پیشنهاد‌های حسین کتابدار (٢٢,٦٤٨)

بازدید
١٤,٤٦١
تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: فرصت را غنیمت شمار / از لحظه استفاده کن / امروز را دریاب در زبان محاوره ای: بچسب به لحظه، وقتو تلف نکن، حالا وقتشه، از همین الآن ش ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مرد باش / خودتو جمع وجور کن / قوی باش / مسئولیت بپذیر در زبان محاوره ای: نامرد نباش، خودتو جمع کن، ناله نکن، مردونه رفتار کن، دیگه ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ساکت شو / آروم باش / صداتو بیار پایین در زبان محاوره ای: خفه شو، یواش تر حرف بزن، دیگه نزن حرف، آروم بگیر، صداتو کم کن __________ ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: عقب نشینی کردن / دست برداشتن / فاصله گرفتن در زبان محاوره ای: بکش عقب، دست بردار، بی خیال شو، ولم کن، دیگه نزدیک نشو ____________ ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

ABC ( اسم – عامیانه، طنزآمیز، استعاری – جنوب شرق آسیا، به ویژه سنگاپور و مالزی ) 🔸 معادل فارسی: خوراک نیم خورده / مونده / دست خورده / کهنه شده در ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: جرقه ی ذهنی / ایده ی ناگهانی / موج مغزی ( در معنای علمی ) در زبان محاوره ای: یه هو یه فکری به ذهنم رسید، یه جرقه زد، یه ایده ی ناب ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: باهوش نما / زرنگ باز / آدمی که زیادی خودش رو دانا نشون می ده در زبان محاوره ای: خودشو خیلی عاقل نشون می ده، زیادی ادعای فهم داره، ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: ارسال کردن / اعزام شدن / فرستادن به محل دیگر در زبان محاوره ای: فرستادنش رفت، اعزام شد، بارو فرستادن، رفت مأموریت، راهی شد ______ ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تقسیم کردن / پخش کردن / سهم دادن در زبان محاوره ای: تقسیم کرد، به هرکی یه چیزی داد، پخش کرد بین جمع، سهم بندی کرد _______________ ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

________________________________________ 🔸 معادل فارسی: بخشیدن / لو دادن / فاش کردن / هدیه دادن در زبان محاوره ای: داد رفت، بخشید، لو داد، لو رف ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

/doʊl aʊt/ دول آوت ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: پخش کردن / بخشیدن / دادن ( به صورت محدود یا کنترل شده ) در زبان محاو ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: اعمال کردن / تحمیل کردن / روا داشتن ( مجازات، درد، تنبیه ) در زبان محاوره ای: مجازات کرد، حال گیری کرد، تنبیه سنگین داد، تاوانشو د ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

بانی اَند کلاید ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: بانی و کلاید / زوج خلافکار / عاشق های قانون گریز در زبان محاوره ای: یه ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: لباس رسمی پوشیدن / آماده شدن برای مأموریت یا موقعیت خاص در زبان محاوره ای: لباس درست وحسابی پوشیدن، لباس جنگی یا کاری پوشیدن، آماد ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

دِف کان ________________________________________ 🔸 معادل فارسی: سطح آمادگی دفاعی / وضعیت هشدار نظامی در زبان محاوره ای: وضعیت آماده باش ارتش / ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: توکن امنیتی / نشانه ی احراز هویت / رمز دیجیتال / توکن مالی در زبان محاوره ای: رمز ورود امن، کلید دیجیتال، کارت رمز، توکن شناسایی ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

عبارت **Secure Sockets Layer** به معنای لایه سوکت های امن می باشد. این فناوری یک پروتکل امنیتی است که ارتباط بین مرورگر وب ( کاربر ) و سرور وب سایت ر ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سوءاستفاده ی روز صفر / بهره برداری از آسیب پذیری ناشناخته در زبان محاوره ای: نفوذ از راهی که هیچ کس هنوز ندیده، حمله ی بی هشدار، ر ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

**Intrusion Detection System** سیستم تشخیص نفوذ - - - 🔸 معادل فارسی: سیستم تشخیص نفوذ / سامانه ی شناسایی حمله / سیستم هشدار امنیتی در زبان مح ...

پیشنهاد
٠

IDS - - - 🔸 معادل فارسی: سیستم تشخیص نفوذ / سامانه ی شناسایی حمله / سیستم هشدار امنیتی در زبان محاوره ای: دزدگیر شبکه، سیستم کشف نفوذ، آلارم سا ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دفاع پیرامونی / دفاع محیطی / حفاظت از مرزها در زبان محاوره ای: دفاع دور تا دور، نگهبانی از اطراف، سد بیرونی، خط اول دفاع - - - ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

واژه "schadenfreude" یک کلمه آلمانی است که در زبان انگلیسی نیز وارد شده است و به معنی �شادمانی یا لذت بردن از بدبختی یا ناکامی دیگران� است. این کلم ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

/ˈʃɑːdənˌfrɔɪdə/ شادن فرویدِ - - - 🔸 معادل فارسی: لذت از بدبختی دیگران / شادی پنهانی از شکست یا درد دیگری در زبان محاوره ای: خوشحال شدن از ز ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

هایپرپلازی ( Hyperplasia ) به معنای افزایش تعداد سلول های طبیعی در یک بافت یا اندام بدن است که باعث بزرگ شدن یا ضخیم تر شدن آن ناحیه می شود؛ اما ساخت ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

هایپرپلازی ( Hyperplasia ) به معنای افزایش تعداد سلول های طبیعی در یک بافت یا اندام بدن است که باعث بزرگ شدن یا ضخیم تر شدن آن ناحیه می شود؛ اما ساخت ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

هیپرتروفی ( Hypertrophy ) یک اصطلاح پزشکی است که به افزایش اندازه سلول ها در یک بافت یا اندام اشاره دارد، به طوری که باعث بزرگ تر شدن کلی آن عضو می ش ...

