاریخی و کهن میهن یار
دوست و یار وطن
پسر
فارسی میکائلا
هدیه ای از خدا
پسر
لاتین میکال
میکائیل، نام یکی از چهار ملک مقرب
پسر
عربی، عبری
مذهبی و قرآنی میکاییل
معرب از عبری به معنای کیست که شبیه خدا باشد؟، یکی از فرشتگان مقرب خداوند که معروف است روزی زمینیان ...
پسر
فارسی میکسا
کودکی که نشان از بزرگان دارد، در مراجع لاتین این واژه به معنای ماکسیمیوس کوچک آمده است که خود ماکسم ...
پسر
لاتین نائل
ویژگی آن که به موقعیتی دست یافته است یا چیزی را دریافت کرده است
پسر
عربی نگیسا
نام یکی از موسیقی دانان زمان خسروپرویز
پسر
فارسی نهام
آهنگر، نجار، همچنین راهب دیر نشین
پسر
عربی نهل
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری تورانی در سپاه افراسیاب تورانی
پسر
فارسی
تاریخی و کهن نوئل
عید میلاد مسیح
پسر
لاتین نیسان
نام ماه دومین ماه بهار، بارانی که در اردیبهشت می بارد، باران بهاری
پسر
فارسی، سریانی نیشام
فرشته نگهبان آذرخش، نام فرشته نگهبان آذرخش
پسر
فارسی مهرفر
شکوه خورشید و محبت
پسر
فارسی مهرمان
اندیشه نیک و درخشان
پسر
فارسی مهرماه
مهشید، محبت و روشنی، مرکب از مهر ( محبت و دوستی ) + ماه، نام پسر ساسان
دختر، پسر
فارسی
کهکشانی مهرمس
خورشید بزرگ
پسر
فارسی مهرمند
دارای مهر، بامحبت، دوست، ( مهر، مند ( پسوند دارندگی ) )، دارای مِهر
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرنام
مشهور به مهربانی و دارندگی محبت، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ( مهر = محبت، دوستی، مهربانی، نام = ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرنرسه
نام پسر ورزاک از خاندان ساسانیان
پسر
فارسی مهروالا
ترکیب دو اسم مهر و والا ( محبت و گرامی )
پسر
فارسی مهروان
دارای روان بزرگ، دارای روح بزرگ، ( مِه = مِهتر و بزرگتر، روان )
پسر
فارسی مهرورز
بامهر، عطوف، دوستی ورزنده، دوست، با محبت، مهربان، ( در قدیم ) عاشق
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهروند
منسوب به مهر، دارای مهر و محبت، ( مهر = خورشید، وند ( پسوند شباهت ) )، منسوب به خورشید، خورشیدی
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهروین
خورشید کوچک
پسر
فارسی مهرکام
خواهنده ی مهربانی و محبت، آرزومند محبت، ( مهر = مهربانی، محبت، کام = آنچه خواسته ی دل است، آرزو )
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرکان
سرچشمه مهربانی
پسر
فارسی مهرکوش
کوشا و ساعی برای مهربانی کردن و مهرورزی، ( مهر = مهربانی، محبت، کوش = کوشش و سعی )
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرکوشا
ترکیب دو اسم مهر و کوشا ( خورشید و تلاشگر )، ( در اوستا )، دیو ملکوش، مَهرک، طبق روایات اوستا طوفان ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهرکیش
آن که دارای آیین مهرورزی و مهربانی می باشد، ( به مجاز ) مهربان و با محبت، ( مهر = مهربانی، محبت، کی ...
پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهریار
دوست و یار خورشید، دارنده ی مهربانی و محبت، ( به مجاز ) مهربان، ( مهر = مهربانی و محبت، یار ( پسوند ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی مهست
بزرگترین و مهمترین، نام پسر داریوش پادشاه هخامنشی، ( در قدیم ) بزرگترین، مهمترین، اعلی حضرت ( صفت ی ...
دختر، پسر
فارسی
تاریخی و کهن مهناد
فریاد بلند
پسر
فارسی مهند
مَه پاره، ( به مجاز ) زیبارو، تکه ای از ماه، اندکی از ماه، به فتح میم و ه و سکون نون و دال، نامی خر ...
دختر، پسر
فارسی
طبیعت، کهکشانی نیماکه
بزرگ
پسر
گیلکی نیهات
نهاد، سرشت، طبیعت
پسر
ترکی نیو
دلیر، شجاع
پسر، دختر
فارسی
تاریخی و کهن نیو راد
پهلوان جوانمرد
پسر
فارسی نیواد
شجاعت و دلیری
پسر
فارسی نیوتش
با کسی یکی شدن، همراهی، همراهی و مجامعت، بر وزن پیشکش
پسر
فارسی نیوتیش
نیوتش، با کسی یکی شدن، همراهی و مجامعت، ( هر سه حرف اول ساکن هستند، بر وزن دیو )
پسر
فارسی نیوزاد
زاده دلیر و شجاع، ( نیو = دلیر، شجاع + زاد = زاده )، ( به مجاز ) دلیر و شجاع، ( در اعلام ) نام پسر ...
