پیشنهادهای Maryam Samini (٤٠٣)
تبریکات صمیمانه Please accept my sincere congratulations لطفا تبریکات صمیمانه مرا بپذیرید
ترفند بازاریابی These ads are only a marketing ploy این تبلیغات فقط ترفند بازاریابی هستند
زبان محلی Only one of the soldiers could speak the local lingo فقط یکی از سربازان می توانست زبان محلی آنجا را صحبت کند
سردسته The soldiers marched behind their point man سربازان پشت سر سردسته شان حرکت می کردند
مشکل ایجاد کردن Her behavior on the job poses problems رفتارش در محل کار، مشکل ایجاد می کند
لحن سرد و غیرصمیمی In a distant voice, he told me to pack and leave او با لحنی سرد و غیرصمیمی به من گفت که اسباب هایم را بردارم و بروم
زمان تمدید When is the renewal date for this lease زمان تمدید این اجاره نامه چه موقع است؟
( از حالت جمع شده ) بازشدن / بازکردن The snake slowly uncurled آن مار به آرامی از حالت جمع شده درآمد The cat uncurled itself and jumped off the wall ...
لباسی ویژه برای کار و فعالیتی خاص – لباس خاصی پوشیدن I forgot to bring my swimming togs من فراموش کردم لباس های شنایم را بیاورم They were all togged ...
روند فزاینده There is a growing trend towards earlier retirement یک روند فزاینده نسبت به زود بازنشسته شدن وجود دارد
صندلی بدون شماره The unnumbered seats are in the back row صندلی های بدون شماره در ردیف عقب هستند
حرفه بازیگری The vicissitudes of his acting career brought him depression فراز و نشیب های حرفه بازیگری اش برای او افسردگی به ارمغان آورد
چیزهای مبهم As usual, he said some ambiguous things that only he himself understood طبق معمول، او چیزهای مبهمی گفت که فقط خودش می فهمید
بیشتر شبیهِ His friendship is more akin to enmity دوستی او بیشتر شبیه دشمنی است
امر خصوصی Their argument is a private affair جرّوبحث آنها یک امر خصوصی است
حمله هوایی France was under German aerial attacks for two years فرانسه به مدت دو سال زیر حملات هوایی آلمان بود
باد نامساعد The plane ran into adversarial winds آن هواپیما با باد نامساعد مواجه شد
رفتار غیرعادی His freakish behavior makes him unsuitable to be a teacher رفتار غیرعادی اش او را برای معلم بودن نامناسب می کند
موجب شرمندگی است To my shame, I refused to listen to her side of the story باعث شرمندگی من است که از گوش دادن به ماجرای او امتناع کردم
چمن خیس We cannot picnic on this sodden grass ما روی این چمن های خیس نمی توانیم به پیک نیک برویم
اقلیت بسیار کوچک Only a tiny minority hold such extreme views فقط یک اقلیت بسیار کوچک چنین عقاید افراطی دارند
با ترشرویی – با اکراه و بداخلاقی She grumpily started to do the dishes او با اکراه و بداخلاقی شروع به شستن ظرف ها کرد
درو کردن – بریدن و انداختن The Storm hewed down thousands of trees طوفان هزاران درخت را درو کرد
هم زمان با She wants to go to school in parallel with raising her baby او می خواهد هم زمان با بزرگ کردن نوزادش به مدرسه هم برود
پاشنه لاستیکی Tennis shoes have rubber heels کفش های تنیس پاشنه لاستیکی دارند
جفت و جور شدن My idea needs time to gel ایده من زمان می خواهد تا جا بیفتد That day, everything gelled آن روز، همه چیز جفت و جور شد We just did not ge ...
آماده They have geared up for the game آنها برای مسابقه آماده شده اند Children are all geared up for Norouz بچه ها کاملاً آماده نوروز هستند
بچه آرام و ساکت I have never seen such a placid baby تا به حال بچه ای به این ساکتی و آرام ندیده بودم
دامن چین دار She was wearing a pleated skirt او دامن چین دار پوشیده بود
لباس های اشرافی مآبانه مدرسه خصوصی He took off his preppy clothes and joined the army او لباس های اشرافی مآبانه مدرسه خصوصی اش را درآورد و وارد ارتش ...
درگیر شدن I got into a tangle with the manager من با مدیر درگیر شدم
پرچم تسلیم A group of German soldiers raised the white flag گروهی از سربازان آلمانی پرچم تسلیم را بلند کردند
قوانین استعمارگری Africans demonstrated against colonialist laws آفریقایی ها علیه قوانین استعمارگری تظاهرات کردند
مجرد بودن His years of bachelorhood finally ended when he was 50 سرانجام در 50 سالگی، سال های مجرد بودنش پایان یافت
دلخور I could see she was getting narked with me می توانستم ببینم که دارد از من دلخور می شود
( کاری را ) مثل آب خوردن انجام دادن She romped through the exam questions او مثل آب خوردن به سئوالات امتحانی جواب داد
بخش اخترفیزیک The astrophysics department at Amir Kabir University announced the exact time of the new year بخش اخترفیزیک دانشگاه امیرکبیر، زمان دقیق ...
مدار بیضی شکل The earth revolves around the sun in an elliptic path زمین در یک مدار بیضی شکل به دور خورشید می گردد
گیسویِ That distress of the long nights and grief of the heart, too Have ended all, thanks to the tress of the beloved آن پریشانی شب های دراز و غم دل ...
ایام غم Glad tidings came that the days of sorrow won’t remain As those days have not remained, these, too, won’t remain رسید مژده که ایام غم نخواهد ...
موی دلبر I said, how pleasant is the air brought by the morning wind. Replied, how cool is the breeze blowing from the beloved’s hair گفتم خوشا هوایی ...
انعکاسِ – بازتابِ – عکسِ Like the reflection of moonlight’s face into water, you are in my heart and there is too distance between us مثل عکس رخ مهت ...
کیمیای Out of the elixir of your name, the words come alive از کیمیای نام تو، کلمات جان می گیرند
مهربان Should you come to my house, O Kind Soul, bring me a lamp and a crevice through which I may look at the crowd of the happy alley اگر به خانه ا ...
آینه ای I will place a mirror in front of your mirror to create eternity with you آینه ای در برابر آینه ات می گذارم تا با تو ابدیتی بسازم
شایسته تحسین – سزاوار تمجید – درخور ستایش She said to her soul mate: Your insight is worthy of admiration
معنای The meaning of her name is existence معنای نام او هستی است
پاورچین پاورچین رفتن / آمدن – یواشکی رفتن / آمدن مثال: She sidled up to me and whispered something in my ear او پاورچین پاورچین نزد من آمد و یک چیزی ...
تَه – انتها – آخر – قسمت انتهایی مثال: The tail end of the queue was a mile away انتهای آن صف یک مایل دورتر بود I only caught the tail end of the int ...
