پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٥,٣٦٢)
🔸 معادل فارسی: حمایت جدی کردن / پشت چیزی ایستادن / نیروی خود را صرف کردن ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( سیاسی – ا ...
🔸 معادل فارسی: طراح فضای سبز / باغبان حرفه ای / متخصص محوطه سازی ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( حرفه ای – طراحی ) ...
🔸 معادل انگلیسی: Paramedic / Paramedical staff / Allied health professional ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( علوم ...
🔸 معادل فارسی: کسی که با کلمات بازی می کند / نویسنده ی پرحرف و خلاق / پرتاب کننده ی واژه ها در زبان محاوره ای: کسی که مدام با کلمات کل کل می کنه، ...
پلی پاسِم ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: خود را به مردن زدن / تظاهر به بی حرکتی / وانمود کردن به بی هوشی یا بی توجهی _ ...
🔸 معادل فارسی: کاتالیزور / عامل محرک / برانگیزاننده / تسریع کننده ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( علمی – شیمی ) :* ...
🔸 معادل فارسی: برداشت بیش ازحد / استخراج بی رویه / بهره برداری افراطی ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( منابع طبیعی ...
🔸 معادل فارسی: اشتیاق / شور / حرارت / علاقه ی شدید ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( احساسی – مثبت ) :** اشتیاق یا ...
🔸 معادل فارسی: خلال دندان نخ دار / نخ دندان پلاستیکی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( ابزار بهداشتی – دندان پزشکی ) :** وسیله ی پلاستیکی کوچک که ی ...
🔸 معادل فارسی: در یک لحظه / خیلی سریع / به سرعت برق آسا - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – زمان ) :** اتفاقی که خیلی سریع و ناگهانی رخ م ...
🔸 معادل فارسی: میخ / گیره / پایه / واحد کوچک ( در برخی کاربردهای محاوره ای ) - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( ابزار – واقعی ) :** میخ یا گیره ای ک ...
🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – زمان ) :** مدت زمانی بسیار کوتاه، تقریباً آنی. مثال: *It happened in a split second. * در یک لحظه ی آنی اتفاق اف ...
مثال: I’ll see you in a fortnight. دو هفته ی دیگر می بینمت. 🔸 مترادف ها: two weeks – fourteen days – biweekly ( در برخی کاربردها )
ایپاک / اِپُک 🔸 معادل فارسی: دوران / عصر / دوره ی تاریخی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( تاریخی – عمومی ) :** یک دوره ی مهم یا مشخص در تاریخ که ب ...
🔸 معادل فارسی: پیچیده / فرهیخته / سطح بالا / ظریف / پیشرفته - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( شخصیتی – فرهنگی ) :** دارای سلیقه یا درک عمیق و ظریف، ...
🔸 تعریف ها: 1. ** ( رسمی – علمی ) :** از بین بردن نیاز یا مشکل پیش از وقوع آن. مثال: *The new treatment obviates the need for surgery. * درمان ج ...
دیس اِن چَنتِد 🔸 معادل فارسی: دلزده / بی علاقه / از سحر و جاذبه افتاده - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( احساسی – فردی ) :** از دست دادن علاقه یا ا ...
🔸 معادل فارسی: دلسرد / ناامید / بی انگیزه - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( احساسی – فردی ) :** احساس ناامیدی یا از دست دادن انگیزه پس از شکست یا ن ...
اَفوردَبیلِتی - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اقتصادی – عمومی ) :** توانایی افراد یا خانوار برای پرداخت هزینه های کالا یا خدمات بدون فشار مالی شدید. ...
🔸 معادل فارسی: مچاله / چین خورده / فشرده - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( فیزیکی – واقعی ) :** چیزی که تا شده، فشرده یا مچاله شده است. مثال: *A c ...
صفت 🔸 معادل فارسی: ناخشنود / ناراضی / دل چرکین - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رسمی – احساسی ) :** احساس ناخشنودی یا نارضایتی، بدون لزوماً نشان د ...
🔸 معادل فارسی: دلخوری / رنجش کوچک / دلخور شدن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اسم – محاوره ای ) :** حالت دلخوری یا رنجش جزئی. مثال: *He left in ...
1. ( رسمی – احساسی ) : احساس نارضایتی یا دلخوری، معمولاً به خاطر بی عدالتی یا شرایط نامطلوب. مثال: The disgruntled employees staged a protest. کا ...
🔸 معادل فارسی: - مستِ لایعقل / از حال رفته - کاملاً خسته و بی رمق ( در برخی کاربردها ) - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( عامیانه – بریتانیایی ) : ...
مثال: Coital activity should be avoided after surgery. فعالیت جنسی پس از جراحی باید اجتناب شود. 🔸 مترادف ها: sexual – copulatory – intercourse ...
چاکرا به معنای چرخ است و مفهومی است از مراکز انرژی در بدن انسان که طبق باورهای هندوئیسم و برخی عرفان های شرقی وجود دارند. این مراکز انرژی که در طول س ...
