تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

vulnerable ( adj ) = susceptible ( adj ) به معناهای: حساس، تاثیر پذیر، آسیب پذیر، مستعد

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

به طور حساس، به طور آسیب پذیر ، به طور مستعد example: 1 - This established beyond doubt that the government continued to appoint handpicked corrup ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

susceptibleness ( noun ) = حساسیت، آسیب پذیری مترادف کلمه : vulnerableness

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

switch ( noun ) = shift ( noun ) به معناهای: دگرگونی، تغییر ( جهت یا موضع )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

shifty ( adj ) = ناصادق، فریب کار ، دغلباز، بدقول ( کسی که زیر حرفاش و وعده هاش میزنه ) ، حیله گر ، حاشاگر ، فریب آمیز، مکار، شیک، موذی، مرموز ، شیفت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

از خود نشان دادن، از خود بروز دادن She exuded confidence. او اعتماد به نفس از خود نشان داد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣٥

shift ( noun ) = شیفت، کارشیفتی، نوبت، دگرگونی، تغییر، نوسان، کلید شیفت ( کلید Shift روی کیبورد ) night shift= شیفت شب examples: 1 - She has to ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

shifting ( adj ) = متغیر، نامنظم، متحرک ( جا به جا شونده ) ، انتقال the shifting sand beneath their feet = شن های متحرک زیر پاهایشان shifting dune ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

rumoredly ( adv ) = reportedly ( adv ) به معناهای : طبق گزارش، از قرار معلوم، به طور شایع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

report ( noun ) =گزارش، رپرتاژ، مقاله، اظهار ، آگهی، خبر I don't believe these reports of UFO sightings. من گزارش های دیدن بشقاب پرنده را باور ند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

reported ( adj ) = گزارش شده، انتشار یافته، منتشر شده، خبر داده شده، شرح داده شده، شایعه شده، نقل قول شده reported statistics = آمارهای منتشر شده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

retrieve ( verb ) = recover ( verb ) به معناهای: بازیافتن، احیا کردن، دوباره به دست آوردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٧

recovery ( noun ) = واحد مراقبت پس از بیهوشی، بهبود، بهبودی، ترمیم، بازیابی، بازیافت، افاقه، نقاهت، بازسازی، خودیابی ( رهایی از اعتیاد و بازگشت به وض ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

recoverable ( adj ) =قابل بازیابی، قابل بازیافت، قابل جبران، قابل استرداد، قابل اصلاح، قابل بهبود، قابل وصول، قابل استخراج ، قابل ترمیم recoverable ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

recovered ( adj ) = بازیابی شده، بهبود یافته، بازیافته، بازیافت شده، ترمیم شده the recovered object has not been damaged. به شی بازیابی شده آسیبی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

remarkable ( adj ) = noteworthy ( adj ) به معناهای : قابل توجه، در خور توجه، ارزشمند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

noteworthiness ( noun ) : اهمیت، برجستگی، قابل توجه، ( برتری، الویت ) ( با کلمات distinction و superiority و paramountcy مترادف است به معنای تمایز، ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

منظور همان سوختن در شور و هیجان است ( مردی که علاقه و اشتیاق و شور و هیجان خاصی به چیزی به خصوص دارد )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

disappear ( verb ) = evaporate ( verb ) به معناهای: ناپدید شدن، از بین رفتن، دود هوا شدن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

evaporation ( noun ) = تبخیر، تصاعد، بخارشدگی، ( معنی اتلاف یا نابودسازی هم میده ) evaporation rate = میزان تبخیر evaporation coefficient = ضریب ت ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

deteriorate ( verb ) = erode ( verb ) به معناهای : تحلیل رفتن، زوال یافتن، فرسوده شدن، از بین رفتن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٢

erosion ( noun ) = فرسایش، فرسودگی، رفتگی، خوردگی، ساییدگی، زنگ زدگی، فساد تدریجی ، زخم های سطحی ، تحلیل رفتگی، زوال، افول ، تضعیف bank erosion ‎ = ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

acid erosion یا سایش شیمیایی دندان : سایش شیمیایی دندان یا اِروژن دندان بیماری است که در اثر تماس مداوم و مستقیم دندان با اسید، مینا و عاج آن دچار ان ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

thoroughly ( adv ) = entirely ( adv ) به معناهای: کاملاً، به طور تمام و کمال

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

entirety ( noun ) = تمامیت، کلیت، شش دانگ، سراسری، سرتاسری، مالکیت فردی in its entirety = در تمامیت و در کلیت خود، به طور همه جانبه، به طور کامل، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

