پیشنهادهای هوئهر (٣٠١)
در لکی و لری تابه:تاوه، دَسیار
در زبان لری مینجایی دِپَر:همه، کل، تمام
در لکی جوجک یا جویجک میگن
درلکی هدیه:هه س هه س، دستخوش، خلات، ته رده، پیشکه شی
در لکی عشوه:ته روم، نه روم، ته نوم، نه نوم
درلکی صندوق:ته ژیر، خزوینه
در لکی اشک:ئه سر، ئه سِر اشک غم و ناراحتی:هه لاد ( معادل همان فرمیسک کوردی ) هه لاده بی شو:اشک بی حد و پایان چشم، خونابه بی پایان چشم، خون دل بی پا ...
در لکی هِلاوه:حبوبات، کشت حبوبات هِلاوه کاری:آنچه از حبوبات کشت کنند ( لوبیا و عدس و ماش و . . . )
درلکی و لری عروسک:بووی بازنه ک (
در لکی مفعول:بِینده، بیه، که ریا
در لکی منقوش:نه خچینِک
در لکی سرنگون شدن:نه خمه سار بین، نه خماو بین
درلکی غرق شدن:نخماو بین
درلکی خرج کردن:ره نا، نتار، نِسار، قُرت
در لکی ره نگره ژه:ادویه، چاشنی غذا، دسر غذا، آنچه مازاد بر غذا ریزند، مواد اضافی برای طعم برنج ( مثل زعفران و لوبیا و سبزی و. . . . )
اَزَل یا ئه زه ل به لکی یعنی انار نرسیده ( میوه نارس )
کُناچه در لکی معنی دختر و فرزند دختری آمده. بو زورضرغام دین رواج درت/زوج کناچه ی او پیغمبرت ( ملا حقعلی سیاهپوش )
درلکی جواب:جواو، حواوو، واقاو
در لکی مِیوَه ( meiva ) :زیبایی، جذابیت، گیرایی
در لکی دالگه:هدف، مقصود، زمان و موعد، سروقت، به محل بستن قرارداد ( دال ) هم میگن، گاهی به دروازه فوتبال هم میگن در لری مینجایی حوگه:هدف
در لکی گه راو:آب معدنی، آبی که در آن املاح همچون گوگرد باشد
در زبان لکی به چند صورت مه شتاسِم، مه شناسم، مه ناسِم:می شناسم ناسیا:مورد شناسایی قرار گرفته و شناخته شده، شناخته شده ( عاری ژه کِردار خۆدا ناسی/ترک ...
یک نوع غذای محلی شبیه حلیم که با برنج و گوشت درست میشه در کوهدشت. بهش میگن موچَه و بیشتر برای نذر و محرم بجای حلیم موچه یا هریسه درست می کنن البته د ...
در لکی حولا:حلوا
نوعی نان هست در استان های غرب کشور . توی استان لرستان نام های مختلفی داره لر ها میگن ( چِزنه ک رغو ) برخی از لک ها میگن ( چۆره ک یا چۆره ک رۊین ) ...
در لکی انتظار، منتظر بودن، چشم انتظاری:چه مه ری ( چه م ئه ر ری ) ، چه م ئهِ ده ری، واره چه م هه تن، زِرِ چه م هه تن
در لکی قرارداد:تئیرو تو
در لکی باد شمال:ته نخو ته نخو شمال ژه قله ی راخان/جست و خیز وینه ی شای به رزه باخان ( ملاحقعلی سیاه پوش )
در لکی فوتبال:توپو، توپال، توپاو
به لکی باید:، مِتِ، باد، واد، اِباسه، اِگِره ک
درلکی آزِن:وزن کردن آزِن وازِن:پیمانه کردن موازنه کردن
در لکی بیشه:وِیشَه
در لکی مِلاچ، مِلاچه:نیاز شدید به آب، عطشان، کسی که بدنش بسیار به آب محتاج باشد و رمقی در او نمانده باشد.
در لکی لجوج:له نجو، یِگه ر، مِکاواری، مه گه رگوش، مِل جۆر، لوجه ر
در لکی و لری مِکیس:تعارف کردن
در زبان لکی همه:گِشت، کۆل، جِمِشت، پاورگِن، گرد، گرت
در لکی پاوِریز، پاوێرێیز:حال و هوا، حالت، شرایط
در زبان لکی سنگین:سِقه ت، سه قه ت
در زبان لکی آوات:نهاد، اصل، بنیاد، هستی
در لکی اسکلت، درابست، چهارچوب، پیکره، اساس:داردُلِنگ
در زبان لکی و لری فکر:سیفا، دِروش، مات ( ماترا بِردِن )
در لکی زام، زامه ت:حالت، روش، طریق، صورت، شکلی از چیزی ( مثلا:وِزاما:دراین حالت )
کِرکِر به لکی:ته دیگ
مهم به لکی:کارنگه، کاریگه، که راره و . . . . .
