پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٢,٦٤٨)

بازدید
١٤,٤٦١
تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: آدم خسیس / آدم پست / آدمی که فقط دنبال پول و کثافت دنیاست در زبان محاوره ای: یه آدم خسیس و پست، فقط دنبال پول و چرک دنیاست، جونش در م ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

وِربوس 🔸 معادل فارسی: پرگو / پرحرف / پرواژه / طولانی نویس در زبان محاوره ای: خیلی حرف می زنه، پرچونه ست، نوشته هاش کش دارن، زیادی توضیح می ده 🔸 تعر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی ( صفت ) : سخن ورانه / خطیبانـه / مربوط به فن بیان در زبان محاوره ای: حرفاش خیلی رسمی و خطیبانست، سبک سخنران داره، لحنش ادبیه 🔸 تعریف ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: زبون داری / قدرت بیان / هنر حرف زدن در زبان محاوره ای: زبونش خوب می چرخه، حرف زن قهاره، بلده چطوری دل ببره، زبون بازه 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: با تمام قوا حمله کردن / با شدت کار کردن / دعوای شدید در زبان محاوره ای: افتاده به جونش، با تمام زورش داره کار می کنه، دعواشون شده حسا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: جون کندن / خیلی سخت کار کردن / از پا افتادن در زبان محاوره ای: له شد از کار، جونشو گذاشت، بی وقفه کار کرد، تا تهش رفت 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: همه چیز رو وسط گذاشتن / تمام تلاش رو خرج کردن / چیزی نگه نداشتن در زبان محاوره ای: همه چی رو ریخت وسط، چیزی برا خودش نگه نداشت، تا ته ...

پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: جون کندن / از پا افتادن از کار / بی وقفه تلاش کردن در زبان محاوره ای: اون قدر کار کرد که استخوناش بیرون زد، له شد از کار، جونش دراومد ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: عرق ریختن / زحمت کشیدن / سخت کار کردن در زبان محاوره ای: جون کند، یه کم عرق ریخت، حسابی کار کرد، بی زحمت انجامش داد ( در حالت منفی ) ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سرمایه ی زحمت / ارزش حاصل از تلاش / سهم کاری در زبان محاوره ای: جون کند و سهم گرفت، با کارش سرمایه ساخت، با عرق پیشونی صاحب سهم شد � ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

بیورُو 🔸 معادل فارسی: اداره / سازمان / دفتر / میز تحریر / کشو در زبان محاوره ای: رفته اداره، کارش تو دفتره، میز تحریر داره، تو کشو گذاشته 🔸 تعریف ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لاج / لادج 🔸 معادل فارسی: کلبه / اقامتگاه / جا گرفتن / ثبت کردن / قفل شدن در زبان محاوره ای: تو یه کلبه ست، مونده اونجا، شکایت ثبت کرد، گیر کرد، جا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: فضای دانشگاهی / محوطه ی علمی / دنیای آکادمیک در زبان محاوره ای: توی فضای دانشگاه، توی محوطه ی علمی، توی دنیای درس و دانش 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سَنیتِریِم 🔸 معادل فارسی: آسایشگاه / مرکز درمانی / مرکز استراحت و بهبود در زبان محاوره ای: رفته آسایشگاه، فرستادنش مرکز درمانی، تو محل استراحته 🔸 ت ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تیمارستان / آسایشگاه روانی ( با بار منفی و توهین آمیز ) در زبان محاوره ای: فرستادنش بوبی هچ، قاطی کرده بردنش تیمارستان، افتاده آسایش ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تیمارستان / آسایشگاه روانی ( با بار منفی ) در زبان محاوره ای: فرستادنش لونی بین، قاطی کرده بردنش تیمارستان، افتاده آسایشگاه 🔸 تعری ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: زندان / بازداشتگاه روستایی / مرکز اصلاح و تربیت در زبان محاوره ای: افتاده فارم، رفته زندون روستایی، تو اردوگاهه، تو مرکز ترک اعتیاده ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

