پیشنهادهای موسی (١,٨٠٢)
توپ گردانی>>>> در بسکتبال: توانایی حفظ مالکیت توپ ومهارت کار با توپ بسکتبال 2. توانایی پاس کاری و توپ گیری و توپ بَری و جایگیری
راهبری کشتی یا مانور کشتی: هدایت کشتی یا کنترل کشتی با استفاده از سکان و موتور و بادبان و امثال آن در شرایطی که نیاز به حرکت دقیق و ماهرانه باشد.
cut out ( verb ) = جدا کردن، بریدن، برش دادن، خاتمه دادن، تمام کردن، از کاری دست بر داشتن، بس کردن، حذف کردن، از کار افتادن ( موتور و. . ) exmaples ...
cutting out the middleman meaning Definition = به جای گفتگو با نمایندگان ، مستقیماً با کسی معامله کنید یا از مراحل غیرضروری در یک فرآیند جلوگیری کنی ...
Bus stop = ایستگاه ( پایانه ) اتوبوس
stop ( verb ) = halt ( verb ) = cease ( verb ) به معناهای: متوقف شدن، بازداشتن، جلوی کسی یا چیزی را گرفتن
halt ( verb ) =متوقف کردن، ایستادن، توقف کردن، نگه داشتن، متوقف شدن، بازداشتن، جلوی چیزی را گرفتن، مکث کردن، لنگیدن، ایست کردن، توقیف کردن یا شدن، لن ...
Definition = برای جلوگیری از ادامه چیزی به معناهای ایست دادن، دستور توقف صادر کردن مثال: ?How many more people will have to die before they call a ...
صدای بلند، جیغ، فریاد شبیه جیغ، صدای گوشخراش، فریادکردن، جیغ کشیدن صدای ناهنجار ( مثل صدای ترمز ماشین ) ایجاد کردن
halting ( adj ) = مردد، نامطمئن، مرددانه، با تعلل، ( با مکث، دست و پا شکسته، با تته پته، با لکنت در مورد گفتار یا سخن ) در مورد راه رفتن ، ( لنگ، لنگ ...
توقف ترافیک، مانع حرکت شدن وسایل نقلیه مثال: The police were halting traffic on the parade route. پلیس در حال توقف ترافیک در مسیر رژه بود.
با لنکت چیزی را بیان کردن، به تته پته افتادن چیزی را گفتن، با لکنت سخن به زبان آوردن
گام برداشتن لنگان لنگان، راه رفتن گاماس گاماس، با توقف و مکث گام برداشتن halting gait = به معنای راه رفتن با تعلل یا با مکث یا به صورت لنگان لنگان اس ...
بدون در نظر گرفتن توجه، بدون به کار گرفتن توجه
haltingly ( adv ) = مرددانه، با تامل، بادرنگ، با وقفه، با تاخیر، از روی دودلی، به طور لنگان لنگان، درنگ کنان Definition= به طوری دستپاچه، معمولاً هن ...
attain ( verb ) = gain ( verb ) = obtain ( verb ) به معناهای: بدست آوردن، کسب کردن
gain ( verb ) = به دست آوردن، جمع کردن، کسب کردن، نفع بردن، منفعت بردن، وزن زیاد کردن مترادف دیگر >>>>gain ( verb ) = attain to gain something = چی ...
gainful ( adj ) = سود آور، پرمنفعت، سودمند، پولساز ، درآمدزا، باصرفه، مفید، سودبخش، با منفعت، پر درآمد gainful activity= فعالیت سودآور gainful emplo ...
stimulate ( verb ) = foster ( verb ) به معناهای : ترویج دادن، رواج دادن، پرورش دادن، بار آوردن
foster ( verb ) = به فرزند خواندگی قبول کردن، ترویج کردن، پرورش دادن، در سر پروراندن ( ایده ) exmaples: 1 - They have fostered over 60 children d ...
sturdy ( adj ) = durable ( adj ) به معناهای: پایا، پایدار، مقاوم، با دوام
در دیکشنری انگلیسی Longman با کسی گیر کرده است یعنی کسی مجبور است با کسی وقت بگذراند یا با او رابطه برقرار کند ، حتی اگر شما نمی خواهید آنها با یکدیگ ...
definition = کیفیت قابل دوام طولانی بدون آسیب دیدن/واقعیت قادر به ادامه حیات بودن یا زیستن یا موجودیت/توانایی یک شخص برای انجام کاری برای مدت طولانی ...
