پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٥,٣٤٨)

بازدید
١٨,١٤١
تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
١

اَلِم - - - 🔸 معادل فارسی: • فارغ التحصیل • عضو سابق • در زبان محاوره ای: کسی که قبلاً اون جا بوده، فارغ التحصیل یا عضو پیشین - - - ## 🔸 ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
١

اَرِین - - - 🔸 معادل فارسی: • تفهیم اتهام • احضار به دادگاه • محاکمه ی اولیه - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( حقوقی – اصلی ) :** احضار مته ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 مثال ها: • There’s no rhyme or reason to his behavior. هیچ منطق یا دلیلی برای رفتار او وجود ندارد. • The decision had no rhyme or reason. تصم ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

بالابوستا 🔸 معادل فارسی: • کدبانو • زن خانه دار توانمند • مدیر خانه 🔸 مثال ها: • She’s a real balabusta, hosting 20 guests with ease. او یک کدبانو ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 مثال ها: • They sent him to top - of - the - line places for rehab. او را برای ترک اعتیاد به مراکز درجه یک فرستادند. • This hotel is truly top ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • مکان های درجه یک • مراکز ممتاز • بهترین مراکز - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( بازاریابی – اصلی ) :** اشاره به محصولات یا خدما ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: • خیلی خوش گذشت • تجربه ی فوق العاده • انفجار شادی - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** تجربه ای بسیار لذت بخ ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • روابط و تعاملات ( در خانواده یا گروه ) • در زبان محاوره ای: جَو و روابط، رفتار و تعاملات • در علوم اجتماعی، family dynamics اصطلا ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 مثال ها: • Social media users helped out by sharing donation links. کاربران شبکه های اجتماعی با اشتراک گذاری لینک های کمک مالی یاری رساندند. • ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها: • The teacher was around and present during the exam. معلم در طول امتحان حاضر و در دسترس بود. • Good leaders are around and present w ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها: • We went to the park to shoot hoops. رفتیم پارک تا بسکتبال بازی کنیم. • He spends his weekends shooting hoops at the gym. او آخر هف ...

تاریخ
٣ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها: • The report was all bullsh*t together. گزارش همه اش چرندیات بود. • Their excuses were all bullsh*t together. بهانه هایشان همه چرند ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • کفن گذاری و قرار دادن در تابوت • آیین تابوت گذاری • آماده سازی جسد برای دفن - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( آیینی – اصلی ) : ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها: • The climbers scaled the steep rock face. کوهنوردان از دیواره ی سنگی شیب دار بالا رفتند. • The waterfall cascaded down the rock face. ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: • اقتصاد در رکود شدید • اقتصاد بی رمق • اقتصاد ضعیف و فروپاشیده • در زبان محاوره ای: اقتصاد داغون، اقتصاد فلج - - - ## 🔸 تع ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها: • Don’t get lippy with your teacher. با معلمت گستاخی نکن. • He got lippy after being told to leave. وقتی به او گفتند برود، پررو شد. ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها: • The stimulus package was designed to support the ailing economy. بسته ی محرک اقتصادی برای حمایت از اقتصاد بیمار طراحی شد. • An aili ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها: • Social media users were quick to drink in the shocking news. کاربران شبکه های اجتماعی سریع خبر شوکه کننده را با تمام وجود جذب کردند. ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

انتقال گرم ( Warm Handoff ) روشی مستقیم و شخصی برای انتقال بیمار از یک ارائه دهنده مراقبت های بهداشتی به دیگری است، معمولاً در حضور بیمار، تا تداوم م ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: • گلوگاه • نقطه ی حیاتی • مسیر باریک و کنترل پذیر • در زبان محاوره ای: راه بند، مسیر حساس - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( جغرا ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • ناظر • مراقب • دیده بان • تماشاگر - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( عمومی – اصلی ) :** کسی که چیزی را تماشا یا نظارت می کند. ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

بار سطح پایین – میخانه ی محلی ساده و ارزان 🔸 مثال ها: • He loves hanging out at dive bars instead of fancy clubs. او به جای کلوب های شیک، عاشق وقت ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

اِیل هاوس 🔸 معادل فارسی: • میخانه • آبجوفروشی سنتی • در زبان محاوره ای: پاب یا بار 🔸 مثال ها: • He spent the evening at the local alehouse. او عص ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • نظارت کردن • مدیریت کردن • سرپرستی کردن - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( رسمی – مدیریتی ) :** نظارت بر اجرای یک کار یا پروژه ب ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

