پیشنهادهای موسی (١,٨٠٢)
emotional ( adj ) = dramatic ( adj ) به معناهای: پر شور، پر هیجان، شور انگیز، مهیج، احساسی
1. She explains that animation was used as a tool to dramatize the passionate, hysterical, overwrought and angry elements of teenagers' lives. او ت ...
1. Randai is a folk theatre tradition of the Minangkabau people which incorporates dance, music, singing, drama and the martial art of silat. رندای ...
سریال رادیویی که به آن نمایش رادیویی یا تئاتر رادیویی هم گفته می شود، روایت یک داستان توسط چند گوینده است که با موزیک و جلوه های صوتی همراه است تا شن ...
چیزی که معمولاً به مهارت خاصی نیاز دارد و افراد زیادی دیگر آن را انجام نمی دهند. مثال: Writing letters has become something of a lost art. نوشتن ن ...
هنر دفاعی از مالایا ، به عنوان یک هنر رزمی یا همراه با طبل به عنوان یک نمایش یا رقص تشریفاتی.
خواب رونده، خوابیده، درخواب فرورفته، واگن تختخواب دار، اسکلت آهنی ساختمان
definition 1: به عنوان کاری انجام می شود که با شدت زیاد انجام می شود یا به شیوه ای بیش از حد اغراق آمیز یا نمایشی انجام می شود. مثلاً وقتی عصبانی می ...
colorless ( adj ) = drab ( adj ) به معناهای: بی روح، بی رنگ و رو، خسته کننده، کسل آور
definition: به صورت ( noun ) یا اسم به کار می رود، می تواند نمایانگر کمبود نشاط و هیجان و علاقه در موارد مختلفی باشد. مانند:بی حسی ، بی حالی ، بی رنگ ...
Definition:به طور خسته کننده ، به ویژه از نظر ظاهری ، و رنگ و اینکه نشاط و هیجان کمی داشته باشدبه طوری که باعث شود شما احساس غمگین بودن کنید یا به آن ...
inactive ( adj ) = dormant ( adj ) به معناهای:غیرفعال، خفته، خاموش
به معنی آسایشگاه هم می تونه باشه. مثال: the seniors live in the dormitory. سالمندان در آسایشگاه زندگی می کنند.
1. The domination of media and advertising can overpower our personal lives with a bigger, more fearful world. تسلط بر رسانه ها و تبلیغات می تواند ...
1. The harsh and cruel elements of Russian society, especially the drive to dominate and control, fill the imagery of Dostoevsky's novels. عناصر خش ...
در غرب مدرن ، فرهنگ پاپ به محصولات فرهنگی مانند موسیقی ، هنر ، ادبیات ، مد ، رقص ، فیلم ، فرهنگ سایبری ، تلویزیون و رادیو اطلاق می شود که توسط اکثر م ...
1. I think my impression - dominantly one of native shrewdness - was probably correct. من فکر می کنم گمان ( حدس ) من که عمدتاً یکی از زیرکی های بوم ...
نمایانگر
درک روشن و قضاوت خوب از یک موقعیت ، که معمولاً منجر به یک مزیت می شود. معانی:زبر و زرنگی، هوشیاری، هوش، زیرکی مثال: She was a woman of great courage ...
major ( adj ) = dominant ( adj ) به معناهای:غالب، اصلی، عمده
definite ( adj ) = distinct ( adj ) به معناهای: واضح، مشخص، روشن، صریح
1. Segmenting the business into three distinct entities should make it more attractive to buyers. تقسیم بندی کسب و کار به سه نهاد مجزا باید جذابیت ...
peculiar ( adj ) = distinctive ( adj ) به معنی: ویژه
1. Sadly, such distinctive rationalism of non - Hindu religions finds no place in this textbook. متأسفانه ، چنین فلسفه عقلانی متمایز از ادیان غیر ه ...
این کلاه ها به نام Green Beret یا کلاه سبز برای نیروهای ویژه ارتش ایالات متحده در 11 آوریل 1962 ، رئیس جمهور کندی در یادداشت کاخ سفید به ارتش ایالات ...