پسر
فارسی نیوزار
از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر گشتاسپ پادشاه کیانی
پسر
کردی، فارسی
تاریخی و کهن نیوسا
مانند پهلوان
پسر
فارسی نیک آرا
ترکیب دو اسم نیک و آرا ( نیکو و آراستن )، آراینده نیکی و خوبی، ( به مجاز ) آراسته به نیکی و خوبی
پسر
فارسی نیک آهنگ
خوش نیت، دارای قصد خوب، دارای نیت و قصد نیک، نیکو ضمیر
پسر
فارسی نیک بد
نیکو، خوبی، ( نیک = خوب، نیکی، خوشی، سعادت، بد /، bod/ ( پسوند محافظ یا مسئول ) )، نگهبانِ خوب و نی ...
پسر
فارسی نیک بین
خوش بین، ( در قدیم ) ( به مجاز ) آن که یا آنچه خوبیها را می بیند
پسر
فارسی نیک پی
با سعادت، مبارک قدم، ( در قدیم ) خوشقدم، خجسته پی
پسر
فارسی نیک جو
نیک خواه
پسر
فارسی نیک خو
خوش اخلاق، مهربان، خوش خوی
پسر
فارسی نیک دل
فرد مهربان و نیک
پسر
فارسی نیک رای
اندیشه خوب و نیک، دارای اندیشه نیک مرکب از نیک و رأی
پسر
فارسی نیک فام
آراسته به خوبی و نیکی، ( نیک، نام ( پسوند برای رنگ ) )، دارای آب و رنگ خوب و نیک
پسر
فارسی نیک مهر
دارای مهر و محبت خوب و نیک، ویژگی شخصی که مهربان و نیکوست، آن که دارای محبتی کامل و شایسته است
پسر، دختر
فارسی نیک یاد
نیک ترین یاد و خاطره
پسر
فارسی نیکاد
خوشنام
پسر
ترکی نیکاو
آب شفاف و گوارا، نیک به معنی خوب و پاک، آو به معنی آب و نیکاو یعنی آب گوارا ئ شفاف، مرکب از نیک به ...
پسر
پهلوی، اوستایی نیکبه
بهترین نیکی
پسر
فارسی نیکداد
داده ی نیک، داده ی خوب، ( نیک، داد = داده )
پسر
فارسی نیکسان
مانند نیکی
پسر
فارسی نیکفر
آراسته به خوبی و نیکی، دارای شأن و شکوه نیکی و خوبی
پسر
فارسی نیکو راد
ترکیب دو اسم نیکو و راد ( شایسته و جوانمرد )، ( = نیکراد )
پسر
فارسی نیکو مهر
ترکیب دو اسم نیکو و مهر ( شایسته و محبت )، ( = نیکمهر )
پسر
فارسی مدریک
پسر تیز هوش، انسان فهیم، کسی که درک می کند
پسر
فارسی همام
سرور، مهتر، پادشاه بلندهمت، مرد بزرگ و دلیر و بخشنده، شیر درنده، دارای مقام و منزلت و فضایل ارجمند، ...
پسر
عربی همام الدین
دارای مقام و منزلت در دین
پسر
عربی هماوند
از نامهای امروزی زرتشتیان
پسر
فارسی همراد
ویژگی دو کس که در همت، سخاوت شبیه به هم باشند، سخاوت، شجاعت و جوانمردی و کرم شبیه به هم باشند
پسر
فارسی همنواد
از شخصیتهای شاهنامه در زمان ساسانیان
پسر
فارسی
تاریخی و کهن هنرمند
آن که توانا در خلق آثار هنری است، آن که دارای مهارت و فنی است، ( در قدیم ) آن که دارای فضل و کمال ی ...
پسر
فارسی، کردی هنی
گوارا، خوب، خوش
پسر
عربی هوار
قشلاق، خیمةسلطان در قشلاق ( نگارش کردی
پسر
کردی هوال
رفیق، خبر، رفیق ( نگارش کردی
پسر
کردی هوبان
نگهبان خوبی ها
پسر
فارسی هوبر
دربردارنده نیکی، نام میرآخور داریوش پادشاه هخامنشی
پسر
پهلوی، اوستایی
تاریخی و کهن هوپاد
نیک سرشت، ( هو = خوب، پاد = نگهبان )، نگهبان خوب
پسر
فارسی هوتخش
صنعت گر ( نگارش کردی
پسر
کردی هوتک
نام روستایی در نزدیکی کرمان
پسر
فارسی هود
نام پیامبر قوم عاد، نام سوره ای در قرآن کریم
پسر
عربی هودین
دین خوب، آئین نیک، ( هو = خوب، دین ) دین خوب، آن که دارای دین و آئین خوب باشد
پسر
فارسی
تاریخی و کهن