در زبان لکی به هسته میوه ها، تنقلات مثل تخمه کدو، تخمه آفتابگردان و. . . . ( چِنجِک ) یا ( چِنچِک ) میگن. واژه ی فراگیری هست و لر های لرستان و کردها ...
در زبان لکی هِیا:صاحب، مالک، خدا.
در زبان لکی که له ره ش یعنی بدبخت و بیچاره
کومله یا کوپله در زبان لکی به معنی :تعداد، دسته، افرادی که در یک جای دور کنار هم جمع شده باشند، مردم، جمع شدن، جمع یا انباشته کردن جامدات و وسایل بکا ...
در زبان لری مینجایی گا یعنی گاو. به گاو ماده میگن:منیا ( در گفتار اینجور تلفظ میشه ولی در اصل منگا نوشته میشه، به دلیل نبود حرف نرم کامی خیشومی⟨ŋ⟩ د ...
کا در زبان لکی نوعی پسوند برای نسبت است که به انتها کلمات می چسبد: وه ماشینیکا چم: با ماشینی رفتم هه ر مالیکا ئه رانم مه نیه:فقط خانه ایی برایم مانده
در زبان لکی به کدو میگن ( کۊی )
( ئاوِی ) نام زیبای لکی به معنی شبنم. ئاوِی داسه:شنبم زده.
دستت درد نکنه در لکی میشه :دستت نیژه ولی معادل و بهتر از این جمله در لکی اینه: قه زات ئه ژِ بکوئه منه نویین پایار بویین و. . . .
مَنِه در زبان لکی یعنی خسته و مانده. در لکی برای خسته نباشید به طرف مقابل میگن:مه نه نویین:خسته نباشید
به پودر برای شستن در لکی میگن ( گَرتَه ) یا ( گه رته ) ولی فاب یا تاید هم میگن.
در زبان لکی و لری به لاک پشت ( کیسه ل ) گفته میشود. به نوعی آفت که همچون لاک پشت به ویژگی بوی بد معروف است کیسِله گفته میشود.
در لکی و لری مینجایی به مورچه میگن ( میروژ )
در لری مینجایی و لکی به پرستو میگن ( سیپِریسک )
ناگهانی در زبان لکی :کۆت بِر، ( ناهه لمانه ) ناهه لمۆنه
کُت بِر در زبان لکی یعنی ناگهانی یهویی. کُت بِر هَت:یهویی اومد
گِل گِلی، گاز گولپ در لری و لکی یعنی گاهی اوقات، برخی دفعات.
شیراز یکی از فرآورده های شیری معروف در غرب کشور هست که لر های لرستان بهش میگن توف، لک ها و کرد ها هم میگن شیراز .
پیدا کردن در زبان لکی:اِدی کِردِن اِدیم کرد:پیدا کردم اِدیت کرد:پیدا. کردی اِدی کرد:پیدا کرد اِدیمو کرد:پیدا کردیم اِدیتو کرد:پیدا کردید اِدیو کرد :پ ...
کول به لکی یعنی کوتاه
در لرستان لک ها و لر ها به کوچه که ل میگن. البته لر ها بیشتر میگن کیچه ( که ل و کیچه بیشتر میگن )
یکی از ویژگی های زبان لکی در خصوص صفت اشاره جداسازی انسان از حیوان و اشیا می باشد یعنی: این ( برای غیر انسان ) :یه این ( برای انسان ) :ئی آن ( برای غ ...
در زبان لکی. اِتَک یعنی کنار، به همراه. ئِه ته ک ئیو بیمِن:کنار اینها بودیم، همراه اینها بودیم، با اینها بودیم.
سا در زبان لکی به معنی توقف است و در ترکیب با واژگان هم معنی را می دهد. ساریش:بهبود یک زخم و التیام آن ( سا ریش که در لکی معنی زخم می دهد ) سارشت:ب ...
در زبان لکی به دستنبو میگن شمامه. شبیه خربزه است، بوی خوشی داره اما طعم خاصی نمیده.