یک کلاه نسبتاً پهن و نمد مانند گرد از پارچه که نقاشا اکثراً نقاشا سرشون می کنن ولی این کلاه ها به نام Green Beret یا کلاه سبز برای ارتش ایالات متحده ...
نوعی ضربه هاکی است که شامل استفاده از عضلات بازو ( به خصوص عضلات مچ و بازو ) برای جلو بردن یک گوی هاکی از طرف مقعر تیغه چوب هاکی به جلو است. این ضربه ...
1. But his voice was perfectly audible, though hoarser than usual, and his words were distinctly pronounced اما صدای او کاملاً قابل شنیدن بود ، گرچه ...
مرموزانه، مرموز، آب زیر کاهی، پرمخاطره، نامعین، پر تزویر، خدعه آمیز، موذی، موذیانه، حیله آمیز، پرحیله
brilliant ( adj ) = vibrant ( adj ) به معناهای:شاداب، پرطراوت، سرزنده، پر جوش و خروش، پر شور
طراوت و چالاکی، نشاط و سرزندگی
1. I like to be reminded of the spring miracle, especially in the depth of winter, when the vibrantly alive trees look so dead. دوست دارم به یاد مع ...
یکنواختی، متحد الشکلی، یکرنگی، یکریختی، یکسانی، یک شکلی، همسانی، یکدستی ، همگونی distribution uniformity = یکنواختی توزیع coefficient of uniformity ...
consistent ( adj ) =uniform ( adj ) به معناهای:یکنواخت، یکدست، یکپارچه
به طور یکنواخت، به طور یکسان، به طور یکدست، به طور متحد الشکل، به طور منظم ( در ریاضیات ) ، به صورت یکپارچه uniformly distributed variable = متغیر ...
honest ( adj ) = uncomplicated ( adj ) , straightforward ( adj ) به معناهای:ساده، سرراست، صریح، شفاف
1. First off, we liked her as a person for her courage, her sincerity and her straightforwardness. اولاً ، ما او را به عنوان فردی به خاطر شجاعت ، ص ...
ویژگی شخصیتی است که به عنوان تعیین میزان قضاوت و نگرش فرد توسط احساس تعریف می شود
به طور متناقضی
1. He explained quite straightforwardly that there wasn't enough work for us all. او کاملاً صریح توضیح داد که کار کافی برای همه ما وجود ندارد. 2. ...
enduring ( adj ) = lasting ( adj ) به معناهای: پایا، پایدار، با دوام، ماندگار
set up ( verb ) = establish ( verb ) , install ( verb ) به معناهای: نصب کردن، کار گذاشتن، بر پا کردن، منصوب کردن، تاسیس کردن
1. If an installer changed your browser's home page and default search engine, you'll have to change those back manually. اگر یک نصب کننده صفحه اصل ...
1. Window contractors are experts in the installation and repair of glazing products. پیمانکاران پنجره متخصص در نصب و تعمیر محصولات شیشه ای هستند. ...
هنر چیدمان یا هنر اینستالیشن: هنر نصب یا راه اندازی آثار سه بعدی است که در آفرینش آن از عناصر و مواد مختلف از جمله کاغذ و پارچه و چوب و غیره در �فضا� ...
imposing ( adj ) = impressive ( adj ) به معناهای: تحسین برانگیز، باشکوه، چشمگیر، تاثیر گذار
1. everyone left with a good impression of the play. همه با احساس خوبی از بازی رفتند. 2. My first impression is that this idea needs some rethink ...
1. Reminiscent of Borat's unforgettable lime - green mankini, Carrey's attention - seeking garment failed to impress style commentator Peter York. ...
کسی که در کلاسهای عالی دانشگاه یا دبیرستان درس میخواند، دانشجویان سطح بالا و ممتاز
قلمبه، برجستگی، مغرور، افاده ای، با بغض شدید گریستن