پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٤,٢٢٦)

بازدید
١٥,٧٢٣
تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تعادلش رو از دست دادن / زمین خوردن / جایگاهش رو از دست دادن / کنترل موقعیت رو از دست دادن در زبان محاوره ای: پاش لیز خورد / از جا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: افتضاح به بار آوردن / خراب کردن / شکست خوردن در زبان محاوره ای: گند زد / ترکوند ( منفی ) / ضایع شد / خراب کرد ___________________ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: شکست کامل / افتضاح / ورشکستگی / خراب شدن در زبان محاوره ای: ترکید / گند زد / شکست خورد / نابود شد _______________________________ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: شکست / افتضاح / خراب شدن / شکست تجاری یا هنری در زبان محاوره ای: گند زد / نگرفت / ترکید / افتضاح شد _____________________________ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

از نظر تجاری، فیلم شکست خورد ( موفق نشد ) ، اما من واقعاً از آن لذت می برم. در این عبارت، گوینده می گوید فیلم در گیشه موفق نبود، اما از دید او شخصاً ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: فاصله گرفتن از / دوری کردن / نزدیک نشدن به / اجتناب کردن از در زبان محاوره ای: سمتش نمی ره / ازش فاصله می گیره / بی خیالش می شه / ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

_ 🔸 معادل فارسی: دوری کردن از / اجتناب کردن / نزدیک نشدن به در زبان محاوره ای: سمتش نمی ره / ازش پرهیز می کنه / می پیچونه / باهاش کاری نداره __ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: چرخش قدرت / گردش سیاسی / انتقال دوره ای قدرت در زبان محاوره ای: نوبتی شدن قدرت / جابه جایی مسئولیت ها / اینکه یه گروه دیگه بیاد سر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: محدودیت دوره ی خدمت / سقف دوره ی تصدی / محدودیت زمانی برای مسئولیت در زبان محاوره ای: چند دوره بیشتر نمی تونه رئیس بمونه / قانوناً ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

رِکتیتود ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: درستی اخلاقی / راستی / صداقت رفتاری / درست کاری در زبان محاوره ای: آدم درستیه ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اشتیاق سوزناک داشتن / دلتنگ بودن / حسرت کشیدن / غمگینانه آرزو کردن در زبان محاوره ای: دلش پر می کشه / داره از دلتنگی می میره / یه ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: باید داشته باشمش / نمی تونم بی خیالش بشم / خیلی دلم می خواد / واجبه برام در زبان محاوره ای: بدجوری می خوامش / نمی تونم صبر کنم / ب ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: شور و اشتیاق شدید / هیجان پرشور / حرارت احساسی در زبان محاوره ای: با تمام وجود دنبالشه / یه شور خاصی داره / با هیجان زیاد پیگیرشه ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ناامیدی شدید / اضطرار احساسی / استیصال / درماندگی در زبان محاوره ای: یه حس فوریت و بی قراری / بدجوری گیر افتاده / از سر ناچاری / د ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: درد / سوز / حسرت / اشتیاق سوزناک در زبان محاوره ای: یه درد عمیق تو دلشه / دلش می سوزه / یه حسرتی داره که آروم نمی شه ____________ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

