پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٢,٦٤٨)

بازدید
١٤,٤٦١
پیشنهاد
٠

مرکز گذری کاهش آسیب، که به آن دی آی سی ( به انگلیسی: DIC، مخفف drop - in center ) نیز گفته می شود، مرکزی است که به طور موقت و برای کاهش آسیب های اجتم ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

در حوزه مواد مخدر، "Drop - in Center" به مکانی گفته می شود که افراد معتاد یا کسانی که در معرض خطر اعتیاد هستند، بدون نیاز به وقت قبلی یا برنامه ریزی ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سازگار / منعطف / همه فن حریف / قابل انطباق در زبان محاوره ای: همه جا خودش رو وفق می ده، زود جا می افته، تو هر شرایطی راهشو پیدا می ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دست از تلاش برنداشتن / با قدرت ادامه دادن / سرعت رو حفظ کردن در زبان محاوره ای: تا تهش برو، ولش نکن، پاتو از رو گاز برندار، ادامه ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: هوشیار و آماده بودن / حواس جمع بودن / کنترل داشتن در زبان محاوره ای: حواسش جمعه، همیشه آماده ست، از چیزی جا نمی مونه، همیشه تو باز ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: وارد حالت تمرکز شدن / رفتن تو مود / رسیدن به نقطه ی اوج ذهنی در زبان محاوره ای: افتاد تو خط، رفت تو مود، تمرکزش صد شد، دیگه کسی جل ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تمرین برای جلب توجه دخترا / جلو بازو زدن واسه پز دادن / باشگاه رفتن برای دیده شدن در زبان محاوره ای: جلو بازو واسه دلبری، تمرین وا ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جون کندن / سخت کار کردن / بی وقفه تلاش کردن در زبان محاوره ای: جونش دراومد، له شد از کار، بی نفس کار کرد، تا ته زورش رو زد ______ ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بهترین خودت رو نشون بده / با قدرت ظاهر شو / خودت رو خوب ارائه بده در زبان محاوره ای: خودتو جمع وجور کن، بدرخش، قوی ظاهر شو، بهترین ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اوضاع رو تحت کنترل داشتن / از همه چی باخبر بودن / مدیریت کردن امور در زبان محاوره ای: همه چی دستشه، حواسش به همه چی هست، اوضاع از ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی ( فعلی ) : بند آوردن / متوقف کردن ( جریان مایع، به ویژه خون ) در زبان محاوره ای: خون رو بند آورد، جلوی نشت رو گرفت، جریان رو قطع کر ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ساکن اتاقک اداری / کارمند پشت میز / آدم اداره ای در زبان محاوره ای: اونایی که تو اتاقک های کوچیک کار می کنن، پشت میزنشین، کارمند م ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نوکر شرکت / آدم دست به سینه / زیردست بی اختیار / مهره ی بی ارزش در زبان محاوره ای: نوکر حلقه به گوش شرکت، اون که فقط دستور اجرا می ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: کارمند اداری / کارمند روزمره / کارمند ۹ تا ۵ در زبان محاوره ای: اونایی که صبح تا عصر پشت میز کارن، کارمند معمولی، آدم اداره ای، از ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سراشیبی خطرناک / مسیر لغزنده / سراشیبی سقوط در زبان محاوره ای: اگه پا بذاری توش، دیگه نمی تونی جلوشو بگیری؛ یه قدم اشتباه، همه چی ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

کام پَتری اِت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: هم وطن / هم میهن / هم کشوری در زبان محاوره ای: بچه ی کشور خودمون، هم وطن ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: داداش / رفیق / برو / رفیق فاب / هم پای در زبان محاوره ای: داداش، رفیق جون جون، پایه ای، هواتو دارم، رفیق قدیمی __________________ ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: خیلی وقته با هم ایم / سابقه ی طولانی داشتن / از قدیم با هم بودن در زبان محاوره ای: ما از اون قدیمیا با هم ایم، رفیق قدیمی ان، از ب ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: رفیق / هم پای / هم کار / یار / رفیق خاکی در زبان محاوره ای: داداش، رفیق قدیمی، هم پای، اون که همیشه پایه ست، رفیق جون جون _______ ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نزدیک شدن / فرا رسیدن / نزدیک آمدن در زبان محاوره ای: داره نزدیک می شه، وقتشه، داره می رسه، کم کم داره میاد _____________________ ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: به پایان رساندن / نتیجه گیری کردن / تصمیم گرفتن / توافق کردن در زبان محاوره ای: تمومش کرد، جمع بندی کرد، به نتیجه رسید، توافق کردن ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: بسته / در خود / گارد گرفته / بسته ی احساسی در زبان محاوره ای: تو خودش ه، دلش قفل شده، حرف نمی زنه، نمی ذاره کسی بهش نزدیک شه، گارد ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: خیلی صمیمی / رازدار هم / رفیق گرمابه و گلستان در زبان محاوره ای: مثل دوتا دزد با هم ان، همه چی رو به هم می گن، خیلی با هم جور شدن ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مثل سایه دنبال هم بودن / همیشه با هم بودن / چسبیده به هم در زبان محاوره ای: همه جا با هم ان، از هم جدا نمی شن، مثل دوقلوها، یه لحظ ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

کانفیدانت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: محرم راز / دوست صمیمی / هم دل / رازدار در زبان محاوره ای: اون کسی که همه چی ر ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

