underline

/ˈəndərˌlaɪn//ˌʌndəˈlaɪn/

معنی: خط زیرین، تاکید کردن، زیر چیزی خط کشیدن
معانی دیگر: در زیر چیزی خط کشیدن، مورد تاکید قرار دادن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: underlines, underlining, underlined
(1) تعریف: to draw a line under (something written) so as to draw attention to or mark for italicizing.
مشابه: line, underscore

- The child underlined the words in the story that she didn't understand.
[ترجمه محمد شفیعی] بچه زیر کلماتی که در داستان اونا را درک نکرده بود ، را خط کشید
|
[ترجمه گوگل] کودک زیر کلمات داستان که متوجه نشده بود خط کشید
[ترجمه ترگمان] کودک کلمات را در داستانی که او درک نکرده بود، مورد تاکید قرار داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Titles of books should be underlined or put in italics.
[ترجمه Kourosh] عناوین کتاب ها باید مورد توجه قرار گیرند. معنی دیگر=عناوین کتاب ها باید تحت تاثیر قرار گیرد.
|
[ترجمه حمید] عنوان کتابها باید به صورت زیرخط دار یا ایتالیک نوشته شوند
|
[ترجمه گوگل] عناوین کتاب ها باید خط کشیده یا با حروف مورب نوشته شوند
[ترجمه ترگمان] عناوین کتاب ها باید مورد توجه قرار گیرند و یا به صورت ایتالیک مشخص شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to emphasize.
مشابه: stress, underscore

- In her speech, the governor underlined the importance of creating jobs.
[ترجمه محمد شفیعی] در سخنرانی اش، حاکم بر اهمیت ایجادکردن شغلها تاکید کرد
|
[ترجمه گوگل] استاندار در سخنانی بر اهمیت ایجاد اشتغال تاکید کرد
[ترجمه ترگمان] در سخنرانی اش، فرماندار بر اهمیت ایجاد شغل تاکید کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• : تعریف: a line drawn under something written.
مشابه: underscore

جمله های نمونه

1. underline the words you don't know
زیر واژه هایی که نمی دانید خط بکشید.

2. In writing you should underline titles of books.
[ترجمه گوگل]در نوشتن باید زیر عنوان کتاب ها خط بکشید
[ترجمه ترگمان]در نوشتن باید عنوان کتاب ها را ذکر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Their brief visit has served to underline the deep differences between the two countries.
[ترجمه گوگل]سفر کوتاه آنها به تأکید بر اختلافات عمیق بین دو کشور کمک کرده است
[ترجمه ترگمان]دیدار کوتاه آن ها نشان از تفاوت های عمیق میان دو کشور بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. To underline their disgust, the crowd started throwing bottles at the stage.
[ترجمه گوگل]جمعیت برای تأکید بر انزجارشان شروع به پرتاب بطری در صحنه کردند
[ترجمه ترگمان]مردم برای تاکید بر نفرت خود شروع به پرتاب بطری در صحنه کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Please underline the noun clauses in the passage.
[ترجمه گوگل]لطفا زیر جملات اسمی موجود در قسمت زیر خط بکشید
[ترجمه ترگمان]لطفا بنده ای اسمی را در راهرو ذکر کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. His failures underline the difference between theatre and film direction.
[ترجمه گوگل]شکست های او تفاوت بین کارگردانی تئاتر و فیلم را مشخص می کند
[ترجمه ترگمان]شکست او بر تفاوت بین مسیر فیلم و فیلم تاکید دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Take two coloured pens and underline the positive and negative words.
[ترجمه گوگل]دو قلم رنگی بردارید و زیر کلمات مثبت و منفی خط بکشید
[ترجمه ترگمان]دو خودکار رنگی بردارید و بر روی کلمات مثبت و منفی تاکید کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Strikes by prison officers underline the need for reform in our gaols.
[ترجمه گوگل]اعتصابات افسران زندان بر لزوم اصلاحات در زندان های ما تاکید می کند
[ترجمه ترگمان]افسران زندان بر نیاز به اصلاحات در gaols تاکید می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Underline the follow-up by means of a loud shout to show that you have unified mental resolve and physical effort in the technique.
[ترجمه گوگل]با یک فریاد بلند زیر روی ادامه کار خط بکشید تا نشان دهید که عزم ذهنی و تلاش بدنی واحدی در این تکنیک دارید
[ترجمه ترگمان]زیرخط دار کردن را با فریاد بلند در زیر Underline قرار دهید تا نشان دهید که عزم ذهنی و تلاش فیزیکی خود را در این روش به دست آورده اید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. You can underline characters by using the F8 toggle key.
[ترجمه گوگل]با استفاده از کلید جابجایی F8 می توانید زیر کاراکترها خط بکشید
[ترجمه ترگمان]شما می توانید با استفاده از کلید toggle کلید characters را مشخص کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Press the underline character until it reaches the left margin.
[ترجمه گوگل]کاراکتر زیر خط را فشار دهید تا به حاشیه سمت چپ برسد
[ترجمه ترگمان]the را فشار دهید تا زمانی که به حاشیه چپ برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. This success serves to underline Johnson Matthey's pioneering research and development activities and our commitment to innovation.
[ترجمه گوگل]این موفقیت بر فعالیت‌های تحقیق و توسعه پیشگام جانسون متی و تعهد ما به نوآوری تأکید می‌کند
[ترجمه ترگمان]این موفقیت، تاکید بر تحقیقات پیشگام و فعالیت های توسعه ای و تعهد ما به نوآوری است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Studies and statistics underline the fact: 200 large-scale enterprises control about half the fabulous material wealth of the United States.
[ترجمه گوگل]مطالعات و آمار بر این واقعیت تأکید می کند: 200 شرکت در مقیاس بزرگ حدود نیمی از ثروت مادی شگفت انگیز ایالات متحده را در اختیار دارند
[ترجمه ترگمان]مطالعات و آمار نشان می دهد که ۲۰۰ شرکت بزرگ در مقیاس بزرگ حدود نیمی از ثروت مادی ایالات متحده را کنترل می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. With these two seemingly contradictory attitudes in mind, underline all the adjectives you've used.
[ترجمه گوگل]با در نظر گرفتن این دو نگرش به ظاهر متناقض، زیر تمام صفاتی که استفاده کرده اید خط بکشید
[ترجمه ترگمان]با این دو نگرش ظاهرا متناقض در ذهن، تمام صفاتی که شما استفاده کرده اید را نشان می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خط زیرین (اسم)
underline