بازی برگشت مثال: Japan won the return match = ژاپن بازی برگشت را برنده شد
حرف و اعتراض داشتن نسبت به مثال: She has no quarrel with her present salary او در مورد حقوق کنونی اش هیچ حرفی ندارد We have no quarrel with her teach ...
در سوگِ مثال: She wore black for a year in bereavement for her husband او در سوگ شوهرش به مدت یک سال سیاه پوشید
افراد فوق الذکر – ( موارد ) فوق الذکر مثال: The aforementioned are the officers who rescued him افراد فوق الذکر افسرانی هستند که او را نجات دادند The ...
نمایش سقوط آزاد مثال: The ceremony began with a free fall display مراسم با یک نمایش سقوط آزاد شروع شد
نمناک – نمور – قدیمی – افکار قدیمی مثال: His office was a dark fusty room دفتر کارش اتاقی تاریک و نمناک بود His fusty ideas cost him his marriage عقا ...
فیلم تخیلی مثال: This is the first time he is making a futuristic movie = این اولین بار است که او یک فیلم تخیلی می سازد
ایده مبهم مثال: His fuzzy ideas led to his defeat in the elections = ایده های مبهم او منجر به شکستش در انتخابات شد
سلام دوستانه مثال: He raised his hat as a friendly salute = او به عنوان سلامی دوستانه کلاهش را برداشت
از سرگیری مثال: There is no sign of the peace talks resuming = هیچ نشانه ای در مورد از سرگیری مذاکرات صلح نیست
با آبکش آبگیری کردن مثال: Strain off any excess liquid = هرگونه مایع اضافی را با آبکش بگیر
دریای ناآرام مثال: We sailed for five hours in the restless sea = ما پنج ساعت در دریای ناآرام قایق رانی کردیم
طبع شاعرانه مثال: He had a poetic temperament = او طبع شاعرانه ای داشت
لحن گله مند مثال: He complained in a querulous voice about having been woken up او با لحنی گله مند شِکوه می کرد که بیدارش کرده بودند
ادامه داشتن مثال: Fields and hills stretched out as far as we could see دشت و تپه ها تا آنجا که ما می توانستیم ببینیم ادامه داشتند
سکه نقره تمام عیار مثال: He rejected the sterling silvers = او آن سکه های نقره تمام عیار را رد کرد
مطبوعات جنجالی مثال: The tabloid press immediately printed her story مطبوعات جنجالی فوراً داستانش را چاپ کردند
پسر ناسپاس مثال: He had a thankless son = او یک پسر ناسپاس داشت
لرزش عصبی مثال: She has a nervous twitch in her left eye = او در چشم چپش یک لرزش عصبی دارد
دولت شفاف مثال: He has promised a transparent government = او قول یک دولت شفاف را داده است
در برابر کسی محکم ایستادن و پیروز شدن مثال: The Russian army outfaced the Germans = ارتش روسیه در مقابل آلمان ها ایستاد و شکست شان داد
توقف فوری مثال: The United Nations has called for an immediate cessation of hostilities سازمان ملل خواستار توقف فوری درگیری ها شده است
انفجار کر کننده مثال: An earsplitting explosion woke me up in the middle of the night یک انفجار کر کننده در نیمه شب مرا از خواب بیدار کرد
تأثیرات مخرب مثال: The damaging effects of the war are incalculable تأثیرات مخرب آن جنگ غیرقابل محاسبه هستند
آتش بس دوجانبه مثال: The premiers of the two countries signed a bilateral ceasefire نخست وزیران دو کشور، آتش بس دوجانبه ای را امضا کردند
بلوز متین و با وقار مثال: The actress was wearing a demure blouse with a white collar آن خانم بازیگر یک بلوز متین و با وقار با یقه ای سفید به تن داشت
نازک – ( پارچه ) بدن نما مثال: The actress was wearing a filmy blouse آن خانم هنرپیشه یک بلوز نازک پوشیده بود
چای معطر I don’t like fragrant tea = چای معطر دوست ندارم
مهره کوچک مثال: I am just a small cog in this office = در این اداره، من فقط یک مهره کوچک هستم
بدی گفتن مثال: They sit around and bash at others all day آنها تمام روز می نشینند و از دیگران بد می گویند
انتقاد تند و تیز مثال: Newspapers printed acrid criticisms of the premier روزنامه ها انتقاداتِ تند و تیزی از نخست وزیر چاپ کردند
از موضوع خارج شدن – از بحث اصلی دور شدن مثال: This meeting is beginning to stray from the point این جلسه دارد از بحث اصلی دور می شود
هنر سازش مثال: In a democracy, it is no bad thing to learn the art of compromise در یک نظام مردم سالار، کار خوبی است که انسان هنر سازش را یاد بگیرد
در نظر گرفته شدن که – قرار بودن که مثال: Three of the army bases have been ticketed for closure قرار است که سه تا از پایگاه های نظامی برچیده شوند
خیره شدن – متوقف شدن – ایستادن مثال: His eyes came to rest on Mina’s face = چشمان او به صورت مینا خیره شد
در دست اقدام بودن مثال: We’ve made several changes lately and there are more in the pipeline ما این اواخر تغییراتی داده ایم و تغییرات دیگری نیز در دس ...
هنوز ادامه داشتن – جریان داشتن – در حال اجرا بودن مثال: When we arrived, the match was in progress وقتی ما وارد شدیم، مسابقه هنوز ادامه داشت
طومار تهیه کردن مثال: Local residents have drawn up a petition to protest the hospital closure اهالی محل طوماری تهیه کرده اند تا به بستن بیمارستان اع ...
از این رو به آن رو شدن – واژگون شدن – وارونه شدن مثال: The world has turned topsy turvy in my lifetime در طول زندگی ام دنیا از این رو به آن رو شده است
گرفتن و کشیدن – تکان تکان دادن مثال: The boy plucked at his mother’s sleeve = آن پسربچه آستین مادرش را گرفته بود و می کشید
با گذشت زمان مثال: He believed that, given time, his business would become profitable او معتقد بود که با گذشت زمان، کسب و کارش سودآور خواهد شد
از لحاظ زمان، در مضیقه بودن – وقت نداشتن مثال: I’m pinched for time = اصلاً وقت ندارم
با سردی مثال: I have nothing to say to you, she said icily او با سردی گفت که من چیزی برای گفتن به تو ندارم
اول گرفتاری – اول داستان – اول ماجرا مثال: Workers believe the job cuts are just the thin end of the wedge کارگرها معتقدند که این اخراج ها تازه اول د ...
مناسب بودن برای – مساعد بودن برای مثال: None of her books really lends itself to being made into a film هیچ کدام از کتاب های او واقعاً برای ساختن فیل ...