1. به کار گرفتن یا تخصیص فردی برای انجام وظیفه یا پروژه. مثال: The company deployed him to lead the new project. شرکت او را برای رهبری پروژه ی جد ...
1. چیزی یا کسی که باعث بدشانسی می شود. مثال: He’s a jinx on the team. او برای تیم نحس است. 2. ( فعل – محاوره ای ) : بدشانسی آوردن یا باعث شکست ...
🔸 معادل فارسی: جامعه ی اینسل / زیرفرهنگ مجردهای غیرارادی گروهی آنلاین از مردان ( عمدتاً دگرجنس گرا ) که خود را �مجردهای غیرارادی� معرفی می کنند؛ کس ...
🔸 معادل فارسی: مخرج / سوراخ مقعد ( اصطلاح عامیانه و بی ادبانه ) مثال: He tore his ring - piece. او مخرجش آسیب دید.
آرس - - - 🔸 معادل فارسی: - وقت تلف کردن / بیهوده مشغول بودن - خراب کردن / بی دقت انجام دادن - - - 🔸 تعریف ها به عنوان فعل: 1. ** ( مح ...
مثال: Fans went gaga over the new movie. طرفداران برای فیلم جدید دیوانه شدند. 🔸 مترادف ها: go crazy – go wild – lose it – be infatuated
🔸 معادل فارسی: به بن بست خوردن / راهی نداشتن / گیر کردن در نقطه ی بی پیشرفت - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( واقعی – استعاری ) :** رسیدن به جایی ک ...
بی صدا یا پنهانی چیزی را به کسی دادن. مثال: I slipped him 20. یواشکی به او ۲۰ دلار دادم. در انگلیسی آمریکایی، slip someone money یعنی �یواشکی پول ...
گاهی به صورت استعاره برای مجموعه ای متنوع یا ترکیبی از چیزها به کار می رود. مثال: The city is a fruit basket of cultures. شهر مثل یک سبد میوه از ف ...
Annual General Meeting → مجمع عمومی سالانه ( شرکت ها و سازمان ها ) مثال: The AGM will be held next month. مجمع عمومی سالانه ماه آینده برگزار خواهد ...
DOA = Dead On Arrival چیزی که از همان ابتدا شکست خورده یا بی نتیجه است/ failed from the start مثال: The proposal was DOA in Congress. طرح در کنگر ...
پنهان کردن هویت یا انگیزه ی واقعی پشت ظاهر فریبنده. مثال: He came in under false colors. او با هویت جعلی وارد شد.
در زبان عامیانه فارسی معنی توهین آمیز و رکیک دارد و به معنای �برو گمشو� یا عبارتی مشابه آن است که نوعی لحن تند و ناسزا محسوب می شود. این عبارت در گفت ...
از بین بردن جاذبه یا افسون چیزی، باعث دل سردی یا ناامیدی شدن. مثال: The harsh reality disenchanted him. واقعیت سخت او را دل سرد کرد. 🔸 مترادف ها ...
🔸 معادل فارسی: ( اسم ) : نخ دندان ( فعل ) : نخ دندان کشیدن ( محاوره ای/فرهنگی ) : پُز دادن، خودنمایی کردن ( slang ) 🔸 تعریف ها: 1. ** ( بهد ...
🔸 معادل فارسی: خیلی عصبانی ام می کنه / تحریکم می کنه / کفرم رو درمیاره - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – منفی ) :** به معنای تحریک کردن ...
مثال: It really gets my goat when people are late. واقعاً کفرم درمیاد وقتی مردم دیر می کنن. 🔸 مترادف ها: burn me up – chap my hide – tick me off ...
🔸 معادل فارسی: خیلی اذیتم می کنه / کفرم رو درمیاره / اعصابم رو خورد می کنه - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – منفی ) :** به معنای چیزی ک ...
🔸 معادل فارسی: خیلی اذیتم می کنه / اعصابم رو خرد می کنه / کفرم رو درمیاره - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – منفی ) :** به معنای چیزی که ...
🔸 معادل فارسی: خیلی عصبانی ام می کنه / دیوونه ام می کنه / می سوزوندم از حرص در زبان محاوره ای: کفرم رو درمیاره، می جوشوندم، اعصابم رو خرد می کنه ...
1. ( فعل – ذهنی ) : به معنای دریافتن یا نتیجه گیری کردن از شواهد. مثال: From his tone, I gather he’s upset. از لحنش می فهمم که ناراحت است. 2. ( ...
🔸 معادل فارسی: از کوره در رفتن / منفجر شدن از عصبانیت در زبان محاوره ای: ترکیدن، قاطی کردن، دیوونه شدن از حرص - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( مح ...
🔸 معادل فارسی: گرده افشانی متقاطع / گرده افشانی بین گیاهی در زبان محاوره ای و استعاری: ترکیب کردن ایده ها، آمیختن فرهنگ ها، تبادل خلاقیت - - - ...
( نوشیدنی – روزمره ) : آب معمولی بدون گاز یا حباب. مثال: And a flat water, no bubbles. و یک آب ساده، بدون حباب.