مدل مدیریتی کوه یخ
در مدل کوه یخ، چه تفاوتی میان لایههای سطحی (مانند رویدادها) و لایههای عمیقتر (مانند الگوها و ساختارهای سیستم) وجود دارد؟
١ پاسخ
فرض کنید یکی از دوستانتان دربارهی آنچه در محل کارش گذشته با شما صحبت میکند و میگوید: «دیروز یکی از همکاران کمتحمل ما بعد از یک درگیری لفظی خیلی معمولی با مدیرمان، استعفا داد و از شرکت رفت!»
او در این جمله از یک رویداد یا Event حرف میزند. اما آیا شما باور میکنید که تا پیش از آن درگیری لفظی واقعاً همه چیز عالی (یا لااقل خوب) بوده است؟
اگر کمی با مفهوم تعارض و بحث مدیریت تعارض آشنا باشید، حدس خواهید زد که احتمالاً تعارض میان آن همکار و مدیرش از مدتها قبل شکل گرفته و به تدریج در اثر رفتارها و رویدادهای مختلف، عمیقتر شده است.
به عبارت دیگر از مدتها قبل یک روند یا Trend به وجود آمده بوده و ما اکنون صرفاً یکی از نتایج آن را در قالب یک رویداد میبینیم و تجربه میکنیم.
این پدیده فقط به محیط کار و اختلاف میان همکاران محدود نیست.
در بسیاری از سیستمها چنین روندهایی وجود دارند. با این حال، روندها از چشم ما دور میمانند و صرفاً رویدادها مورد توجه قرار میگیرند:
رابطه عاطفی هم طی یک رویداد از بین نمیرود و نابود نمیشود. بلکه روندی طولانی طی میشود تا یک رابطه آسیب ببیند و به تدریج تخریب شود. اشتباه است اگر آخرین دعوا یا آخرین اختلافنظر را به عنوان «تنها علت نابودی رابطه» در نظر بگیریم.
رابطهی میان کشورها هم از جنس روند است و نباید آن را در یک یا چند رویداد خلاصه کرد. به وجود آمدن جنگ میان کشورها یا برقرار شدن صلح بین آنها «اتفاقهای انفرادی» نیستند، بلکه در دامن روندهایی بزرگتر، عمیقتر و طولانیتر شکل میگیرند و فرصت ظهور و بروز پیدا میکنند.
تحلیلگرانی که هنگام بررسی حرکتهای سیاسی و اجتماعی صرفاً به یک یا چند رویداد مرتبط نگاه میکنند و محدود میشوند، اهمیت روندها را به فراموشی سپردهاند و بعید است بتوانند تحلیلی ارزشمند و قابلاتکا به مخاطبان خود ارائه دهند.اگر به تفاوت رویداد و روند بیتوجه باشیم یا به هر علت صرفاً روی رویدادها تمرکز کنیم، خطای تحلیل ما افزایش خواهد یافت. چرا که سهم بسیاری از عوامل را در شکلگیری وضعیت موجود نمیبینیم.
به عنوان یک مثال ساده، بیتوجهی به روندها و تمرکز روی رویدادها میتواند باعث شود که ما نقش انسانها را پررنگتر از سیستمها ببینیم و این همان نگرانی بزرگی است که همیشه دانشمندان و متخصصان تفکر سیستمی به آن اشاره میکنند.
نمونههای فراوانی از شرکتها و سازمانها و دولتها و حکومتها را میتوان یافت که در ظاهر، مشکلاتشان در یک یا چند فرد خلاصه میشده است. اما وقتی آن فرد تغییر کرده، به علت تغییر نکردن ماهیت سیستم و باقی ماندن روندهای پیشین، نفرات بعدی هم دیر یا زود، تابع قوانین نانوشتهی آن سیستم شدهاند و در مواجهه با روندها از همان الگوی رفتاری پیشینیان تبعیت کردهاند.
اگر در پی تغییرات بنیادی در سیستمها هستیم، از رابطه عاطفی تا رابطه میان دو کشور، از سیستم فروش یک مغازه تا سیستم تولید یک کارخانه بزرگ، از مدیریت یک استارتآپ کوچک تا ادارهی یک کسب و کار بینالمللی، باید روندها را در مرکز توجه قرار دهیم و اجازه ندهیم رویدادها ما را از روندها غافل کنند.
