پیشنهادهای حسین کتابدار (٢٤,٢٥٩)
Osteoperiostitis یا استئوپری اُستیتیس به التهاب استخوان و غشای پیرامون آن ( پریوست ) گفته می شود. این حالت می تواند ناشی از عفونت های باکتریایی یا ال ...
🔸 معادل فارسی: ویژگی پایدار / خصیصه ی ثابت / مؤلفه ی همیشگی در زبان محاوره ای: ویژگی همیشگی، خصوصیت دائمی، چیزی که همیشه هست، عنصر ثابت - - - ...
🔸 معادل فارسی: اما هیچ اضافه ای نیست / اما چیزی برای بخشیدن باقی نمونده / اما همه ش لازمه در زبان محاوره ای: ولی هیچی اضافه نداریم، ولی دیگه چیزی ...
🔸 معادل فارسی: زمین گیر / وابسته به زمین / محدود به دنیای مادی در زبان محاوره ای: چسبیده به زمین، گیر افتاده، از پرواز محروم، زمینی و غیرآسمانی ...
عبارت so near and yet so far یک اصطلاح یا ضرب المثل انگلیسی است که به معنای خیلی نزدیک بودن اما با این حال دست نیافتنی بودن یا نزدیک اما دور است. ای ...
🔸 معادل فارسی: در را به روی چیزی بستن / پایان دادن به چیزی / قطع ارتباط با گذشته در زبان محاوره ای: درشو بست، پرونده شو بست، دیگه تمومش کرد، گذاش ...
🔸 معادل فارسی: دل کسی را تکان دادن / احساس کسی را برانگیختن در زبان محاوره ای: دلشو لرزوند، احساسشو قلقلک داد، دلشو گرفت، اشکشو درآورد - - - ...
🔸 معادل فارسی: برانگیختن احساسات / تحریک عاطفه / به وجد آوردن دل در زبان محاوره ای: احساساتشو قلقلک داد، دلشو تکون داد، احساسشو برانگیخت، دلشو لر ...
🔸 معادل فارسی: طعمه ی کمیاب / فرصت نادر / فرد خاص و ارزشمند در زبان محاوره ای: یه چیز نایابه، طرف خاصیه، همچین آدمی به زور پیدا می شه، شانسه دیگه � ...
🔸 معادل فارسی: نادر / کم تعداد و پراکنده / به ندرت اتفاق افتاده در زبان محاوره ای: خیلی کم پیش میاد، انگشت شمارن، به زور پیدا می شن، هر از گاهی ...
Second unit در فیلم سازی به تیم یا گروه جداگانه ای گفته می شود که به طور همزمان با تیم اصلی ( یا first unit ) مشغول فیلم برداری نماها یا سکانس هایی ا ...
Playback در صنعت فیلم سازی به معنای **بازپخش ویدئو یا صدای ضبط شده از صحنه های فیلمبرداری شده** است که به کارگردان، فیلمبردار و تیم تولید اجازه می ده ...
Rehearsal در صنعت فیلم سازی به معنای **تمرین و آماده سازی قبل از ضبط واقعی صحنه ها** است. این مرحله شامل تمرین بازیگران، مرور دیالوگ ها، تمرین حرکات ...
Shot list در صنعت فیلم سازی یک سند یا فهرست دقیق است که شامل تمام نماها و شات هایی است که باید در یک صحنه فیلم یا ویدئو ضبط شود. این فهرست به کارگردا ...
Craft services در صنعت فیلم سازی به دپارتمانی گفته می شود که مسئول ارائه میان وعده ها، نوشیدنی ها و خوراکی های سبک به اعضای گروه فیلم برداری و بازیگر ...
Boom operator در صنعت فیلم سازی، فردی است که مسئولیت کنترل و حرکت میله بلند یا �boom pole� را بر عهده دارد تا میکروفون را در نزدیکی صداهای گفته شده ی ...
اصطلاح Production value در صنعت فیلم سازی به معنای **کیفیت کلی و سطح فنی و بصری یک فیلم یا تولید ویدئویی** است که معمولاً توسط عوامل مختلفی مانند طرا ...
