تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

refuse ( verb ) = reject ( verb ) به معناهای: رد کردن، نپذیرفتن، قبول نکردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

reject ( verb ) = رد کردن، نپذیرفتن، امتناع کردن، بی توجهی کردن، طرد کردن، بی وفایی کردن، پس زدن ( عضو پیوندی ) examples: 1 - The prime minister ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٨

rejection ( noun ) = عدم پذیرش، رد، طرد definition= عمل امتناع از پذیرش ، استفاده یا اعتقاد شخصی یا چیزی/نامه ای و چیزهای دیگری که به شما می گوید ش ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

repetitious ( adj ) = redundant ( adj ) به معناهای: زاید، تکراری، مازاد، زیادی، اضافی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

redundant ( adj ) = زائد، اضافه، تکراری، غیرضروری، زیادی، تعدیل شده، بیکار شده redundant employees = کارمندان تعدیل شده، کارمندان بیکار شده، کارمند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

redundantly ( adv ) = به وفور، به طور فراوان، به طور تکراری، بیش از حد، بیش از اندازه، به عنوان یک سیستم پشتیبان تکراری، به طور مکرر ، به صورت مازاد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

idiom ( اصطلاح ) = به معناهای خاموش شدن ( یک شمع ) یا این اصطلاح به معنای "خاموش کردن یک شمع با فشار دادن فتیله" اشاره دارد، پایان یافتن یا خاتمه داد ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٣

redundancy ( noun ) =فزونی، اضافی، تعدیل، اخراجی، زایدی، زیاده روی، مازادسازی، افزونگی، زیاده گویی یا اضافه گویی ( تکرار مکررات ) definition = وضعی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

اخطار یا هشدار برای آخرین روز کاری یا اخراج از کار که معمولاً با یک برگه صورتی ( "pink slip" ) به شما ابلاغ می گردد.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

cope = از عهده کار سختی بر آمدن، کنار آمدن مثال : The aircraft has seven computer systems running in parallel, so as to provide enough redundancy t ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

بازپرداخت یا بازخرید داوطلبانه سنوات خدمت: زمانی است که کارفرما در ازای دریافت انگیزه مالی از یکی از کارمندان بخواهد با خاتمه قرارداد خود موافقت کند. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٣

boost ( verb ) = Promote ( verb ) به معناهای : ارتقاء دادن، ترفیع دادن، ترویج دادن، تقویت کردن، افزایش دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٤

promote ( verb ) = بهبود بخشیدن، ترقی دادن، ترویج دادن، افزایش دادن، تبلیغ کردن، ترفیع دادن، صعود کردن ( تیم ورزشی ) ، تقویت کردن to promote somethi ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢٨

promotion ( noun ) = ترفیع، ارتقاء، ترویج، تشویق، پیشرفت، صعود ( از لیگ دسته پایین با بالا ) ، تبلیغ ، افزایش ( مثل افزایش فروش ) definition = فعال ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

promoter ( noun ) = بانی، برگزارکننده، بنیان گذار، موسس، مروج ، در شیمی ( تشدید کننده عمل کاتالیزور ) ، تبلیغات چی، راه انداز، تشویق کننده، پیشبرنده ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

dangerous ( adj ) = Perilous ( adj ) به معناهای: خطرناک، پر مخاطره، مخاطره آمیز

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٠

peril ( noun ) =خطر، مخاطره Definition = خطر بزرگ، یا چیزی که بسیار خطرناک است/دلیل آسیب دیدگی ، دلیل آسیب دیدن چیزی و غیره do something at your pe ...

پیشنهاد
٣

انجام کاری که ممکن است برای شما بسیار خطرناک باشد ( به جون خریدن ) ( با به خطر انداختن جون ) مثال: We underestimate the destructiveness of war at ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

perilously ( adv ) = به طور خطرناک، به طور مخاطره آمیز، به طور ریسک پذیر definition = به طور خطرناکی ، یا به طوری که می تواند مشکلاتی ایجاد کند. e ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

از کوره در رفتن مثال: to get angry I lost my temper ( with him ) and yelled at him. برای عصبانی شدن من از کوره در فتم و سر او فریاد کشیدم.

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١

baffling ( adj ) = mysterious ( adj ) به معناهای: اسرارآمیز، مرموز، سری

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

mysterious ( adj ) = اسرارآمیز، سری، مرموز definition=عجییب، شناخته نشده یا درک نشده examples: 1 - He had a mysterious effect on everyone who hear ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

مرموزیت، اسرارآمیزی، پوشیدگی، نهانی، رازآلودگی

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

mystery ( noun ) = راز، رمز، معما، سِر، اسرار، رازآلود، معمایی، اسرارآمیز Definition = چیزی عجیب یا ناشناخته که هنوز توضیح یا درک نشده است/یک کتاب ، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد

اصطلاح ( idiom ) است به معنای: چیزی که من نمی فهمم یا چیزی که من درک نمی کنم یا چیزی که برای من معما است. مثال: It's a mystery to me why she marri ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

mysteriously ( adv ) =مرموزانه، به طرز مرموزی، به طور اسرار آمیز، به طور سحرآمیزی، به طرز عجیب و غریبی Definition: به طوری عجیب ، شناخته نشده ، یا ق ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

1 - در هنگام راه رفتن یا دویدن ، تلو تلو بخورید یا سقوط کنید. 2 - به راه ناجور ، ناپایدار ، یا مطمئن نروید. 3 - در گفتار یا کردار اشتباه کنید یا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

برای یافتن یا فهمیدن در مورد ( چیزی ) به طور غیر منتظره ( یعنی به طور اتفاقی با چیزی مواجه شدن ) مثال: I stumbled across/on/upon this book by chan ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

یعنی به طور اتفاقی برخورد کردن مثال: The lights mysteriously failed, and we stumbled around in complete darkness. چراغ ها به طرز اسرار آمیزی از ک ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

اگر به صورت فعل باشه به معناهای :با علامت ابلاغ کردن، با اشاره رساندن، خبر دادن، علامت دادن اگر به صورت صفت باشه به معناهای : سیگنال، علامت، نشان، ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٧

حسرت

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

insignificant ( adj ) =ناچیز ، کم اهمیت، جزئی، ناقابل، بی معنی، بی ارزش، ( حقیر، بی مقدار، فرومایه، بدنهاد، پست{به لحاظ شخصیت و شغل و مقام} ) ، ( چند ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

meaningless ( adj ) = insignificant ( adj ) به معناهای: بی معنی، بی مفهوم، کم اهمیت، بی حاصل

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

insignificance ( noun ) = بی اهمیتی، ناچیزی، ناقابلی، بی معنایی، چرندی، یاوگی Definition = واقعیت کوچک یا قابل توجه نبودن ، و بنابراین مهم تلقی نمی ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٢

traumas ( plural noun ) = زخم، آسیب روحی، ضربه روحی، روان آسیب دیده، زخم روان مثال : The traumas of my own upbringing pale/fade into insignificance ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

insignificantly ( adv ) = به شکل ناچیز، به شکل بی اهمیت، به شکلی بی ارزش، به شکلی خنثی، به طوری بی اثر، به شکلی بی معنی، به شکلی بی نتیجه، به طور جزئ ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٥

monstrous ( adj ) = غول پیکر ( در اندازه ومقیاس ) ، دیو سرشت ( از لحاظ خلق وخو ) ، هیولا مانند

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

بازاری که در آن قیمت ها در حال سقوط است و فروش را تشویق می کند. ( بازار کساد، بازار بی رونق، بازار برشکسته )

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

یک اصطلاح دربرگیرنده، شامل کشاورزان کوچک و متوسط ، افراد بدون زمین ، زنان کشاورز ، بومی ، مهاجران و کارگران کشاورزی از سراسر جهان است. در زبان اسپا ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

unhealthy ( adj ) = harmful ( adj ) به معناهای: مضر، زیان بخش، زیان بار، پرگزند، مضرت بخش

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٤

harm ( noun ) = ضرر، آسیب، زیان، صدمه، لطمه، گزند، مضرت، خدشه دار ، خسارت definition = صدمات و آسیب های فیزیکی و جسمانی و سایر آسیب ها/خسارت وارده ب ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٠

ضرر آن بیشتر از منفعت آن است و در واقع وضعیت را بدتر می کند Definition:گفته می شود که عملی مفید نیست و می تواند وضعیت را بدتر کند: مثال: Suspendi ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

ترکاندن، منفجر کردن، پنچر شدن، خورد و خاک شیر کردن مثال: The tornado blew out the windows of a nearby school, but none of the children were harmed. ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

harmfully ( adv ) = به طور مضر، به طور زیان بخش، به طور آسیب رساننده، به طور زیانبار، به طور مخرب، به طور پرگزند، به طور زیان آور ، به طور خطرناک، به ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢

shelter ( verb ) = harbor ( verb ) به معناهای: پناه دادن، جا دادن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
١٨

harbor ( noun ) = بندرگاه، لنگرگاه، پناهگاه Definition = /یک منطقه حفاظت شده از آب در کنار زمین که کشتی ها و قایق ها می توانند با خیال راحت در آن ن ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٩

manage ( verb ) = handle ( verb ) به معناهای: مدیریت کردن، کنترل کردن، اداره کردن

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٢١

handling ( noun ) =کنترل، مدیریت، رسیدگی، حمل و نقل، جابه جایی، هزینه ( حمل و نقل ) ، هدایت پذیری، بررسی، دستگردانی، لمس، سازماندهی، اداره ( کردن ) ...

تاریخ
٣ سال پیش
پیشنهاد
٣

متمرکز بر

پیشنهاد
١

Definition = به جای گفتگو با نمایندگان ، مستقیماً با کسی معامله کنید یا از مراحل غیرضروری در یک فرآیند جلوگیری کنید. به معنای: خاتمه دادن به رابطه ...