معناهای دیگر >>>>سر لوحه، سرمشق مثال: A model of durability, he's missed only 22 of 1, 335 games in his career. او که سرلوحه ای از استقامت است ، از ...
survive ( verb ) = withstand ( verb ) به معناهای:مقاومت کردن، ایستادگی کردن، تاب آوردن
stand up to = withstand = survive = resist=defy به معناهای: مقاومت کردن، ایستادگی کردن، تحمل کردن، تاب آوردن example: 1 - She cannot withstand the ...
expansive ( adj ) = spacious ( adj ) به معناهای: جادار، وسیع، فراخ
spaciousness ( noun ) = فسیح، فضادار، وسعت، جاداری، دلگشا، دلبازی، فراخی، فضای باز ، گنجایش دار example: 1 - Even downtown, there is a sense of spa ...
space ( noun ) = فضا، مکان، کیهان، جا، فاصله space floor =فضای کف space office=فضای دفتر to take up space = فضا اشغال کردن to make space = فضا ای ...
Definition= به طوری که بزرگ باشد و فضای زیادی داشته باشد: spaciously ( adv ) = به صورت جادار، به طور فراخ، به طور وسیع examples: 1 - The restauran ...
discriminating ( adj ) = selective ( adj ) به معناهای: انتخابی، گزینشی
selectivity ( noun ) = گزینش پذیری، انتخاب پذیری، گزینشگری، برگزیدگی، حسن انتخاب ideal selectivity = انتخاب پذیری ایده آل selectivity factor = ضری ...
selection ( noun ) = انتخاب، گزینش، مجموعه، برگزیده، گلچین، بهگزینی، پسوند گزینی ( مثل:site selection=مکان گزینی، mate selection=همسرگزینی ) ، پسوند ...
select ( adj ) = خاص، منتخب، برگزیده، گلچین، برجسته، نخبه، زبده، ممتاز، انحصاری، مرغوب، پسند، انتخابی select grade = الوار مرغوب command select sys ...
پایین کشیدن، تخریب کردن، سبب خرابی شدن
arbitrary ( adj ) = indiscriminate ( adj ) به معناهای: خودسرانه، بدون برنامه، در هم برهم، بی هدف
Definition: به طوری که انتخاب دقیق یا برنامه ریزی را نشان ندهد ، معمولاً با نتایج زیانبار indiscriminately ( adv ) =به طور خودسرانه، به طور بی رویه، ...
به طور تبعیض آمیز، از روی تبعیض، از روی تشخیص، از روی تمایز
defy ( verb ) =به مبارزه طلبیدن، به چالش کشیدن، سرپیچی کردن، نافرمانی کردن مترادف: resist
essential ( adj ) = fundamental ( adj ) به معناهای: اساسی، پایه ای، بنیادی، اصولی
fundamentally ( adv ) = اساساً، اصولاً مثال: two fundamentally different concepts of democracy دو مفهوم اساساً متفاوت از دموکراسی he is fundament ...
role ( noun ) = function ( noun ) به معناهای:نقش، عمل، عملکرد، کنش
function ( verb ) = کار کردن، عملکرد مناسبی داشتن، عمل کردن، کار مفید داشتن، به درستی کار کردن examples: 1 - I'm so tired today, I can barely func ...
functional ( adj ) = کاربردی، عملی، کارکردی، تابعی، تابعک ( در ریاضیات ) ، عملیاتی، وظیفه ای، وظیفه مند، عاملی، عملکردی ( در پزشکی آنچه که کارکرد اند ...
ایمنی عملکردی: بخشی از ایمنی کلی یک سیستم یا قطعه ای از تجهیزات است که به سیستم یا تجهیزات عمل می کند که به درستی در پاسخ به ورودی های آن، از جمله مد ...
غذای فراسودمند: غذای فراسودمند یا غذای عملکردی غذایی است که با اضافه کردن ترکیبات خاص یا جدید، یک کارکرد بیشتر یافته است. در دهه های اخیر، بازار غذاه ...
ترسیم یک دایره
همه جور کتاب
وصف ناپذیر
functionally ( adv ) = از نظر عملکرد، به لحاظ عملکرد، از لحاظ وظیفه ( درخصوص اندام ها ) ، به صورت تابعی ( در ریاضیات ) ، به لحاظ هدفمندی، به لحاظ کار ...