پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٥,٣٤٨)

بازدید
١٨,١٦٣
تاریخ
٨ ساعت پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: • بسته ی قتل • ابزار جنایت • مجموعه ی وسایل برای کشتن ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( حقوقی–جنایی ...

تاریخ
٩ ساعت پیش
پیشنهاد
١

🔸 مثال ها: • She was caught in a love triangle between two friends. و درگیر یک مثلث عشقی میان دو دوست شد • The drama series revolves around a lov ...

تاریخ
١٠ ساعت پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: • بخشیدن ( از مجازات ) • معاف کردن • صرف نظر کردن • در معنای دیگر: اضافی، یَدَکی ________________________________________ 🔸 تع ...

تاریخ
١٠ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

کربوهیدرات ها یکی از سه گروه اصلی درشت مغذی ها هستند که منبع اصلی انرژی بدن را تأمین می کنند و به صورت گلوکز در خون جذب می شوند. در زمینه دیابت و رتی ...

تاریخ
١٠ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • عصبانیت ناشی از گرسنگی • حالت گرسنه و بداخلاق • در زبان محاوره ای: گرسنگی که اعصاب رو خورد می کنه _____________________________ ...

تاریخ
١٠ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

سندرم تونل کارپال وضعیتی است که در آن عصب مدیان در تونل مچ دست فشرده می شود و باعث درد، بی حسی و ضعف در دست می گردد. این مشکل اغلب در افراد با کارهای ...

تاریخ
١٠ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

🔹 معادل فارسی: • مورمور شدن • گزگز • سوزن سوزن شدن • در زبان محاوره ای: خواب رفتن دست/پا ________________________________________ 🔹 تعریف ها: ...

تاریخ
١٠ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

رتینوپاتی به آسیب شبکیه، بافت حساس به نور در پشت چشم، اشاره دارد که اغلب به دلیل مشکلات رگ های خونی کوچک ایجاد می شود. این بیماری می تواند منجر به اخ ...

تاریخ
١٠ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • ذهن مه آلود • گیجی ذهنی • حالت سردرگمی ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( سلامتی – اصلی ) :** حالت ...

تاریخ
١٠ ساعت پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • خسته و بی انرژی • از پا افتاده • تهی شده • در زبان محاوره ای: داغون، بی رمق، خالی شده ________________________________________ ...

تاریخ
١٢ ساعت پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: • افزایش ناگهانی قند خون پس از غذا • جهش پس از وعده غذایی • بالا رفتن سریع سطح گلوکز بعد از خوردن ______________________________ ...

تاریخ
١٢ ساعت پیش
پیشنهاد
١

اِندُکرینالِجِست 🔸 معادل فارسی: • متخصص غدد درون ریز • پزشک غدد 🔸 مثال ها: • The endocrinologist adjusted her insulin dosage. متخصص غدد میزان ا ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 مثال ها: • The statement is not offensive per se. این گفته فی نفسه توهین آمیز نیست. • Poverty is not a crime per se. فقر به خودیِ خود جرم نی ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها: • “We tried our best, but that’s the game. ” تمام تلاش مون رو کردیم، ولی بازی همینه. • “Politics can be unfair, that’s the game. ” س ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف ها: 1. ( ورزشی – اصلی ) : در بسکتبال، پرتاب توپ به سمت حلقه از فاصله ی نزدیک، معمولاً پس از دو قدم و بدون پرش بلند. مثال: He scored with ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها: high five – slap hands – on top – above – upper side 🔸 مثال ها: • “Great job, up top!” آفرین، بزن قدش! • “The luggage is stored up ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها: request – appeal – petition – entreaty – recruitment – invitation 🔸 مثال ها: • The lawyer was charged with criminal solicitation. ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

"گلاک روح" ( Ghost Glock ) به اسلحه دستی خانگی یا بدون شماره سریال از نوع گلاک اشاره دارد که از کیت ها، قطعات پرینت سه بعدی یا فریم های ناتمام مانند ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • کنار گذاشته شدن • حذف شدن از ماجرا • بی ارتباط بودن با موضوع • در زبان محاوره ای: از دور خارج شدن، دیگه نقشی نداشتن، حذف شدن از ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • اشاره کردن • یادآوری کردن • ثبت کردن • در زبان محاوره ای: گفت، یاد کرد، اشاره کرد ________________________________________ 🔸 ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: • هدف حمله یا انتقاد شدن • آتش را به سمت خود کشاندن • مورد اعتراض یا خشم قرار گرفتن • در زبان محاوره ای: زیر تیغ انتقاد رفتن، خشم ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • رخنه ی قانونی • راه فرار از قانون • منفذ حقوقی • در زبان محاوره ای: راه در رو، کلک قانونی 🔸 مترادف ها: gap – escape clause – te ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها: release – relinquish – give up – drop – abandon – set free 🔸 مثال ها: • He let go of his fears. او ترس هایش را رها کرد. • She let ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • شانه خالی کردن از مسئولیت • از زیر بار چیزی در رفتن • بهانه آوردن برای فرار از وظیفه ________________________________________ ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • نکته ی غافلگیرکننده • بخش پایانی شوکه کننده • ضربه ی آخر ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رسانه ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • سقوط شدید رضایت از زندگی • افت ناگهانی کیفیت تجربه ی زیست • کاهش چشمگیر احساس خوشبختی ________________________________________ ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • میل به شورش • گرایش به طغیان • علاقه به سرکشی و اعتراض ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( ادبی – ا ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