در لکی و کردی به دستنبو میگن شه مامه.
در لکی خولک خوات، به د پتی و. . . یعنی بد اخلاقی. در یکی از ترانه های ایرج رحمانپور نیز گفته شده: لارَه پیم نَکَه، لاره کیش نی یِم خولکِ خوات نَگِر ...
لاره در زبان لکی یعنی شکایت کردن.
مالاوا در لکی یعنی خانه ات آباد.
این حرف در گذشته در لیست حروف خط اوستایی بوده و در زبان پهلوی نیز تلفظ می شده ولی در فارسی از بین رفته و وجود ندارد. اما اکنون در بسیاری از زبان های ...
در لکی قلا دلم گیریائه ویره ئه وه م کردیه
ره ن در لکی یعنی گله رِن یعنی حقه، گول زدن
اِله نگ در زبان لکی یعنی عقاب
تِخ در زبان لکی و لری به معنی هیچ.
حرف را ( یا در برخی جملات به صورت:وا، رِ ) در زبان لکی نقشی تا حدودی مشابه با حرف دا در کردی سورانی دارد و نقش تعریف شده برای زبان فارسی ندارد و می ت ...
( وِری ) فعل امر در لری و لکی به معنی بیا. در لکی علاوه بر این ( بوری ) هم میگن البته در جملات ( بو ) یا ( بور ) هم میگن. بو تا بچیمر:بیا تا بریم ...
کِینو در زبان لری و لکی به هرکدام از ( دختر/فرد کاری و اهل کار/کدبانو ) میگن
در لکی جه مجاخ یعنی دورهمی بین نزدیکان و دوستان. البته معنی فضا و جا هم میده برای اسکان. جه مجاخ نیه:جایی نیست ( برای ماندن )
گل گل دهستانی در شهرستان کوهدشت استان لرستان. اماگه ل گه ل در لری و لکی:دسته دسته
در لکی به نوم یعنی فرد بدنام و انگشت نما.
در زبان کردی و لکی به پیچش زلف ( خیاطه ) میگن
در زبان های کردی و لکی به هدیه خِلات گفته میشه، فکر کنم ریشه ش عربی باشه از واژه خلعت عربی اومده
در زبان لکی گه رت مواد مخدر گه رته:پودر شستشو گِرت، گرد یا گشت:کامل، کل، همه یا همین گِرت به صورت فعل:گرفت
کِریا در زبان لکی به معنی: ( آماده شدن، شدن به چیزی ) است.
در لرستان به جغد:که پوکه چی، قوقوکنک، بوف و. . . . میگن.
جوز در لری و لکی معنی امتیاز میده. ( البته در بازی محلی بیشتر میگن ) اما در اطلاح به معنی صبر، تحمل هست. جوز نِمِه:صبر نمیکند، تحمل نمی کند گردو هم ...
در زبان لکی اِسکه یا ئیسکه، ئیسه:الان اکنون ئه سکه:قبلا، گذشته
در لکی در هنگام تعجب از چیزی میگن اَبِرالِه که احتمالا ریشش با برامه طالشی یکی باشه
داوِل در لکی یعنی ظاهر، قیافه، ریخت
در لکی معنی درگیر چیزی بودن یا مشغول چیزی بودن میده: مه گیژ ئه ومه:من مشغول اونم البته معنی گیج هم میده و عباراتی ازش هست بای گیژه:گردباد.
تریسکه در لرستان یعنی پرتوی نور، پریسکه هم یعنی جرقه آتش، شراره آتش.
در زبان لکی به دسته چیزی ده سِک میگن. گاهی به خود دست هم گفته میشه
گه ز در زبان لکی برای بیان میزان فاصله بکار برده میشه و در ادبیات محاوره برابر با یک متر فرض میشه. وه ره گه ز ئاشتیه سه:برف یک متر اومده ( برف زیاد ...
جوراب در زبان لکی میشه ( گوره می ) در لری میشه ( گورمی )
زِنِشت در زبان لری مینجایی و لکی به معنی درد بسیار زیادی که در یک جایی از بدن به وجود بیاد.
در لکی و لری واژه ( خِل خه س ) معنی غلیظ میده.
مه ت در زبان لکی و لری به معنی بسیار گل آلود است.
در لکی و لری خه س یعنی غلیظ. خِلو خه س:غلیظ
دیاری در لکی و لری یعنی نامزدی
اسپیکوه نام کوهی هست که یک سمت شهر خرم آباد رو احاطه کرده و تا سمت چگنی کشیده شده. البته فارس ها بهش سفیدکوه میگن.
