پیشنهادهای موسی (١,٨٠٢)
impartial ( adj ) = بی طرف، بی غرض، منصف، منصفانه، عادل، حق گو، بی تعصب، بی طرفانه، بی چشم داشت ( بی غرض کاری را انجام دادن ) مترادف : objective ( ...
رسانه های خبری، رسانه های صدا و سیمایی
steadily ( adv ) = gradually ( adv ) به معناهای: بتدریج، رفته رفته، کم کم، به طور پیوسته
gradual ( adj ) = تدریجی، به تدریج Definition =اتفاق می افتد یا به آرامی در یک دوره زمانی طولانی یا مسافت تغییر می کند/تغییر یا توسعه به آرامی یا ب ...
remind ( verb ) = evoke ( verb ) به معناهای: یاد آور شدن، به یاد کسی آوردن
evoke ( verb ) = تداعی کردن، زنده کردن ( خاطرات، احساسات و. . . ) ، خطور کردن، یاد آور شدن، به کسی یاد آوری کردن Definition =برای اینکه کسی چیزی را ...
proven ( adj ) = documented ( adj ) ثابت شده، اثبات شده، محقق، ثبت شده
documented ( adj ) = ثابت شده، مستند شده، مستند، محقق، ثبت شده Definition = با شواهد مکتوب اثبات شده ( به ثبت رسیده ) / مترادف : proven مثال: 1 ...
documentation ( noun ) = مدارک، اسناد، مستند سازی، مستندات، ارائه مستندات، سندسازی Definition = تکه های از کاغذ حاوی اطلاعات رسمی/اوراق رسمی ، یا مط ...
اسناد فنی : در مهندسی، به مستندات و مدارکی اطلاق می شود که مشخصات فنی، نحوه عملکرد و تجهیزات مختلف یک محصول جدید یا محصول تحت توسعه را توصیف می نماید ...
document ( noun ) = سند، مدرک، متن سند، تصویر سند Definition = یک مقاله یا مجموعه مقالاتی با اطلاعات مکتوب یا چاپی ، به ویژه از نوع رسمی/متنی که در ...
documentary ( noun ) =فیلم مستند Definition =یک فیلم یا برنامه تلویزیونی یا رادیویی که حقایق و اطلاعات مربوط به یک موضوع را ارائه می دهد/ examples ...
اسناد مکتوب
cautiously ( adv ) = discreetly ( adv ) به معناهای: ملاحضه کارانه، با احتیاط، محتاطانه
discretion ( noun ) = رازداری، احتیاط، صلاحدید، اختیار، آزادی عمل معنی دیگر>>> درایت Definition =حق یا توانایی تصمیم گیری در مورد چیزی/حق انتخاب یا ...
اصطلاح ( idiom ) هست به معنای: بهتر است از یک وضعیت خطرناک دوری کنید تا به مقابله با آن بپردازید یا گفته می شود که بهتر است مراقب باشید تا کاری خطرنا ...
discreet ( adj ) = محتاط ( توجه به عواقب بالقوه ) ، با ملاحضه، نامحسوس، بی سر و صدا، با سیاست، معقول، عاقلانه، محرمانه، شسته رفته، با تبحر a discree ...
discreetly = محتاطانه، با ملاحضه، ملاحضه کارانه، با احتیاط، به طور مودبانه، از روی بصیرت، به طور دقیق، به طور نامحسوس، سیاست مابانه ( از روی بصیرت و ...
elated ( adj ) = delighted ( adj ) به معناهای: شادمان، خوشحال، مشعوف، مسرور
معانی دیگر>>>>>>delighted ( adj ) = راضی، مستفیض، خرسند، مسرور examples: 1 - He was delighted with the result of the experiment. او از نتیجه آزمای ...
delight ( noun ) = شوق، شادمانی، خوشحالی، بسیار دوست داشتنی، خوشی، مسرت، حیرت، ذوق، ذوق و شوق Definition = ( چیزی یا کسی که باعث خوشی ) لذت ، رضایت ...
معانی: هموطنان، هم میهنان، شهروندان، مردم روستایی Definition = افرادی که در یک کشور زندگی می کنند. /مجموعه شهروندان یک دولت یا کشور/فرادی که در یک م ...
delightful ( adj ) = لذت بخش، دلپذیر، خوشایند، دلچسب، دلگشا، جالب، دل پسند، جذاب، دلربا، دوست داشتنی Definition= بسیار دلپذیر ، جذاب یا لذت بخش/پر ا ...
delightfully ( adv ) = از سر خوشحالی، از روی شور و شعف، به طور لذت بخش، به خوشی، به طور جذاب، به صورت چشم نواز، به طور دلپذیر ، به شکل مطلوبی، به طور ...
معنی:عملکرد مطلوبی داشتن ، تحویل دادن Definition = تحویل دادن چیزی به شخص مقتدر/نمره خاصی یا عملکردی با کیفیت مشخص را ارائه یا به دست آورید. examp ...