1. ( استعاری – اجتماعی ) : تأثیر گذاشتن بر ذهن، شخصیت یا رفتار افراد. مثال: The teacher molded the minds of her students through her inspiring less ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

( استعاری – اجتماعی ) : فردی که دیگران را مثل عروسک کنترل می کند، بدون اینکه به آن ها اختیار دهد. کسی که پشت پرده همه چیز را هدایت می کند، گاهی با ن ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

( فعل – اجتماعی ) : طراحی و هدایت کردن یک نقشه یا پروژه ی پیچیده. مثال: He masterminded the elaborate heist, carefully planning every detail. او ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

( اجتماعی – استعاری ) : با زیرکی یا حیله کسی را به کاری واداشتن یا موقعیتی را کنترل کردن. مثال: He maneuvered me into taking on more work than I co ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: • رازدار بودن • محتاطانه عمل کردن • اطلاعات را پیش خود نگه داشتن - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** کسی که ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

1. ( محاوره ای – اجتماعی ) : مدام جابه جا شدن بین موقعیت ها یا مکان ها. مثال: He bounced between rehab and homelessness as a teenager. او در نوجو ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • چرب زبان • خوش زبان و قانع کننده • در زبان محاوره ای: زبان ریس، حرف زن حرفه ای، زبان باز - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاو ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • چپاندن / به زور جا دادن • فرو کردن چیزی در جایی کوچک - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( فیزیکی – اصلی ) :** چیزی را با فشار یا زو ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • بار زدن / پر کردن • زیاد مصرف کردن ( غذا، نوشیدنی، یا حتی دارو ) • آماده شدن یا تجهیز کردن - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( فی ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • فرو کردن / داخل کردن • گیر کردن / جا دادن • در ذهن باقی ماندن ( محاوره ای: تو ذهن موندن ) - - - ## 🔸 تعریف ها: 1. ** ( فی ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

نیوانست 🔸 معادل فارسی: • دارای ظرافت معنایی • پر از ریزه کاری و پیچیدگی • در زبان محاوره ای: چندلایه، با جزئیات دقیق، ظریف - - - ## 🔸 تعری ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

آرکتایپ 🔸 معادل فارسی: کهن الگو / الگوی بنیادین / نمونه ی اولیه / نماد اصلی در زبان محاوره ای: تیپ اصلی، شخصیت پایه، مدل اولیه، قالب رفتاریِ ریشه د ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • سخنان خداحافظی • آخرین کلمات پیش از جدایی • در زبان محاوره ای: حرف آخر، کلام خداحافظی، حرف های پایانی __________________________ ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • خانه ی بازتوانی پاک • مرکز زندگی بدون مصرف مواد ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( اجتماعی – اصلی ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • مرکز ترک اعتیاد • مرکز سم زدایی پزشکی • در زبان محاوره ای: کمپ ترک، مرکز درمان اعتیاد ________________________________________ ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: • در نهایت به چیزی ختم شدن ( آخرش به … رسیدن ) ________________________________________ 🔸 تعریف ها: ** ( محاوره ای – اصلی ) :* ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 مثال ها: Long story short, the project failed. خلاصه ی ماجرا این که پروژه شکست خورد. • Long story short, we decided to move abroad. کوتاه ب ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • فاجعه ی کامل • وضعیت کاملاً خراب و به هم ریخته، افتضاح محض ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( استعا ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • سفر پر فراز و نشیب • تجربه ی پرهیجان و غیرقابل پیش بینی ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( استعاری ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

پَرَکسیزِم ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: • حمله ناگهانی ( پزشکی یا هیجانی ) • فوران شدید احساس یا واکنش ____________ ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • حمله ( پزشکی یا هیجانی ) • تشنج یا غش ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( پزشکی – اصلی ) :** حمله ن ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • چندین روز پیاپی • روزهای متوالی ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( محاوره ای – اصلی ) :** توصیف کا ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • داروی شل کننده ی عضلات • ماده ی آرام کننده یا کاهش دهنده ی تنش ________________________________________ 🔸 تعریف ها: 1. ** ( ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • داروهای آرام بخش • قرص های خواب آور یا ضداضطراب • در زبان محاوره ای: قرص خواب، آرام بخش، شل کننده ______________________________ ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: - **داروهای محرک** ( آمفتامین ها، کوکائین، متامفتامین ) - **قرص های انرژی زا** یا داروهای افزایش تمرکز - در زبان محاوره ای: قرص ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: • از کنترل خارج شدن به خاطر مصرف محرک ها • تحت تأثیر شدید داروهای محرک بودن ________________________________________ 🔸 تعریف ها ...