ده ده یعنی خواهر. اگر به معنی جانور وحشی باشد در لکی و لری به آن دِدوین میگن که معنی دیو یا هیولا هم میده. البته ده ده یک صوت هم در زبان لکی هست که ب ...
گربه سان در لکی و لری گِرواس
در لکی و لری یِگه ر یعنی فرد لجباز و یه دنده. له چه ر، له نجو ، هورچ و. . . هم بکار میبرن.
به صاحب کردها میگن خاوه ن. لک ها و لر ها میگن هاوه ن.
وِلوم در لری و لکی یعنی جواب، پاسخ. کرد ها میگن وه لام.
در لکی نارک به برجستگی لپ میگن
در لکی و لری به شغال ( چه قه ل ) یا ( توره ) گفته میشود.
در لکی لری و کردی یعنی کشتی گرفتن و مسابقه کشتی.
در زبان لکی و لری به قربانی، ( کُشتی ) می گویند.
در لکی قه پ بِردِن:چنگ بردن برای یه چیزی قه پ گِرتِن:گاز گرفتن
دِچ در لکی یعنی دندانه دِچ دِچو:دندانه دندانه
در لکی سه سوک یا سه سویک میگن
در لکی و لری بسته به لهجه منطقه چه خو یا چه کو گفته میشود. چارکو هم میگن.
توتر در لکی به سنگدان میگن
در لکی به چینه دان پرنده میگن ( جیقه لدان/جیقه لدو )
در لکی به فرد بخشنده میگن ( نیک نِس )
در لکی به فردی زیاد به خانه ی این و آن می رود می گویند موسه ل.
له مِن در زبان لکی یعنی فرد شکمو. له مِن ته کِن:صفت برای فرد پرخور در لری هله هه ر:فردی که همه چیز می خورد.
جوخ در زبان لکی و لری معنی پرخوری میدهد، البته در اصطلاح معنی لذت زیاد هم میدهد. جوخم ئه ژه بِری:یعنی خیلی از یه چیزی لذت بردم.
علاوه بر این کلمه، در لری و لکی دوبه لگه هم گفته میشه.
در لکی به خمیازه میگن ( ئاژئاژکی )
نوور در زبانی لکی یعنی نفرین و لعنت . در لری هم بکار میبرن.
در لری نِذا:دعا ده سوئا:بالابردن دست برای دعا کردن
واشه به شاهین در زبان لری و لکی میگن
مه ل یا مه لاو یا بالِنه در لری و لکی یعنی پرنده ( بالونه یعنی هواپیما ) مِل در لری و لکی یعنی گردن مه له در لری و لکی یعنی گردنه مِله در لکی یعنی ح ...
بیرون روی در لری و لکی میگن ریقه.
در زبان لری هنگامی برخی گوسفندان دچار بیرون روی میشن. در سمت دم این پشم ها و سرگین بهم می چسبند . به این عمل که پشم این ناحیه از گوسفندها بگیرند کَمو ...
در زبان لکی به صورت کلی به پیشاب ( البته بیشتر کاربردش پیشاب گاو ) ، بوی نم و رطوبت، آب گندیده، آبی که در معرض احشام و پشگل آنها قرار گرفته باشد، میز ...
در لکی و لری به حکایت میگن هه قات. البته هه قات معنی مثل و مانند هم میده. اما در لکی به داستان پاچا یا پارچا میگن
در لکی و لری دِژه ( dezha ) یعنی بیماری
در زبان لکی و لری به معنی بیماری و درد سخت. به درد زیادی که در یک جا از بدن اینجا بشه هم میگن. به لکی: مافه ته م دائه ر یه: بیماری به اینجام زد.
قلان واژه ترکی هست که به معنی مالیات وارد بر دام در دوره ایلخانی و تیموری است. این لفظ هنوز به صورت اصطلاح در زبان لری لرستان برجای مانده و معنی یک ...
در زبان لکی کافر همون کافر ولی در برخی حالت ها یعنی مظلوم بی خدا ولی اکثر اوقات یعنی مظلوم میده ( کسی که صاحبی ندارد )
( گه ور ) زبان های کردی لکی و لری مینجایی به معنی بزرگ مرد، بزرگ بکار می رود.
