پیشنهادهای موسی (١,٨٠٢)
renowned ( adj ) = celebrated ( adj ) به معناهای:مشهور، معروف، پرآوازه، نامی
به کائوچوی استخراجی از درختان ( کائوچو ) که به صورت ماده لاستیکی است نیز rubber می گویند.
permissible ( adj ) = acceptable ( adj ) به معناهای: قابل قبول، مجاز، پذیرفتنی
سهل انگاری، بی دقتی . susan completed the assignment in a haphazard way سوزان تکالیفش را با سهل انگاری ( بی دقتی ) به اتمام رساند.
سخت یافت شدن، سخت پیدا شدن
1. Dean offered, in spite of being a bit peeved at the man's Abruptness دین پیشنهاد داد ، علی رغم اینکه کمی از تندی لحن مرد آزار دیده بود. 2. Cont ...
disturbing ( adj ) = disruptive ( adj ) به معناهای:مخل، مختل کننده، مزاحم
attractive = appealing به معناهای: جذاب، گیرا، دلربا
استرس ذهنی
در یک چشم به هم زدن the hours in this job are very unpredictable. You sometimes have to work late at very short notice. ساعات انجام این کار بسیار ...
به معنای: همراهی کردن i am looking forward to catching up with you soon من مشتاقانه منتظر هستم که به زودی شما را همراهی کنم.
کشف نفت
the political candidate was discursive when asked what his position in poverty از نامزد سیاسی وقتی سوال می شود که نقش او در رابطه با فقر چیست ، به هم ...
delighted ( adj ) = elated ( adj ) به معناهای:بسیار خوشحال، مشعوف، شادمان
definition: انحراف ، تغییر جهت دادن، تغییر عقیده دادن، تغییر مسیر دادن، متمایل شدن، عزیمت ، دور شدن ، انشعاب یافتن به معنی دور شدن یا متمایل شدن از م ...
wonder ( verb ) = در شگفت بودن، تعجب کردن، در ( ذهن ) از خود پرسیدن
amenity ( noun ) = convenience ( noun ) به معناهای: تسهیلات رفاهی، امکانات، وسایل پذیرایی
strong ( adj ) = vigorous ( adj ) به معناهای: پرتوان، قوی، نیرومند، توانمند
معانی:نیرو، قدرت، انرژی، توان، شور، سرزندگی، زور، نیرومندی، قوت examples: 1. he approached his work with vigor. او با قدرت به کار خود می پرداخت. ...
1. We would vigorously oppose such a policy. ما شدیداً با چنین سیاستی مخالف خواهیم بود. 2. The vegetables in the garden vegetate vigorously. سبز ...
مالاندن دست ها به یکدیگر برای گرم کردن She chafed her cold hands vigorously. او دستان سرد خود را به شدت به هم می مالید.
shallow ( adj ) = superficial ( adj ) به معنای: سطحی
1. Religious education is poorly and superficially taught in most schools. تعلیمات دینی در اکثر مدارس به صورت ضعیف و به طور سطحی آموزش داده می شود. ...
unconvinced ( adj ) = skeptical ( adj ) به معناهای: شکاک، غیرمطمئن
1. She is a skeptic about the dangers of global warming. او در مورد خطرات گرم شدن کره زمین شکاک است. 2. One does not have to be an atheist to be ...
1. I looked at him skeptically, sure he was exaggerating. با شک و تردید به او نگاه کردم ، مطمئن شدم که اغراق می کند. 2. I had listened skepticall ...
به طور متکبرانه، به طور مغرورانه، به طور تحقیر آمیز، به طور اهانت آمیز، از روی خودبینی
basic ( adj ) = rudimentary ( adj ) به معناهای: اصولی، بنیادی، پایه ای، مقدماتی
1. The handyman knew only the rudiments of carpentry. مرد فنی فقط اصول اولیه نجاری را می دانست. 2. You'll only have time to learn the rudiments o ...
prepare ( verb ) = prime ( verb ) به معناهای: آماده کردن، مهیا کردن
1 - اگر به صورت صفت ( adj ) به کار بیاد به معناهای : نخست، نخستین، اولیه ( نظر اهمیت یا از نظر زمانی ) ، اصلی، عمده، درجه یک، ممتاز، اعلی ( از نظر کی ...
tiny ( adj ) = minuscule ( adj ) به معناهای: ریز، بسیار کوچک، کم
1. Frankly, I find the minutia of everyday life much more interesting than the glaring important life changing events that shape our lives. صادقانه ...
سر و ته چیزی رو زدن ( خلاصه کردن ) ، ماستمالی کردن، نادیده گرفتن، کم اهمیت جلوه دادن، سرسری گرفتن If anything, this is a lively book that doesn't b ...
دو مثال به صورت صفت در جمله به معنای ریز و کوچک 1. some leaves are covered with minute hairs. بعضی از برگها با کرک های ریز پوشیده شده است. 2. e ...
dangerous ( adj ) = hazardous ( adj ) به معناهای: خطرناک، پر مخاطره
1. It is a wide - ranging inquiry looking at all aspects of the bushfire hazard situation in Australia. این یک تحقیق گسترده است که تمام جنبه های و ...
محلی است که در آن اوراقی ها به ویژه ضایعات فلز تا زمان فروش نگهداری می شود.
با اصطلاح taking a chance on a guess یک معنا را تداعی می کندبه معنای داشتن یک فرصت حدس که در درجه اول ریسک کردن می باشد.
1. They were standing outside a dilapidated little shack that seemed to be tilting rather hazardously to the left. آنها بیرون یک کلبه کوچک فرسوده ا ...
phenomenal ( adj ) = exceptional ( adj ) به معناهای:استثنایی، فوق العاده، خارق العاده
1. Gellert's lectures on poetry, rhetoric, and ethics were exceptionally popular. سخنرانی های گلرت در مورد شعر ، بلاغت و اخلاق از محبوبیت فوق العا ...
complex ( adj ) = elaborate ( adj ) به معناهای: پرجزئیات، پیچیده، تو در تو
1. With such refinement or elaboration, the explicative power of the model can be realized to its fullest possible extent. با چنین پالایش یا تفصیلی ...
1. He went on to claim that she had made the whole story up to frame him in an elaborate ruse as revenge for his affair. وی در ادامه ادعا کرد که او ...
1. From the top I can touch the elaborately decorated, corbeled ceiling without stretching. از بالا می توانم سقف مهر و موم شده با تزئین استادانه و ...
diverse ( adj ) = eclectic ( adj ) به معناهای:متنوع، جور وا جور، گلچین
definition=متشکل از عناصر گرفته شده از منابع مختلف، همچنین: ناهمگن. 2: انتخاب بهترین موارد در تعالیم ، روش ها یا سبک های مختلف. معانی:متنوع، جامع، ...
definition = به روشی که فقط از یک سبک یا مجموعه ایده پیروی نکند اما طیف گسترده ای را انتخاب کند یا از آن استفاده کند. 1. My mind works rapidly, c ...
فهرست نمایش های آماده برای نمایش دادن