اصطلاحی استعاری است که به شرایط پرتنش و ناپایدار اشاره دارد؛ جایی که تنش ها بالا است و هر جرقه ای می تواند به درگیری یا انفجار منجر شود، مانند مواد ق ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

اثر پانوپتیکون ( Panopticon Effect ) مفهومی روانشناختی است که از طراحی زندان جرمی بنتام الهام گرفته شده. در این اثر، افراد به دلیل احساس نظارت دائمی، ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

ویسِرَلی 🔸 معادل فارسی: • به طور غریزی • از روی احساسات عمیق • واکنش درونی و ناخودآگاه 🔸 مترادف ها: instinctively – emotionally – intuitively – p ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

اِی سیمِتری 🔸 مترادف ها: imbalance – inequality – disproportion – lack of symmetry – unevenness 🔸 مثال ها: • The asymmetry of the human brain is ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها: advocate – promote – defend – support – endorse 🔸 مثال ها: • She championed environmental protection laws. او از قوانین حفاظت محیط ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • جامعه ی دو طبقه ای سخت گیر • ساختار اجتماعی دو سطحی غیرقابل تغییر ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

نفرین منابع، که به عنوان پارادوکس فراوانی نیز شناخته می شود، پدیده ای است که در آن کشورهای غنی از منابع طبیعی مانند نفت یا مواد معدنی، اغلب با رشد اق ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

رَنتیِر ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: • صاحب رانت / رانت خوار • دولت رانتی • درآمد غیرمولد از منابع یا دارایی ها ___ ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها: hall – theater – assembly hall – concert hall – lecture hall 🔸 مثال ها: • The school auditorium was filled with students. تالار مدرس ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • کیف دستی • کیف رودوشی کوچک • کیف مدرسه ( قدیمی ) 🔸 مترادف ها: shoulder bag – school bag – knapsack – pouch – messenger bag 🔸 مثا ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 مثال ها: • The storage facility is located near the airport. انبار در نزدیکی فرودگاه قرار دارد. • She rented a storage facility to keep her ol ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 مثال ها: • The hotel foyer was decorated with chandeliers. سرسرای هتل با لوسترها تزئین شده بود. • Guests gathered in the foyer before the cerem ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها: • The dictator committed heinous acts against his people. دیکتاتور اعمال شنیعی علیه مردمش مرتکب شد. • Murder is considered one of the ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 مثال ها: • The airline scheduled back - to - back flights. شرکت هواپیمایی پروازهای پشت سرهم برنامه ریزی کرد. • He watched back - to - back epis ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • آهسته سوز • تدریجی • آرام و پیوسته - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اصلی – استعاری ) :** چیزی که به آرامی رشد یا شدت می گیرد و ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مترادف ها: long - distance – extended – protracted – drawn - out – enduring 🔸 مثال ها: • The company is prepared for the long haul. شرکت برای م ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 تعریف ها: 1. ** ( اصلی – رسمی ) :** چیزی که بیش از حد طولانی یا ممتد است، معمولاً فراتر از حد انتظار. - مثال: It was a long - drawn process. ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 مترادف ها: tireless – indefatigable – unwavering – persistent – relentless 🔸 مثال ها: • He showed unflagging energy throughout the campaign. او ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها: • He received unstinting praise for his performance. او تحسین بی دریغی برای اجرای خود دریافت کرد. • Her unstinting efforts helped the ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • پول را سریع خرج کردن • پول را هدر دادن • ولخرجی کردن • در زبان محاوره ای: پول رو آتیش زدن، پول رو دود کردن - - - ## 🔸 تعر ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها: • You lost the bet, now pay up! شرط را باختی، حالا پولتو بده! • The landlord told him to pay up or leave. صاحبخانه به او گفت پولشو بد ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
٠

اِسپلِرج 🔸 مثال ها: • He splurged on a new car. او برای یک ماشین جدید ولخرجی کرد. • Let’s splurge and go to a fancy restaurant tonight. بیایید ...

تاریخ
١ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 مثال ها: • The witness erringly identified the suspect. شاهد مظنون را به طور اشتباه شناسایی کرد. • He erringly believed the rumor. او شایعه ر ...