ده سِلات در لکی یعنی توانایی و عرضه ئام بی ده سِلاتیکه:آدم بی عرضه ایی هست
ده شت به لکی یعنی بیرون. بچیمِنه ده شتِرا:بریم بیرون
به بلدرچین در زبان لکی و لری مِنه که رِه ( menakare ) میگن.
خِچو یا خوچو در زبان لکی و لری یعنی توله سگ. توتک هم میگن
ژِرَژ در زبان لکی یعنی کبک. کوک یا کوگ هم میگن.
مِردالی در لری و لکی یعنی مردار
در زبان لری و لکی: هوی:خوک تاک:خوک نر تاونه:خوک ماده هیله، هویله:بچه گراز وِراز:گراز ضرب المثل لکی در مورد خوک هوی بو مِردالیش بو :یعنی خوک باشه مردا ...
فرت به زبان لکی و لری یعنی نرسیده شومی فِرت:هندوانه نرسیده
هلمت در لکی و لری به معنی حمله است. هلامات در زبان لکی معنی پناه آوردن میده ( البته ریشه اش با واژه حمله یکیه )
کولین به لکی یعنی ضریح
در لکی و لری چورو به معنی کسی که زیاد ادرار می کند اما واژه چِرو در لکی و لری کوهدشت یعنی بوته و درخت جوان بلوط، درخت کم سن سال، معنی هیزم و چوب خشک ...
در لکی یعنی دایره ایی
وِچون در زبان لکی یعنی وقت، محدوده زمانی، فرصت
کورِخ در زبان لکی به خشکزار بوته های زرد در تابستان میگن. ئه کورِخ سوته هه تیه ده ر:کنایه از ظاهر زشتی و کثیفی، انگار که مثل روباه یا شغالی که از خش ...
در لکی به کسی که شنگ می کرده غلات رو کاه و سوریت ( ساقه ) از هم جدا می کرده شنیار میگفتن. خرمان خه مِم ها وه چیاوه شنیار مه شه نه وه هه ر دِک لاوه ی ...
ته وه در زبان لکی یعنی بی قراری ته وه مِنِت نیاشتو:بی قراری برای من نداشته باش تاوه هم به معنی تابه در لری و لکی
به لکی رِمیا یعنی ویران شده
( گه شتل ) در لری یعنی ولگرد در لکی معادلش میشه ( ئه راگِردی )
( موت ) در لکی به معنی مقعد معادلش در لر مینجایی ( سو )
در لری و لکی به جشن، علاوه بر واژگان سور، سیور ( جه شت ) هم میگن
فعل امر در لکی و لری به معنی بگذار. بیلِه رو:بگذار، اجازه بده.
هویشتن در لری و لکی و کردی مصدر به معنی گذاشتن، اجازه دادن.
سه وِ در زبان لکی یعنی رسم و رسومات. علاوه بر این سه وه یا ساوه در لری و لکی معنی نوعی تنپوش بلند محلی زنانه یا روش خاص بستن گلونی میگن.
در زبان لکی سِلا یعنی اجازه، البته معنی مشورت هم میده سِلا گِرتِن، هویشتن:اجازه دادن سِلا کِردِن:مشورت کردن، اجازه خواستن بِیل، بیلا:اجازه بده مِیلی: ...
در لری مینجایی به شدت سرما سزه گفته میشود.
بشه ن یا بِشَن فعل امر توی زبان لکی به معنی روشن کن.
به دی ماه در زبان لکی مونگ نوروژ میگن. دلیل هم برگزاری جشن آگر نوروزی در این ماه هست.
پنجه در زبان لکی میشه پِنجی، چه نگ، قه ب، قپال و. . . . اما په نجه به معنی ماه فروردین در تقویم لکی هم هست، که طبق رسومات لکی گفته میشه پنج روز اول ...
سیب به لکی میگن سیف، سیف گِلاوی. در لری سیو هم میگن.
در لکی به گلابی میگن مه رو
ریت در زبان لکی و لری یعنی لخت. لری ها لوت هم میگن. ئه فلیس هم میگن. ریته ل:زمین خالی و برهوت آوه ریت:مرغ پرکنده په له ریت:پرکندن ( په ل ( پر ) ریت ...
در لری مینجایی و لکی به کفشدوزک میگن ( مال هالو ) . ( مال هالو کجا ) هم شنیدم.