کان فرِر ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: هم صنف / هم کار / هم پیشه / هم قطار در زبان محاوره ای: رفیق کاری، هم حرفه ای، ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: صمیمی / رفیق مآب / خودمانی / گرم و دوستانه در زبان محاوره ای: رفیق بازی، با هم حال می کنن، خیلی با هم جور شدن، مثل دوتا رفیق قدیمی ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: آرایش مو / مدل مو / حالت مو در زبان محاوره ای: مدل مو، موهاشو چه خوشگل درست کرده، اون شینیون خاص، اون حالت مو باحال _____________ ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

واژه "وات" در زمین شناسی و گویش محلی به معنای یک پایاب در یک رودخانه است. یعنی جایی که آب رودخانه به آرامی جریان دارد و معمولاً بخش پایانی رود است که ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

پلاکت غنی شده پلاسمایی ( Platelet - rich plasma یا PRP ) یک نوع درمان پزشکی است که از خون خود فرد استخراج می شود. این درمان شامل غلظت بالایی از پلاکت ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

پلاکت غنی شده پلاسمایی ( Platelet - rich plasma یا PRP ) یک نوع درمان پزشکی است که از خون خود فرد استخراج می شود. این درمان شامل غلظت بالایی از پلاکت ...

تاریخ
٤ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ورق زدن / سریع نگاه انداختن / مرور سطحی در زبان محاوره ای: یه نگاهی انداخت، سرسری ورق زد، فقط رد شد ازش، یه دور زد رو مطالب _____ ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

ای دال گو ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: نجیب زاده ی اسپانیایی / اشراف زاده ی بی زمین / طبقه ی پایین تر اشراف در زبان م ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: طبقه ی اشراف / خاندان های نجیب زاده / اشرافیت شهری در زبان محاوره ای: اونایی که تو شهر رئیس ان، خاندان های باکلاس، اشراف قدیمی، کل ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اشراف زادگی / طبقه ی اشراف / مقام اشرافی / عنوان نجیب زادگی در زبان محاوره ای: طبقه ی بالا، خاندان سلطنتی، لُردها و بارون ها، اونا ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نوازش کردن بیش از حد / لوس کردن / ناز کشیدن / زیادی مراقبت کردن در زبان محاوره ای: زیادی نازشو می کشه، لوسش کرده، هی قربون صدقه ش ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
١

در طراحی وب و رابط کاربری ( UI/UX ) ، واژه **placeholder** به معنی یک عنصر بصری موقت یا محتوای موقتی است که نشان می دهد در جای خاصی محتوای نهایی یا ا ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پرمایه / غنی / قوی / پرحجم در زبان محاوره ای: جون دار، حسابی، پرمزه، سنگین، قوی، پر و پیمون _____________________________________ ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اساسی / واقعی / محتوایی / ماهوی در زبان محاوره ای: واقعیه، پایه داره، حرف حسابه، از اون حرفاست که ته داره _______________________ ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: غیرقابل جبران / نابخشودنی / اصلاح ناپذیر / بی ارزش برای بازخرید در زبان محاوره ای: هیچ جوره درست نمی شه، دیگه نمی شه جبرانش کرد، ق ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: گسترده / عمیق اثر / فراگیر / دامنه دار در زبان محاوره ای: خیلی تأثیر داره، همه جا رو می گیره، پیامدش بزرگه، از این تصمیم خیلی چیزا ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نافذ / عمیق / تیز و دقیق در زبان محاوره ای: تیزبین، خیلی دقیق، حرفش می ره تو عمق ________________________________________ 🔸 تع ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: راه حل موقتی / جایگزین موقت / تدبیر اضطراری در زبان محاوره ای: یه چیزی دم دستی، وصله پینه، راه حل موقتی، فعلاً با این سر کن _____ ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: چسب زخم / راه حل موقتی / درمان سطحی در زبان محاوره ای: چسب زخم، وصله پینه، راه حل دم دستی، یه چیزی زودبندیش کن __________________ ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نوشتن کامل / با جزئیات نوشتن / تمام و کمال نوشتن در زبان محاوره ای: همه شو بنویس، کامل بنویس، سرسری ننویس، دقیق بنویس ___________ ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: غیرقابل انجام / ممنوع / شکست خورده / بی نتیجه در زبان محاوره ای: نشدنیه، نمی گیره، بی خیاله، جواب نمی ده، نمی شه رفت سراغش ______ ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: راستشو می گم / جدی می گم / بدون شوخی / قسم می خورم در زبان محاوره ای: دروغ نمی گم، جدی می گم، قسم، باور کن، راستشو دارم می گم ___ ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: خودتو وفق بده / هماهنگ شو / بفهم قضیه چیه / از قافله عقب نمون در زبان محاوره ای: بجنب دیگه، بفهم چی به چیه، با جریان راه بیا، خودت ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: خفه شو / بس کن غر زدن / دیگه حرف نزن در زبان محاوره ای: بسه دیگه، ناله نکن، زر نزن، صداتو ببند، دیگه حرف نزن ____________________ ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: فشار آوردن / تمرکز کردن / زور زدن / با قدرت پیش رفتن در زبان محاوره ای: زور بزن، فشار بیار، جدی بگیر، با قدرت برو جلو، تمرکز کن _ ...