inactive

/ˌɪˈnæktɪv//ɪnˈæktɪv/

معنی: سست، تنبل، بی کاره، بی اثر، بی جنبش، غیر فعال، بدون فعالیت، کساد، ناکنش ور، بی حال
معانی دیگر: خوابیده، ساکن، بلاحرکت، بی جنب وجوش، ناکنا، بلااستعمال، کنارگذاشته، بلااستفاده، (ارتش) خارج از رده، نابسیج، خنثی

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: inactively (adv.), inactiveness (n.), inactivity (n.)
(1) تعریف: not moving or operating; inert; quiescent.
مترادف: dormant, inert, quiescent, quiet
متضاد: active
مشابه: calm, extinct, idle, immobile, lazy, motionless, passive, slack, stagnant, stationary, still, stock-still, torpid

- Before its eruption last week, the volcano had been inactive for over a century.
[ترجمه گوگل] قبل از فوران هفته گذشته، این آتشفشان بیش از یک قرن غیر فعال بود
[ترجمه ترگمان] پیش از فوران آتشفشان در هفته گذشته، این آتشفشان به مدت بیش از یک قرن غیر فعال بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: not in use or service, as a retired member of an organization or a member of the military.
مترادف: idle, nonfunctional, retired
متضاد: active
مشابه: emeritus, inoperative, reserve, suspended, unemployed, unoccupied, unused

(3) تعریف: not lively; passive or sluggish.
مترادف: inert, lethargic, passive, sleepy, sluggish, slumberous, stagnant, supine, torpid
متضاد: active, energetic, live
مشابه: dormant, dull, inanimate, indolent, lackadaisical, languid, lazy, lifeless, listless, otiose, quiet, sedentary

جمله های نمونه

1. an inactive mine
معدن بلااستفاده

2. to be on inactive duty
به صورت غیر بسیج خدمت کردن

3. he was forced by illness to lead an inactive life
بیماری او را وادار کرد که زندگی غیرفعالی داشته باشد.

4. He certainly was not politically inactive.
[ترجمه گوگل]او مطمئناً از نظر سیاسی منفعل نبود
[ترجمه ترگمان]او قطعا از لحاظ سیاسی غیر فعال نبود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It's bad for your health to be physically inactive.
[ترجمه گوگل]عدم فعالیت بدنی برای سلامتی شما مضر است
[ترجمه ترگمان]برای سلامتی شما بد است که به طور فیزیکی غیر فعال باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The area has a large, but politically inactive population.
[ترجمه گوگل]این منطقه جمعیت زیادی دارد اما از نظر سیاسی غیرفعال است
[ترجمه ترگمان]این منطقه جمعیت زیادی دارد اما از نظر سیاسی غیر فعال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. If you weren't so inactive you wouldn't be so fat!
[ترجمه گوگل]اگر انقدر بی تحرک نبودی اینقدر چاق نمی شدی!
[ترجمه ترگمان]اگر این قدر تنبل نبودی، این قدر چاق نبودی!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The volcano has been inactive for 50 years.
[ترجمه گوگل]این آتشفشان به مدت 50 سال غیر فعال بوده است
[ترجمه ترگمان]این آتشفشان به مدت ۵۰ سال غیرفعال بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The property market remains largely inactive.
[ترجمه گوگل]بازار املاک عمدتاً غیرفعال است
[ترجمه ترگمان]بازار املاک تا حد زیادی غیر فعال باقی می ماند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. He had been totally inactive for two weeks.
[ترجمه گوگل]او دو هفته بود که کاملاً غیر فعال بود
[ترجمه ترگمان]دو هفته بود که بی کار بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Graham's knee injury means he will be inactive for Sunday's game.
[ترجمه گوگل]مصدومیت زانو گراهام به این معنی است که او برای بازی یکشنبه غیر فعال خواهد بود
[ترجمه ترگمان]جراحت زانوی گراه ام به این معنی است که او برای بازی روز یکشنبه بی کار خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Young people are becoming politically inactive.
[ترجمه گوگل]جوانان از نظر سیاسی منفعل می شوند
[ترجمه ترگمان]جوانان از نظر سیاسی غیرفعال می شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Hahnemann found that many substances which were inactive in the crude form became active therapeutic agents when treated in this way.
[ترجمه گوگل]هانمن دریافت که بسیاری از موادی که به شکل خام غیرفعال هستند، در صورت درمان با این روش به عوامل درمانی فعال تبدیل می شوند
[ترجمه ترگمان]Hahnemann کشف کرد که بسیاری از مواد که در شکل خام غیر فعال بودند، هنگامی که به این شکل درمان شدند، به عوامل درمانی فعال تبدیل شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Most are now inactive, but when they first arrived they were able to hop from place to place in our genome.
[ترجمه گوگل]اکثر آنها اکنون غیرفعال هستند، اما زمانی که برای اولین بار وارد شدند، توانستند از مکانی به مکان دیگر در ژنوم ما پرش کنند
[ترجمه ترگمان]اکثر آن ها غیر فعال هستند، اما وقتی اولین بار وارد شدند توانستند از جای خود در ژنوم ما جا به جا شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He became politically inactive in the new century.
[ترجمه گوگل]او در قرن جدید از نظر سیاسی غیرفعال شد
[ترجمه ترگمان]او در قرن جدید از نظر سیاسی غیرفعال شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سست (صفت)
doddered, effeminate, flaggy, weak, feeble, torpid, asthenic, loose, frail, flimsy, slack, atonic, slow, insecure, sleazy, floppy, lax, idle, lazy, indolent, slothful, groggy, remiss, washy, wishy-washy, inactive, slumberous, slumbery, feckless, flabby, flaccid, languid, slumbrous, lethargic, shaky, rickety, rattletrap, wonky, supine, tottery