در زبان لکی په لم:تنه درخت پِلم:ایراد پِلم ئاوِردِن:ایراد گرفتن
سزاوار توی زبان لکی یعنی اذیت شدن، رنج و سختی زیادی دیدن سِزاوار بیم:خیلی اذیت شدم
توی زبان لکی لیژ یعنی آرامش لیژ نِریمِن:آرامش نداریم
در لری و لکی ئه نو:اندوه ئه نوبار:اندوهگین ئه ناو:دوباره ئه ناو کِردِن:کاهگل زدن دوباره به دیوار
در زبان لکی چیک یعنی مستقیم چیک دِلاخِل:دم در
به لکی: ( خاپوره ) یعنی وقت طلفی و کار بیهوده. ( خاپیر ) یا ( خاپور ) یعنی خاموش، ویران، نابود.
اَگیس یا ئه گیس به لکی یعنی سرحال، سالم
عیس یا عیژ در لکی یعنی آرزو
خِرتِل در زبان لکی یعنی گرد.
در لکی و لری ساسا بیِن یعنی اذیت شدن.
در لری و لکی زِر یعنی کسی که از شدت نور به سمتش، گیج شده باشد. زَر اما به همین معنی طلا بکار میره
دنیا در لکی به معنی احشام و حیوانات اهلی مثل گاو و گوسفند. . . گفته میشه
در لکی و لری به معنی احشام و حیوانات اهلی .
النگو در لکی و لری:دَسیونک، گِردَسی، دَسوَن
چِلِک در لری مینجایی یعنی فولاد
توی لکی عادت کردن:هووکاره بیِن
آزمایش در لری مینجایی اَزمُشت.
توی لری مینجایی سرهه نگ یا میرهه نگ یعنی ملکه زنبور.
فصل به لری مینجایی:وه رز فصل به لکی:ورکرد، وه رزه بای ( لری و لکی ) :باد مناسب فصل تشک اِشکیا ( لکی ) :فصل عوض شده
در لکی ته میا یعنی قر شده.
سُلب در لکی یعنی تفاله
در لکی و لری رکات یا کرات به معنی رکعت نماز
در لکی و لری دس نماز یعنی وضو.
در لکی به دویدن چهارپا مثل خر ( هلاو ) میگن
در لکی چکیله یعنی سیلی.
در لکی آسن یعنی آهن. آهنگر:آسنکه ر
توی لکی و لری به معنی سرشیر ولی توی اصطلاح به برفی که فقط سطح زمین رو سفید کرده باشه و نازک باشه هم میگن توژ.
هوژه در زبان لکی یعنی بسیار زیاد.
ثویر یا ثووین در زبان لکی و لری به معنی اوج تابش گرما و پرتوی گرم خورشید است.
سخو در زبان لکی و لری معنی استخوان می دهد. سِل سِخو:استخوان
رستگار در لکی یعنی اوزل. خودا اوزلت که:خدا رستگار کند.
در لکی کِنو یا کِینو معنی آدم کاری و کاربلد مثل کدبانو میده.
پوف به لکی و لری یعنی شُش
در لکی جه رگ یا جیر معنی جگر میدهد
در لری دو معنی دارد:چیزی که خونی شده باشد_قاتل در لکی خوینی بکار می رود.
در لکی زَخینه یا زه خینه معنی حس میده . مثلا:زه خینه م دا:حس میکردم که. . . .
در لکی بسته به لهجه به رعد برق ( گِرِم هورپ ) یا ( گِرمه هور ) میگن
قاپ در لکی یعنی قوزک پا. در لری علاوه براین بسته به لهجه گوزک هم میگن،
بالوش به لری و لکی یعنی بغل و آغوش. باوش هم گفته میشه.
گریه به لکی:گِریگا، گِریگاو به لری:گریوه ( این واژه معنی گردنه هم میده تو لری )
( مله ور ) در لکی و لری به معنی جانور است
مَتَک یا مه ته ک در لری و لکی به معنی ( کمی، مقدار اندک ) هست
لار در لری و لکی به معنی بدن است
قاف به لری یعنی متلک . قاف شه نن: متلک انداختن
در زبان لکی قیل یعنی قیر و واژه قویل یعنی عمیق و گود
شوره زار به لکی و لری شوره کات
مِنجی در زبان لکی و لری به معنی میانجی گر
غی در لری و لکی به معنی جنگ
در لری و لکی به معنی مشک از پوست گاو گفته می شود
قه رمه تی در زبان لری و لکی یعنی کافر
سه رپِی به لری و لکی به معنی تعبیر می باشد. مثلا سه رپِی خاو:تعبیر خواب
در لری و لکی ( ملکه ملکی ) یعنی مسابقه یا رقابت.