تاریخ
٥ روز پیش
پیشنهاد
٠

*** کلمه �هیپرتروفی� بیشتر در علوم پزشکی و زیست شناسی به معنای افزایش اندازه سلول یا بافت به کار می رود، اما در روانشناسی و علوم انسانی نیز می تواند ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی: قلعه ی فورت ناکس / نماد امنیت مطلق / جای غیرقابل نفوذ در زبان محاوره ای: مثل گاوصندوق طلای آمریکا، نفوذناپذیر، محکم تر از هر چی، ا ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: سرزمین ناشناخته / قلمرو کشف نشده / وضعیت بی سابقه / مسیر ناآزموده در زبان محاوره ای: وارد یه فاز جدید شدیم، رفتیم تو ناشناخته ها، ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: چندبُعدی / همه جانبه / متعادل / جامع / دارای مهارت های متنوع در زبان محاوره ای: همه فن حریف، تو همه چی یه دستی داره، آدم کامل، متع ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مستدل / ریشه دار / دارای پایه ی محکم / منطقی / اصولی در زبان محاوره ای: حساب شده، پایه دار، بی حرف و حدیث، از روی منطق، بی هوا نیس ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: آگاه / مسلط / خبره / وارد / چیره دست در زبان محاوره ای: بلده، واردِ کاره، استادشه، تو اون زمینه حرف نداره - - - 🔸 تعریف ها: ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دانشمند جامع / چند دانش ور / فرهیخته ی چندرشته ای / متفکر چندبُعدی در زبان محاوره ای: همه فن حریف علمی، نابغه ی چندرشته ای، آدمی ک ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: محرمانه / پنهانی / بی سروصدا / دور از چشم دیگران در زبان محاوره ای: یواشکی، زیرزیرکی، بی صدا، پشت پرده، کسی نفهمه، لو نره - - - ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: پول توی حساب / تضمینی / قطعی / قابل اتکا در زبان محاوره ای: مثل پول تو حسابه، شک نکن، برد قطعی، تضمینیه، یه چیز مطمئن - - - 🔸 ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی ( در معنای اسمی ) : مزیت / نکته ی مثبت / امتیاز / برتری در زبان محاوره ای: چیز خوبش، امتیازش، برگ برنده ش، اون چیزی که می صرفه - ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: معامله ی عالی / پیشنهاد وسوسه انگیز / شرایط خیلی خوب / توافق برد - برد در زبان محاوره ای: یه معامله توپ، خیلی می صرفه، پیشنهاد خفن ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: تقویت شده / شدیدتر از حد معمول / اغراق شده / نسخه ی پرقدرت در زبان محاوره ای: یه چیز خفن تر، قوی تر، دیوانه وارتر، انگار با توربو ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: مثل تیر از چله، با سرعت وحشتناک، دیوانه وار، انگار جونش در خطره، با عجله ی مرگبار - - - 🔸 تعریف ها: 1. ** ( حرکتی – سرعتی ) :* ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: به شدت بالا / سر به فلک کشیده / انفجاری / غیرقابل کنترل در زبان محاوره ای: زد بالا، ترکید، رفت هوا، دیگه کنترلش از دست رفت، از حد ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نقشه کش / حیله گر / زیرکِ منفی / اهل دسیسه / پنهان کار در زبان محاوره ای: آدم موذی، پشت پرده کار می کنه، نقشه می کشه واسه بقیه، زی ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
١

🔸 معادل فارسی ( در این معنا ) : فاسد / غیراخلاقی / ناپاک / آلوده / ناجوانمردانه در زبان محاوره ای: کثافت کار، آدم ناجور، بازی ش کثیفه، کارش بو می ...

پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در اوج هیجان / مشتاقانه منتظر / نفس گیر / در حالت تعلیق در زبان محاوره ای: از شدت هیجان نشسته لب صندلی، داره سکته می کنه از انتظار ...

پیشنهاد
٠

🔸 تعریف ها: 1. ** ( تصویری – طنزآمیز ) :** توصیف حالت شدید اضطراب یا تنش، با تصویر گربه ای که دم بلندش در خطر له شدن زیر صندلی های متحرکه مثال: H ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: آشفته / دستپاچه / هول زده / نگران و بی قرار در زبان محاوره ای: داره دست و پا می زنه، هول کرده، قاطی کرده، آشفته ست، نمی دونه چی کا ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: در موقعیت سخت / تحت فشار / زیر ذره بین / در معرض بازخواست در زبان محاوره ای: گیر افتاده، همه نگاهش می کنن، داره بازخواست می شه، حس ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: زندان / محل حبس / مرکز اصلاح و تربیت / جایی برای مجازات در زبان محاوره ای: اندرون، زندونه، چاله ی حبس، جایی که آدمو می فرستن تا تاوان ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: دوره ی مأموریت / مدت خدمت / مأموریت نظامی / دوره ی اعزام در زبان محاوره ای: مدت مأموریتش بود، یه دوره اعزام بود، رفت مأموریت، دوره خد ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: نان روزانه / رزق روزانه / نیازهای اولیه ی زندگی / معاش روزانه در زبان محاوره ای: خرج روزانه، نون شب، چیزی که باهاش زندگی می چرخه، رزق ...

تاریخ
٦ روز پیش
پیشنهاد
٠

🔸 معادل فارسی: افزایش تدریجی / بالا بردن سطح / شدت بخشیدن / گسترش دادن در زبان محاوره ای: داره شدت می گیره، داره زیاد می شه، دارن تولید رو بالا می ب ...