مدل کوه یخ در تفکر سیستمی
اگر بخواهیم بحث رویداد و روند را کمی عمیقتر کنیم و به شکلی بهتر و کاربردیتر یاد بگیریم، بهتر است به سراغ مدل کوه یخ (Iceberg Model) برویم. این مدل را اولین بار مایکل گودمن (Michael Goodman) با این نام مطرح کرد. اما میتوان گفت تقریباً همهی تحلیلگران سیستمی، بعد از او، همین مفهوم را به زبان خود بیان کردهاند. مدل کوه یخ یک ابزار تفکر سیستمی است که می تواند برای کمک به افراد در درک رابطه بین مشکلات یا رویدادهای قابل توجه و عوامل زمینه ای، مورد استفاده قرار گیرد.
درست همانطور که تنها 10 درصد از جرم یک کوه یخ در بالای آب قابل مشاهده است، مدل کوه یخ نیز بر این ایده مبتنی است که معمولاً عوامل بیشتری نسبت به آنچه در ابتدا آشکار است در یک مشکل دخیل هستند. مدل کوه یخ می تواند برای کمک به افراد در شناسایی علل پنهان مشکلات استفاده شود تا بتوان به آنها رسیدگی کرد. در کسب و کار و تجارت نیز میتوان از نظریه کوه یخ برای حل مشکلات و مسائل مربوط به کسب و کار استفاده کرد.
نظریه کوه یخ، روشی مبتنی بر رویکرد سیستمی و جامع در حل مسئله است. به همین دلیل شما میتوانید مراحل رشد کسب و کار با استفاده از نظریه کوه یخ را در برنامههای خود بگنجانید. در این روش تحلیل مسئله طی چهار گام اصلی و در هر مرحله با بهره گیری از ابزارهای مختلف صورت می گیرد. این مراحل عبارتند از:
در اینجا چند سوال برای کمک به درک هر سطح در یک مشکل یا موقعیت خاص وجود دارد.
وقایع:
در حال حاضر چه اتفاقی می افتد؟
الگوهای رفتاری:
در طول زمان چه اتفاقی افتاده است؟ گرایش ها چیست؟
ساختار سیستمی:
چه چیزی بر این الگوها تأثیر می گذارد؟
ارتباط بین الگوها کجاست؟
افکار و باورهای ذهنی:
چه ارزشها، باورها یا مفروضاتی سیستم را شکل میدهند؟
توجه به این نکته مهم است که پاسخ به این سؤالات احتمالاً مستلزم تحقیق و بررسی است. مخصوصاً وقتی صحبت از مدلهای ذهنی میشود که مستند کردن آنها سخت است، چه رسد به اینکه در یک دید ساده دیده شوند.
نمونه ای از نظریه کوه یخ
بیایید به یک مثال در دنیای واقعی نگاه کنیم تا بهتر بفهمیم که مدل کوه یخ چگونه کار می کند.
فرض کنید چند مشکل در محصول هایی که تیم محصول شما به تازگی منتشر کرده اند وجود دارد. این یک رویداد واحد است. غریزه شما ممکن است این باشد که به آن واکنش نشان دهید و شروع به اصلاح آنها کنید. اگر بخواهید از وقوع آن در آینده جلوگیری کنید، واضح است که این امر کافی نیست.
اگر به گذشته نگاه کنید، می بینید که هر ویژگی محصول منتشر شده با چندین باگ همراه است و این مشکلات دارای یک الگو است. با کاوش عمیقتر، متوجه میشوید که تیمها برای آزمایش محصول قبل از پخش برنامهریزی نمیکنند. بررسی نظر مشتری فقط پس از پخش محصول اتفاق می افتد.
معمولاً تیمها برای پخش یک محصول، ضربالاجلهای محدودی دارند. اینها ساختارهای سیستم هستند.
با بررسی بیشتر، متوجه میشوید که تیمها برای ارسال به موقع محصولشان به کیفیت کارشان ارزش قائل هستند. ضربالاجلهای فشرده توسط مدیران تحمیل میشود و تیمها بر این باورند که جای آنها عقبنشینی نیست.
همانطور که می بینید، طبق نظریه کوه یخ با نگاه کردن به رویدادهای فوری، می توانید علت اصلی یک مشکل را پیدا کنید.
با تکیه بر روش کوه یخ، اکنون شما اهرم های بسیار بیشتری برای حل مشکل دارید.
* باز نشر از دو سایت زیر:
سایت اول 👇
https://motamem.org/تفکر-سیستمی-رویداد-یا-روند؟/
سایت دوم 👇