چه ر در زبان لکی به معنی صدا است. چرونن:صدا زدن چور یا چورکه به معنی ادرار
مصدر گیس دائان به معنی روشن کردن آتش یا وسیله ایی می باشد و گیسیا یعنی روشن شده
قیژه به لکی و لری یعنی جیغ البته قیژ معنی چندش نیز می دهد
سزرگه یا سیزرگه به لکی و لری یعنی چندش
چز در لکی به معنی نیش می باشد
در لکی و لری به ملاقه که مچه و به قاشق که چک می گن
چونچه در زبان لکی به معنی دیگ بزرگ
لووه در زبان لکی یعنی پارچه ( برای حوله یا پارچه کهنه بیشتر عمومیت داره )
در لری مینجایی به پارچه یا حوله پرو می گویند
هاوه ن در زبان لری و لکی به معنی صاحب هست، همریشه با واژه خاوه ن کردی.
شومینه در زبان لکی به معنی زمین شخم خورده است
باشو در لری ( مینجایی ) به معنی بادبزن هست
اِفکن در زبان لکی یعنی فرصت
خواهر در زبان لکی بسته به لهجه خووالک، خوئه ر ، خویه ر ، خووه، و. . . می گویند خووه که م:خواهرم
در زبان لری مینجایی تیشک علاوه بر معنی پرتوی نور معنی ضد و برعلیه نیز می دهد.
پلاچه یا بلاچه در زبان لکی و لری به چشمک زدن شی نورانی به عنوان مثال لامپ و. . . می گویند.
در لکی به تخم شپش رِشک و در لری به رشدکردن روشک می گویند.
هوواس به لکی دو معنی دارد اول قرض گرفتن دوم خواستگاری کردن از مصدر هوواستن
هاس به زبان لری و لکی یعنی گدایی کردن. لالکه هاس یعنی التماس کردن .
در لکی و لری و کردی دیار به معنی معلوم و واضح است
سیک یا سویک در لری و لکی به معنی گوشه است
فیک به لکی و لری به معنی سوت زدن است.
قیت دائان در زبان لکی به معنی قورت دادن است
هیوائن در زبان لکی به معنی فرار کردن می باشد.
له وه ر به لری و لکی می شود چریدن. مکان چریدن:له وه رگه مصدر:له ریِن
جِکه به لکی و لری کوهدشت یعنی گنجشک
کانی یا که نی به چشمه در زبان لکی می گویند
به نتیجه در لری مینجایی کوم جوم می گویند.
به لری و لکی به عقاب ئه لوه، واشه، کورکوره، سرکنه ک و. . . . می گویند. برخی به اشتباه دال را نیز هم معنی با عقاب می دانند درصورتی که دال به معنی کرکس ...
به لکی و لری ده رکل:جیب ( بیشتر برای لباس )
معجزه در زبان لکی و لری جرمت و به عمل معجزه آسا جزمه دار می گویند
پیز به ماهیچه ساق پا د لکی و لری می گویند
هوریزِن یا هورره زیان ترکیب دو کلمه ( هوئه ر ( خورشید ) ره زیان ( پایین آمدن ) ) در زبان لکی است که معنی غروب یا جهت غرب را می دهد.
ئه سِر در زبان لکی و لری معنی اشک می دهد.
لر ها و لک ها به رقاص بازنه می گویند و به محل رقص بازیگه
مادر بزرگ به لکی و لری اطراف آن ( داپیره ) است
در لری مینجایی به پدربزرگ پاپا گفته میشود. معادل آن در لکی و لری مجاور آن مثل لری کوهدشت واژه ( باپیره ) است
گِژگ در لری به معنی مو می باشد گژگژو:مو نامرتب
در زبان لکی زک، له م، گیه و. . . . معنی شکم می دهد. درلری اشکم و گه ده نیز گفته میشود
قژ در لکی یه موی سر به هم ریخته میگن
به زبان لکی گه گه یعنی بردار معنی عزیز و برای ابراز محبت نیز بکار میرود
به ( پروانه ) یا ( قاصدک ) در زبان لکی ( ( په پی ) ) می گویند که دارای ریشه یکسان با واژگان په پوله کردی، پاپریک لری و پروانه فارسی است
پوپ به لکی به فکل آدم یا تاج خروس گفته میشود
واژه چه مه ری بسته به تلفظ دو معنی در زبان لکی دارد. اول ساز و نواختن هنگام عزا در آیین چمر دوم به معنی منتظر ( چه م ئه ر ری )
در لکی و لری په لا، کووش، کلاش، کاله. اورسی معنی کفش می دهند.