Lockup اسم 🔸 معادل فارسی: زندان / بازداشتگاه / حبس / قفل شدگی در زبان محاوره ای: افتاده زندون، تو بازداشتگاهه، قفل کرده، گیر کرده 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: چادر اصلی سیرک / مرکز نمایش / زندان ( در زبان عامیانه ) در زبان محاوره ای: چادر سیرک، محل شلوغ و پرهیاهو، یا حتی زندون ( در اصطلاح ز ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: زندان / هتل میله ای / بازداشتگاه در زبان محاوره ای: رفته هتل میله ای، افتاده زندون، پشت میله هاست 🔸 تعریف ها: 1. ( طنزآمیز – زندان ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پند خردمندانه / توصیه ی حکیمانه / نصیحت عاقلانه در زبان محاوره ای: حرف حساب، نصیحت درست وحسابی، توصیه ی پدرانه یا مادرانه 🔸 تعریف ها ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کهنه / تکراری / از مد افتاده / نخ نما در زبان محاوره ای: قدیمی شده، دیگه حال نمی ده، نخ نما شده، همه دیدن و شنیدن 🔸 تعریف ها: 1. ( ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نشئه ی سنگین / داغون از ماری جوانا / دودزده / خمار در زبان محاوره ای: خفه شده از دود، نشئه ی سنگین، قاطی کرده از علف، داغونه 🔸 تعریف ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نشئه / گیج / مات و مبهوت / قاطی / احساس سبکی در زبان محاوره ای: فاز برداشته، گیجه، یه کم قاطی کرده، حالش سبکه، انگار تو ابره 🔸 تعریف ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پُر جنب وجوش / هیجان انگیز / نشئه / عجیب غریب / پر سر و صدا در زبان محاوره ای: شلوغ پلوغ، پرانرژی، نشئه، عجیب، حال خوب کن 🔸 تعریف ها ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: خیلی هیجان زده / نشئه / مست / خسته / خودشیفته در زبان محاوره ای: انرژی اش زیاد شده، خیلی ذوق زده ست، قاطی کرده از خوشحالی، یا داره پُ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: روشن شدن / برق افتادن / نشئه شدن / آتش گرفتن در زبان محاوره ای: صورتش برق افتاد، روشن شد، سیگار روشن کرد، نشئه شد، آتیش گرفت 🔸 تعری ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: مست / نشئه / سرخوش / نورانی / روشن شده در زبان محاوره ای: زد بالا، نشئه شد، برق از صورتش پرید، نورانی شد، خوشحال و هیجانی بود 🔸 تعری ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جانشین بودن / موقتی جای کسی بودن / جایگزین شدن در زبان محاوره ای: جای کسی رو گرفتن، موقتی جاش بودن، به جای اون کار کردن 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پوشاندن کامل / مخفی کردن / پنهان کردن در زبان محاوره ای: روش رو کامل پوشوند، قایمش کرد، یه چیزی انداخت روش 🔸 تعریف ها: 1. ( فیزیکی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: وارد چرخه شدن / نوبتی وارد شدن / جایگزین شدن در زبان محاوره ای: نوبتی اومدن، وارد تیم شدن، جاشو گرفتن، تو نوبت اومد 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: وارد شدن / قدم گذاشتن / نقش گرفتن / مداخله کردن در زبان محاوره ای: پاشو گذاشت تو یه موقعیت، وارد یه نقش شد، وسط یه قضیه پرید 🔸 تعری ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تعویض کردن / جایگزین کردن / عوض کردن در زبان محاوره ای: عوضش کن، جاشو با یه چیز دیگه پر کن، اون قطعه رو دربیار و یکی دیگه بذار 🔸 تعر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: زنگ زدن / تماس گرفتن / جشن گرفتن / خوش آمد گفتن در زبان محاوره ای: زنگ می زنم، تماس می گیرم، سال نو رو جشن می گیریم، یه چیزی رو خوش آ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جای کسی را گرفتن / موقتی جانشین شدن / به جای کسی کاری را انجام دادن در زبان محاوره ای: جای کسی رو پر کردن، موقتی جاش بودن، وسط کار پر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جای کسی را گرفتن / ماله کشیدن / پنهان کردن / دفاع کردن در زبان محاوره ای: جای کسی رو پر کردن، براش جبران کردن، روشو پوشوندن، ماله کشی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بیش پروری / افزایش حجم / رشد بیش ازحد در زبان تخصصی: افزایش اندازه ی بافت یا اندام به واسطه ی بزرگ شدن سلول ها 🔸 تعریف ها: 1. ( پ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: گره / نقطه ی اتصال / واحد / نود در زبان تخصصی: گره شبکه، واحد پردازش، نقطه ی اتصال در ساختار داده یا سیستم 🔸 تعریف ها: 1. ( رایانه ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مجری مراسم گالا / میزبان رویداد رسمی / گرداننده ی مراسم در زبان محاوره ای: کسی که مراسم شیک رو اجرا می کنه / مجری مهمونی رسمی / کسی ک ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مجری رادیو / گوینده ی رادیویی / آر. جی ( RJ ) در زبان محاوره ای: کسی که تو رادیو حرف می زنه / مجری برنامه های رادیویی / صدای پشت راد ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در وضعیت خطرناک / در آستانه ی دردسر / در موقعیت لغزنده در زبان محاوره ای: لب مرزیه / داره با آتیش بازی می کنه / یه قدم تا دردسر فاصله ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نظر لطف داشتن / با خوش اقبالی همراه بودن / مورد حمایت قرار گرفتن در زبان محاوره ای: شانس باهاش یار بود / انگار بخت بهش لبخند زد / خدا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: رویکرد عملی / شیوه ی مشارکتی / روش تجربه محور در زبان محاوره ای: خودش دست به کار می شه / خودش انجام می ده / اهل عمله 🔸 تعریف ها: 1. ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

یک عنصر معماری است که شامل لوورهای افقی یا عمودی ثابت یا متحرک می شود و برای کاهش جذب گرما در داخل ساختمان طراحی شده است. این عناصر نور خورشید را منح ...

پیشنهاد
٠

گازهای گلخانه ای ( Greenhouse Gases ) گازهایی در جو زمین هستند که قادر به جذب و حفظ گرمای تابشی از زمین می باشند و باعث ایجاد پدیده اثر گلخانه ای می ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ژول ( Joule ) واحد اندازه گیری انرژی، کار و گرما در سیستم بین المللی یکاها ( SI ) است. یک ژول برابر با مقدار انرژی است که برای انجام کاری لازم است که ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ژول ( Joule ) واحد اندازه گیری انرژی، کار و گرما در سیستم بین المللی یکاها ( SI ) است. یک ژول برابر با مقدار انرژی است که برای انجام کاری لازم است که ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

گیگاژول ( GJ ) واحدی برای اندازه گیری انرژی است که برابر با یک میلیارد ( 10^9 ) ژول است. ژول واحد استاندارد بین المللی ( SI ) برای انرژی، کار و گرما ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

مخفف عبارت Zero Energy Building ZEB مخفف Zero Energy Building به معنی �ساختمان انرژی صفر� است. این نوع ساختمان ها طوری طراحی و ساخته می شوند که در طو ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

ZEB مخفف Zero Energy Building به معنی �ساختمان انرژی صفر� است. این نوع ساختمان ها طوری طراحی و ساخته می شوند که در طول یک سال، میزان انرژی که برای تأ ...