جلوی گریه خود را گرفتن مثال: She fought back the tears until she got home جلوی گریه خود را گرفت تا به خانه رسید
باغچه هرس شده مثال: She is proud of her trim garden = او به باغچه هرس شده اش می بالد
( دود، آتش و غیره ) بیرون دادن – بیرون آمدن – بیرون زدن مثال: Smoke belched out from the chimneys throughout the city دود از دودکشهای منازلِ سراسر شه ...
تجربه عذاب آور مثال: Having to leave her parents was an agonizing experience for him اجبار به ترک کردن والدینش یک تجربه عذاب آور برای او بود
شمّ قوی سیاسی مثال: His political acumen made him a successful premier شمّ قوی سیاسی اش از او یک نخست وزیر موفق ساخت
عرشه کشتی مثال: The sailor enjoyed his life aboard ships آن ملوان از زندگی اش در عرشه کشتی ها لذت می برد
تصمیم تند و ناگهانی مثال: He made an abrupt decision to sell his house او یک تصمیم تند و ناگهانی گرفت که خانه اش را بفروشد
زمین مجاور مثال: We bought the house and the piece of land adjacent to it ما آن خانه و قطعه زمین مجاورش را خریدیم
عکس هوایی مثال: This is an aerial photo of Istanbul این یک عکس هوایی از شهر استانبول است
عکس ضمیمه شده مثال: He tore up the letter and the affixed photo او آن نامه و عکس ضمیمه اش را پاره کرد
( مشکلی را ) به زور پول حل کردن مثال: They are throwing money at their schools’ problems without producing any long term solutions آنها بدون اینکه به ...
از نو سر بلند کردن – قد علم کردن – دوباره ظاهر شدن مثال: Racial discrimination should never again be allowed to rear its ugly head هرگز نباید اجازه د ...
فعلاً مثال: The power supply should be back soon, for the meantime we’ll have to use candle برق به زودی می آید، ولی فعلاً باید از شمع استفاده کنیم
حالا می رسیم به مثال: And now for what we’re going to do tomorrow و حالا می رسیم به اینکه فردا چه خواهیم کرد
( خشم – دق و دلی ) خالی کردن – بیرون ریختن مثال: She gave vent to her anger = خشم خود را بیرون ریخت
چه خوب شد که مثال: It’s just as well you’re not here, you wouldn’t like the noise چه خوب شد که اینجا نیستی، از این سر و صداها اصلاً خوشت نمی آمد
رمان سنگین و کسل کننده مثال: His latest book is a stodgy novel = کتاب اخیرش یک رمان سنگین و کسل کننده بود
نتیجه محسوس مثال: The peace negotiations produced no tangible results مذاکرات صلح، نتیجه محسوسی در پی نداشت
هدف گیری بی خطا مثال: He had unerring aim = او هدف گیری بی خطایی داشت
به لحاظ تعلیم و تربیت مثال: He was a Catholic by upbringing = او به لحاظ تعلیم و تربیت، کاتولیک بود
تصویرپردازی شاعرانه مثال: The Divan by Hafez is full of poetic imagery دیوان حافظ مملو از تصویرپردازی شاعرانه است
آب زلال مثال: We swam in the limpid waters of the lake ما در آب های زلال آن دریاچه شنا کردیم
دفتر کار فرسوده مثال: His days were spent in a moldy office روزهای عمرش در یک دفتر کار فرسوده گذشت
محله اقلیت ها مثال: He was raised in a minority neighborhood in Istanbul او در محله اقلیت ها در استانبول بزرگ شد
برج مراقبت مثال: There is an observation post on every corner of the prison در تمام گوشه های زندان یک برج مراقبت وجود دارد
اجرای بی عیب و نقص مثال: She gave a polished performance on the piano او اجرای بی عیب و نقصی در نواختن پیانو ارائه داد
وسیله نوک تیز – ابزار نوک تیز مثال: I need a pointed instrument to open this lock یک وسیله نوک تیز نیاز دارم تا این قفل را باز کنم
ذهن تاثیرپذیر مثال: His films are not suited for the impressionable minds of children فیلم های او برای ذهن تاثیرپذیر بچه ها مناسب نیستند
اقدام خیانت آمیز مثال: His perfidious actions cost Spain the war اقدامات خیانت آمیز او به قیمت جنگ برای اسپانیا تمام شد
آغوش باز مثال: He welcomed me with arms outspread = او با آغوش باز به من خوشامد گفت
احساس همسایگی و رفاقت مثال: Gradually, a sense of neighborliness developed between us به تدریج یک احساس همسایگی و رفاقت بین ما به وجود آمد
قمارباز کهنه کار مثال: My sister is married to an inveterate gambler خواهرم با یک قمارباز کهنه کار ازدواج کرده است
در برخورد با مثال: The atomic particles break apart on impact with others ذرات اتمی در برخورد با یکدیگر از هم متلاشی می شوند
نگاه شیطنت آمیز مثال: He said I did not do it with an impish look او با یک نگاه شیطنت آمیز گفت که من آن کار را نکردم
دور از دسترسِ – خارج از بُردِ – خارج از تیررَسِ – خارج از شعاع عملِ مثال: By now the ship was out of range of enemy radar حالا دیگر، کشتی خارج از شعا ...
نفوذ – سلطه – کنترل مثال: Free from the apron strings of home and family, she changed completely او خارج از سلطه خانه و خانواده، به کلی تغییر کرد
پا در هوا بودن – قطعی نبودن – مشخص نبودن مثال: Our plans for next year’s holiday are still up in the air نقشه های ما برای تعطیلات سال آینده هنوز پا د ...
ناغافل پیدا شدن – یکدفعه ظاهر شدن – یکدفعه جلوی کسی سبز شدن مثال: I had not seen or heard him coming, he just appeared out of thin air نه آمدنش را دی ...
کم سن و سال – خیلی جوان مثال: She was married at a tender age = او خیلی جوان بود که ازدواج کرد
داستان ماجراجویانه مثال: He entertained us with his swashbuckling tales of the war او ما را با داستان های ماجراجویانه اش از جنگ سرگرم کرد
آب های آرام مثال: We fished in the serene waters = ما در آن آب های آرام ماهیگیری کردیم
ذاتاً مثال: She is quiet by temperament = او ذاتاً کم حرف است
به دنبال مثال: In the train of the rich and famous came the journalists به دنبال آن آدم های پولدار و مشهور، خبرنگاران آمدند
خوش صحبت مثال: Her husband is a good schmoozer = شوهرش خوش صحبت است
یک روز در میان مثال: She works on alternate days = او یک روز در میان کار می کند
زودتر از ما مثال: She had arrived ahead of us = او زودتر از ما رسیده بود
همسایه بد اخلاق و بد عنق مثال: Our crotchety neighbor does not let the kids play in the alley همسایه بد اخلاق و بد عنق ما به بچه ها اجازه نمی دهد در ...
