maneuver

/məˈnuːvər//məˈnuːvə/

معنی: تمرین نظامی، مانور، مانور دادن
معانی دیگر: (آرایش و حرکت قشون یا کشتی و غیره طبق نقشه و حساب قبلی) مانور، ترفند ارتشی، جنگ ترفند، رزمایش، (جمع) تمرین جنگ، مشق نظامی، جنگ آزمون (به منظور آموزش و آماده سازی)، آزمایش رزمی، تمهید، شگرد، تدبیر، ترفند جنگی به کار بردن، جنگ آزمون کردن، در مانور شرکت دادن، با مهارت عمل کردن، ماهرانه انجام دادن، ترفند به کار بردن، شگرد زدن، (با مهارت یا حیله) واداشتن، وادار کردن، قبولاندن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a planned military movement, as of troops, ships, or tanks.
مترادف: movement
مشابه: campaign, move, operation, stratagem, strategy, tactic, tactics

- The maneuver was carried out according to plan.
[ترجمه گوگل] مانور طبق برنامه انجام شد
[ترجمه ترگمان] این مانور طبق نقشه انجام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: (pl.) a series of such movements used as a military training exercise.
مترادف: exercises
مشابه: drills, movements, simulations, stratagems, war games

- The army is conducting maneuvers in the area.
[ترجمه گوگل] ارتش در حال انجام مانور در این منطقه است
[ترجمه ترگمان] ارتش در حال انجام مانور در این ناحیه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a movement or change in direction requiring skill and dexterity.
مترادف: footwork
مشابه: dodge, fake, feint, finesse, move, stroke, trick

- An adroit maneuver brought the boat safely past the reef.
[ترجمه گوگل] یک مانور ماهرانه قایق را به سلامت از صخره عبور کرد
[ترجمه ترگمان] یک مانور ماهرانه قایق را صحیح و سالم از میان صخره ها بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a skillful or crafty procedure or manipulation.
مترادف: finesse, gambit, ploy, stratagem, strategy, tactic
مشابه: coup, device, dodge, move, ruse, scheme, tactics, trick

- The lawyer used a clever maneuver to force a mistrial.
[ترجمه گوگل] وکیل از یک مانور هوشمندانه برای اجبار یک محاکمه نامشروع استفاده کرد
[ترجمه ترگمان] وکیل از یک مانور زیرکانه برای محاکمه نادرست استفاده کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: maneuvers, maneuvering, maneuvered
(1) تعریف: to skillfully move (something) to a desired position or goal, or to manage using strategy and cleverness; manipulate.
مترادف: contrive, engineer, finesse, jockey, manipulate
مشابه: finagle, handle, intrigue, manage, navigate, scheme, struggle

- The captain maneuvered the ship into the narrow harbor.
[ترجمه گوگل] کاپیتان کشتی را در بندر باریک مانور داد
[ترجمه ترگمان] ناخدا کشتی را با هدایت کشتی به بندر باریک هدایت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- He maneuvered himself so that he was close to the leader and could gain his trust.
[ترجمه گوگل] خودش را مانور داد تا به رهبر نزدیک شود و بتواند اعتماد او را جلب کند
[ترجمه ترگمان] او خودش را به سوی رهبر هدایت کرد تا به فرمانده نزدیک شود و اعتماد او را جلب کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to make a tactical change in the placement of (troops or military vehicles).
مترادف: deploy
مشابه: dispatch, guide, move, send
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: maneuverable (adj.), maneuverability (n.), maneuverer (n.)
(1) تعریف: to change position, location, or approach for tactical advantage or as part of a plan.
مترادف: deploy
مشابه: move

(2) تعریف: to carry out a military maneuver or series of maneuvers.
مشابه: deploy

جمله های نمونه

1. a maneuver intended to exhibit military power
مانوری که هدفش نشان دادن (به رخ کشیدن) قدرت نظامی بود

2. a flanking maneuver
جنگ ترفند جناحی

3. a political maneuver
یک شگرد سیاسی

4. his enemies tried to maneuver him out of his job
دشمنانش کوشیدند با ترفند او را از کارش برکنار کنند.

5. to execute a military maneuver
مانور نظامی اجرا کردن

6. most people can learn this maneuver in a short time
اکثر مردم می توانند این عمل را در مدت کوتاهی بیاموزند.