تاکید کردن (فعل)
accent, stress, accentuate, underline, enforce, play up, punctuate

زیر چیزی خط کشیدن (فعل)
underline

تخصصی

[برق و الکترونیک] خط زیر

انگلیسی به انگلیسی

• horizontal line underneath something written; caption under an illustration
mark with a line underneath, underscore; emphasize
if something underlines a feeling or problem, it emphasizes its importance.
if you underline a word or sentence, you draw a line underneath it.

پیشنهاد کاربران

↩️ دوستان لطفاً به این توضیحات خوب دقت کنید:
📋 در زبان انگلیسی یک root word داریم به اسم lin
📌 این ریشه، معادل "line, " "string, " و "thread" می باشد؛ بنابراین کلماتی که این ریشه را در خود داشته باشند، به "line, " "string, " یا "thread" مربوط هستند.
...
[مشاهده متن کامل]

📂 مثال:
🔘 delineate: If you delineate something, such as an idea or situation or border, you describe it in great detail
🔘 lineament: A lineament is the characteristic property or distinguishing feature of something; a person's lineaments are the outlines or contours of their face or body
🔘 airline: A hose that carries air under pressure
🔘 align: Place in a line or arrange so as to be parallel or straight
🔘 alignment: An organization of people ( or countries ) involved in a pact or treaty
🔘 eyeliner: Makeup applied to emphasize the shape of the eyes
🔘 headline: Publicize widely or highly, as if with a headline
🔘 interlinear: Written between lines of text
🔘 line: The principal activity in your life that you do to earn money
🔘 lineage: The descendants of one individual
🔘 linear: In a straight unbroken line of descent from parent to child
🔘 lineman: One of the players on the line of scrimmage
🔘 linen: A fabric woven with fibers from the flax plant
🔘 lineup: ( Baseball ) A list of batters in the order in which they will bat
🔘 misaligned: Aligned improperly; not correctly aligned
🔘 outline: A schematic or preliminary plan
🔘 shoreline: A boundary line between land and water
🔘 underline: Give extra weight to ( a communication )
🔘 waistline: The narrowing of the body between the ribs and hips

خط زیرین
زیرخط
تصریح کردن، به روشنی نشان دادن
زیرنویس
آشکار کردن
خط کشیدن ( زیر چیزی )
مهم جلوه دادن
اهمیت . . . را نشان دادن
Underline emotional responses
زیربنای پاسخ های هیجانی
emphasize
بر جسته شدن، مورد اهمیت ویژه قرار گرفتن
خط بکش
خط کشیدن
تاکید نمودن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)