حرف موذیانه مثال: His wife fell into tears by his catty comments همسرش از حرف های موذیانه او به گریه افتاد
بمباران سراسری مثال: The blanket bombing continued for three weeks non - stop آن بمباران سراسری به مدت سه هفته بی وقفه ادامه داشت
هم پیاله مثال: They are drinking companions = آنها هم پیاله هستند
مسئول میز قمار – مدیر میز قمار مثال: He wanted to become a brain surgeon but ended up as a croupier او می خواست جراح مغز شود ولی مدیر میز قمار از آب ...
صدای گرم و دلنشین مثال: I fell in love with her dulcet voice = من عاشق صدای گرم و دلنشین او شدم
صلح با دوام مثال: Let’s pray for a durable peace = بیائید برای یک صلح با دوام دعا کنیم
کتاب خاک گرفته مثال: There was a pile of dusty books on his desk یک عالمه کتاب های خاک گرفته روی میزش بود
جاده خاکی مثال: We drove on a dusty road until we reached a village ما در یک جاده خاکی راندیم تا به یک روستا رسیدیم
رسم فنی مثال: All the mechanical engineering students must take a course in technical drawing تمام دانشجویان رشته مهندسی مکانیک باید واحد رسم فنی را ...
با کلاس مثال: She dresses with flair = او خیلی با کلاس لباس می پوشد
فاصله ایمنی مثال: Always try to drive with a safety margin = همیشه سعی کن با فاصله ایمنی رانندگی کنی
جعبه تقسیم تلفن مثال: They are repairing the telephone junction box on our street آنها درحال تعمیر جعبه تقسیم تلفن خیابان ما هستند
غول اقتصادی مثال: China has turned into an economic juggernaut چین به یک غول اقتصادی تبدیل شده است
آمادگی ناکافی مثال: Inadequate preparation led to the defeat = آمادگی ناکافی، منجر به شکست شد
نگاه ملتمسانه مثال: She gave the judge an imploring look = او نگاهی ملتمسانه به قاضی انداخت
نیرو و انگیزه اصلی مثال: His speeches provided the main impetus for the French Revolution سخنرانی های او نیرو و انگیزه اصلی برای انقلاب فرانسه را فرا ...
دست زبر و خشن – دست پینه بسته مثال: Farmers have horny hands = کشاورزان دست های پینه بسته ای دارند
کبوتر نامه بر مثال: The German army used homing pigeons during the war در زمان جنگ، ارتش آلمان از کبوترهای نامه بر استفاده می کرد
چهره عبوس مثال: His saturnine face belies his kind heart چهره عبوسش، قلب مهربانش را پنهان می کند
عتیقه مثال: You and your superannuated ideas = تو هم با آن ایده های عتیقه ات
نگاه اندوهبار مثال: A woebegone look filled her face = نگاه اندوهباری چهره اش را پُر کرد
بی سر و صدا خزیدن و رفتن مثال: The snake slithered away as we approached با نزدیک شدن ما، آن مار خزید و رفت
استعداد طبیعی مثال: He had an untaught talent for acting = او یک استعداد طبیعی برای هنرپیشگی داشت
کلام زننده مثال: His latest film is rife with vile language فیلم اخیرش مملو از کلام زننده است
اخلاق بد مثال: As usual, he was in a vile mood = طبق معمول، او اخلاق بدی داشت
بوی بد مثال: The refinery was surrounded by a vile smell آن پالایشگاه با یک بوی بد احاطه شده بود
ثبات اقتصادی مثال: His policies have brought economic stabilization سیاست های او ثبات اقتصادی به ارمغان آورده اند
کم غذایی – عدم تغذیه کافی مثال: Undernourishment can lead to anemia = عدم تغذیه کافی می تواند باعث کم خونی شود
از لحاظ حروفچینی مثال: Typographically, it is perfect = از لحاظ حروفچینی، عالی است
آرزوی واهی مثال: His dream of becoming an actor remained a pious hope رؤیای هنرپیشه شدنش یک آرزوی واهی ماند
کشاورزی مثال: Crop husbandry employs most of the people in this area اکثر مردم این منطقه به کشاورزی مشغول هستند
سیاست چپ گرایانه مثال: People rejected his pinko policies = مردم سیاست های چپ گرایانه او را رد کردند
ارزش پولی مثال: Although this ring has very little monetary value, It is very dear to me گرچه این انگشتر ارزش پولی کمی دارد ولی برای من خیلی عزیز است
اشرافی – مربوط به اشراف مثال: He was born into a baronial family and never experienced poverty او در خانواده ای اشرافی متولد شد و هرگز فقر را تجربه ن ...
خارج از تنظیم مثال: The brakes on his car seem to be out of adjustment ترمزهای اتومبیل او خارج از تنظیم به نظر می آیند
ناسازگاری زناشویی مثال: After three years of marital disharmony, love returned to their life پس از سه سال ناسازگاری زناشویی، عشق به زندگی آنها بازگشت
اختلاف عقیده مثال: There is a dissonance of opinion between the two presidents یک اختلاف عقیده بین آن دو رئیس جمهور وجود دارد
رنگ طبیعی مثال: She only puts natural dye on her hair = او به موهایش فقط رنگ طبیعی می زند
کلام احساس برانگیز مثال: In emotive language, Napoleon asked young men to defend the country ناپلئون با یک کلام احساس برانگیز از مردان جوان خواست که ...
هیجان زده – مضطرب مثال: My heart was aflutter before the meeting = قبل از جلسه، دلم مضطرب بود
سپرده گذار بانکی مثال: Bank depositors can use the new teller machine سپرده گذاران بانکی می توانند از دستگاه جدید عابربانک استفاده کنند
با بی عرضگی مثال: The mayor of Tokyo clownishly wasted the city budget شهردار توکیو با بی عرضگی بودجه شهر را هدر داد
منزوی – ناسازگار – گوشه گیر مثال: Even in high school he was asocial = حتی در دبیرستان هم او منزوی بود
انجام وظیفه مثال: She has shown competence in the performance of her duties او در انجام وظایفش از خود لیاقت نشان داده است
اجرای مسحورکننده مثال: The young violinist gave an enthralling performance آن ویولونیستِ جوان یک اجرای مسحورکننده ارائه داد
بازی مسحورکننده مثال: Her enchanting performance won her an Oscar بازی مسحورکننده اش برایش جایزه اسکار به ارمغان آورد
مرحله اولیه مثال: The plan, as yet, only exists in embryonic form آن طرح هنوز فقط در مرحله اولیه خودش است
سراسیمه رفتن مثال: I last saw him beetling off down the road آخرین بار که او را دیدم سراسیمه در جاده می رفت
رشد انفجاری مثال: No one could have predicated the explosive growth of the cellular phone هیچ کس نمی توانست رشد انفجاری تلفن همراه را پیش بینی کند
ارقام ذهنی مثال: My calculation is based on notional figures, since the actual figures are not yet available چون ارقام واقعی هنوز در دسترس نیستند محا ...