Location scout در صنعت فیلم سازی شخصی است که مسئولیت پیدا کردن و تأمین مکان های مناسب برای فیلمبرداری صحنه های مختلف یک پروژه را بر عهده دارد. این فر ...
واژه Reel در صنعت فیلم سازی به چند معنی کاربردی دارد: 1. به طور سنتی، Reel به �قرقره� یا �مخزن� دایره ای فلزی یا پلاستیکی گفته می شود که نوار فیلم ( ...
کلمه Greenlight در صنعت فیلم سازی و تولید به معنای **دریافت تایید رسمی برای شروع به تولید یک پروژه فیلم یا سریال** است. وقتی گفته می شود یک پروژه �Gr ...
کلمه Reboot در دنیای فیلم و سرگرمی به معنای **شروعی مجدد و از نو ساختن یک مجموعه یا فرانچایز ( franchise ) ** است، به گونه ای که داستان ها و شخصیت ها ...
کلمه Remake در زمینه فیلم و هنر به معنای **تولید دوباره یا بازسازی یک اثر قبلی** است. یک Remake معمولاً فیلم، سریال، یا اثر هنری است که بر اساس یک نس ...
واژه sequel به معنای دنباله یا ادامه است و در عبارات مختلف به دو شکل کاربرد دارد: 1. در زمینه هنر و ادبیات، sequel به کتاب، فیلم، نمایش نامه یا هر ...
USP 🔸 معادل فارسی: پیشنهاد فروش منحصربه فرد / مزیت رقابتی خاص / ویژگی متمایز محصول در زبان محاوره ای: نقطه ی قوت خاص، برگ برنده ی فروش، ویژگی خ ...
🔸 معادل فارسی: مردی که همسرش به او خیانت کرده / شوهر فریب خورده / مرد بی خبر از خیانت در زبان محاوره ای: شوهر ساده لوح، مردی که زنش بهش خیانت کرد ...
عبارت �فرایند گزیر� در نظام بانکی ایران به معنی **سازوکار قانونی حل وفصل مؤسسات اعتباری دچار ناترازی یا بحران مالی** است. این مفهوم از واژه انگلیسی * ...
🔸 معادل فارسی: فهرست بررسی / لیست کنترل / لیست موارد ضروری در زبان محاوره ای: چک لیست، لیست کارها، لیست انجام دادنی ها، لیست بایدها - - - 🔸 ...
کاملاً طبق الگوی تعیین شده، اصطلاح چندلایه، احساسی، و واکنشی **bite back** را برایت تحلیل می کنم: - - - 🔹 واژه: **Bite Back** ( عبارت فعلی – مح ...
🔸 معادل فارسی: وارد حالت تعلیق شدن / متوقف شدن موقت / در انتظار قرار گرفتن در زبان محاوره ای: رفت تو حالت تعلیق، گیر کرد، موقتاً متوقف شد، رفت تو ...
🔸 معادل فارسی: کشور تابع / دولت خراج گذار / کشور وابسته در زبان محاوره ای: کشور زیردست، دولت تحت سلطه، کشور گوش به فرمان، نوچه ی سیاسی - - - ...
🔸 معادل فارسی: یه مراسم/مهمونی جمع وجور / یه دورهمی / یه جشن کوچیک در زبان محاوره ای: یه مهمونی کوچولو، یه دورهمی، یه مراسم خودمونی، یه جشن جمع و ...
🔸 معادل فارسی: ویران گر / نابودکننده / تهی کننده / عامل خرابی و تنهایی در زبان محاوره ای: ویران کننده، نابودگر، خشکه زن، ته زن، خالی کننده ی روح ...
🔸 معادل فارسی: تکه تکه کردن / نابود کردن / له و لورد کردن / پاره پاره کردن در زبان محاوره ای: تیکه تیکه ش کرد، لهش کرد، جرواجرش کرد، نابودش کرد، ...
🔸 معادل فارسی: می فهمم چی می گی / منظورِت رو گرفتم / متوجه م / می دونم منظورت چیه در زبان محاوره ای: می گیرم چی می گی، آها گرفتم، می فهمم منظورتو ...