7. It was difficult to maneuver the bed into the room.
[ترجمه گوگل]مانور دادن تخت به داخل اتاق سخت بود
[ترجمه ترگمان]رفتن به تخت سخت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. She tried to maneuver her body into a more comfortable position.
[ترجمه گوگل]سعی کرد بدنش را به حالت راحت تری هدایت کند
[ترجمه ترگمان]اون سعی کرد که بدنش رو به یه موقعیت راحت تبدیل کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It's a maneuver to deflect the attention of the people from what is really happening.
[ترجمه گوگل]این یک مانور برای منحرف کردن توجه مردم از آنچه واقعاً اتفاق می افتد است
[ترجمه ترگمان]این یک حرکت برای منحرف کردن توجه مردم از چیزی است که واقعا اتفاق می افتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It was a well-organized plan to maneuver company president John Woolford out of office.
[ترجمه گوگل]این یک برنامه به خوبی سازماندهی شده برای مانور دادن رئیس شرکت جان وولفورد از سمت خود بود
[ترجمه ترگمان]این یک برنامه سازمان یافته برای مانور دادن به رئیس شرکت \"جان Woolford\" بود که از دفتر خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. But that maneuver would permit the Democrats to demonstrate their devotion to school children.
[ترجمه گوگل]اما این مانور به دموکرات‌ها اجازه می‌دهد که ارادت خود را به کودکان مدرسه نشان دهند
[ترجمه ترگمان]اما این مانور دادن به دموکرات ها اجازه می دهد تا وفاداری خود را به بچه های مدرسه نشان دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Carter reluctantly accepted the face-saving maneuver, which was announced on April 2
[ترجمه گوگل]کارتر با اکراه مانور حفظ چهره را که در 2 آوریل اعلام شد، پذیرفت
[ترجمه ترگمان]کارتر با بی میلی این مانور رو به رو را پذیرفت که در ۲ آوریل اعلام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. If executed close enough to the Moon, this maneuver can place the spacecraft on a collision course with the Moon.
[ترجمه گوگل]اگر این مانور به اندازه کافی نزدیک به ماه اجرا شود، می تواند فضاپیما را در مسیر برخورد با ماه قرار دهد
[ترجمه ترگمان]اگر به اندازه کافی نزدیک به ماه اجرا شود، این مانور می تواند سفینه فضایی را در یک مسیر برخورد با ماه قرار دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This self-serving political maneuver by the administration jeopardizes millions of pension dollars and violates the Constitution and federal law.
[ترجمه گوگل]این مانور سیاسی خودخواهانه توسط دولت میلیون ها دلار مستمری را به خطر می اندازد و قانون اساسی و قوانین فدرال را نقض می کند
[ترجمه ترگمان]این مانور سیاسی با خدمت دولت jeopardizes میلیون دلار حقوق بازنشستگی و تخطی از قانون اساسی و قانون فدرال است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. A single unwise maneuver would have sent Robinson and his skiff plunging over the precipice.
[ترجمه گوگل]یک مانور نابخردانه باعث می شد رابینسون و اسکیفش بر فراز پرتگاه فرو بروند
[ترجمه ترگمان]یک حرکت غیر عاقلانه، Robinson و قایق او را برای غرق شدن در پرتگاه فرستاده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. During shuttle spacewalks, pilots can maneuver their spacecraft quickly to chase an astronaut whose security line has snapped.
[ترجمه گوگل]در طول راهپیمایی‌های فضایی شاتل، خلبانان می‌توانند فضاپیمای خود را به سرعت برای تعقیب فضانوردی که خط امنیتی او قطع شده است، مانور دهند
[ترجمه ترگمان]در طول پرواز شاتل، خلبانان می توانند سفینه های فضایی خود را به سرعت حرکت دهند تا یک فضانورد را تعقیب کنند که خط امنیتی آن با شکست مواجه شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تمرین نظامی (اسم)
drilling, maneuver, manoeuvre

مانور (اسم)
maneuver, manoeuvre

مانور دادن (فعل)
maneuver, manoeuvre

انگلیسی به انگلیسی

• planned military exercise; change in the movement or direction of a moving vehicle; move which involves skill and dexterity; strategy
perform a military exercise; change the movement or direction of a moving vehicle; move, change position; control with skill and dexterity; use strategy to gain an objective

پیشنهاد کاربران

۱. حرکت. حرکت ماهرانه. مانور ۲. ترفند. شگرد. تدبیر. تمهید ۳. در مانور شرکت دادن ۴. مانور دادن ۵. {حرکت یا کاری را} ماهرانه انجام دادن
مثال:
Several navy ships participated in the maneuvers.
چندین کشتی نیروی دریایی در مانور {و تمرین نظامی} شرکت کردند.
رزمایش
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : maneuver
✅️ اسم ( noun ) : maneuver / maneuverability
✅️ صفت ( adjective ) : maneuverable
✅️ قید ( adverb ) : _
حرکت ماهرانه
مانور
جولان دادن
maneuver ( علوم نظامی )
واژه مصوب: نظمایش
تعریف: تمرینی در نیروی انتظامی با هدف آزمایش و ارزیابی تجهیزات و رهنامه و راهکنش و فنون و کیفیت آموزش و آمادگی واحدها و کارکنان و فرماندهان
مشق نظامی ( تمرین عملیات نظامی )
تمرین، تمرین نمایشی
فرشید درست میگه
معنی جا به جایی هم میده
۱ ) حرکت، ۲ ) تدبیر
You haven't left me much room for manoeuvre
ترفند . تدبیر
کار با مهارت
فریب دادن
a movement
اسم
حرکات یا سری کارهای حرکتی که نیاز به مهارت و توجه دارد. مثلا اسکی در جای پر پیچ یا خطرناک.
عملیات نظامی گسترده که شامل پیاده نظام، کشتی های جنگی و نیروهای دیگر میباشد.
فعل
حرکت با مهارت و یا با دقت.
...
[مشاهده متن کامل]

اداره کردن و هدایت کردن ( کسی یا چیزی ) برای وادار کردن به کاری . مثلا تحریک و ضربه زدن برای خارج کردن جسم خارجی در گلو و . . . .
"they were manoeuvring him into betraying his friend" آنها وادار کردن تا دوستش را لو دهد.

idiom:
maneuver out of
فریب دادن، گول زدن، کلاه نهادن بر سر کسی، محروم کردن به واسطه اعمال متقلبانه
حرکت دادن
بازی ، بازیکَرد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٧)

بپرس