سود قابل توجه مثال: Samsung made a handsome profit last year سامسونگ سال گذشته سود قابل توجهی به دست آورد
سوء استفاده از اختیارات مثال: A misuse of authority led to the scandal = سوء استفاده از اختیارات منجر به آن رسوایی شد
اظهارنظر گنگ و مبهم مثال: He made a murky statement about the peace plan او در مورد آن طرح صلح، یک اظهارنظر گنگ و مبهم کرد
یک عالمه مثال: They spent gobs of money on their wedding آنها یک عالمه پول خرج عروسی شان کردند
عقربه قطب نما مثال: The compass needle is pointing north عقربه قطب نما به سمت شمال است
بهم زدن و خراب کردن مثال: The baby mussed my hair = آن نوزاد موهای مرا بهم ریخت
غرور بی اندازه مثال: His overweening pride alienated all his friends غرور بی اندازه اش تمام دوستانش را فراری داد
چرم مصنوعی مثال: Imitation leather costs less = چرم مصنوعی ارزان تر است
افکار احمقانه مثال: His loony ideas cost him his job = افکار احمقانه اش باعث از دست دادن شغلش شد
پیوند کلیه مثال: He is waiting for a kidney implant = او منتظر پیوند کلیه است
حصار غیرقابل عبور مثال: The soldiers built an impenetrable barrier around the city سربازان در دور آن شهر یک حصار غیرقابل عبور ساختند
دروغگوی اصلاح ناپذیر مثال: My wife is an incorrigible liar = زن من یک دروغگوی اصلاح ناپذیر است
درخور استیضاح مثال: What he has done is not really worthy of impeachment کاری که او انجام داده است درخور استیضاح نیست
( برای مبالغه ) دهمین بار، صدمین بار، هزارمین بار مثال: This is incorrect". She told herself for the umpteenth time" "این درست نیست". او برای صدمین ب ...
استخر کم عمق مخصوص بچه ها مثال: That hotel has a wading pool = آن هتل یک استخر کم عمق مخصوص بچه ها دارد
دست های لرزان مثال: He opened the letter with trembling hands او نامه را با دست های لرزان باز کرد
رفتار غیرشایسته مثال: He was accused of conduct unbecoming to an officer او متهم به رفتار غیرشایسته برای یک افسر شد
با بی اعتنایی رد کردن مثال: He shrugged aside suggestions او پیشنهادات را با بی اعتنایی رد کرد
جواب طولانی و بی سر و ته مثال: The teacher gave a rambling answer, which no one understood معلم جواب طولانی و بی سر و تهی داد که هیچ کس متوجه نشد
نظارت پزشکی مثال: This drug should be used under medical supervision این دارو بایستی تحت نظارت پزشکی استفاده شود
واحد سنجش سرعت انتقال داده های الکترونیکی مثال: ?What is the baud rate on this modem = سرعت این مودم چقدر است؟
سفر کردن برای سخنرانی یا اجرای برنامه مثال: In the last days of the election, he barnstormed across eleven states در روزهای قبل از انتخابات، او به یا ...
سربالایی تند مثال: The heavy truck could not pull up the steep ascent آن کامیون سنگین نمی توانست از آن سربالایی تند، بالا برود
مهره راکد سیاسی مثال: That country became a political backwater with no serious influence in the world آن کشور به یک مهره راکد سیاسی تبدیل شد بدون هی ...
عابربانک – خودپرداز مثال: Bank depositors can use the new teller machine سپرده گذاران بانکی می توانند از دستگاه جدید عابربانک استفاده کنند
آتش توپخانه مثال: Cannon fire went on all night long = آتش توپخانه تمام شب ادامه داشت
کاهش یافتن مثال: After they scored the second goal, our enthusiasm began to ebb away بعد از اینکه آنها گل دوم را زدند، شور و شوق ما شروع به کاهش کرد
بداخلاق مثال: Don’t be such a crosspatch = این قدر بداخلاق نباش
رنگ ناهماهنگ مثال: The actress entered dressed in dissonant colors = آن خانم هنرپیشه درحالی که لباسی با رنگ های ناهماهنگ پوشیده بود وارد شد
رفتار بی ادبانه مثال: ?How do you explain such rude behavior = چطور می توانید چنین رفتار بی ادبانه ای را توجیه کنید؟
با ضعف و سستی مثال: The Indian premier is effetely running the country and will probably lose in the next elections نخست وزیر هند کشورش را با ضعف و س ...
اولین خاطرات مثال: My earliest memories are from when I was only 4 years old = اولین خاطراتم از زمانی است که فقط 4 سال داشتم
قایق کرایه ای مثال: His father operates a charter boat for fishing = پدرش متصدی قایق کرایه ای برای ماهیگیری است
قوه جاذبه آهن ربا مثال: Physics students study attraction of magnets = دانشجویان فیزیک قوه جاذبه آهن ربا را بررسی می کنند
سرشار از انرژی مثال: She woke up all brimful of energy = او سرشار از انرژی بیدار شد
تابش مستقیم اشعه خورشید مثال: Protect your child from direct sunlight = بچه خود را از تابش مستقیم اشعه خورشید محفوظ نگه دارید
استقامت جسمی مثال: This event tests both mental and physical endurance = این مسابقه هم استقامت جسمی و هم استقامت روحی را آزمایش می کند
خانه دو طبقه مثال: We rented a two storey dwelling by the Caspian = ما یک خانه دو طبقه در کنار دریای خزر اجاره کردیم
اقتصاددان سیاسی مثال: Max Weber was a political economist that in his most famous book, The Protestant Ethic and the Spirit of Capitalism, he claimed ...
استقبال نه چندان گرم – تشویق نه چندان جدی مثال: The play was greeted with tepid applause آن نمایشنامه با استقبال نه چندان گرمی مواجه شد
لباس فیروزه ای رنگ مثال: The mother of the bride was wearing a turquoise dress مادر عروس یک لباس فیروزه ای رنگ پوشیده بود
بهانه همیشگی – بهانه معمول مثال: She made all the usual excuses = او بهانه های همیشگی را آورد
سرعت نور مثال: The velocity of light is constant = سرعت نور ثابت است
شعرخوانی مثال: We have poetry recitation on Wednesday nights = ما چهارشنبه شبها شعرخوانی داریم
ورود ناگهانی مثال: The teacher’s sudden entrance took the children by surprise ورود ناگهانی معلم، بچه ها را غافلگیر کرد
نماد صلح مثال: The dove is an emblem of peace = کبوتر سفید نماد صلح است
همسایه ورّاج مثال: She sneaked out the side door to avoid her chatty neighbor او از در بغلی بیرون رفت که همسایه ورّاجش او را نبیند
فکر احمقانه مثال: He came up with the batty idea to drop out of medical school در دانشکده پزشکی فکر احمقانه ترک تحصیل به سرش زد
پایانه اتوبوس – ایستگاه اتوبوس مثال: We picked him up at the bus depot = ما او را از پایانه اتوبوس سوار کردیم و به خانه آوردیم
سیاستمدار نوپا مثال: She married an embryo politician who made enemies for himself left and right او با یک سیاستمدار نوپا ازدواج کرد که چپ و راست برا ...