تنبل (صفت)
tardy, slow, idle, slouchy, sluggish, bone-idle, lazy, indolent, slothful, do-nothing, inactive, slothy, soporiferous

بی کاره (صفت)
vagabond, do-nothing, inactive

بی اثر (صفت)
ineffective, ineffectual, futile, indifferent, trackless, inefficacious, inactive, feckless, nugatory, null-and-void, traceless

بی جنبش (صفت)
tranquil, inactive, immobile

غیر فعال (صفت)
passive, inactive

بدون فعالیت (صفت)
inactive

کساد (صفت)
tight, sluggish, insensitive, inactive, stagnant

ناکنش ور (صفت)
inactive

بی حال (صفت)
passive, weak, torpid, slothful, stolid, nonchalant, indifferent, inactive, languid, insensate, lethargic, lackadaisical, supine

تخصصی

[شیمی] غیر فعال، (شیمی نورشناسی ) ایزومر ناکنا
[کامپیوتر] غیرفعال
[نساجی] غیرفعال - بی اثر - سست
[ریاضیات] غیر فعال، بیکار، منتظر خدمت

انگلیسی به انگلیسی

• not active; inert, sluggish
a person, animal, or thing that is inactive is not doing anything.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : inactivate
✅️ اسم ( noun ) : inactivity
✅️ صفت ( adjective ) : inactive
✅️ قید ( adverb ) : _
بی نشاط
غیرفعال
منفعل
تنبل
بی اثر
بی حال
مثلا وقتی تو زپتو آیتم میسازی بعد نمیخوای ت پیجت باشع از س نقطه بغلش میزنه پاک میشه 🌚
Active : فعال - پر جنب و جوش
Inactive : چیزی یا کسیکه زیاد فعال و پرجنب و جوش نیست - غیر فعال - تنبل
معانی دیگر inactive ( adj ) = غیرفعال، منفعل/عدم تحرک، بی تحرک، بدون حرکت، بی جنب و جوش، تنبل/از کار افتاده، خراب، بلا استفاده ( در مورد وسایل و دستگاه ها/بی تاثیر، خنثی/خوابیده، خفته/بیکار/راکد، کساد ( در رابطه با بازار ) /متروکه ( در مورد کارخانجات یا شرکت هایی که سالهاست هیچگونه فعالیتی ندارند و حالت دخمه پیدا کردند ) /
...
[مشاهده متن کامل]

Definition = کاری نکردن/انجام ندادن یا انجام ندادن کاری که معمولاً انجام داده اید/خرید یا فروش زیاد ندارد ( در بازار سهام ) /کار نمی کند یا مورد استفاده قرار نمی گیرد/
مترادف با کلمه : Idle ( adj )
an inactive volcano = یک آتشفشان غیر فعال
an inactive member of an advisory board = یک عضو غیرفعال هیئت شورایی
an inactive company/entity = یک شرکت/نهاد غیر فعال
an inactive quarry = یک معدن متروکه
an inactive oil rig = یک دکل نفتی بلااستفاده ( از کار افتاده )
inactive television control = کنترل تلویزیون از کار افتاده ( خراب )
examples:
1 - Some aquatic animals are inactive during the daytime
برخی از آبزیان در طول روز بی تحرک هستند
2 - The virus remains inactive for a long period of time.
این ویروس برای یک مدت طولانی غیر فعال باقی می ماند.
3 - It's bad for your health to be physically inactive.
عدم تحرک بدنی برای سلامتی شما مضر است.
4 - The property market remains largely inactive.
بازار املاک تا حد زیادی راکد است.
5 - Knee surgery will keep him physically inactive for two months.
جراحی زانو او را به مدت دو ماه از نظر جسمی بی تحرک نگه می دارد.
6 - About half of the club members are inactive.
حدود نیمی از اعضای باشگاه منفعل هستند.
7 - Voters who have not participated in an election in three years are considered inactive.
رأی دهندگانی که سه سال در انتخابات شرکت نکرده اند غیرفعال تلقی می شوند.
8 - People are classed as economically inactive if they are not seeking work or not available to work.
اگر افراد به دنبال کار نباشند یا مفید برای کار نباشند از نظر اقتصادی بیکار طبقه بندی می شوند.

منفعل، نافعال، تنبل
inactive ( adj ) = dormant ( adj )
به معناهای:غیرفعال، خفته، خاموش

بپرس