🔸 معادل فارسی: شبه جن وار / ترسناک و مرده دوست / بیمارگونه و دل آزار / با علاقه ی عجیب به مرگ یا خشونت در زبان محاوره ای: ترسناک، حال به هم زن، ...
🔸 معادل فارسی: خیلی ترسوندن / حسابی ترسیدن / بدجوری ترسیدن در زبان محاوره ای: ترسوند تا جونم بالا بیاد، یه ترسی انداخت که نگو، وحشت زده م کرد ...
🔸 معادل فارسی: وحشت زده کردن تا مغز استخوان / ترساندن تا جان طرف بالا بیاد / ترسوندن تا روح از بدن جدا شه در زبان محاوره ای: زهره ترکش کردن، تا ج ...
### 🔸 معادل فارسی: نسخه / ورژن / ویرایش در زبان محاوره ای: ورژن جدید، نسخه ی فلان، ادیشن، ورژن بندی - - - ### 🔸 تعریف ( در کاربرد عامیانه/د ...
🔸 معادل فارسی: در بازداشت نگه داشتن / تحت نظر نگه داشتن / در اختیار قانونی نگه داشتن در زبان محاوره ای: نگهش داشتن، تو بازداشت موندن، هنوز دست پل ...
🔸 معادل فارسی: سرکوب کردن / محدود کردن شدید / اعمال کنترل سخت گیرانه در زبان محاوره ای: جلوشو گرفتن، سفت گرفتن، قفل کردن رو موضوع، سخت گیری کردن ...
🔸 معادل فارسی: برنامه ریزی دقیق کردن / از قبل طراحی کردن / مرحله به مرحله چیدن در زبان محاوره ای: برنامه شو ریختن، از قبل چیدن، همه چی رو حساب شد ...
🔸 معادل فارسی: به زور گرفتن / با فشار گرفتن / بیرون کشیدن / تحمیل کردن در زبان محاوره ای: از زیر سنگ درآوردن، به زور گرفتن، چلوندن، فشار آوردن تا ...
🔸 معادل فارسی: تسهیل سازی / ساده سازی / آسان سازی در زبان محاوره ای: راحتش کن، آسونش کن، قابل دسترسش کن، تسهیلش کن - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ...
### 🔸 معادل فارسی: توانمندسازی - اجرا / پیاده سازی همراه با توان بخشی / اجرای توانمند در زبان محاوره ای: هم توان بده، هم اجرا کن؛ هم راه بنداز، ه ...
🔸 معادل فارسی: ( بسته به زمینه ) بی رمق، بی جان، بی اثر، نماد ضعف یا انفعال در زبان محاوره ای: چیز بی خاصیت، نماد بی حالی یا بی عرضگی ⚠️ در بر ...
🔸 معادل فارسی: آدم ساده دل / کسی که راحت می شه ازش سوءاستفاده کرد / سیاست ملایم / رویکرد نرم در زبان محاوره ای: آدم ساده، زودباور، لقمه ی آماده، ...
🔸 معادل فارسی: پول گذاشتن روی هم / مشارکت مالی کردن / جمع کردن منابع در زبان محاوره ای: هم پولی کردن، همه با هم پول گذاشتن، شریک شدن تو هزینه، رو ...
کانکریتایز - - - 🔸 معادل فارسی: عینی کردن / ملموس ساختن / تجسم بخشیدن / به شکل واقعی درآوردن در زبان محاوره ای: واقعی اش کن، قابل لمسش کن، ا ...
( پزشکی – قانونی ) : در زمینه ی پزشکی قانونی، به معنای اعلام رسمی مرگ یک فرد توسط پزشک یا مقام مسئول مثال: He was taken to the hospital and pronounc ...
🔸 معادل فارسی: پاسخ دادن / واکنش نشان دادن / رسیدگی کردن / اعزام شدن در زبان محاوره ای: رفتن سر صحنه، رسیدن به محل، جواب دادن به تماس، واکنش نشون ...