روبالشی مثال: She embroidered the pillow covers = او روبالشی ها را گلدوزی کرد
نهایت ادب مثال: He was treated with the utmost courtesy when he visited this city او وقتی از این شهر بازدید کرد با نهایت ادب با او رفتار شد
صداهای گوشخراش مثال: I was going deaf by the dissonant sounds at the airport من داشتم از صداهای گوشخراش فرودگاه کر می شدم
کشتی غرق شده مثال: The captain of the sunken ship was exculpated = کاپیتان آن کشتی غرق شده تبرئه شد
عصر حاضر مثال: Computer have been the biggest invention in the modern era کامپیوتر بزرگترین اختراع عصر حاضر بوده است
غیبت طولانی مثال: His long absence led to his dismissal = غیبت طولانی او منجر به اخراجش شد
ارتش منضبط مثال: The disciplined army continued to march on in the freezing cold آن ارتش منضبط در سرمای یخبندان هم به پیشروی ادامه داد
به مشکل برخورد کردن مثال: Everything was going well but then we hit trouble همه چیز داشت به خوبی پیش می رفت که بعد به مشکل برخوردیم
تخطی – تخلف – نقض مثال: Sweden is accused of minor infractions of EU regulations کشور سوئد متهم به تخطی های جزئی از مقررات اتحادیه اروپا می باشد
بدموقع – وقت نامناسب مثال: The guests arrived at an inopportune time = مهمان ها بدموقع رسیدند This is an inopportune time to sell your house = این وق ...
شاعر دربار مثال: He was a Poet Laureate before he became mayor او قبل از اینکه شهردار شود شاعر دربار بود
( برق ) نارسانا مثال: Wood is nonconductive = چوب نارسانا است
بی عقل مثال: How could such a non compos mentis person have become a teacher چطور چنین آدم بی عقلی توانسته معلم شود
زمان گذشته کامل – ماضی بعید مثال: “I had eaten” is the past perfect tense of the verb “to eat” "من خورده بودم" زمان گذشته کامل فعل "خوردن" است
وزیر بهداشت مثال: The Health Minister visited the new hospital = وزیر بهداشت از بیمارستان جدید بازدید کرد
هیئت تجاری مثال: The trade mission to China came back empty handed آن هیئت تجاری که به چین رفت دست خالی برگشت
شخصی ترین احساسات مثال: She expressed her innermost feelings to her psychologist او شخصی ترین احساساتش را به روانشناسش گفت
مثال: Intergalactic space is measured in light years فاصله بین کهکشان ها با سال نوری محاسبه می شود
پیش فرض غلط مثال: His arguments are based on false presuppositions استدلال های او بر اساس پیش فرض های غلط است
نیمه بسته مثال: He looked at me with half closed eyes او با چشم های نیمه بسته به من نگاه کرد
عوارض توهم زایی مثال: Some sleeping pills have hallucinogenic effects بعضی از قرص های خواب آور، عوارض توهم زایی دارند
منشی حقوقی مثال: She worked as a law clerk for a judge before she got married قبل از ازدواجش، او برای یک قاضی در سمت منشی حقوقی کار می کرد
نوسان آب و هوایی مثال: Air pollution has caused climatic perturbations آلودگی هوا باعث نوسانات آب و هوایی شده است
به طور غم انگیزی – به طور اسف باری – به طور افتضاحی مثال: She was a pathetically shy until she got married او به طور اسف باری خجالتی بود تا اینکه ازد ...
زنگ زدگی مثال: Moisture will lead to oxidization = رطوبت موجب زنگ زدگی می شود
زنگ زده کردن مثال: Air oxidizes silver = هوا، نقره را زنگ زده می کند
تلاش قابل تحسین – اقدام درخور ستایش مثال: He made a praiseworthy attempt to help his brother او تلاش قابل تحسینی برای کمک به برادرش انجام داد
چاشنی مثال: Of all the flavor enhancers, I like lemon juice the most از تمام چاشنی ها، من آب لیمو را بیشتر دوست دارم
به هدر رَوی انرژی – اتلاف انرژی مثال: This formula calculates the dissipation of energy in the form of heat این فرمول میزان به هدر روی انرژی به صورت ...
برخلاف همیشه – به طور غیرمعمول و نامتعارف مثال: He atypically kept quiet and did not say anything او برخلاف همیشه ساکت ماند و چیزی نگفت
بی قرار و هیجان زده مثال: The students were all atwitter to hear their scores دانش آموزان همگی بی قرار و هیجان زده بودند تا نمرات شان را بشنوند
جدا شدن مثال: The Russian spaceship decoupled from the American spaceship and returned to earth فضاپیمای روسی از سفینه فضایی آمریکایی جدا شد و به زمی ...
A Tale of Two Cities is a novel by Charles Dickens. This book begins with these sentences: It was the best of times, it was the worst of times, it wa ...
اجرای بی همتا – نمایش بی نظیر مثال: This actor gave another peerless performance = این بازیگر یک اجرای بی همتای دیگر ارائه داد
کولی گری – اَدا درآوردن برای تحت تأثیر قرار دادنِ دیگری مثال: Stop the melodramatics, you have only scraped your knee کولی گری را کنار بگذار، فقط کمی ...
دنبال شهرت بودن – در فکر معروفیت بودن مثال: I’m not out for fame = من دنبال معروفیت نیستم
تازه استقلال یافته مثال: In those days, this country was still a newly independent republic در آن روزها، این کشور هنوز یک جمهوری تازه استقلال یافته ب ...
به بیرون – به سمت بیرون مثال: This door opens outwards = این در به سمت بیرون باز می شود
پرت و پلا گفتن – بی سر و ته صحبت کردن – حرافی کردن – وراجی کردن مثال: He maundered about for an hour = او یک ساعت وراجی کرد
در زیر – ذیلاً مثال: Their names are listed infra = اسامی آنها در زیر، لیست شده است
به طور سرزنش آمیزی مثال: His father chidingly told him to hit the books = پدرش به طور سرزنش آمیزی به او گفت که به درست برس
فهرست کتابخانه مثال: He went through the library catalogue but could not find the book he was looking for او به فهرست کتابخانه مراجعه کرد اما نتوانست ...
به خوبی پیش رفتن – به طور سهل و راحت پیش رفتن – به خوبی و خوشی انجام شدن مثال: We hope everything will go swimmingly = ما امیدواریم که همه چیز به خوب ...