کلا، به طور کامل، کاملاً، تماما، سراپا، سراسر

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

entire ( adj ) = کل، تمام، کامل، دست نخورده 1. He'd spent the entire journey asleep. تمام سفر را در خواب سپری کرد. 2. the entire city is collaps ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

tremendous ( adj ) = enormous ( adj ) به معناهای:عظیم، بسیار زیاد، قابل توجه، کلان، هنگفت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

enormity ( noun ) = شدت، بزرگی، حدت، عظمت، شرارات زیاد، جنایت، تجاوز فاحش، گزافی، شناعت ( قبح، ناپسندی، نکوهیدگی ) ، هنگفتی، عمق ( فاجعه )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٦

enormously ( adv ) = به شدت، بسیار، فوق العاده زیاد، به طور عظیم ، به طور وسیع، به طور کلان

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

support ( verb ) = endorse ( verb ) به معناهای : تایید کردن، حمایت کردن، تصدیق کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

endorsement ( noun ) = تایید، امضاء، صحه گذاری، حمایت، پشتیبانی، پشت نویسی ( سند و چک و. . . ) ، تصدیق، موافقت، الحاقیه، صحه 1 - Products that carr ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

noticeably ( adv ) = conspicuously ( adv ) به معناهای : به طور چشمگیر ، به طور برجسته، به طور قابل ملاحضه، به طور مشخص

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

conspicuous ( adj ) = نمایان، مشهود، تابلو، انگشت نما، توی چشم، روشن، برجسته، معلوم، آشکار، هویدا، واضح، پدیدار، مشخص، عیان، چشمگیر، تو ذوق زننده، قا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

مصرف گرایی خودنمایانه یا مصرف گرایی به قصد تمایز، نوعی خودشیفتگی و به معنی خرید و مصرف کالاها و خدمات لوکس به منظور به رخ کشیدن قدرت اقتصادی و نشان د ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

thrive ( verb ) = burgeon ( verb ) به معناهای: رونق گرفتن، شکوفا شدن، ترقی کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

burgeoning ( adj ) =رو به رشد، رو به پیشرفت، رو به توسعه، بالارونده، شکوفایی، شکوفا مثال : burgeoning population of major cities is creating a dema ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

اگر صفت ( adj ) باشه با کلمه eliminated ( adj ) مترادف است به معناهای=زدوده شده، محو شده، حذف شده، دفع کننده

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٤

enlarge ( verb ) = broaden ( verb ) به معناهای: وسعت دادن، گسترده کردن، عریض کردن، افزایش دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

breadth ( noun ) = پهنه، پهنا، عرض، فراخی، اثر کلی ( کمتر توجه به جزئیات در مقابل کلیات ) ، وسعت، گستره، وسعت نظر، قوراه، تخته یا قطعه پارچه ، گشادگی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

broad ( adj ) = جامع، گسترده، وسیع، فراخ، عریض، پهن، پهناور، گشاد، کلی، زن هرزه، ضعیفه، در مورد لهجه و گویش به معنای غلیظ

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

broadly ( adv ) = به طور گسترده و وسیع ، عموماٌ، به طور فراگیر ، عمدتاً، به طور کلی، کلاً، به طور گسترده، روی هم رفته، به طور وسیع

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

unaware ( adj ) = blind ( adj ) به معناهای : بی خبر، ناآگاه، نامطلع، کور

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

blindness ( noun ) = کوری، نابینایی، بی بصیرتی، نادانی color blindness = کور رنگی congenital color blindness = کوررنگی مادرزادی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

اختلال دردناک قرنیۀ چشم به علت قرار گرفتن بیش ازحد در معرض نور فرابنفشی که از برف بازتابیده می شود که اصلاحاً برف کوری می گویند.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

blindly ( adv ) = کورکورانه، بی باکانه، تعبدا ( پیروی کورکورانه ) ، کورمال کورمال

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

یکی دیگر از معانیش: به طور بی اراده و بی فکر، به طور غیر ارادی و خودجوش مثال : Never copy foreign things blindly or mechanically. هرگز موارد خارجی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

assist ( verb ) = benefit ( verb ) به معناهای : احسان کردن، نیکوکاری کردن، کمک کردن، مساعدت کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١١

سودمند، مفید ، نافع ، پرخاصیت ، پرمنفعت، انتفاعی beneficial insect = حشرات مفید beneficial water use = آب مصرفی سودمند beneficial interest = بهره ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

beneficially ( adv ) = به طرز سودمندی، به طور مفیدی، به طور نتیجه بخش، به طرز مؤثر، به طور ثمر بخش، به طور پرمنفعت