حفظ اسرار موکل
secret ( adj ) = confidential ( adj ) به معناهای:سری، محرمانه، مخفیانه، خصوصی
confidential ( adj ) = سری، محرمانه، خصوصی، مخفیانه معانی دیگر>>> راز دار Defintion = مخفیانه گفته یا نوشته شود / مخفیانه گفته شود یا بنویسد و قصد ...
secretly ( adv ) =confidentially ( adv ) به معناهای: به طور محرمانه، به طور مخفیانه، در خفا، به طور مخفی، به طور پنهانی
راهنمای معنوی: کشیشی که اعترافات شخص را می شنود و طلب عذرخواهی و توصیه های معنوی می کند.
confidant ( noun ) = معتمد، محرم اسرار، راز نگه دار، راز دار، محرم راز Definition = شخصی که به او اعتماد دارید و احساسات و اسرار خود را با او در میا ...
confidentially ( adv ) = به طور محرمانه، به طور مخفیانه، به طور خصوصی، به طور مخفی، به طور پنهانی، در خفا، یواشکی Definition =به روشی مخفی یا خصوصی/ ...
confide ( verb ) = مورد اعتماد قرار دادن، درد دل کردن ( با کسی در نتیجه اعتماد ) ، در میان گذاشتن، اعتماد داشتن، اطمینان خاطر حاصل کردن، محرمانه گفتن ...
Definition =تحریک ( شوراندن ) حمایت فعال از چیزی. معنی : دست به تحریک زدن، شوراندن احساسات عمومی برای حمایت، تشویش ایجاد کردن برای چیزی مثال: The ...
agitate for/against = مشاجره کردن برای، جنگیدن برای ( علیه ) ، رایزنی کردن برای، غوغا به پا کردن برای ( علیه ) ، دست به تشویش زدن علیه Definition =ب ...
disturb ( verb ) = agitate ( verb ) به معناهای: آزردن، برآشفتن، اخلال ایجاد کردن، مزاحم شدن، دل ریش کردن، پریشان کردن، بر هم زدن
agitate ( verb ) = پریشان کردن، مضطرب کردن، تحریک کردن، آزردن، آشفته کردن، بر هم زدن، دل ریش کردن، مزاحم شدن، اخلال ایجاد کردن، شر به پا کردن، شورش ک ...
خدمات از راه دور: به معنای هرگونه استفاده از فناوری است که جایگزین ارائه مشاوره یا خدمات درمانی حضوری می شود. چنین فناوری هایی شامل استفاده از سخت اف ...
agitator ( noun ) = آشوبگر، شورشی، برپاکننده فتنه، اغتشاش گر، آتش بیار معرکه، آشوب طلب، اخلالگر، آتش افروز، بلواگر، تشویشگر، فتنه جو، مخالف معانی دی ...
سیلوی همزن ( همون قسمتی که بتن رو بهم میزنه )
ماشین گردان مخصوص حمل بتن
agitation ( noun ) = اضطراب، آشفتگی، آشفته، سراسیمگی، دلهره، دلواپسی، تشویش، دسپاچگی، هراس، ناآرامی، بی قراری، تحریک عمومی، اعتراض عمومی ، مبارزه عمو ...
آژیتاسیون: آژیتاسیون، سراسیمگی یا بی قراری روانی یک سری حرکت های ناخواسته و بی هدف است که از تنش روانی و اضطراب فرد ریشه می گیرد. این موضوع شامل قدم ...
apex ( noun ) = zenith ( noun ) به معناهای: اوج، قله، نوک، حد اعلاء
zenith ( noun ) = اوج، حد اعلاء، قله، نوک، سمت الرأس ( سرسو یا سمت الرأس در ستاره شناسی و دانش زمین به جهتی گفته می شود که درست در بالای سر ناظر قرار ...
unjustified ( adj ) = unwarranted ( adj ) به معناهای: ناموجه، بی دلیل، بی جهت، بی جا، ناحق، ناروا
unwarranted ( adj ) = بی جا، غیر قابل توجیه، ناموجه، بی دلیل، ناروا، بیخود، بی جهت، غیر مجاز، غیر ضروری، ناحق Definition =نداشتن دلیل خوب و بنابراین ...
doubtful ( adj ) = unlikely ( adj ) به معناهای: محال، غیر محتمل، بعید examples: 1 - It was doubtful that the money would be found again. محال بو ...
unlikely ( adj ) = بعید، غیر محتمل، محال ( مترادف: doubtful مثال : it is doubtful = بعید است، محال است ) examples: 1 - He's unlikely to arrive ...
methodically ( adv ) = systematically ( adv ) به معناهای: به طور سازمان یافته، با روش معین، به طور نظام مند، با قاعده ای مشخص