به خواب رفتن – به خواب . . . فرورفتن مثال: She fell into deep slumber = او به خواب عمیقی فرورفت
کم حرف مثال: He is a man of few words = او آدم کم حرفی است
تا مدت ها – حالا حالاها مثال: Their dependence on oil exports will continue for the foreseeable future وابستگی آنها به صادرات نفت تا مدت ها ادامه خوا ...
( کلاف سردرگم ) باز کردن، باز شدن – حل کردن مثال: No one knows how to unsnarl the traffic situation = کسی نمی داند چطور وضع ترافیک را حل کند
بی طرف مثال: A referee must be unprejudiced = داور باید بی طرف باشد
بی آستر – بی خط – بدون چروک – صاف – بی شیار مثال: Write your name on an unlined paper = نام خود را به روی یک صفحه کاغذ بی خط بنویسید At 70, her skin ...
بدون بار مثال: This truck has an unladen weight of 3000 kg. = وزن بدون بار این کامیون سه تن است
به طور بارز – به نحو چشمگیری مثال: He signally qualified for the job = او به طور بارزی دارای صلاحیت برای آن شغل بود
از انزوا مثال: The re - emergence of Nixon from the political wilderness خروج نیکسون از انزوای سیاسی
واکنش نشان ندادن مثال: Their behavior may seem insulting, but it’s important not to rise to the bait and get cross رفتار آنها ممکن است موهن به نظر بی ...
گیج و منگ – درهم برهم و غیرواضح مثال: The medicine made me feel muzzy = آن دارو مرا گیج کرد I got up this morning with a muzzy head = امروز صبح با سر ...
اراده ی شخصی – خواستِ فردی مثال: An appeal to the will of the individual only stood a chance of working when there was possibility of success متوسل ش ...
با رضایت خاطر – با گشاده رویی مثال: You must learn to accept defeat with good grace باید یاد بگیری که شکست را با گشاده رویی بپذیری
با اکراه تمام – با بی میلی – با نارضایتی مثال: With bad grace I packed up and drove north با بی میلی، وسایلم را جمع کردم و به طرف شمال حرکت کردم
ذره ای حقیقت
فوق العاده – بی اندازه – بی نهایت مثال: His latest film is riotously funny = فیلم اخیرش فوق العاده خنده دار است
خطر قطعی – خطر واقعی مثال: This chronic tendency to underrate enemy capabilities is gradually assuming grotesque proportions and develops into a posi ...
هوچی گری - عوام فریبی - شعار پراکنی
بدون صاحب مثال: All unclaimed luggage will be delivered to the police تمام چمدان های بدون صاحب به پلیس تحویل داده خواهند شد
خدایان مثال، برگرفته از نمایشنامه ژاندارک اثر شیلر: Against stupidity, the gods themselves contend in vain در مبارزه با بلاهت، خدایان هم بیهوده تلاش ...
دوپهلو حرف زدن مثال: Stop prevaricating and come to the point = دست از دوپهلو حرف زدن بردار و برو سر اصل مطلب
Milan Kundera writes in his book: Love means renouncing strength میلان کوندرا در کتابش می نویسد: دوست داشتن یعنی چشم پوشی از قدرت
Franz Kafka wrote in a letter to his friend: A book must be the axe for the frozen sea inside of us فرانتس کافکا در نامه ای به دوستش نوشت: کتاب بایست ...
In One Hundred Years of Solitude, Marquez says: A person does not belong to a place until there is someone dead under the ground مارکز در کتاب صد سال ...
به امضای دیگری رساندن – امضا کردن به منظور تصدیق امضای شخص دیگر مثال: The foreign minister signed the agreement and the President countersigned it آن ...
پایین آوردن سطح، قیمت و مقیاس چیزی به ویژه از منظر اجتماعی مثال: They downscaled the store and its product line آنها سطح فروشگاه و اجناس آن را عامه پ ...
به طور سرسری مثال: The teacher cursorily looked at his exam paper = معلم به طور سرسری به برگه امتحان او نگاه کرد
مترسک مثال: He has installed a human decoy on his farm to chase the birds away او یک مترسک در مزرعه اش گذاشته است تا پرنده ها را فراری دهد
زود قضاوت کردن مثال: Don’t jump into conclusions about your roommate = در مورد هم اتاقی ات زود قضاوت نکن
مبهم کردن مثال: His false testimonies beclouded the case = اظهارات دروغینش، آن پرونده را مبهم ساخت
به طور غیرمستقیم مثال: He referred obliquely to their recent marital problems او به طور غیرمستقیم به مشکلات زناشوئی اخیرشان اشاره کرد
از این نوع – از این قماش – از این جور مثال: I can’t stand him or any others of that ilk = من تحمل او و آدم های دیگر از این قماش را ندارم
جرقه ای از حسادت مثال: A niggle of jealousy ended their friendship = جرقه ای از حسادت به دوستی آنها خاتمه داد A niggle of jealousy crept into their r ...
طرز بیان مثال: Her husband has an unusual locution = شوهرش طرز بیان غیرمعمولی دارد
شدت مثال: The French army was shocked by the ferocity of the German attack شدت حمله آلمانی ها، ارتش فرانسه را شوکه کرد
تظاهر کردن – فیلم درآوردن مثال: You can tell if he is dissembling, his voice trembles when he lies می توان فهمید که او دارد فیلم درمی آورد، چون وقتی ...
پریشان و نگران کردن مثال: The argument between his parents has discomposed the little boy جروبحث بین والدینش، آن پسر کوچک را پریشان و نگران کرده است
وقف معنویات کردن مثال: He consecrated his life in the service of orphan children = او زندگی اش را وقف رسیدگی به بچه های یتیم کرد
آموزش عقیدتی مثال: He received ideological instruction = او تحت آموزش عقیدتی قرار گرفت
جاری شدن – موج – هجوم ناگهانی مثال: I opened the window and an inrush of air came in = من پنجره را باز کردم و موجی از هوا داخل شد An inrush of water ...
با بی ریایی مثال: She guilelessly told her friend everything = او با بی ریایی همه چیز را به دوستش گفت
نعنایی مثال: This toothpaste has a minty flavor = این خمیردندان طعم نعنایی دارد
بچه های محل مثال: The locals don’t like newcomers = بچه های محل از غریبه ها خوششان نمی آید The locals are very friendly = بچه های محل خیلی گرم و مهرب ...
قدرت نظامی
حق داشتن که مثال: He was absolutely justified in resigning = او صد در صد حق داشت که استعفا بدهد
ارزیابی موقعیت مثال: He cannot even appraise the situation = او حتی قادر به ارزیابی موقعیت نیست
هیچ اشاره ای نکردن به مثال: He made no reference to what had happened = او به آنچه اتفاق افتاده بود هیچ اشاره ای نکرد
ارزش ندارد - فایده ندارد مثال: There is no percentage in working here = کار کردن در اینجا ارزش ندارد
نه هر مثال: He wears jeans but not just any jeans = او شلوار جین می پوشد اما نه هر شلوار جینی
در باطن مثال: You wear Nazi’s shirts on the outside but on the inside you are Bolshevik شماها در ظاهر لباس نازی ها را پوشیدید اما همگی در باطن بولشوی ...