لانگینگ اسم 🔸 معادل فارسی: اشتیاق عمیق / حسرت / آرزوی سوزناک / میل درونی در زبان محاوره ای: دلم براش پر می کشه / خیلی دلم می خواد / یه حسرت عمیق ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: هوس / میل شدید / عطش / وسوسه در زبان محاوره ای: دلم می خواد / یه جورایی وسوسه شدم / نمی تونم بی خیالش بشم / بدجوری هوس کردم _____ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: هوس شدید / میل وسواس گونه / عطش غیرقابل مهار در زبان محاوره ای: خیلی دلم می خواد / بدجوری هوس کردم / یه جورایی معتادشم / نمی تونم ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: فزایستار / فنوتیپ / صفات قابل مشاهده در زبان محاوره ای: ظاهر ژنتیکی فرد / ویژگی هایی که از ژن ها بیرون زده / شکل بیرونی صفات ارثی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: فرهنگ زنانگی / فرهنگ زنانه / هنجارهای اجتماعی زنان در زبان محاوره ای: رفتارها و نقش هایی که جامعه برای زن ها تعریف کرده / سبک زنون ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: زن سنت گرا / همسر خانه دار سنتی / زن پایبند به نقش های سنتی در زبان محاوره ای: زن خونه داری که به سبک قدیمی زندگی می کنه / زن سنتی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: شانس آوردن / خوش شانس بودن / از بخت خوب بهره مند شدن در زبان محاوره ای: خیلی شانس آورد / از بخت خوبش بود / قِسِر در رفت با خوش شان ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: از زیر بار مسئولیت در رفتن / قِسِر در رفتن / از دردسر خلاص شدن در زبان محاوره ای: در رفت / گیر نیفتاد / نجات پیدا کرد / از زیرش در ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جون کسی رو نجات دادن / کسی رو از دردسر درآوردن / قِسِر در بردن در زبان محاوره ای: جونشو خریدی / نجاتش دادی / از زیر بار مسئولیت در ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: عامل استوارت - پراور / فاکتور ایکس ( Factor X ) / یکی از عوامل اصلی انعقاد خون 🔸 تعریف ها: - نام دیگر فاکتور X ( ده ) در سیستم ا ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جای خود را دادن / تسلیم شدن / اجازه دادن به وقوع چیزی در زبان محاوره ای: جا رو داد / تسلیم شد / گذاشت احساسش غلبه کنه / کنترلش رو ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تناسب جرمی / نسبت جرمی عناصر در زبان محاوره ای: نسبت وزن مواد تو ترکیب / چقدر از هر عنصر تو یه ماده هست _________________________ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: قوه قاهره / نیروی اجتناب ناپذیر / شرایط اضطراری خارج از کنترل در زبان محاوره ای: اتفاقی که دست هیچ کس نیست / شرایطی که قرارداد رو ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بند شرطی / بند مشروط / بند وابسته به تحقق شرط در زبان محاوره ای: بندی که می گه اگه فلان شرط انجام نشه، معامله کنسل می شه ________ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بیعانه / وجه تضمینی / پیش پرداخت تعهدآور در زبان محاوره ای: پول پیش برای جدی بودن / پولی که نشون می ده طرف پای معامله ست ________ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: حساب واسطه / سپرده ی تضمینی / امانت قراردادی در زبان محاوره ای: پول یا سندی که تا نهایی شدن معامله پیش یه واسطه می مونه _________ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: پیش پرداخت / پرداخت اولیه / بیعانه ( در برخی زمینه ها ) در زبان محاوره ای: پول پیش / پولی که اولش می دی / بیعانه ی خرید _________ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بیمه ی مالکیت / بیمه ی سند / بیمه ی عنوان ملک در زبان محاوره ای: بیمه ای که تضمین می کنه سند خونه مشکلی نداره ___________________ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: هزینه های نهایی قرارداد / هزینه های پایانی معامله / مخارج بستن قرارداد در زبان محاوره ای: خرجای آخر کار / هزینه های پایانی خرید خو ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ای بابا! / ای دل غافل! / وای باورم نمی شه! / عجب! در زبان محاوره ای: وای خدا! / ای وای! / اوه اوه! / جدی می گی؟ / عجب چیزی شنیدم ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: وای خدا! / اوه لعنتی! / ای بابا! / آخ جون! ( بسته به لحن ) در زبان محاوره ای: وای چه باحال! / اوه نه! / ای دل غافل! / آخ جون! / ای ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 تعریف ها: ( ناوبری – کشتیرانی ) : در فرمان کشتی ( chained steering wheel ) ، king spoke پره ای است که وقتی فرمان یا سکان در وضعیت وسط ( amidship ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: شکرگزار باش / نعمت هات رو بشمار / قدر داشته هات رو بدون در زبان محاوره ای: ببین چی داری، خدا رو شکر کن، از داشته هات خوشحال باش، غ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

سودوسایِنس 🔸 **معادل فارسی:** شبه علم / دانش نما / علم جعلی 🔸 **تعریف ها:** ( فلسفه علم – انتقادی ) هر نظام فکری یا مجموعه ای از باورها و ر ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

هِراسکُوپ 🔸 **معادل فارسی:** طالع / طالع بینی / نمودار نجومی تولد 🔸 **تعریف ها:** ( اخترشناسی – غیرعلمی ) : نمودار یا نقشه ای از موقعیت خور ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: آشفته / سردرگم / بی نظم / درهم برهم در زبان محاوره ای: همه چی قاطی پاطیه، اوضاع ریخته به هم، گیج و ویج شده، هیچ چیز سر جاش نیست _ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: هیچی / صفرِ مطلق / هیچ چیزِ گنده / شکست کامل در زبان محاوره ای: هیچی به هیچی، یه صفر گنده، هیچ دستاوردی، افتضاح محض _____________ ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: چهره ی سیاسی کم وزن / سیاستمدار بی اثر / شخصیت سیاسی ضعیف در زبان محاوره ای: آدم سیاسی بی وزنه، کسی که تو سیاست عددی نیست، تأثیر ن ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

پیگمی ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: کوتاه قامت / کوچک جثه / ناچیز ( در کاربرد تحقیرآمیز ) در زبان محاوره ای: آدم کوچو ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد

بانبِری ایست 🔸 **معادل فارسی:** بهانه تراش / دوچهره / فردی که با ساختن شخصیت خیالی از زیر مسئولیت ها در می رود 🔸 **تعریف ها:** ( ادبی – طنز ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 **معادل فارسی:** آرایه دندانه دار / آرایه نامنظم / آرایه ناهم اندازه 🔸 **تعریف ها:** ( برنامه نویسی – ساختار داده ) : نوعی آرایه ی چندبعدی ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: چشم در برابر چشم / مقابله به مثل / تلافی / جواب در برابر جواب در زبان محاوره ای: هر چی زد، همونو خورد / حالشو گرفت / تلافی کرد / ج ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 **معادل فارسی:** بنزوکائین / داروی بی حسی موضعی 🔸 **تعریف ها:** ( پزشکی – داروسازی ) ترکیب شیمیایی آلی از نوع استر آمینی که به عنوان **بی ح ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
٠

🔸 **معادل فارسی:** پلازمید / مولکول DNA حلقوی مستقل 🔸 **تعریف ها:** ( میکروبیولوژی – مولکولی ) مولکول کوچک و حلقوی DNA که خارج از کروموزوم اص ...

تاریخ
١ هفته پیش
پیشنهاد
١

🔸 **معادل فارسی:** بازی هنجاری / بازی مطابق معیارهای رشد / بازی متعارف 🔸 **تعریف ها:** - در روان شناسی رشد، normative play به نوعی از بازی گفت ...