په لا در لکی و لری یعنی کفش
در لکی لری و کردی بجای واژه مطلع واژه ئاگادار بکار برده میشود
دشمن در لکی:دوشمن، زه ز گفته میشود
سیاه چادر در زبان لکی: ( داوار ) یا ( سیامال ) گفته میشود
در لکی به چسب دویس گفته می شود. مثلا دویسیا:یعنی چسبیده شده
به مرض پرخوری در لری جوغ و در لکی جوخ می گویند. به آدم پر خور هِله هه ر نیز می گونه به معنی کسی که هر چیزی می خورد
خط واژه عربی است و در زبان لکی به آن کِر می گویند. از این واژه مشتقاتی نیز در زبان لکی وجود دارد مثل مصدر کرونن کِرکِر:به معنی تهدیگ
در زبان لکی واژگان ایمِرا و اَمِرا به معنی این طرف و آن طرف کوه بکار می رود
کُچ در زبان لکی و لری یعنی آدم فلج و معلول البته برای طعنه زدن نیز به کار می رود البته واژه که چ در لکی به معنی بدی است مثلا:که چت بای:یعنی بدی برات ...
در لکی آرایش کردن میشود رژانن. مثلا آرایش کن:وژت به ره ژ کسی که خودش ظاهر زیبایی دارد و نیاز به آرایش ندارد:وژ ره ژ
لاوه لاوه در لکی معنی لالایی بکار می رود
مو بسته به نواحی مختلف بدن نام مختلفی در زبان لکی دارد. موی سر:موی، می، گِژگ ( لری ) گیس زنان:گِئس، زلف چِتِر:زلف خیاطه:پیچش زلف سبیل:سویل ریش:ریش ...
به پا در زبان لکی و لری ( قول ) گفته می شود. به ماهیچه ساق پا در لکی ( پویز ) یا ( پیز ) گفته می شود.
خون در زبان لری مینجایی خی یا خین گفته می شود. در لکی بسته به لهجه خووین یا هووین نیز گفته میشود
کبودی ناشی از ضربه بر روی پوست در لکی قومه ره ژه کاو نامیده میشود
در لکی به بز درشت جثه و پیشرو گله ساورین گفته می شود
ژان یا ده ژین در زبان لکی به معنی درد است. البته در لری نیز واژه ژو یا ژون معنی درد زایمان میدهد
در زبان لکی شانازی یعنی افتخار و سربرزی. مثلا:شانازیت ئه به مه م. بهت افتخار می کنم.
مِلوم به لری و لکی یعنی ملایم
مه ر در زبان لکی معنی غار یا پیچ راه می دهد. واژه مِر نیز در زبان لکی به معنی سیری ( پس از خوردن غذای زیاد ) می باشد.
اشکفت در لری به معنی غار است . معتدل آن در لکی و هورامی واژه مه ر است.
دشوار در لری و لکی بصورت دشخار گفته می شود
در لری و لکی به معنی حمله. به آن هه لمه ت یا هودش نیز می گویند. علاوه بر این در لری به حمله ناگهانی گِریت نیز می گویند
هیز در کردی یعنی نیرو و توان معادل آن در لکی آز یا ترووا می باشد
مه هه ت در لری و لکی معنی کمک می دهد
لازه در لری خرم آبادی یعنی بی سرپرست
در لری مینجایی و لکی ته رجک معنی تازه می دهد
ژیان یا ژینن در لکی به معنی زندگی می باشد. مترادف آن در لری خرم آبادی واژه زِنِی است
نیشتمان در لری خرم آباد به صورت نیشته مون گفته می شود و معنی فضایی برای نشستن می دهد
به نار در زبان لکی به معنی سربالایی می باشد که متضاد آن واژه نسار است
در زبان لکی به خورشید هوئه ر گفته می شود که مطابق با تلفظ اوستایی آن می باشد
لاواز در لری به اجاقی که جلوش باز باشد می گویند در لکی اما لاواز به معنی سرپناه می باشد. مثال:لو لاواز نریمن یعنی سرپناهی نداریم
در لری مینجایی و برخی لهجه های اطراف به معنی آهو می باشد.
آسک در لکی به معنی آهو می باشد در لری به آن اشکار یا گامور گفته میشود