ابلاغ مثال: The necessity for toughness was a theme of the order he sent to Army لزوم سرسختی، مضمون دستوری بود که او به ارتش ابلاغ کرد
انتخاب داروینی مثال: He would have seen all this as evidence of Darwinian selection او همه اینها را گواهی بر انتخاب داروینی می دانست
فوری – زود – در یک چشم به هم زدن مثال: We’ll be back in a couple of shakes = ما در یک چشم به هم زدن برمی گردیم
چاله های انفجاری مثال: He suggested they blast holes in the frozen earth to create shelter = او پیشنهاد داد آنها با حفر چاله های انفجاری در زمین های ...
به عنوان مقدمه – مقدمتاً مثال: By way of introduction, I would like to say that به عنوان مقدمه می خواهم بگویم که
مدتی نسبتاً طولانی
لباس مناسب
روزهای خوش مثال: The sunny side of life = روزهای خوش زندگی
به اوج شهرت رسیدن مثال: He shot to stardom last year = او سال قبل به اوج شهرت رسید
طبق نقشه پیش رفتن مثال: Since 22 June everything has gone according to plan = از 22 ژوئن تا حالا همه چیز طبق نقشه پیش رفته است
حفظ گونه ها
قانون طبیعت مثال: The stronger asserts his will, it’s the law of nature قوی تر خود را برحق می داند، این قانون طبیعت است
مناطق نفت خیز
هدف اصلی
قوۀ تشخیص
باور قلبی
با خیال راحت مثال: We entered this war in a rather carefree = ما تقریباً با خیال راحت وارد این جنگ شدیم
آسیب پذیری
دشمن تراشی
برطرف شدن مثال = When he speaks, all doubts fall away وقتی او صحبت می کند همه تردیدها برطرف می شود
اما اینجا هم مثال = And here too the Germans faced problems اما اینجا هم آلمانی ها با مشکلاتی مواجه بودند
خطای آشکار مثال = There was an obvious flaw in their logic خطایی آشکار در استدلالشان وجود داشت
به خاطر کوچک ترین – برای کم ترین مثال: On the merest suspicion = به خاطر کوچک ترین سوء ظن
مهمترین مورد
شخصیتِ چندگانه
بقا مثال: It was essential for the health of the German war machine to protect iron ore supplies = حفاظت از ذخایر سنگ آهن برای بقای ماشین جنگی آلمان ...
بی اعتماد
حس همبستگی مثال: This event has strengthened the notion of togetherness = این واقعه حس همبستگی را تقویت کرده است
بی فایده مثال: It is essentially negative = اساساً بی فایده است
در گذشته سیر کردن – مثال: His thinking was old fashioned = افکارش در گذشته سیر می کرد
انتقاد سرسختانه مثال: He was able to stay in his job in the face of strident criticism from his boss = او با وجود انتقاد سرسختانه ازسوی رئیسش توانست ...
تعقیب کردن خطاکار مثال: They no longer had any legal way of pursuing the perpetrators = آنها دیگر هیچ راه قانونی برای تعقیب خطاکاران نداشتند
نبرد – پیکار – درگیری مثال: The largest engagement of the Polish war = بزرگترین درگیری در جنگ لهستان
اعاده حیثیت – مثال: His promise to restore honour = وعده او برای اعاده حیثیت
قوه تشخیص درونی مثال: They confidence in his intuitive flair = آنها به قوه تشخیص درونی او اطمینان دارند
اشتباه محض مثال: His inspirations were plain wrong = الهاماتش اشتباه محض بود
ثابت مثال: His foreign policy vision had remained the same دیدگاه سیاست خارجۀ او همچنان ثابت مانده بود
ترجیح دادن – موافق بودن مثال: He favoured the latter = او دومی را ترجیح داد
شمّ سیاسی
بیماری ذاتی
مشروعیت دهنده
به افرادی می گویند که حرف هایشان تأثیر زیادی بر جماعت دارد. به عنوان مثال، به Local opinion formers می توان گفت "ریش سفیدهای محل"
مرز مشخص مثال: They had crossed a clear line of medical ethics آنها از مرز مشخصی از اخلاق پزشکی عبور کرده بودند
رسیدن به ( از لحاظ بررسی و نتیجه گیری ) مثال: We may one day mature into the view = ما شاید روزی به این نتیجه برسیم
معلول ذهنی
به خصوص به خاطرِ
آرایش تازۀ نژادی مثال: Hitler knew that racial reordering on this scale is currently impractical هیتلر می دانست که آرایش تازۀ نژادی در چنین مقیاسی فع ...
نفع اقتصادی - نفع اقتصادی داشتن
جلب حمایت
در مورد
احیای ملی - تجدید قوای ملی
عناصر تشکیل دهنده
کشتی نجات
بدون قید و شرط – بدون هیچ تغییری مثال: The plan was approved without qualification = آن طرح بدون هیچ تغییری پذیرفته شد
موفقیتی شگرف مثال: It was a dramatic success for him = موفقیتی شگرف برای او بود
ماشین روباز مثال: He was driving in his open top car او با ماشین روبازش درحال رانندگی بود
توضیح مناسب – توجیه قابل قبول مثال: It was a possible explanation for the whole episode توضیحی مناسب برای کل ماجرا بود
سابقه خوب. پیشینه خوب مثال: He was a conservative officer from a good background او افسری محافظه کار با سابقه ای خوب بود
به نتیجه ای رسیدن مثال: He came to the view that David was not to be trusted او به این نتیجه رسید که دیوید قابل اعتماد نیست
بی خبر گذاشتن مثال: He had deliberately kept me in the dark او عمداً من را بی خبر گذاشته بود
ناپلئون کوچک این واژه ای است که استالین در مورد ژنرال توخاچفسکی به کار می برد
ارتش سرخ مثال: He was the most brilliant military thinker in the Red Army او درخشان ترین متفکر نظامی در ارتش سرخ بود.
هدف اصلی مثال: A woman whose chief objective was to please Maryam in any way she could زنی که هدف اصلی اش این بود که مریم را به هر نحوی که می تواند خ ...
مورد بررسی قرار دادن مثال: The evidence against him could, in due course, be tested in military court شواهد علیه او می تواند در زمان مناسبی در دادگاه ...
عنوان کردن مثال: He had presented evidence = او دلیلی عنوان کرده بود
به لحاظی، به نحوی، به گونه ای. مثال: What was believed by some to be = آنچه که به نحوی تصور می شد
عقب نشینی نکردن
at root a traditional officials : از تبار صاحب منصبان قدیمی
اگر جمله مربوط به مسائل نظامی باشه، معنی گماشته بهتر است.